مناظره با یک وهابی!!

با سلام

  دوستان عزیز در اینجا یک مناظرهای که بنده با یک وهابی رو داشتم برایتان قرار می دهم.این مناظره در یکی از انجمن های علمی صورت گرفته است که آن مناظره را در اینجا کپی کردم که انشاالله مفید باشد.

وهابی:

با سلام و احترام

لطفا تعریفی از علم غیب ارائه فرمایید.

------------------------------------------

پاسخ طلبه پاسخگو:

با سلام و عرض ادب

دوست عزیز در مورد سوالی که مطر ح کردید باید عرض کنم غیب به معنی اموری است كه پنهان از نظر است و در نهان قرار دارد و خبر داشتن از غیب مخصوص پروردگار متعال است و جز او كسی عالم به غیب نیست و لیكن خداوند متعال به هر كس كه بخواهد این علم را می‏دهد انبیاء و اوصیاء آنان و همچنین امامان معصوم«علیهم السلام» از آن كسانی هستند كه خداوند تعالی به آنها این موهبت را كرده و آنها به افاضه خداوند دارای علم غیب هستند و از نهان و آشكار با خبرند.

غیر از كسانی كه در بالا گفتیم بعضی‏ها نیز تا حدود خاصّی از غیب خبر می‏دهند این دسته یا از مؤمنین حقیقی هستند كه گاه گاهی با افاضه و لطف خداوند از راه خواب دیدن یا راه دیگر مطالبی برای آنها كشف می‏شود كه این یك نحوه كرامتی برای آنها محسوب می‏گردد و كاه ممكن است افراد معمولی با فراست و هوشی كه دارند با توجّه به قرائنی و احوال و خصوصیّاتی كه ملاحظه می‏كنید مطلبی را بگویند و دیگران كه این فراست را ندارند و خصوصیّاتی را كه او در نظر گرفته توجّه نداشته‏اند گمان می‏كنند كه او از غیب خبر داده و كاملاً بدیهی است كه این غیب‏گویی نیست بلكه یك فراست و زیركی و باهوشی است.

دسته دیگری هستند كه در اثر ریاضات و مخالفت نفس روح آنها قوی می‏شود و مطالبی را غیبگویی می‏كنند مانند بعضی از مرتاضان هندی و البته این غیب‏گویی در یك محدوده‏ی خاصّی است و چه بسا غیب‏گویی آنها اشتباه از كار در می‏آید و باید متذكّر شویم كه این در اثر ریاضات آنهاست و اثر وضعی عمل آنهاست و هیچگونه دلالتی ندارد بر اینكه این مرتاضان انسانهای سعادتمندی هستند و با فراسوی این عالم در ارتباط هستند بلكه احیاناً مرتاضان افرادی بی‏دین و لاابالی هستند و عملیات آنها صد در صد مخالف با رویه اسلامی است.

آری برخی مؤمنان پاك هم در اثر تهذیب نفس و صفای روح و تلاش پی گیر در تحصیل فضائل انسانی و مجاهدت در انجام وظایف الهی به مرتبه‏ای می‏رسند كه می‏توانند از غیب خبر دهند.

-----------------------------------------------

وهابی:

نقد هایی بر نوشته های شما داشتم. ابتدا از آخرینشان شروع میکنم!

رسیدن به علم غیب یک راه الهی است یا شیطانی؟

شما به مرتاض های هند اشاره کردید و تأیید هم کردید که ممکن است آنها به اخباری از غیب دست یابند ولی بعدا آنها را رد کردید و گفتید شاید کار آنها مخالف با اسلام باشد.

بالاخره ما نفهمیدیم دسترسی به غیب کاری شیطانی است یا الهی. اگر الهی است پس کار مرتاض های هند هم بایستی الهی باشد. اگر شیطانی پس کار مسلمانان هم بایستی از طرق شیطانی باشد. فعلا به قسمت های بعدی کاری ندارم تا بحث زیاد گسترده نشود.

لطفا دلیلی محکمه پسند بیاورید که انسان مسلمان میتواند با تهذیب نفس و اصطلاحا عرفان الهی به علم غیب دست یابد. ترجیحا اگر از قرآن باشد بهتر است

---------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

ببخشید با تأخیر وارد بحث شدم.

در مورد نقدی که فرمودید باید عرض کنم رسیدن به غیب هم از راه الهی ممکن است و هم غیر الهی.که اولی مورد قبول اسلام و دومی مورد نهی اسلام است.لذا در متون دینی تعبیر به ریاضت شرعی و غیر شرعی شده است.

دوستان عزیز واژة ریاضت قطعا در آموزه های دینی به كار رفته است. امام علی(ع) می‌فرماید: "إنّما هی نفسی أروضها بالتقوی لتاتی آمنة یوم الخوف الاكبر؛ همت من در این است كه نفس خود را با تقوا ریاضت دهم تا در روزی كه ترس و بیم آن سخت تر است آسوده باشد".(1)

از دیدگاه اسلام مقصود از ریاضت، تمرین و وادار كردن خویش به كارهای خیر و ترك محرّمات وا نجام واجبات است. هدف از این ریاضت، رفع موانع وصول به حق و رام كردن نفس و آماده شدن برای پذیرش فیض الهی و هدایت های ربانی است كه پیامبر اكرم(ص) از آن به جهاد اكبر یاد نمود.(2)

ریاضتی مورد قبول اسلام است كه اولاً با بدعت توأم نباشد و ثانیاً با عزت نفس و كرامت انسانی منافات نداشته باشد. قرآن مجید یكی از ریاضت های مسیحیان را كه رهبانیت و ترك دنیا به منظور گریز از مسئولیت های زندگی است، به شدت نكوهش كرده و آن را بدعتی می داند كه ریشة وحیانی نداشته است.(3)اسلام رهبانیت مسیحیان را با فرمان جهاد از پیش پای مسلمانان برداشت. پیامبر اكرم(ص) در این باره می‌فرماید: "رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است".(4)

یكی از ریاضت هایی كه در مكتب تصوف معمول بوده، روش ملامتی است. این افراد برای این كه مردم به آنان عقیده پیدا نكنند، تظاهر به بدی می كنند. استاد مطهری می‌گوید: "این ها مبارزه با نفس است، اما [یك نوع] جهاد با نفسی است كه اسلام آن را اجازه نمی دهد".(5) زیرا با عزت نفس منافات دارد. ترك دنیا و رهبانیت هندوها و پیروان كلیسا و یا چله نشینی و عزلت صوفیان و اصحاب خانقاه از ریاضت های نامشروع محسوب می‌شود.

امام خمینی(ره) از قول استادش مرز میان ریاضت باطل و ریاضت صحیح را بیان داشته و فرموده اند: "میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح، قَدَم نفس و قَدَم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و ریاضت او برای پیدایش قوای نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، ریاضت باطل [است] و سلوك آن منجر به سوء‌ عاقبت می‌باشد و دعوی های باطله نوعاً از همین اشخاص بروز می‌كند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد، ریاضت او حق و شرعی است".(6)

اگر منظور از ریاضت را مهار نفس و كنترل غرایز درونی و تقویت اراده بدانیم، كدام ریاضت بهتر از ترك محرّمات و لذّات نفسانی و انجام واجبات است؟ نفس انسان به منزلة اسب سركش و چموشی است كه آدمی را از طریق پیروی از نفس به ورطة سقوط می‌كشاند. دشمن غدّار كه نفس اماره نام دارد، بسیار نیرومند ظاهر می گردد كه جز با ریاضت رام نمی گردد. از طرفی واجبات الهی توأم با رنج و مشقت است مانند روزه گرفتن در تابستان، وضو با آب سرد در هوای سرد، واجبات مالی مانند خمس و زكات، جهاد و امر به معروف و نهی از منكر، حج و غیره. بعضی از مستحبات نیز از این قاعده مستثنا نیست مانند نماز شب، روزه های مستحبی، نمازهای نافله و غیره.

در روایتی از امام صادق(ع) مطلب مذكور استنباط می‌شود. حضرت می‌فرماید: "بین بنده و پروردگار حجابی تاریك تر و وحشتناك تر از نفس اماره و خواسته هایش وجود ندارد و برای ریشه كن كردن آن‌ها سلاحی بهتر از احتیاج به خدا و خشوع و گرسنگی و تشنگی در روز (روزه داری) و شب زنده داری وجود ندارد".(7)

پاورقی

 -1 نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45.

  -2 بحارالانوار، ج67، ص 65.

  -3 حدید (57) آیه 27.

 -4 بحارالانوار، ج67، ص 114.

  -5 استاد مطهری، انسان کامل، ص 233.

  6- امام خمینی، چهل حدیث، ص 45.

 -7 بحارالانوار، ج70، ص 69.

----------------------------------------------------

وهابی:

سلام

انگار خوب منظور من را متوجه نشدید

ملاک تشخیص الهی بودن یا شیطانی بودن به اصطلاح خودتون چله چیه.

در ضمن من به تقویت روح اعتقاد ندارم چون در قرآن روح را چیز دیگری معرفی کرده اند و از چیزی که شما میپندارید متمایز است.

اگر پرورش روحی در کار بود اولین کسی که این کار را میکرد شخص پیامبر بود.

آیا میدانی در قرآن در باره روح چه اطلاعاتی به ما داده شده؟ میدانید که تمام چیزهایی که در باره روح شنیده اید خرافات است؟

---------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام مجدد

در مورد ملاک الهی بودن و نبودن چله نشینی با توضیحات قبلی مشخص شد.یعنی اگر از راه شرعی بود الهی و غیر شرعی شیطانی.

اما اینکه فرمودید به تقویت روح اعتقاد ندارید اگر مقصودتون از تقویت روح، تقویت روحانیت و معنویت است درست نیست. چون در قرآن كریم از تقویت روح صحبت شده و از آن به انشراح صدر، یعنی گستردگی سینه تعبیر شده است.

یعنی آدمی كه با حادثه ‏ها در هم نمی‏شكند و مسلط عمل می‏كند. كسی كه امیر حادثه ‏هاست نه اسیر حادثه‏ها، مثل امام خمینی ره در دوران معاصر.

که برای تقویت روح راه‏های زیر را هم توصیه کرده اند:

دوست عزیز در مورد خط آخر هم کاش کمی بیشتر توضیح می دادید تا بحث مشخص شود و سوالی برای دوستان پیش نیاید.

1)پرهیز از پرخوری و پرخوابی

 2) هفته ‏ای یك روز ، روزه بگیرید، به خصوص اگر روزه قضا دارید.

 3) بر نماز و اوقات و آداب آن مواظبت كنید.

 4) برنامه‏ای منظم برای بررسی اعمال روزانه خود طراحی كنید؛ مثلاً هر شب نیم‏ساعت ، كلیه اعمال روزانه خود را بررسی نمایید.

 5) سحر خیزی را در برنامه خود قرار دهید.

 6) قرآن را همراه با تدبر در معانی آن تلاوت كنید.

-----------------------------------------------

وهابی:

با سلام

لطفا تنها با مدرک قرآنی بنویسید نه از راه حدس و گمان. جوابی که به آقای رهگذر دادم برای شما هم هست.

دوست خوبم. همه موارد بالا مورد تایید قرآن است و متاسفانه هیچ کدام از شخصیت هایی که در بالا نوشتی لا اقل آنچه که در اینجا میبینیم ادعا نکرده اند که با این ریاضت به علم غیب میرسی. که اگر چنین ادعایی در کتابی ثبت شده باشد سخت تحریف شده است. جمله ای که عین شرک است و هیچ دانشمند اسلامی جرأت گفتن آن را نداشته است

دوست من هیچ جای قرآن روح را به معنای معنویت نمیداند شما چرا اصرار دارید روح مال انسان است و با تقویت رشد کرده یا با پیروی از شیطان به سقوط کشیده میشود. این ادعا خلاف قرآن است. لطفا کمی در مورد روح مطالعه کنید.

قل الروح من امرربی. روح تنها تحت فرمان خدا است. آیا این آیه کافی نیست تا همه برداشت های قبلی خود را در مورد روح عوض کنیم؟ اگر روح تحت امر خداست چگونه تحت امر شیطان در می آید؟ به راستی روح چیست؟

شرح صدر چه ربطی به پرورش روح دارد. اولی قرآنی و پسندیده و دومی معلوم نیست از کجا آمده.

------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام مجدد

مانند وصی حضرت سلیمان به نام "آصف بن برخیا" كه به تعبیر قرآن علم محدودی از كتاب نزدش بود و تخت بلقیس را در یك چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر نمود. (نمل (27) آیه 40.) موارد فراوان دیگری در تاریخ مضبوط است.

پیامبر حکیم (ص) فرمود:

« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحكمة من قلبه على لسانه »

هر كس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص ورزد خداوند چشمه های حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏سازد.»عیون اخبار الرضا(ع) ، ج 2، ص 85

که از جمله حکمت های الهی رسیدن به علم غیب است.

دوست عزیز دلیل شما بر نرسیدن به علم غیب چیست؟چرانمی شود به علم غیب رسید؟

-------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

دوستان عزیز رسیدن به علم غیب برای اهل بیت و کسانی که خود سازی کنند ممکن است و این یک امر بدیهی است که من آیات قرآنی هم عرض میکنم. البته جناب بیطرف منصف هم زحمت کشیدند و آیاتی رو ذکر کردند و بنده هم برای تأکید عرض می کنم.البته من قبلا روایتی عرض کردم که نشان از این بود علم غیب برای همه ممکن است.اهل بیت قرآن ناطق هستند و مفسر واقعی قرآن و گفته آنه هم مثل قرآن بر همه ما حجت است.

در سوره جن، آیه 26 آمده است:

عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول«دانای غیب اوست و هیچكس را براسرار غیبش آگاه نمی‏سازد مگر رسولانی كه آنان را برگزیده است.»

نیز در سوره بقره / آیه 247 آمده است:

ان الله اصطفیه علیكم و زاده بسطةً فیالعلم و الجسم و اللّه یؤتی ملكه من یشاء.

گرچه آیه اول به طور كلی در مورد پیامبران و آیه دوم هم درباره یكی از پیامبران (طالوت)است، اما از آنجا كه امام هم جانشین پیامبر است و هم منتخب خدا، بنابراین، علم ربّانی شامل حال آن‏ها هم می‏شود. و بدون موهبت الهی، آنان نمی‏توانستند در جایگاه ویژه و حسّاس خود، ایفای نقش كنند.

روایات فراوانی هم داریم حاكی از این كه علم ویژه ‏ای به ائمه اعطا شده است از آن جمله: كسانی كه به سوی ما آمدند، به سوی چشمه‏های صافی آمدند كه آبش به امر خداوند جاری است و تمام و خشك شدنی نیست، (اصول كافی، ج 1، ص261) ، امام صادق(ع)

می‏فرماید: «نحن اراسخون فی العلم ، (همان، ص 308). ذیل آیه 43 از سوره رعد، یعنی آیه شریفه: كفی بالله شهیدا بینی و بینكمو من عنده علم الكتاب ، در معانی الاخبار آمده است كه پیامبر فرمود منظور از «من» در آیه فوق، برادرم علی بن ابی طالب است، (تفسیر المیزان، ذیل آیه فوق)، مردی از اهل فارس به حضرت ابوالحسن(ع)گفت آیا شما علم غیب می‏دانید؟ امام فرمود: حضرت ابو جعفر(ع) فرموده است: چون علم الهی به روی ما گشوده شود بدانیم و چون از ما گرفته شود ندانیم، (اصول كافی / ج 1، ص 376). امام صادق(ع) فرمود: امامی كه نداند چه به سرش می‏آید و به سوی چه می‏رود، او حجت خدا بر خلقش نیست. (اصول كافی، ج 1، ص 383).

اولیای خدا نیز به وسیله الهامات الهی از غیب بهره‏مند می شوند و لیكن الهام آنان از سنخ وحی نیست. حقایقی ازجهان غیب در قلبش القا می شود و روز به روز بلكه ساعت به ساعت بر علمش اضافه می شود. امام باقر(ع) می فرماید: "مقدار علم پیامبر(ص) را از حضرت علی(ع) سؤال كردند. فرمود: پیامبر(ص) علم جمیع پیامبران را می دانست واز حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. به خدایی كه جانم در دست او است سوگند! من همه علوم پیامبر را می دانم و از گذشته و آینده تا قیامت اطلاع دارم".(بحارالانوار، ج 26، ص 110.)

امام صادق(ع) فرمود: "به خدا سوگند! من از موجودات آسمان و زمین و بهشت و دوزخ اطلاع دارم. حوادث گذشته و آینده را می دانم و همه این‏ها را از كتاب خدا فهمیده‏ام".(همان، ص 111.)

ابوبكر حضرمی می گوید: حضرت صادق(ع) فرمود: ای ابابكر! چیزی از شهر شما بر من مخفی نیست.(همان، ص 136.)

نمونه هایی از اخبار غیبی امیرالمؤمنین(ع) و دیگر ائمه(ع) در كتاب‏های معتبر و در زیارات آمده است كه ذكر یك یك آن‏ها از حوصله این مقاله بیرون است.( ابراهیم امینی، بررسی مسائل كلّی امامت، ص 284، با تلخیص)

پس با توجه به این آیات و وروایات علم غیب برای غیر خدا که پیامبران و اهلبیت باشند اثبات شد.

-----------------------------------------

وهابی:

با سلام خدمت همه دوستان. آنچه از طرف شما عنوان شد هاله ای از حقیقت و خرافه بود. بخشی از آن حقیقت و قرآنی بود و بخشی دیگر قیاس و ضن و پیروی از روایات خلاف نص قرآنی. لطفا یه این پاسخ ها خوب نگاه کنید

دوست گرامی نه شما ونه هیچ کس دیگری قادر نخواهد بود با آیات قرآنی ثابت کند کسی توانایی رسیدن به علم غیب را دارد. این ادعای شما هیچ وقت ثابت نشد و نخواهد شد.

هر روایتی در تضاد با قرآن باشد غیر معقول است و باید به دیده ضعیف به آن نگاه کرد. چه بسیار روایاتی که به دروغ به اهل بیت نسبت داده اند تا قرآن را اینگونه تحریف کنند. تنها قصد من ازنوشتن این دو وپاسخ این بود کمی در مورد شنیده هایتان دقت کنید. مبادا چیزی خلاف قرآنی بشنوید و تایید کنید و برایش تبلیغ هم بکنید.

ممنون از نوشتن آیات قرآن ولی ظاهرا به جای اینکه یک نتیجه گیری صحیح داشته باشید سعی کردید با قیاس که در مذهب تشیع مضموم است به نتیجه ای غیر قرآنی برسید.

همه روایاتی که ذکر کردید با یک آیه قرآن ارزش خود را از دست می دهند.

لطفا بنگرید علم غیب در قرآن چگونه توصیف میشود.

به خدا سوگند که امام صادق اگر زنده بود گوینده این سخن را مجازات میکرد. به خدا سوگند این سخن شیطان است نه امام صادق. ای کاش به آیات قرآنی مانند یک راهنما نگاه می کردید که روایات را با آن بسنجید نه کتابی موید روایات شیطانی باشد.

دوست خوبم قرآن میگوید کسی که علم کتاب داشت نه کسی که علم غیب داشت. آیا میتوان گفت که هر دو اینها یکی هستند؟ حتی سلیمان که خداوند بیشترین ملک را به او داده بود نمیدانست هدهد کجاست و از غیب چیزی به او داده نشده بود ...

آیا پیامبر در کل طول زندگیشان نتوانستند چهل روز اخلاص ورزند؟ این توهین نیست به پیامبر؟ پس چگونه طبق آیات قرآن از غیب هیچ خبری نداشتند؟ آیا کسی نمیتواند با صراحت بگوید پیامبر چنین حرف شرک آمیزی نگفته است؟ آیا کسی پیدا میشود که جرأت کند و بگوید کسی که روایت بالا را از پیامبر جعل کرده از شیطان دستور گرفته بود؟

------------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

دوست عزیز با دلیل و منطق بفرمایید کدام بخش هاله ای از خرا فه است.

بنده قبلا آیاتی رو که دلالت بر امکان علم غیب غیرا خدا بود عرض کردم و شما باز می فرمایید هیچ کسی قادر نخواهد بود با آیات قرآنی ثابت کند کسی توانایی رسیدن به علم غیب را دارد.این موضوع اثبات شده توسط شیعه وسنی و بزرگترین مفسرین.

حال بنده باز آیاتی که دلالت بر علم غیب برای معصومین است ذکر می کنم شما خوب مطالعه بفرمایید و با دلیل و منطق نقد کنید.

واما آیات:

داناى غیب اوست و هیچكس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد مگر رسولانى كه آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش‏رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد.

از این آیه شریفه هم علم غیب گسترده خداوند استفاده مى‏شود و هم اینكه افراد مورد رضاى حق كه پیامبر از زمره آنهاست و نیز معصومین به اذن خداوند با اذن حضرت حق بر بخشى از علم غیب علم پیدا مى‏كنند، در نهج البلاغه آمده كه وقتى مولى على(ع) از حوادث آینده خبر داد یكى از یاران حضرت عرض كرد: این علم غیب است مولى على(ع) فرمود: «لیس هو بعلم غیب و انّما هو تعلّم من ذى علم» این علم غیب نیست این علمى است كه از صاحب علمى (پیامبر) آموخته‏ ام .

این آیه صریح است كه خداوند هر زمان بخواهد از میان پیامبرانش كسانى را انتخاب مى‏كند و گوشه ‏اى از علم غیب بى‏پایان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكمیل رهبرى آنان لازم است در اختیار آنان قرار دهد و البته این با اذن خداوند است. در روایات ما صدها مورد از پیشگوییهاى امامان آمده است كه بخشى در زمان خود تحقق یافته و بخشى كه مربوط به آینده است در آخرالزمان و عصر ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد. این بخش از روایات غیبى است، بخش دیگر روایاتى است كه امامان از باطن این و آن خبر دادند و نیز روایات دیگر پیرامون غیب.

 -1 عالم الغیب فلایظهر على غیبه احداً الّا من ارتضى من رسول فانّه یسلك من بین یدیه و من خلفه رصداً»( سوره جن، آیه 26) 2- «و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء؛(سوره آل عمران، آیه 179) چنین نیست که خدا شما را بر غیب آگاه سازد ولی خدا از فرستادگان خویش هرکه را بخواهد برمی‏گزیند.

----------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

سخن علما و مفسرین اهل سنت در مورد آیات :" عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ

ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُكُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا " (الجن : 26 و 27 )

*فتح الباری - ابن حجر - ج 8 - ص 395

( و اما سخن خداوند متعال ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبة أحدا إلا من ارتضى من رسول ) پس ممکن است همانند روایت طیالسی ( اوتی نبیکم مفاتح الغیب الا الخمس ثم تلا الایه ) تفسیر شود و اما آنچه به نص ثابت قرآن رسیده است که عیسی ( علیه السلام ) از آنچه می خوردند و ذخیره می کردند به آنان خبر می داد و یوسف ( علیه السلام ) تاویل غذا خبر می داد قبل از اینکه آن را بیاورند و غیره ، نشان از نعجزات و کرامات آنان دارد . و تمامی اینها ( این قبیل جریانها ) از استثنایی که در قول خداوند آمده است ( إلا من ارتضى من رسول ) استفاده می شود . زیرا ( بر اساس آن ) چنین اقتضا می شود که رسول بر بعض از غیب مطلع باشد و ( همچنین ) ولی که تابع رسول است ، بواسطه رسول و از رسول نیز از آن امور ( غیبی ) مطلع شود . و فرق میان این دو ( رسول و ولی او ) این است که رسول از علوم غیبی بواسطه انواع وحی مطلع می شود ولی ؛ ولی رسول ، از آن امور غیبی بواسطه خواب یا الهام مطلع می شود )

*عمدة القاری - العینی - ج 25 - ص 86

( سخن خداوند متعال ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا ) یعنی : الله ، عالم به غیب است و این علمش را برای احدی ظاهر نمی کند مگر رسولِ پسندیده ( همچنان که گفته ) . و رسول یا همه رسولان یا جبرئیل .)

* عون المعبود - العظیم آبادی - ج 11 - ص 206

) آری ! اخبار به غیب ، تنها از طریق تعلیم خداوند متعال جایز است . و راه این تعلیم یا از وحی است یا الهام ، از جانب کسی که راهی به علم غیب دارد(

* جامع البیان - إبن جریر الطبری - ج 29 - ص 150

) آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) یعنی به عالم غیب . عالمی که از دیدگان مخلوقانش مخفی است . پس کسی وی را نمی بیند و او علم غیبش را برای کسی ظاهر نمی سازد . پس او ( این علم غیبش را ) برای رسولِ پسندیده آموزش می دهد . و او این علم غیبش را برای هر کس که بخواهد ظاهر می سازد .(

* تفسیر السمعانی - السمعانی - ج 6 - ص 73

)إلا من ارتضى من رسول ) پس او ، رسولش را مطلع می سازد از غیب ، بواسطه آنچه که از آیات و بینات بر وی نازل می کند (

* مفردات غریب القرآن - الراغب الأصفهانى - ص 344

) آیه (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) در آن اشاره است به اینکه برای خداوند علمی است که تنها اولیائش را مخصوص ( دریافت آن ) قرار داده است(

* زاد المسیر - ابن الجوزی - ج 8 - ص 110

) إلا من ارتضى من رسول ) زیرا دلیل بر صدق رسولان ، همانا اخبار آنان از غیب است . و معنای ( آیه ) این است : مگر برای کسی که پسندیده به رسالت است ، او را مطلع می سازد از غیبش به هر اندازه که بخواهد .(

* تفسیر الرازی - الرازی - ج 30 - ص 168

)در آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) ، کلمه ( من ) در عبارت ( من رسول ) یعنی : روشن نمودن کسی که پسندیده این امر است . یعنی خداوند کسی را از غیب مطلع نمی سازد مگر کسی که مورد رضایت بوده باشد و رسول است(

* تفسیر ابن كثیر - ابن كثیر - ج 4 - ص 462

)آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) عمومیت دارد بر رسول ملکی و بشری (

بر اساس کلام این بزرگان سنی ، می توان دریافت که علم غیب علمی است که خداوند هم به رسولانش اهدا کرده است و هم به اولیائش و هم به هر کس که بخواهد ! پس اعتقاد به علم غیب داشتن بندگان برگزیده ی خدا مخصوص شیعیان نیست ؛ اما وهابیت ادعاهائی دارد که هیچ کدام از مسلمین چه شیعه و چه سنی ، آن را قبول ندارد !

---------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

سلام مجدد

جناب ... شما اولا تضاد این روایات ها رو با قرآن اثبات بکنید ودقیق مطرح بفرمایید و بعد به این روایات در سندشون دقت بکنید و اگر سند این ها مشکل نداره دقت در منظور آیات و روایت ها داشته باشیم.

دوست عزیز باید بدانیم مفسرین واقعی قرآن اهل بیت می باشند و ما باید زیاد در آیات تفکر کنیم.و اگر در ابتدا و نگاه اول به ظاهر تضادی در آیات و روایات می بینیم در ابتدا به دنبال حمع آنه باشیم نه اینکه سعی بی مورد در اثبات تضاد آنها داشته باشیم.

ثانیا روایات دال بر علم و غیب بر غیر خدا به تواتر رسیده که خود دلیل بر وجود آن است.

جناب... چقدر راحت استنباط می کنید برای من جای تعجب است که در مسئله به این واضحی شما چقدر به بیراهه رفته اید.خود آیات هم موید روایات هستند.

بله درسته علم کتاب و علم غیب عینا یکی نیستند ولی شما اثبات کنید که علم غیب نمی تواند جزئی از علم کتاب باشد؟؟؟؟؟؟.در بحث همین آیه موارد علم کتاب مفصل بحث شده در بین مفسربن می توانید ببینید.

انبیاء و امامان همیشه از علم غیب استفاده نمی کردند.

پیامبر همه زندگی اش اخلاص داشتند.قرآن علم غیب را برای پیامبر به طور واضح بیان کردن.

شما توقع ندارید که ما بگوییم همه مفسرین و علما به بیراه رفتند و شما به راه صواب؟؟؟؟

----------------------------------------------------

وهابی:

الان عرض میکنم نظر کامل خودم را در مورد علم غیب می گویم خوب دقت کنید. چون آقای بیطرف منصف زحمت کشیدند و آیات قرآن را نوشتند من تنها به آنها استناد میکنم و دوباره آنها را نمینویسم تا نوشته ها طولانی نشود.

البته وحی پیامبران با دیگر جانداران مانند زنبور عسل که به او هم وحی میشود (این وحی به همه جانداران است و فقط شامل زنبور نمیباشد) فرق دارد.

نتیجه بالا یک نتیجه بسیار مهم است و رشته های بسیاری را پنبه میکند

از اینجا به بعد به اخبار غیبیی که از زبان رمال ها و عرفا و جادوگران میشنوید میپردازم.

1. علم غیب تنها در اختیار خداوند است
2خداوند همچنانکه در بقیه صفات خود احد است و شریکی ندارد در مورد علم غیب هم چنین است و اگر کسی ادعا کند من از همه اسرار غیبی با خبرم و گذشته و آینده را میدانم بدون شک از شیطان پیروی میکند و بدون شک مشرک است. میتوانید تکلیف تمام روایات جعلی در مورد علم غیب پیامبر و اهل بیت ایشان را از همین الان مشخص کنید.

 3. خداوند تکلم میکند و تکلم او به دو صورت مستقیم و از پشت پرده مانند داستان موسی) و یا غیر مستقیم و از طریق روح (همان جبریل) می باشد.

 4. تمام سخنان خداوند از امور غیب محسوب میشوند.

 5. این غیب ها (وحی ها) به همه پیامبران گفته نشده است . و فقط آنهایی که شایسته دریافت وحی بوده اند از غیب برخوردار شده اند.

 6. علم غیب لا یتناهی است و وحیی که به پیامبران رسیده محدود میباشد.

 7. تنها منبع غیب برای انسان ها وحی است و وحی تنها بر پیامبران برگزیده القا میشود و اگر کسی ادعا کند غیر از پیامبران کسانی از غیب چیزی میدانند یعنی بر آنها م وحی میشود دروغ گو است.

 8. علم غیب سیر و سلوک ندارد و مانند گواهینامه نیست که ب 1 و ب 2 و .. را یکی پس از دیگری به دست آوری.

 9. هر وقت لازم باشد خبری از غیب به پیامبران داده میشود و آنها در همه حال عالم به غیب نیستند.

 10. ما الان از تمام غیبی که به پیامبر القا شد با خبریم و می توانیم همه آن را از قرآن مطالعه کنیم و به قدر نیازمان از آنها بهره بگیریم. (داستان گذشتگان غیب است - داستان قیامت غیب است - ملائکه غیب هستند و ...).

 11. جن از موجوداتی هستند که میتوانند با انسان ها زندگی کنند بدون اینکه ما چیزی بفهمیم. آنها میدانند که ما چه کار میکنیم پس ممکن است اسم من را بدانند و از خیلی از اتفاقات گذشته ما خبر داشته باشند و این هم بسیار طبیعی است (تصور کنید یک نفر 24 ساعته با شما باشد).

 12. کسانی هستند که با چله نشینی و عرفان و کفر به خدا به مرحله ای میرسند که میتوانند جن ها را به خدمت بگیرند.

 13. تنها هدف جن از کمک کردن به انسان این است که او را از راه راست دور کند و تنها با کفر ورزیدن است که جن حاظر میشود خود را به جادوگر، عارف، رمال، پیر طریقت، .... بفروشد (اینها را از زبان خود عرفا! شنیده ام)

 14. این جنیان اخباری که با زندگی در بین مردم به دست آورده بودن را به عرفا و شیوخ طریقت میرسانند تا وقتی که شمای ساده لوح و از قرآن بی خبر برای گرفتن فال نزد او بروی به راحتی اخباری به شما بگوید که احساس میکنید غیر از شما و خدا کس دیگری از آن با خبر نیست!

 15. تأیید کردن علم غیب برای این رمال ها هم درست مانند کار خود آنها شرک و خروج از اسلام است.

-------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

اینکه فرمودید:1 علم غیب تنها در اختیار خداوند است

با دلیل و مدرک بفرمایید.

فرمودید:

 2 خداوند همچنانکه در بقیه صفات خود احد است و شریکی ندارد در مورد علم غیب هم چنین است و اگر کسی ادعا کند من از همه اسرار غیبی با خبرم و گذشته و آینده را میدانم بدون شک از شیطان پیروی میکند و بدون شک مشرک است. میتوانید تکلیف تمام روایات جعلی در مورد علم غیب پیامبر و اهل بیت ایشان را از همین الان مشخص کنید

با توجه به این استدلال بی پایه شما پس خداوند علم دارد و انسانها هم علم ندارند چون اگر انسانها علم داشته باشند خدا در صفاتش دارای شریک میشود، این چه استدلالی است که شما ا.وردید؟؟؟؟؟؟؟

دوست عزیز کمی هم شما تأمل کنید.دقت کنید نسبت پیروی کردن از شیطان رو دارید به چه کسانی می دهید؟؟؟

ادب در بحث هم داشته باشید بد نیست.

فرمودید:

3 خداوند تکلم میکند و تکلم او به دو صورت مستقیم و از پشت پرده مانند داستان موسی) و یا غیر مستقیم و از طریق روح (همان جبریل) می باشد.

حال آیا این تکلم خداوند و فهمیدن موسی غیب نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آیا همه این تکلم رو می شنیدند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خود اعتراف کردید.

در مورد 6و7باید عرض کنم که امام رضا علیه السلام فرمودند : که خدای عز وجل فرموده هرکه کلام من را به رأی خود تفسیر کند به من ایمان نیاورده. بحار – ج75- ص16

امام باقر علیه السّلام می‏ فرمایند: «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا کَفَر» احدی نیست که آیات قرآن را در کنار هم بگذارد و بخواهد نتیجه بگیرد الاّ آنکه کافر می گردد. ثواب الاعمال – شیخ صدوق

حضرت پیغمبر (ص) می ‏فرمایند: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَأَصَابَ لَمْ یُؤْجَرْ فَإِنْ أَخْطَأَ کَانَ إِثْمُهُ عَلَیْه» هر کس قرآن را به رأى خود تفسیر کند و درست بگوید، پاداشى به او داده نمى ‏شود، و اگر خطا کند گناه آن بر وى خواهد بود.

ودر مورد 8تا 15 هم باید عرض کنم که این مطالب هم غالبا تفسیر به رأی است که فرمودید.کاش برای سخنانتان دلیل و سند و استدلال ارائه می دادید تا اینطور مطالبی به هم ببافید.

شما از عرفا چقدر اطلاع دارید که به راحتی اینگونه زیر سوال می برید؟؟؟؟؟؟؟

---------------------------------------------------

وهابی:

با سلام. گفتم حرفهای شما در باره علم غیب هاله ای از ابهام، حقیقت و خرافه است. حقیقت است چون در بعضی جاها از آیات قرآن استفاده کرده اید. و خرافه است چرا که حقی را با باطل در هم آمیخته اید و هر دو را حق معرفی میکنید. شما برای اثبات علم غیب، از قیاس استفاده میکنید که برای این مورد به هیچ وجه قابل قبول نیست. در ادامه توضیح خواهم داد.

نمدانم آیا لازم باشد توضیح دهم یا خیر؟ لطفا دقت کنید که میخواهید چه چیزی بگویید. آیه صریح قرآن میگوید (الا من ارتضی من رسول) حتما میدانید که حرف "من" به چه معناست پس لازم نیست به شما که خود کارشناس هستید قواعد زبان عربی را بگویم. نمیتوان غیر از رسول را در دایره آیه بالا قرار داد هر چند بهترین عباد خدا باشند. تا زمانی که رسول نباشند ما نمیتوانیم آنها را مشمول این آیه قرار دهیم.

حالا ما چه چیزی را بپذیریم؟ تضاد نهج البلاغه با حرفهای شما چگونه توجیه میشود؟ آیا امام علی غیب میدانست؟ نهج البلاغه که نمیتوان صحت آن را هم به شخص امام علی ثابت کرد میگوید که امام علی غیب نمی گفت بلکه چیزی میگوید که از پیامبر یاد گرفته است. من. این کتاب را تایید نمیکنم و نه هیچ کتاب غیر قرآن. تنها هدفم از ذکر این روایت نهج البلاغه این بود که به شما نشان دهم خیلی جاها که از قرآن فاصله میگیریم به تضاد و آمیختگی حق و باطل بر میخوریم.

؟؟؟؟؟؟ نیاز به تایید قرآن دارد! آیا پیامبر دارای علمی بود که تنها به امام علی گفته است؟ آیا غیر از روایات مجلسی و ... دلیل دیگری هست؟ لطفا ادامه نطراتم را هم دنبال کنید.

خوب است خودتان آیه قران را تصریح میکنید که این "رسول" است که ار غیب با خبر میشود و سپس روایاتی از امامان می آورید! عجیب نیست که وقتی میگویم این روایات جعلی هستند ناراحت میشوید.

-------------------------------------------------------------------

وهابی:

در ضمن اولا که من سنی نیستم! دوما هر حکمی بر روایات شیعه است دقیقا بر روایات سنی هم هست. اما در میان روایات سنی جمله جالبی دیدم که ذکر آن را بی فایده نمیدانم. گفته که علم غیب یا از طریق وحی حاصل میشود یا از طریق اتصال به کسی که علم غیب دارد! به شویه ای مانند الهام و ...

خوب پیامبر که مرده! ولی رسول که امام علی باشد و فرزندانش، این غیب را از طریق اتصال به چه موجودی به دست آورده اند؟ "روح" ؟؟؟؟ ثابت کنید روح علم غیب دارد! (منظورم از روح همان جبریل است. لطفا به هالیوود نروید)... همین روح برای نزول وحی سخنی از خود نمیگفت بلکه ماموریتی از جانب خدا داشت. نزول قرآن تمام شده است. پس جبریل هم الان چیزی لز غیب نمیداند. اصلا آیات قرآن خیلی زیباتر علم غیب را به انحصار خدا در آورده و نیازی به اثبات آن نیست.

دوست عزیز همه تلاش من هم همین است که ثابت کنم روایاتی که ذکر میکنید با قرآن در تضاد است. فکر کنم جملات بالا به اندازه کافی روشن باشد.

و اما جواب دوما! به یاد داشته باشید که "تثلیث" به تواتر بیش از 3 میلیار نفر رسیده است! این یعنی ما 3 خدا داریم!

هیچگاه تواتر نمیتواند حق را بپوشاند. مثال ملموس هم زمان ابراهیم است. در زمانی که خدا او را به تنهایی یک امت معرفی میکند. تنها او در زمین یکتا پرست بود! البته آیات قرآن هم روشن است که چه حکمی برای اکثریت دارد!

من که ندیدم قرآن به طور واضح علم غیب را برای پیامبران ثابت کند! اگر یاد داشته باشید قرآن گفته بخشی از آن به بخشی از پیامبران! نه همه غیب به همه کسانی که قصد به دست آوردنش را داشته باشد. این عطای غیب از طرف خدا است نه از طرف مخلوق! یعنی شما اگر م تلاش کنید تا علم غیب را بدست آورید نخواهید توانست چون در مانند علوم دنیایی نیست که به دست آوردنی باشد بلکه عطا کردنی است.

دوست عزیز خوب است خودتان در جمله بالا فرمودید که همیشه به غیب متصل نیستند! پس اگر کسی ادعا کند که علم گذشته و آینده را میداند و برگی از درخت نمیافتد مگر او با خبر است و درون انسان ها را میبیند و .... بی شک او شیطان است نه انسان. و این هم ادب نمیخوهد شما هم چنین ادعایی بکنید من همین خطاب را به شما دارم. ببینید در قرآن چه کسی به عنوان عالم الغیب و الشهاده معرفی شده است. این مظلوم نمایی به درد شما نمیخورد.

این روایت و همه روایات بعد از آن معلوم است که چه هدفی را دنبال میکند! برای من این آیه قرآن ناسخ تمام جعلیاتی است که به نام ائمه به خوردمان داده اند. در حالی که الان اگر آنها زنده بودند از راویان چنین روایاتی اعلام بیزاری میکردند...

و لقد یسرنا القرآن لذکر فهل من مدکر

و بهتر است بدانید نزدیک به 100 آیه از قرآن آمده که "یا ایها الذین امنوا" پس خطاب به من و شما است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَیُكَفِّرْ عَنكُمْ سَیِّئَاتِكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

----------------------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

جناب نوزاد شما چرا خلط مبحث می کنید ومغالطه آیا شما واقعا از تواتر اینگونه برداشت می کنید .تواتری که ما در روایات ذکر کردیم حجت است و این رو همه علما اجماع دارند که البته بحث تواتر خود تاپیکی مجزا می طلبد.

چند سوال:

آیا سفر معراج را شما قبول دارید؟؟؟؟

آیا اینکه امام حسین(ع)می دانست که شهید می شود را قبول دارید؟؟؟؟؟؟؟؟

آیا شما آگاهی حضرت ولی‌عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از احوال بندگان خدا را قبول دارید؟؟؟؟؟؟؟

--------------------------------------------------------------------------

وهابی:

 دوست من دقیقا تواتر چنین حکمی دارد. شما به صرف تواتر نمیتوانید آیات قرآن را رد کنید. اگر همه دنیا بگوید خدا سه تاست ذره ای از اعتبار قرآن کم نمیکند. اخبار تواتر ممکن است درست یا نادرست باشد.

سفر معراج؟؟ خیر ولی اگر از قرآن ثابت کنید قبول خواهم کرد

از قرآن سفر معراج را برای من اثبات کنید. اصلا خود اسرا را برای محمد ثابت کنید. اگر میتوانید.

در قرآن سفر اسرا برای یکی از عبد های خدا تنها در یک آیه آمده که به احتمال زیاد آن شخص از بنی اسرائیل بوده باشد چرا که به دنبال آن آیه همه دیگر آیات در باره بنی اسرائیل است. البته من هنوز نظر خاصی در این باره ندارم چون هنوز نمیدانم آیا آن عبد منظور محمد است یا شخص دیگری.

سبحان الذی اسرا بعبده لیلا ...

برای اینکه مباحث به بیراهه نرود این موضوعات را فعلا متوقف کنید تا موضوع اصلی غیب به نتیجه برسد. چون تجربه به من میگوید بیشتر بحث هایی که به چنین جاهایی میرسد یکی از طرفین بحث را به گونه ای عوض میکند. منظورم شما نیستید ولی بعلا به حاشیه نروید.

اما در مورد امام حسین من زیاد به روایات شما یا اهل سنت اهمیت نمیدهم ولی بر فرض درست بودن روایات تاریخی در مورد کربلا، نظر من این است که امام حسین در مدینه نمیدانست کشته خواهد شد ولی بعدا که حرکت کرد و دید محاصره شده است و از هر طرف بر او حمله میشود من هم بودم میدانستم کشته میشوم.

من خود ولی عصر را قبول ندارم چه برسه به آگاهی او از احوال بندگان.اگر لازم به بحث در مورد امام زمان باشد در صفحه ای جدا بحث خواهیم کرد نه اینجا.

----------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

بله ما هم قبول داریم اگر روایتی مخالف قرآن بود نباید پذیرفت .

ولی مشکل اینجاست که شما خود را مفسر می دانید و اهل بیت که مفسرین واقعی قرآنند وخود قرآن ناطقند کنار گذاشته اید و حتی تفاسیر همه مفسرین رو هم رد می کنید.

حتما برای دوستان هم این جالب است.

اولا که ثابت شده خواستید در تاپیک مجزا مطرح میکنیم.

ثانیا پیامبر نیست و شخص دیگری است بالاخره این شخص علم و غیب دارد یا نه؟؟؟؟؟؟؟

شما در نوشته هاتون پر است از تناقضات.......دوست عزیز به نظر من که نشد جواب.

شما همه مباحث بدیهی رو با «به نظر من» انکار می کنید در حالی که کمتری استدلال و دلیلی برای حرف های خودتون ارائه نمی دهید.این گونه بحث با شما به نظرم فاییده ندارد.اگر قرار باشد با به نظرم مباحث دینی رو تفسیر کنیم فاتحه اسلام و دین خوانده است.

چرا روایات رو قبول ندارید؟؟؟؟؟؟؟

مگر قرآن چطور از رسول خدا به ما رسیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روایات رسول خدا مگر غیر از وحی هستند( وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى)

به چه دلیل قرآن را می پذیرید ولی روایات رو نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

--------------------------------------------------------------

وهابی:

من که حرفهای شما را در حد ادعا میبینم. برای شما روایت متواتر به معنای وحی منزل است. پس نگویید اگر روایتی مخالف قرآن باشد نمیپذیرید

یک دلیل برای من بیاورید که اهل بیت مفسر واقعی قرآن است و سپس دلیل دیگری برای من بیاورید که ما الان به حرفهای آنان دسترسی داریم. شما از پرداختن به غیب از منظر قرآن ابراز ناتوانی میکنید و میخواهید هر جور که شده روایت را برای من ثابت کنید تا از طریق آن علم غیب اولیا را ثابت کنید.

اولا اگر ثابت شده تنها در حد ادعای تک جمله ای بال دیده میشود! دوما به چه دلیلی اگر منظور آیه اول سوره اسراء، پیامبر یا هر شخص دیگری باشد علم غیب دارد؟ سوما کجای حرفهای من را پر تناقض میبینید؟

ظاهرا شما هستید که بدون دلیل حرف میزنید. اگر من بگویم تاریخ نوشته شده قابل تایید نیست بدون دلیل است یا اگر به صرف تقلید از پدرانم آن را قبول کنم؟

کدام مبحث بدیهی؟ وجود امام حسین در تاریخ؟ آیا وجود شخصی به نام امام حسین در تاریخ یک چیز بدیهی است؟

نه قربان بدیهی آیات قرآن است که شما نمیبینید

دوست عزیز گفتم که دلیلی از قرآن برای اثبات علم غیب امامان ندارید سعی در به خورد دادن روایات به من میکنید. اولا برای بحث در مورد روایات به صفحه خودش وارد شوید و ادعاهایتان را آنجا ثابت کنید:

آیا حدیث معتبر هست؟ آیا میتوان با حدیث دین خود را پیاده کنیم؟

دوما قرآن نیاز به کسی یا چیزی نیاز ندارد که از زمان رسول به ما برسد. خداوند خودش وسایل آن را فراهم کرده است. شما این را جواب دهید که روایات چگونه به دست ما رسیده!!!!

سوما اتفاقا معنی آیه بالا این است که پیامبر تنها قرآن را برای مردم میخواند حتی روایات متواتر!!!!!! شیعه و سنی وجود دارد که از نوشتن حدیث منع میکرد.. ان هو الا وحی یوحی روایات پیامبر است یا آیات قرآن.؟؟؟؟؟؟؟

-----------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

متواترات نه برای ما بلکه برای سیره عقلا حجت است باور ندارید به کتاب اصولی رجوع کنید.

چطور ممکن است تعداد زیادی فقیه و عالم دینی روایت هایی رو از خود نقل کنند.

شما روایتی بیاورید مخالف قرآن که ما قبول نداشته داشته باشیم.روایت های علم غیب را نگویید که کاملا موافق قرآن است ولی چه کنم که نمی پذیرید.

دلیل به اندازه کافی هست ولی خوب شما بدیهیات رو که زیر سوال می برید من چگونه برایتان دلیل بیاورم.

شما این همه روایت ها رو می بینید اونموقعه می گویید دسترسی ندایم!!!!!!!!!!!

ما از نظر قرآنی اثبات کردیم ولی شما بودید که راحت گذشتید.

شما تعریف علم غیب رو هم فراموش کردید. اگر علم غیب نیست پس چیست؟؟؟؟؟؟؟

تناقض همین که می گویید علم غیب کسی ندارد بعد می گویید به معراج پیامبر یا کسی دیگررفته؟؟؟؟؟

حال که معراج رو قبول کردید برای فرار می خواهید معراج رو از علم غیب جدا کنید.نوزاد عزیز همه درک دارند و خوب می فهمند.

اینکه کی بدون دلیل سخن می گوید رو میگذاریم به قضاوت دوستان.

شما به چه علت قرآن رو بدیهی می دانید؟؟؟؟؟؟؟

شما که حدیث را قبول ندارید چگونه نماز می خوانید کیفیت آن که در قرآن گفته نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روزه چطور میگیرید مسائل ریز آن که گفته نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر شما روایت رو قبول نداشته باشید با این مبنایتان باید کل تاریخ و هر چه که از قبل رسیده رو قبول نکنید که هیچ عاقلی اینچنین نیست.

چنتا از این روایتها رو بفرمایید ما هم ببینیم با سند و دلالت بر حرف شما؟؟؟؟؟؟؟

جناب نوزاد اختلاف ما با شما ریشه ای تر از بحث علم غیب است چون شما امامت رو قبول ندارید و اگر امامت رو مطرح کنیم و ثابت شود بحث علم غیب و روایات ها و مفسر بودن آنها هم حل می شود.چون از آنجا كه امام هم جانشین پیامبر است و هم منتخب خدا، بنابراین، علم ربّانی شامل حال آن‏ها هم می‏شود. و بدون موهبت الهی، آنان نمی‏توانستند در جایگاه ویژه و حسّاس خود، ایفای نقش كنند.پس ما روایت ها رو حجت می دانیم همانطور که قرآن رو حجت می دانیم.حدیث ثقلین هم موید حرف ما می باشد که شیعه و سنی نقل کردهاند.

------------------------------------------------------

وهابی:

منتظرم ببینم چگونه از قرآن جناب کارشناس میخواهد علم غیب را برای 14 نفر خاص ثابت کند.

--------------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

وسلام به شما نوزاد بزرگوار

اولا اینکه ما فقط14نفر خاص رو نگفتیم بلکه گفتیم به غیر از این بزرگواران از پیامبران و غیر اینها ممکن است علم غیب داشته باشند.

ثانیا بارها در همین بحث عرض کردم برای ما شیعیان احادیث موثق اهل بیت مثل قرآن حجت است و ما آنها را مفسر واقعی قرآن می دانیم نه تفسیر به رآی کنندگان را که مورد خشم خداوند هستند.

هرند شما اول علم غیب پیامبران رو منکر شدید و بعد با توجه به دریافت وحی مجبور به گذیرفتن شدید ای عین حرف شماست«دوست گرامی نه شما ونه هیچ کس دیگری قادر نخواهد بود با آیات قرآنی ثابت کند کسی توانایی رسیدن به علم غیب را دارد. این ادعای شما هیچ وقت ثابت نشد و نخواهد شد.»

اما آیاتی که دلالت بر علم غیب غیر خدا میکند:

وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

بگو که هر عمل کنید (نیک و بد) خدا آن عمل را می بیند و هم رسول و مومنان بر آن آگاه اند آن گاه به سوی خدایی که دانای عالم غیب و شهود است باز خواهید گشت و شما را از آن چه انجام می دادید آگاه خواهید ساخت.

نکات:

خداوند تاکید می کند و به پیامبر دستور می دهد که با همه مردم این موضوع را ابلاغ کن و بگو اعمال وظایف خود را انجام دهید و بدانید هم خدا و رسول و هم مومنان (خاص) اعمال شما را می بینند.

این آیه تایید روایاتی است که در مورد عرضه اعمال بر ائمه (ع) وارد شده است.

و منظور از این مومنان ائمه آل محمد هستند که تفاسیر شیعه به این تفسیر پرداخته اند.

مثل شیخ طبرسی در تفسیر می فرماید:

و منظور از مومنان نیز در این آیه همان ائمه معصومین هستند. و شیخ طوسی در تفسیر التبیان فرمود:

بر ائمه معصومین اعمال عرضه می شود و مراد و منظور از مومنون در این آیه فقط ائمه معصومین هستند.

آیه بعدی:

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏.» ؛ اودانای غیب است پس هیچ یکی را برغیبش آگاه نمی سازد جزکسی را که بپسندد ازقبیل پیامبر.

این آیه ، حصر علم غیب را که درآیات پیشین بود می شکند وآن را ازطریق افاضه ای خدا برای دیگران هم ثابت می کند. درعین حال حصر دیگری ایجاد می کند : افاضه علم غیب به کسانی اختصاص دارد که مورد پسند خدا باشند .سپس پیامبررا به عنوان نمونه ای روشن ازآنها معرفی می کند .

درآیه دیگری که به همین مضمون است می فرماید:« وَ ما كانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ... » ‏ ؛ نیست خدا که شما را به غیب آگاه سازد ولی ازپیامبرانش کسی را که بخواهد ( برای آگاهی ازغیب ) برمی گزیند ،.به دیگر سخن ، خدا علم غیب را دراختیار هرکسی قرارنمی دهد بلکه برای این کار ازمیان شما افراد ی را گلچین می کند . و قبلا هم گفتیم از آنجا كه امام هم جانشین پیامبر است و هم منتخب خدا، بنابراین، علم ربّانی شامل حال آن‏ها هم می‏شود. و بدون موهبت الهی، آنان نمی‏توانستند در جایگاه ویژه و حسّاس خود، ایفای نقش كنند.

یکی ازمعجزات حضرت عیسی این بود که به مردم می گفت :« وانبئکم بما تأکلون وما تدَخرون فی بیوتکم ». شما را ازآنچه می خورید ودرخانه های خود ذخیره می کند خبرمی دهم 

درداستان حضرت موسی وخضرآمده است : حضرت خضر درسه مورد براساس علم غیب کارهای شگفت انگیز انجام می دادکه حتی حضرت موسی ( ع) توان تحمل آنها را نداشت 

داستان مادر حضرت موسی علی نبینا وآله و علیه السلام، است. در آن جا که میفرماید:

(و اوحینا الی ام موسی... وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُإِلَیْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)

این یعنی خداوند مادر حضرت موسی را به از دو حادثه در آینده با خبر کرد: برگشت حضرت موسی دوباره به دامن مادر و از فرستادگان خدا شدن حضرت موسی علیه السلام.

--------------------------------------------------------------------

وهابی:

با عرض سلام

از همه دوستان که این مدت همراهی کردند ممنون.

آقای پاسخگو از اینکه عین جمله من را نقل کردید و در آن دست کاری نکردید بسیار سپاسگذارم. دوباره جمله ام را مینویسم تا به شما ثابت کنم من در دو زمان متفاوت در نظر مختلف نداشتم:

(دوست گرامی نه شما ونه هیچ کس دیگری قادر نخواهد بود با آیات قرآنی ثابت کند کسی توانایی رسیدن به علم غیب را دارد. این ادعای شما هیچ وقت ثابت نشد و نخواهد شد).

هنوز هم چنین ادعایی دارم. رسیدن به علم غیب را در صفحات اول همین موضوع بررسی کردیم. جملات بالای من در جواب ادعایی بود که میگفت کسانی هستند که با چله نشینی و تقوی و .... توانایی رسیدن به علم غیب را دارند و من هم گفتم علم غیب چیزی مانند گواهینامه ب 1 و ب 2 و شبیه اینها نیست که مرحله به مرحله به دست آورده شود. بلکه علم غیب اعطا کردنی از طرف خدا است. آیا جمله ای که از من نقل کرده اید چیزی غیر از این را میگوید؟

شما آیه ای از قرآن را ذکر کردید که به این آسانی نمیتوانید اثرات آن را جمع کنید. لطفا دوباره ایه را بخوانید:

(بگو اعمال وظایف خود را انجام دهید و بدانید هم خدا و رسول و هم مومنان (خاص) اعمال شما را می بینند(.

دوست عزیز خود شما خاص را در داخل پرانتز قرار اداده اید و میدانید اگر این پرانتز وجود نداشت ممکن بود اتفاقات ناگواری روی دهد.... خطاب این آیه عام است و همه مومنان را در بر میگیرد نه فقط بنده های خاص. پس هیچ ربطی به غیب ندارد. لطفا بحث ها را با هم قاطی نکنید. این آیه گوشه ای از قیامت است که همه اسرار بر ملا میشود. چگونه پیامبر خود را از علم غیب مبرا میداند و شما میگویید از اعمال همه انسان ها با خبر است و آنها را میبیند؟

--------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام مجدد

جناب... امانتداری در نقل بحث وظیفه هر نویسنده ایست.

در مورد نقل قول و دفاعی که از نوشته خود داشتید پذیرفتنی نیست چون قبلا هم اگر در ذهن شریفتون باشد عرض کردم در سخنانتون ضد نقیض زیاد هست.شاید شما قبول نکنید ولی این رو کسی که از بیرون نگاه میکنه خوب متوجه میشه.

اما در مورد آیه،بله در مورد قیامت هست ما هم منکر نیستیم اما این بحث عرضه اعمال مر بوط به این دنیاست و این خیلی واضح است.واقعا از شما بعیده بنده قاطی کردم یا شما .مگر در قیامت عمل نیک و بد هست که خدا بخواهد مراقب باشد یا رسول (ص)ودیگر مومنان خاص.

بى تردید مقصود از مؤمنان در آیه همه مؤمنان نیستند چرا که همه آنها این شأنیت را ندارند که در کنار خدا و رسول قرار گیرند، مراد از مؤمنون امامان علیهم السلام هستند که در کنار خدا و رسول(ص) قرار مى گیرند. در روایتى یعقوب بن شعیب مى گوید: از امام صادق (ع) از تفسیر این آیه (یعنى مراد ازمؤمنون) پرسیدم حضرت فرمود: «هم الائمة» مراد امامان علیهم السلام هستند.(1)

در روایتى آمده است که شخصى خدمت امام رضا(ع) عرض کرد براى من و خانواده ام دعائى فرما فرمود مگر من دعا نمى کنم.«و اللّه ان اعمالکم لتعرض علىّ فى کل یوم ولیلة» به خدا سوگند اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مى شود. راوى این حدیث مى گوید این سخن قدرى بر من گران آمد، امام متوجه شد و به من فرمود: «اما تقرأ کتاب اللّه عزّ و جلّ و قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون هو و اللّه على بن ابى طالب» آیا کتاب خداوند عزّ و جلّ را نمى خوانى که مى گوید: عمل کنید خدا و پیامبرش و مؤمنان عمل شما را مى بینند بخدا سوگند منظور از مؤمنان على بن ابى طالب(و امامان دیگر از فرزندان او) مى باشند.(2)

تکثر شهود اثر ترتیبى مؤثرتر دارد زیرا انسان به گونه اى است که هرچه بیشتر حضور شاهدان را حس کند براى تربیت و تقوایش مؤثرتر است کسى که در تلویزیون براى میلیونها نفر صحبت مى کند چون همه او را مى بینند وقتى عطسه اى یا اشتباهى مى کند بیشتر خجالت مى کشد.

درست مثل اینکه کارکنان مؤسسه اى بدانند همه روز یا همه هفته گزارش تمام جزئیات اعمال آنها به مقامات بالاتر

داده مى شود و آنها همه از همه آنها باخبر مى گردند.

 1. اصول کافى، ج 1، ص 219، کتاب الحجة باب عرض الاعمال على النبى و الائمه، حدیث 2.

 .2 اصول کافى، ج 1، ص 219، همان حدیث 4.

---------------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز به غیر از روایات در خود آیه هم شواهدى بر این موضوع داریم زیرا:

اولا: آیه اطلاق دارد، و تمام اعمال را شامل مى‏شود و مى‏دانیم كه همه اعمال از طرق عادى بر پیامبر ص و مؤمنان آشكار نخواهد شد، چرا كه بیشتر اعمال خلاف در پنهانى و بطور مخفیانه انجام مى‏شود و در پرده استتار غالبا پوشیده مى‏ماند، و حتى بسیارى از اعمال نیك مستور و مكتوم چنین است.

و اگر ما ادعا كنیم كه همه اعمال اعم از نیك و بد و یا غالب آنها بر همه روشن مى‏شود سخنى بسیار گزاف گفته‏ایم.

بنا بر این آگاهى پیامبر ص و مؤمنان از اعمال مردم باید از طرق غیر عادى و به تعلیم الهى باشد.

ثانیا: در پایان آیه مى‏خوانیم فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" خداوند شما را در قیامت به آنچه عمل كرده‏اید آگاه مى‏سازد" شك نیست كه این جمله تمام اعمال آدمى را اعم از مخفى و آشكار شامل مى‏شود، و ظاهر تعبیر آیه این است كه منظور از عمل در اول و آخر آیه یكى است، بنا بر این آغاز آیه نیز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان باشد شامل مى‏شود، و شك نیست كه آگاهى بر همه اینها از طرق عادى ممكن نیست.

به تعبیر دیگر پایان آیه از جزاى همه اعمال سخن مى‏گوید، آغاز آیه نیز از اطلاع خداوند و پیامبر و مؤمنان نسبت به همه اعمال بحث مى‏كند، یكى مرحله آگاهى است، و دیگرى مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت یكى است‏

تفسیر نمونه، ج‏8، ص: 127.

--------------------------------------------------------------

وهابی:

سلام

دوست عزیز به این آسونیا هم نیست که شما گذشتید.

دوست عزیز من این سخن شما را توهین میدانم نه حتی اتهام. لطف کنید برای به کرسی نشاندن حرفهایتان دیگری را با حرفهایتان تحقیر نکنید و جانب احترام را رعایت کنید. اگر واقعا تناقضی در حرفهایم میبینید دزدکی و گوشه پریده نگویید. واضح بگویید تا دوستان و دشمنان بشنوند. به قول خودتان این اولین باری نیست که این حرف را میزنید

اینکه گفتم طرح این آیه برایتن گران تمام میشود همین است. شما از کجا میدانید که مومنان در این آیه منظور تنها 14 نفرند؟ کمی از قرآن فاصله گرفته اید.

آیا لازم است خودم را یک بار دیگر معرفی کنم؟ ظاهرا روی شما با بنده است و من قبلا گفتم روایات شما را قبول ندارم.

خیلی شبیه مادی گرایان حرف میزنید. انگار دارید چرتکه می اندازید و سبک و سنگین میکنید. یعنی شهادت پیامبر و امامان اگر در یک کفه ترازو باشند و شهادت خدا در کفه دیگر این تکثر شهود است که اثر ترتیبی و موثر تر دارد؟

عالم الغیب و الشهادة ...

شما که دلیل شهادت پیامبر و امامان بر اعمال ما را نگفتید لا اقل دلیل این ادعایتان را بگویید. یعنی چی که بیشتر اعمال در پنهانی انجام میشود؟ یعنی پیامبر نمیتواند از آن سر در آورد؟ مگر پیامبر شخصا در زندگی انسان ها سرک میکشد؟ حرفهای من ضد و نقیض است یا حرفهای شما؟ آخرش چی شد . من میخواهم بدانم اگر گناهی را در پشت پرده انجام دهم آیا امامان میفهمند یا نه؟

ببخشید که با لحن تندی حرف زدم. شاید به خاطر حرفهای اولتان باشد.

------------------------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام

دوست عزیز چرا توهین.بنده با تمام احترام عرض میکنم در نوشته های شما تناقض زیاد دیده می شود:قبلا گفتم باز هم می گویم.

شما فرمودید علم غیب مختص خداست و کسی ندارد و بعد آمدید گفتید وحی رو قبول دارید.

فرمودید فقط علم غیب پیامبران وحی است بعد معراج رو تقریبا با اما و اگر پذیرفتید.

فرمودید فقط پیامبران علم غیب در حد وحی دارند بعد سفر معراج رو احتمال دادید غیر پیامبر باشد.

و...

حال شما به این تناقضات چه می گویید من نمی دانم.

شما قبلا هم از این الفاض (نمی توانید،گران تمام می شود )بکار بردید ولی جالب اینجاست که کاملا عکس شده.

شما ظاهر پست 73رو مطالعه نفرمودید اون همه دلیل اوردم بجای این تفره رفتن ها دلایل رو یکی یکی رد کنید.این احتمال رو هم بدید که شاید(البته حتما)شما از قرآن فاصله گرفته باشید.

بنده هم قبلا و باز الان عرض کردم ما شیعیان اهل بیت رو مفسر قرآن می دانیم و فهم بعضی آیات رو از این بزرگواران یاد می گیریم .اگر شما مشکلتون خود اهل بیت هست نه علم غیب اونه که ظاهرا هم همینطور باشد که بفرمایید ما بحث جدید اثبات امامت رو دقیق و مفصل شرو کنیم.

بنده گفتم و چه خوب هم گفتم اما شما خوب مطالعه نفرمودید.شما این سوالتان دلیل برهمین خوب مطالعه نکردن است کاملا واضح است.توصیه می کنم دوباره پست 73 و 74 رو مطالعه بفرمایید.

اگر بخواهند بله می دانند.دلایل هم همان قبلی ها که مفصل عرض شد.

خواهش میکنم.بنده توهینی نکردم و اگر اینگونه برداشت کردی عرض می کنم من این قصد رو نداشتم وندارم.این بحث علمیست.حال شما بپذیرید یا نه.لذا جای توهین و اهانت ندارد.

                  و دیگر خبری از جواب وهابی نشد.

مناظره با یک بی دین!!

 

 

 

با سلام

دوستان این متن بحثی است که بنده با یک شخص که برای خود قائل به دینی نبود در یک انجمنی بحث کردم که جهت استفاده دوستان هم اینجا قرار دادم و اگر نکته و تذکر دارید در خدمت هستم.

برده داری داری در اسلام چرا؟

پرسشگر:

سوالی داشتم مبنی بر حلال بودن كنیزان بر صاحب خانه.آیا این امر با اجبار بوده یا رضایت كنیز در اسلام واجب است؟

طلبه پاسخگو:

با سلام به شما دوست عزیز

لازم به ذکر است که رابطۀ زن و شوهر بودن یک رابطۀ اعتباری است و نه یک امر حقیقی. در اسلام یکی از راههای برقراری این رابطه، خواندن «صیغۀ عقد» است. یکی دیگر از سببهای برقراری این رابطه مالکیت است ولی دارای شروط زیر است:

۱. مالك، كنیزش را به ازدواج شخص دیگر درنیاورده باشد.

۲. مالك، كنیز را به دیگرى نبخشیده باشد.

۳.اگر كنیز با شخصِ دیگرى ازدواج كرده باشد یا او را به دیگرى بخشیده باشند، پس از سپرى شدن مدّت زمان عده‏ى طلاق با شوهرش یا تمام شدنِ زمان بخشش، مجدداً كنیز بر مالكش حلال مى‏شود.

۴. كنیز در حالِ گذراندن ایّام عدّه (عدّه‏ى طلاق از شوهر قبلى‏اش) یا ایام استبراء (در آنجا كه محلّل واقع شده)، نباشد.

۵. قبلًا پدر مالك كنیز با كنیز، نزدیكى نكرده باشد.

۶. كنیز، بین چند صاحب مشترك نباشد.

۷. قبلًا فرزند مالك كنیز با او نزدیكى نكرده باشد.

۸. كنیز با مولایش قرارداد نبسته باشد كه پول خود را بدهد تا آزاد شود (در اصطلاح مُكاتَب نباشد).

۹. كنیز، كاملًا تحت تصرّف مالك باشد.

نظر به اینکه اسلام علیرغم برداشتن بسیاری از احکام سنگین بردگی برخی از آنها را سر جایشان باقی گذاشت، کنیز و برده حق این را نداشتند که بدون اذن مالک ازدواج کنند و این فرمان بدون شک برای کنیزان مفیدتر بود زیرا اگر صاحب بدانها نظر داشت نمیگذاشت با کسی هم ازدواج کنند و این باعث آزار بیشتر آنان میشد ولی چنانکه در بالا آمد اگر کنیز با کسی ازدواج میکرد صاحبش دیگر حق نزدیکی با وی را نداشت. ضمن اینکه اگر کنیز برای صاحبش بچه میاورد آزاد بود پس این حق نزدیکی برای خود کنیز هم عواقب مثبتی داشت.

در ضمن کنیز مجبور نبود حتما به نزدیکی با صاحب خود تن در دهد بلکه میتوانست طبق بند(۸) که در قرآن آمده است برای آزادی با صاحب خود قرارداد ببندد و حق آزادی خویش را با کار کردن بپردازد.

 

پرسشگر:

در كل برداشتم از قرآن اینطور است كه به نوعی كنیزان ارزش كمتری نسبت به زنان آزاد داشتند آیا درست برداشت كردم.لطفا راهنماییم كنید.

 

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز نظام های اجتماعی در هر دوران تابعی از مجموعه شرایط اقتصادی , سیاسی , فرهنگی و ... می باشد. همان گونه كه امروزه نظام كارگری و كارفرمایی و ... در جهان حاكم است و شرایط اقتصادی , اجتماعی , فرهنگی خاص آن را ایجاب نموده است . تا چند قرن پیش در تمامی جهان نظام برده داری روش مناسب برای اداره امور آن دوران بوده است ; به گونه ای كه هیچ نظامی در شرایط آن روز امكان جایگزینی آن را نداشته است . از این رو مناسب ترین شیوه در شرایط آن روز, شیوه برده داری بوده است . بررسی زمینه های این موضوع بسیار وسیع و گسترده و از مجال این پاسخ خارج است . اسلام نیز با توجه به اینكه تغییر اساسی در سیستم اجتماعی آن روز نه ضروری بوده و نه ممكن , به اصل این مسائله صحه گذاشت , ولی با وضع قوانین در چند جهت حركت كرده است :

1- تأمین حقوق افراد با وضع قوانین در مورد كیفیت استرقاق (بنده گرفتن) و تحریم آن جز در موارد خاص.

2- وضع قوانین در جهت حمایت از حقوق بردگان و تنظیم روابط صحیح بین مالك و برده .

3- ترغیب مردم به آزادسازی بردگان و وضع قوانینی برای حصول این مقصود (مانند كفارات و شرایط عتق ). در مجموع اسلام شرایطی را برای بردگان فراهم ساخت كه آنان به مقامات و درجات مهم علمی و سیاسی در جامعه اسلامی دست یافتند و حتی مدت ها حكومت ((ممالیك )) بر بسیاری از نقاط كشورهای اسلامی پدیدار شد. در حقیقت اسلام با فراهم آوردن شرایط انسانی و عاطفی برای زندگی بردگان , بردگان را از سراسر دنیا مشتاق به پیوستن به جامعه اسلامی نمود و آنان در بازگشت به موطن خود همراه با آزادی، مبلغ و مروج اسلام می شدند.

اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود كرد و از سوی دیگر راه آزادی بردگان را گشود و مسلما" یكی از عوامل دگرگونی نظام بردگی در جهان , نقش اسلام در این زمینه بوده است . كنیزها نیز در این بین مشمول همین قاعده و قانون بوده اند. آنان از كشورهای دیگر كه در جنگ با مسلمانان اسیر می شدند, و یا به صورت تجاری وارد ممالك اسلامی می گشتند, با فرهنگ اسلامی و مزایای نجات بخش آن آشنا شده و بسیاری از آنان همانند دیگر مردم در جامعه اسلامی زندگی می كردند و مالكیت كنیز در حكم عقد ازدواج بود و موجب محرمیت به مالك آن می گردید. بجاست بدانیم كه مادر برخی از ائمه ما كنیز بوده اند, حتی مادر امام زمان (عج ) نیز كنیزی رومی بوده است .

سخن در این مقوله بسیار گسترده می باشد. اما توجه به این نكته مهم است كه تنها عاملی كه در اسلام مجوز استرقاق (گرفتن بنده و كنیز) است موردی است كه كسانی در جنگ با اسلام به عنوان دین حق اسیر شده باشند و پرواضح است كسی كه به خداوند رحمان كفر ورزیده است و باز به این حد هم بسنده نكرده است بلكه با دین حق مبارزه می نماید. آیا حق حیات برای این گروه قائل شدن , جز از روی تفضل الهی است ؟! معذ لك , اسلام حق حیات اینان را تضمین كرده، كشتن اسیر را جز در شدت درگیری و در معركه جنگ روا ندانسته است , لكن باید این افرادی كه از آزادی عمل خود سوء استفاده نموده علیه دین خدا قیام نموده در نبرد علیه دین خدا و مؤمنین به آن شركت جسته است , دایره فعالیت هایشان و آزادی آنها محدود گردد. (با وجود این آموزه های بسیاری در اسلام برای رهایی آنان ارائه نموده است و برای تحقق این آموزه ها نیز پاداش بسیار زیادی قرار داده است).

پس كسی كه كافر حربی است یعنی به جنگ علیه مسلمین پرداخته و شروع كننده جنگ است، احترامی از نظر اسلام ندارد، زیرا اولا؛ زیر بار منطق و دین حق نرفته و در مواجه با حقائق به لج بازی پرداخته است و ثانیا؛ به جنگ مسلحانه با مسلمین روی آورده.

و شخصی كه با اختیار خود كرامت انسانی خویش را پای مال می نماید و خود را در حد یك حیوان درنده تنزل می دهد (حیوان از آن جهت كه زیر بار حق و منطق نرفته و درنده از این جهت كه به جنگ با مسلمین پرداخته) نباید انتظار داشته باشد كه اسلام برای او شرافت و ارزش قائل باشد.

برای چنین اشخاصی در دین چیزی به نام كمپ اسراء كه به راحتی بخورند و بخوابند در نظر نگرفته بلكه باید به عنوان مستخدم در اختیار مسلمین قرار گیرد و این حكم چندین فایده دارد:

1. موجب تنبیه و جریمه این اشخاص می گردد.

2. نگهداری آنها هزینه ای را برای حكومت اسلامی در بر ندارد.

3. در اثر معاشرت با مسلمین با فرهنگ و احكام اسلامی آشنا می شوند و لذا اغلب آنان در طول تاریخ مسلمان شده اند.

با این وجود راه های گوناگونی را برای آزادی آنها پیش بینی نموده.

برای مطالعه بیشتر ر . ك :

1- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 6 (عربی) ج 12 (فارسی) ، ذیل آیت 116 تا 120 (سخنی درباره بردگی و بردگی گرفتن)

2- اسلام و مسأله آزادی , بردگی , موسوی زنجانی

3- از بردگی روم قدیم تا ماركسیسم , حجتی كرمانی

4- فرآورده های دینی , ناصر مكارم

5- برده داری در روم باستان , بیدار فكر

6- حقوق بشر, اسدالله مبشری

7- نگاهی به بردگی , محمد علی گرامی

8- بردگی در اسلام , صادق ایرجی

 

نکته:

در توضیح بیشتر این سوالتون دوباره عرض کنم که نحوه رفتار با اسیر در بینش اسلام برخلاف رفتار دیروز و امروز غرب، رفتاری تکریمی است. امام علی(علیه السلام) به غلام خود «قنبر» می‏فرمود: «من از خدای خود شرم دارم که لباسی بهتر از تو بپوشم، زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می‏فرمود: از آنچه خودتان می‏پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه خود می‏خورید به آنها غذا دهید.(بحارالانوار، ج74/144)

امام صادق(علیه السلام) می‏فرماید: «هنگامی که پدرم به غلامی دستور انجام کاری می‏داد ملاحظه می‏کرد اگر کار سنگینی بود بسم اللَّه می‏گفت و خودش وارد عمل می‏شد و به آنها کمک می‏کرد.» (همان/142)

در صدر اسلام پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در مورد مخاطب قرار دادن بردگان به مسلمانان توصیه فرمودند كه:

«هیچ كس در خطاب به بردگان خود، از كلمه «عبد» و «امه‏» استفاده نكند بلكه از كلمه «فتی‏» (جوانمرد) و «فتاة‏» استفاده كند.» (زبدة الاحکام/376)

در سراسر روایات اسلامی توصیه به استحباب آزادی بردگان و احسان به آنان است. و خداوند در قرآن كریم، احسان به بردگان را در كنار احسان به والدین و دیگر بستگان و ذوی الحقوق توصیه فرموده است.(نساء/36)

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روزى مردى را سوار بر مركبش دید كه غلامش پشت سر او پیاده در حرکت بود. آن حضرت فرمود: «غلامت را هم سوار كن، او برادر تو است و روح او مثل روح تو». (به نقل از تاریخ بردگى، ص 74)

در دوران تربیت اسلامی که بردگان مسیر خود را طبق برنامه حساب شده اسلام به سوی آزادی می‏پیمایند، اسلام برای احیای حقوق آنها اقدامات وسیعی کرده و شخصیت انسانی آنان را احیاء نموده است تا آنجا که از نظر شخصیت انسانی هیچ تفاوتی میان بردگان و افراد آزاد نمی‏گذارد و معیار ارزش را همان تقوا قرار می‏دهد بر این اساس به بردگان اجازه می‏دهد همه گونه پستهای مهم اجتماعی را عهده‏دار شوند، تا آنجا که بردگان می‏توانند مقام مهم قضاوت را بر عهده بگیرند.(شرایع الاسلام/کتاب القضاء)

اعتراض: اگر اینگونه است پس چرا این عده مانند برده ها دارای محدودیتهایی در زندگی هستند.

پاسخ: فراموش نشود که اینها انسانهایی مظلوم و بی گناه نیستند. اینان اسیران جبهه جنگند که اگر به دست غیر مسلمانها افتاده بودند الان یا اعدام شده بودند و یا در زندانهای تنگ و تاریک و در بدترین وضعیت زیستی مشغول دست و پنجه نرم کردن با مرگ بودند.

به غیر از تشویقهای فراوانی که اسلام برای آزادی اسیران دارد دستوراتی نیز برای رهایی آنها صادر کرده است: کفاره برخی گناهان شایع بین مردم (92/نساء،89/مائده،3/مجادله)؛ از راه قراردادی که با سرپرست خود می بندد.(33/نور) .

 

پرسشگر:

 بسیار ممنون بخاطر توضیحات مفیدتون.ولی برای من یه جای اشكالی است.خیلی از كسانی كه اسیر شدند اصلا قصد دشمنی با دین اسلام نداشتند و چون مسلمانان حمله كردند آن ها اسیر شدند.قصد خیلی از مسلمانان هم تبلیغ دین نبود نمونش هم خیلی واضحه.اكثر كسانی كه حمله می كردند دشمنان اهل بیت بودند.مادر امام زمان هم اصلا قصد دشمنی با اسلام نداشت و در كل می توانیم بگیم زنان كاری از دستشون در جنگ ها بر نمی آید(البته در زمان گذشته)و آن ها را اصلا در جنگ ها شركت نمی دادند.به نظر من مسلمانان بعد از تسخیر شهر هایی كه صلح نمیكردند زنان آن ها اسیر می كردند در صورتی كه ممكن بود آن زنان از جمله زنان پارسای زردشتی یا مسیحی بودند.

 

طلبه پاسخگو:

1- همانطور که دوستمون هم فرمودند باید دقت کنیم که این مسئله برای کفار محارب مطرح بوده است که بر ضد اسلام شمشیر می کشیدند.

2. برای ما رفتار و کردار مسلمانان و حتی فرمانروایان مسلمان در طول قرنها ملاک نیست. ملاک ما پیامبر خدا(ص) و معصومین(ع) هستند و اینکه بعض مسلمانان و فرمانروایان و جبارانی که بر مسلمین حکومت میکردند چگونه با اسرا رفتار مینمودند برای ما به هیچ وجه ملاک نیست. بلکه رفتار پیامبر و اهل بیت ملاک می باشد.در خیلی از احکام دین بعضی مسلمانان بر عکس دستور الهی عمل می کنند اما این دلیل بر این نیست که ما کل حکم را برداریم.

3.اسیر گرفتن آنها باعث میشد هم بی سرپرست نمانند و هم با فرهنگ اسلامی تربیت شوند. بخصوص که حقوق برده در اسلام بسیار بالاتر از حقوق برده در سایر مکاتب است

 

پرسشگر:

 منظورم اینه كه در اكثر حملات مسلمانان بعد از رحلت پیامبر قصد الهی منظور نبود و بیشتر قصد اسیر كردن زنان و غارت بود.و در این بین بسیاری از زنان پارسا را اسیر كردند.درست مثل صدام قصد داشت زنان پاك خوزستان را اسیر كند و به سربازانش بدهد.

 

طلبه پاسخگو:

بزرگوار لازم به ذکر است که کنیزان از دو راه به جامعه اسلامی به عنوان کنیز وارد می شدند

1- زنانی که در میدان های جنگ شرکت می کردند و اسیر می شدند. در قدیم در جنگ ها قبیله در جنگ در گیر بود ؛یعنی زنان و مردان و کودکان همگی اعضای میدان نبرد بودند . برای پیروزی بر طرف مقابل تلاش می کردند . سهم زنان کم تر از مردان نبود . وقتی یک طرف شکست می خورد، تمام مردان و زنان و کودکان و اموالی که در میدان بود ،به اسارت طرف مقابل در می آمد

2- زنانی که قبلا در جامعه غیر اسلامی اسیر و کنیز شده بودند . برده فروش ها آن ها را به جامعه اسلامی می آوردند و می فروختند.

در مورد گروه اول بر اساس تحلیلی که در مورد همه اسرای جنگی ارائه می شود ، می توان گفت بردگی آنان منطقی ترین گزینه در آن وضعیت بود ؛ در واقع لازم بود این زنان به نوعی در متن جامعه به خدمت گرفته می شدند تا زمینه اسلام آوردن آن ها فراهم گردد ؛ فرض کنید دولتی کافر به جامعه اسلامی حمله کرده و در نتیجه نبرد افرادی از سپاه دشمن به اسارت در آمدند ؛ تکلیف این عده چیست و حکومت اسلامی چگونه باید با آن ها برخورد کند؟

جواب از چند گزینه خارج نیست ؛

یا باید آن ها را از دم تیغ بگذراند ، یا در زندان اسیر کرده و یا آن ها را آزاد نماید ؛ اگر دقت کنیم همه این موارد دچار مشکلات عدیده ای است ؛ زندانی کردن اسرا علاوه بر همه مفاسدی که اصل قانون زندان در پی دارد، بار مالی سنگینی را بر دولت اسلامی تحمیل می کرد . جدای آن که با نیاز مالی بسیار مسلمانان در آن مقطع زمانی و کمبودهای فراوان و حجم زیاد اسرا این امر امکان پذیر نبود . کشتن همه اسرا هم نتایج مثبتی در پی نداشت، زیرا بسیاری از این افراد شناخت کاملی از اسلام نداشتند .چه بسا با آشنایی درست به اسلام می گرویدند .

به علاوه کشتن بیش تر افراد آثار و نتایج سوء فرهنگی و روانی در پی داشت که با فلسفه اسلام همخوانی نداشت . از طرف دیگر آزادی همه اسرا هم کاری بسیار نامعقول بود ، زیرا این افراد کسانی بودند که با اسلام و مسلمانان به جنگ برخاسته ، حتی برخی از آنان را کشته بودند . یقینا آزادی آن ها همان و بازگشت به آغوش کفار و آمادگی برای شرکت در نبرد بعدی همان ؛ پس ناچار لازم بود بدون آن که نگه داری آن ها هزینه و فشاری بر جامعه اسلامی وارد کند، این افراد در متن جامعه به نوعی وارد شوند که هم آثار مثبت اقتصادی و رفاهی برای جامعه در پی داشته باشند و هم زمینه آشنایی آن ها با حقایق اسلام و بستر میل وگرایش به اسلام در آن ها فراهم گردد . این همان قانون برده داری مورد امضا و تجویز اسلام بود که اعمال شد.

در ضمن قبلا ما عرض کردیم برای ما رفتار و کردار مسلمانان و حتی فرمانروایان مسلمان در طول قرنها ملاک نیست. ملاک ما پیامبر خدا(ص) و معصومین(ع) هستند و اینکه بعض مسلمانان و فرمانروایان و جبارانی که بر مسلمین حکومت میکردند چگونه با اسرا رفتار مینمودند برای ما به هیچ وجه ملاک نیست. بلکه رفتار پیامبر و اهل بیت ملاک می باشد.در خیلی از احکام دین بعضی مسلمانان بر عکس دستور الهی عمل می کنند اما این دلیل بر این نیست که ما کل حکم را برداریم.

بحثی جامع در مورد مصحف امام علی(علیه السلام)

پرسشگر:

سلام

چرا حضرت علی علیه السلام قرآنی را که در زمان خلافت ابوبکر جمع آوری کرده بود و خلیفه‌ نپذیرفت را در زمان خلافت خودشان ارایه ننمود؟

طلبه پاسخگو:

با سلام و عرض ادب

دوست عزیز برای روشن شدن مطلب دقت به چند نکته ضروری است

الف – در باره‌ی جمع‌آوری قرآن حرف‌ها، شایعات و گاه اختلاف نظرهای بسیاری وجود داشته و دارد. مثل این که قرآن را اولین بار ابوبکر به سند شهود (نقل قول و دو شاهد بر صحت) جمع‌آوری کرد – قرآن در زمان خلیفه‌ی دوم جمع‌آوری شد – قرآن در زمان خلیفه‌ی سوم جمع‌آوری شد و ...، در صورتی که قرآن کریم در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)‌ جمع‌آوری شده بود.

مگر می‌شود پیامبری که به عنوان آخرین انبیای الهی برای همه‌ی جهانیان در تمامی قرون و اعصار آینده ارسال شده است، برای جمع‌آوری و حفظ قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی تدبیری اتخاذ ننموده باشند؟! در زمان حیات ایشان آیات ابلاغ شده نه تنها توسط حافظین حفظ شده و مرتب در محضر ایشان تلاوت و تصحیح می‌شد، بلکه توسط افراد بسیاری روی پوست یا چوب و ... [البته پراکنده] نوشته می‌شد و مرتب از ابتدا تا به انتها نزد ایشان تلاوت می‌گردید و محکم‌ترین دلیل نقلی بر این معنا، خطبه‌ی غدیر خم می‌باشد که ایشان ضمن آن فرمودند: من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانبها باقی می‌گذارم که عبارتند از : قرآن و اهل بیتم (ع).

ب – نکته‌ی دوم قابل توجه آن که دشمنان و اختلاف افکنان چنین القا نموده‌اند که قرآن حضرت علی (ع) با این قرآن حاضری که هم اکنون در اختیار مردم است متفاوت بوده و از همین راه به شیعه اتهام زدند که اعتقاد به تحریف قرآن کریم دارند(؟!) در صورتی که شیعه نیز معتقد است هیچ تحریفی یا حذف و اضافه‌ای در قرآن کریم صورت نپذیرفته است. در روایت ذیل تأمل شود:

«در دوران عثمان، كه میان طرف داران مصاحف صحابه اختلاف شدید رخ داد، طلحه بن عبیداللّه به مولی امیرمؤمنان (ع) عرض كرد: به یاد داری آن روزی را كه مصحف خود را بر مردم عرضه داشتی و نپذیرفتند، چه می شود امروز آن را ارائه دهی تا شاید رفع اختلاف گردد؟

حضرت از جواب دادن سرباز زد طلحه سؤال خود را تكرار كرد حضرت فرمود: «عمداً از جواب خودداری کردم». آن گاه به طلحه گفت: آیا این قرآن كه امروزه در دست مردم است، تمامی آن قرآن است یا آن كه غیر ازقرآن نیز داخل آن شده است؟ طلحه پاسخ داد: البته تمامی آن قرآن است حضرت فرمود: «اكنون كه چنین است، چنان چه به آن اخذ كنید و عمل نمایید، به رستگاری رسیده‌اید» طلحه گفت: اگر چنین است، پس ما را بس است و دیگر چیزی نگفت.

[السقیفه، ص 82]

قرآنی که حضرت علی (ع) جمع‌آوری نموده بودند، شامل ویژگی‌هایی بود که به آنها اشاره میکنیم:

1 - نگارش آیات و سور به صورت دقیق بر اساس ترتیب نزول آنها. مثلاً قرار گرفتن آیات مکی قبل از مدنی و ... . بدیهی است که این روش برای تحقیق و شناخت سیر نزول آیات، سیر تشریع احکام و مسائلی چون ناسخ و منسوخ‌ها بسیار مؤثرتر بود.

2 – ثبت آیات بر اساس نوع قرائت وجود مقدس پیامبراکرم (ص) که صحیح‌ترین و اصیل‌ترین قرائت بود. بدین ترتیب اختلاف قرائت‌هایی که موجب اختلاف تفسیرها و بروز سؤالات عدیده می‌گردید از میان می‌رفت.

3 – این مصحف مشتمل بر تنزیل و تاویل بود یعنی موارد نزول و مناسبت‌هایی را كه موجب نزول آیات و سوره‌ها بود، در حاشیه مصحف توضیح می داد این حواشی بهترین وسیله برای فهم معانی قرآن و رفع بسیاری از مبهمات بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشی، تاویلاتی نیز وجود داشت. این تاویلات برداشت‌های كلی و جامع از موارد خاص آیات بود كه در فهم آیه ها بسیار مؤثر بود.

امیرمؤمنان (ع) خود می فرماید: «و لقد جئتهم بالكتاب مشتملاً علی التنزیل والتاویل»[محمد جواد بلاغی، آلا الرحمان، ج1، ص 257] و نیز می فرماید: «آیه‌ای بر پیامبر(ص) نازل نشد، مگر آن كه بر من خوانده و املا فرمود و من آن را با خط خود نوشتم و نیز تفسیر و تاویل، ناسخ ومنسوخ و محكم و متشابه هر آیه را به من آموخت و مرا دعا فرمود تا خداوند فهم و حفظ به من مرحمت فرماید از آن روز تا كنون هیچ آیه‌ای را فراموش نكرده و هیچ دانش و شناختی را كه به من آموخته و نوشته‌ام، از دست نداده‌ام»[تفسیر برهان، ج1، ص 16، شماره14]

بنابر این اگر پس از رحلت پیامبر(ص) از این مصحف كه مشتمل بر نكات و شرح و تفسیر وتبیین آیات بود استفاده می‌شد، امروزه بیش‌ترین مشكلات فهم قرآن مرتفع می گردید.[ برای اطلاع بیش‌تر در زمینه‌ی نظم و ترتیب مصحف علی (ع) رجوع شود به: تاریخ یعقوبی، ج2، ص 113. السقیفه، ص 82]

ممکن است سؤال پیش‌آید که چرا همین مصحف جمع‌آوری شده را در زمان حکومت خود ارائه ندادند؟

باید توجه داشت که صرف به حکومت رسیدن دلیل بر مساعد بودن همه‌ی شرایط برای طرح یا اجرای یک موضوع نمی‌باشد. به ویژه با توجه به این که حکومت آن حضرت پس از گذشت 25 سال که برای رسوخ دادن افکار یا برداشت‌های غلط یا متداول نمودن سنت‌های غلط و افراط‌ ها و تفریط‌ ها کافی بود، به استقرار رسید و فرصت بسیاری لازم داشت تا اذهان عمومی به نقطه‌ی اول برگردد و پذیرای حقایق اسلام ناب محمدی (ص) باشد و حال آن که حکومت ایشان بیش از 5/4 سال به طول نیانجامید. لذا امکان عدم پذیرش، مقابله، تحریف، نابودی و ...، بسیار زیاد بود.

چطور می‌توان انتظار داشت مردمی که ظرف کمتر از یک ساعت از رحلت پیامبر اکرم (ص)، پیمان خود در غدیر را که بیش از سه ماه از آن نگذشته بود شکستند و علی (ع) را خانه نشین کردند، اکنون پس از گذشت 25 سال قرآن او را بپذیرند؟ چنان چه شاهدیم وقتی ایشان مصحف جمع‌آوری شده را به مسجد آورد و خلیفه نپذیرفت، کسی هم شاکی و معترض نگردید!

مضاف بر این که شخص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، خود اصل، روح و تجسم قرآن کریم است. مگر خودش را قبول داشتند که قرآن جمع‌آوری شده‌اش را قبول کنند؟! و مگر احترام و حفظ خودش را رعایت کردند که احترام و حفظ قرآن جمع‌آوری شده‌اش را رعایت کنند؟!

----------------------------------------------------

پرسشگر:

تشکر میکنم از شما استاد.

در زمینه مصحف امام علی سوالات زیادی دارم که امیداورم جواب هاش رو اینجا بگیرم.

حالا دیدگاه مورخین و مفسرین درباره مصحف امام على علیه‏السلام چیه ؟

--------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

خواهش میکنم وظیفه است.انشالله که به همه جواب ها خواهید رسید.

عده ای از مورخین و مفسرین در گذشته و هم اكنون وجود دارند كه به نقل مستندات تاریخى بسنده نكرده و به توصیف و تحلیل آن پرداخته‏ اند.

یعقوبى (م 292) یكى از این كسانى است كه به تفصیل درباره مصحف امام على اظهار نظر كرده و با توصیفات مخصوص و انحصارى درباره چگونگى این مصحف می ‏پردازد و از ترتیب خاص سوره ‏ها گزارش می ‏دهد بدون آنكه منابع این توصیفات را برشمارد. از آنجا كه وى از نخستین كسانى است كه درباره این مصحف نظر داده و با شرح گسترده توصیف كرده، از نظر تاریخى بسیار مهم و قابل توجه به نظر می ‏رسد، هر چند كه مطالب او جاى نقد و تأمل بسیار است.

او در این گزارش می ‏نویسد:

«برخى روایت كرده‏اند كه على بن ابى طالب پس از وفات پیامبر خدا آن را فراهم ساخت و بر شترى نهاده پیش جمعیت آورد و گفت: هذا قرآن قد جمعته. این قرآنى است كه من آن را گردآورده ‏ام . حضرت آن را به هفت جزء و بخش تقسیم كرده بود. بعضى گفته ‏اند، كه على گفت: قرآن بر چهار بخش نازل شده است. از نكات دیگر توضیحات یعقوبى و نامگذارى وى از سوره‏ هاست كه با گزارش دیگران متفاوت آمده است. مثلا سوره قصص را به نام سوره موسى و فرعون، سوره جاثیه را به نام سوره زمر شریعت، وصف كرده است، یا در بسیارى از موارد نام سوره با آیه نخست آن آمده، مانند سوره انا اعطیناك الكوثر، سوره انا ارسلنا نوحا، سوره قل اوحى الی(1).

یكى دیگر از كسانى كه درباره مصحف امام در چند جا اشاره كرده، شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (م 413 ه) است. او در كتاب اوائل المقالات به مناسبت نقد قائلین به تحریف و اینكه از قرآن كنونى هرگز كلمه، آیه و سوره‏اى حذف نشده می نویسد: آنچه درباره قرآن كنونى مطرح است آنكه بر طبق مصحف امام على از تأویل و تفسیر آیات مطابق با شأن نزول آنهاخالى است، مطالبى كه از سوى پیامبر آمده، گرچه از جمله كلام الله نیست، اما تأویلاتى است كه منتسب به قرآن است.(2)

شیخ مفید اصل وجود مصحف و سبك مطالب آن را پذیرفته و تنها از این جهت كه برخى گمان كرده‏اند، پذیرش آن اعتراف به تحریف قرآن است منكر می ‏شود و توضیح می ‏دهد كه این مطالب گرچه در تفسیر و تأویل قرآن و متكى به وحى است، اما نص قرآن نمی ‏باشد.

همچنین شیخ مفید در كتاب مسائل السرویه می ‏نویسد:

بى گمان امیرمؤمنان قرآن نازل شده را از آغاز تا فرجام گردآورى و بر طبق ترتیب خودش تألیف كرد. سوره‏ هاى مكى را بر مدنى و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر آیه و سوره ‏اى را در جاى خودش گذاشت، از همین جهت امام جعفر بن محمد صادق‏ علیه السلام فرموده است: به خدا اگر قرآن آن طور كه نازل شده بود خوانده می ‏شد، هر آینه نام ما را در آن می ‏یافتید، همانطور كه نام پیش از ما یافت می ‏شد.(3) ،(4)

طبق این سخن نیز، در نظر شیخ مفید وجود مصحف امام مسلم بوده است. اما اینكه به نظر ایشان ترتیب مصحف به ترتیب نزول بوده یا نه، بر فرض كه بپذیریم عبارت: والفه بحسب ما وجب من تألیفه، دلالت بر ترتیب غیر موجود دارد، مدرك سخن ایشان معلوم نیست.

منابع:

1) یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ج 2 / .15 ترجمه ابراهیم آیتى، تهران شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1371 ش.

2) مصنفات الشیخ المفید، ج 4 (كتاب اوائل المقالات) / .81

3) همان مدرك، ج 1 / .79

4) عیاشى، تفسیر عیاشى، ج 1 / 89 ح .46 البته اگر منظور از حدیث این باشد كه شیوه ترتیب گاه چنان مطلب را روشن می ‏كند، گو اینكه نام اشخاص برده نشده است، اشكال ندارد، اما اگر منظور اینست كه نام ائمه هم برده شده و در اثر دگرگون كردن، و تغییر ترتیب حذف شده (كه حدیث دلالتى ندارد) بر خلاف قرآن، و در تعارض با اخبارى است كه می ‏گوید چرا خدا نام ائمه را نبرده است. ن ك: اصول كافى، ج 1 / 226، ح .1 براى تفصیل بیشتر این بحث ن ك : خویى، البیان/231، بیروت، دارالزهراء، ط ششم

محمد بن عبدالكریم شهرستانى (م 548) در مقدمه تفسیر مفاتیح الاسرار با لحن بازخواست جویانه‏اى آنانى را كه مانع استفاده از مصحف امام على شدند مورد خطاب قرار می ‏دهد و می ‏نویسد:

«چگونه آنان گردآورى على بن ابى طالب را مطالبه نكردند، آیا زید بن ثابت بهتر می ‏توانست بنویسد؟ آیا سعید بن عاص ادیب ‏تر و به فنون قواعد عرب آشناتر از على بود، آیا آنان به پیامبر خدا نزدیك‏تر بودند. آرى همه آنان كار او را وانهادند و مصحفش را مهجور و به آن پشت كردند و نسیا منسیا قرار دادند، در حالى كه چون از تجهیز و تدفین و نماز بر رسول خدا فارغ شد، سوگند یاد كرد كه عباى خود را جز براى نمازجمعه بدوش نیاندازد مگر آنكه قرآن را گردآورى كند. بى گمان او به این كار مأمور بود. قرآن را گردآورى كرد همانطورى كه نازل شده بود، بدون تحریف و تبدیل كم، یا زیاد. پیامبر گرامى همواره او را از موضع آیات و سوره ‏ها آگاه كرده بود و جایگاه و تقدم و تأخر آنها را نشان داده بود.

ابوحاتم رازى (م 327) در توصیف مصحف امام على می ‏گوید: او هر آیه‏ اى را در كنار آیات مشابه‏ اش قرار داده بود.

و برخى دیگر گفته‏ اند، در مصحف امام على، مطالب در دو بخش متن و حواشى قرار گرفته. در متن قرآن كریم بود و در حاشیه مصحف، مباحثى آمده كه مربوط به آیه بود در دو قسمت، در اطراف و پاورقی ‏ها. (1)

در میان مؤلفین و مفسرین پیشین، كمتر كسى مانند شهرستانى به تفصیل وارد در این مسئله شده و افزون بر توضیحاتى كه ذكر كردیم، از ترتیبى از مصحف سخن گفته است. همانطور كه ملاحظه شد در گزارش وى تنها روایت نیست، توصیف و تحلیل و نقد وجود دارد.

ابن ابى الحدید (م 655) در شرح نهج البلاغه نیز چنین است، او در آغاز كتاب به مناسبت ذكر فضائل امیرمؤمنان نیز به مسئله گردآورى قرآن و اینكه او نخستین فردى است كه پس از پیامبر به آن اقدام كرد اشاره می كند و می ‏نویسد:

«همه اتفاق دارند كه او قرآن را در زمان پیامبر(ص) از حفظ كرد و كسى دیگر جز او حفظ نكرده بود و او نخستین فردى بود كه گردآورى كرد. گفته‏ اند او در بیعت با ابوبكر تأخیر ورزید . اهل حدیث آنچه شیعیان می ‏گویند كه نشستن او در خانه براى مخالفت با بیعت بود درست نیست، بلكه براى اشتغال به جمع قرآن بود و این دلیل بر آنست كه او نخستین گردآورنده قرآن بود .» (2)

وى به مناسبت حوادث پس از فوت پیامبر، اضافه بر اینكه به گردآورى قرآن در مصحف واحد اشاره می ‏كند، به نكته‏اى می ‏پردازد كه كمتر در متون تاریخى و حدیثى دیده شده و آن مساله همكاران حضرت در گردآورى مصحف است. (3)

منابع:

1) شهرستانى، مفاتیح الاسرار و مصابیح الانوار، ج 1 / 120، تحقیق محمد على آذر شب، تهران، دفتر میراث مكتوب، 1376 ش. لازم به یاد آورى است كه در تفسیر القرآن العظیم رازى چنین مطلبى پیدا نشد.

2) شرح نهج البلاغه، ج 1 / 27، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1380 ق.

3) همان ج 2 / .56.

یكى دیگر از مفسران اهل سنت كه درباره مصحف امام علی ‏علیه السلام اظهار نظر كرده، ابن جزى كلبى (م 741 ه) است. وى در مقدمه تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل می ‏نویسد:

«قرآن در عهد رسول خدا در صحیفه‏ ها و در سینه‏ هاى مردم پراكنده بود، چون حضرت وفات كرد، على بن ابى طالب ـ رضى الله عنه ـ در خانه نشست و قرآن را به ترتیب نزول گردآورى كرد . اگر مصحف او یافت شود، در آن دانستنی هاى بسیار می ‏باشد، اما افسوس كه یافت نشد.(1)

نكته قابل استفاده در این سخنان آنست كه اولا ابن جزى مصحف على را نخستین مصحف كامل پس از پیامبر می ‏داند و على را نخستین گردآورنده می ‏داند.

در ثانى، این مصحف را به ترتیب نزول می ‏داند، اما مدرك آن را باز نمی ‏گوید.

در ثالث: محتویات آن را تنها قرآن نمی داند وگرنه نمى‏ نویسد لكان فیه علم كبیر. اگر تنها قرآن باشد، دیگر معنا نداشت بگوید مطالب زیادى در آن یافت می ‏شود. قرآن در دسترس همه موجود است و علم كبیر باید ناظر به مطالب دیگر حضرت در كنار قرآن باشد.

رابعا: تا عهد ابن جزى این مصحف یافت نشده و كسى آن را ندیده و صرفا بر اساس گزارشات اولیه متون قدما چنین توصیفى را بیان می ‏كند.

از میان متأخرین كسان بسیارى به وصف مصحف امام على پرداخته ‏اند، مانند فیض كاشانى (م 1091 ه)(2)، ابوعبدالله زنجانى (م 1319 ش / 1360 ق)(3) . آیت الله خویى (م 1371 ش)(4) علامه عسگرى (متولد 1293 ش)(5) ، سید جعفر مرتضى عاملى (متولد 136 ق)(6)، ابن خطیب در كتاب الفرقان(7) و ملا حویش آل غازى در تفسیر بیان المعانى.(8)

البته در این میان برخورد متأخرین متفاوت است، برخى با تفصیل بیشتر به مسأله اشاره نموده و برخى با اختصار، مثلا آقاى دكتر جعفر نكونام كتابى در خصوص مصحف امام نگاشته و یا اكرم بركات عاملى كتابى در حقیقت مصحف فاطمه از دیدگاه شیعه نوشته و بخشى از كتاب را اختصاص به مصحف امام على داده است، یا دكتر فتح الله محمدى در پاسخ به شبهات ناصر على قفارى در كتاب اصول مذهب الشیعه به دفاع از مصحف امام على پرداخته و مفهوم پذیرفتن این مصحف را تحریف ندانسته است.

از نگاه دیگر در میان متأخران، كیفیت و خصوصیات مصحف امام على و پاسخ به شبهات قائلین به تحریف مهم بوده است.

مثلا مرحوم آیت الله خویى در یك جمع بندى نسبت به شبهات قائلین به تحریف مى‏نویسد: «تسالم علماى اعلام بر وجود مصحف امام، ما را بى نیاز از اثبات این كتاب می كند و لذا ما وارد در بحث این مصحف نمی ‏شویم. اما اینكه عده‏اى گمان كرده‏اند این مصحف مشتمل بر زیاداتى اضافه بر قرآن دارد، به این معنا نیست كه زیادات از قرآن باشد، بلكه زیاداتى تفسیرى و بیان تاویلى است.(9) آنگاه به تفصیل وارد در تحلیل و تفسیر روایات مصحف امام می ‏شود كه در ذكر ویژگیهاى مصحف به آن خواهیم پرداخت.

آقاى جعفر مرتضى عاملى هم در آغاز بحث نسبتا مبسوط خود این سئوال را مطرح می كند كه آیا مصحف امام همان مصحفى است كه در نزد پیامبر بود و به حضرت وصیت كرد آن را جمع آورى كند یا مصحف مستقل دیگرى؟ ثانیا این مصحف با مصحف كنونى موافق است یا مخالف و اگر مخالف است مخالفتش از چه نوعى است. ثالثا: حجم این مصحف چقدر بوده و آیا مصادرى كه از وجود این مصحف خبر می دهد تا چه حد قابل اعتماد و اعتنا است؟ ایشان در بخش مهمى به اشكالات قائلین به تحریف می ‏پردازد و بدون آنكه بخواهد بطور جدى، سئوالات فوق را پاسخ دهد خصائص مصحف امام را بر می ‏شمارد.(10)

منابع:

1) الكلبى، محمد بن احمد جزى، التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1 / 7، بیروت، دارالكتب العلمیة، الطبعة الاولى، 1415 ق / 1995 م.

2) تفسیر صافى، ج 1 / 47، بیروت مؤسسه اعلمى.

3) زنجانى، تاریخ القرآن / .76 تهران منظمة الاعلام الاسلامى، ط 1، 1404 ق.

4) تفسیر البیان / 222، بیروت، دارالزهراء، ط 5، 1408 ق.

5) القرآن و روایات المدرستین، ج 3 / .200 تهران مجمع العلمى الاسلامى، .1378

6) حقائق هامة حول القرآن الكریم / 172 ـ 152، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1410 ق.

7) ابن خطیب، الفرقان / .47 قاهره، مطبعه دارالكتب المصریه، 1367 ق.

8) آل غازى، ملا حویش، بیان المعانى، ج 1 / .4 دمشق، مطبعه الترقى، سنة 1384 ق.

9) البیان / .222

10) حقائق هامه / .152

------------------------------------------------

پرسشگر:

ممنونم از توضیحات خوب و کاملتون.

در مورد مشخصات مصحف و محتواى مصحف امام على علیه‏ السلام هم توضیحاتی بفرمایید ممنون میشم.

------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز ما قبلا از ویژگی های مصحف مطالبی رو عرض کردیم و در اینجا نکاتی رو برای توضیح بیشتر عرض میکنیم.

مشخصات مصحف امام در گزارش هاى رسیده را به دو بخش می ‏توان تقسیم كرد، بخشى كه جنبه اساسى دارد و در حقیقت جزو ویژگی هاى این مصحف را تشكیل می ‏دهد كه در بحثهاى آینده به آن خواهیم پرداخت. اما بخشى مربوط به علائم ظاهرى و در عین حال كارگشا در شناخت سیماى كلى مصحف است.

1ـ مصحف امام شامل تمام قرآن بوده و نه برخى سوره‏ها یا آیات، برخلاف برخى از مصحفهایى كه توسط صحابه گردآورى شده كه گاهى چند مصحف مكمل یكدیگر بوده‏اند. در روایت چهارم سلیم به این نكته تأكید شده و آمده است فلما جمعه كله... بعث الیه ابابكر یا در روایت دیگر آمده است: لم یسقط منه حرف.(1)

2ـ از طرف دیگر مصحف امام اگر قبلا هم نوشته شده بوده اما مجددا توسط حضرت و با دست ایشان كتابت و تكمیل شده است. ظاهرا این نكته مورد عنایت بوده كه تأكید شود حضرت كاتب نداشته ‏اند و خود حضرت متكفل نوشتن آن بوده است. این معنا از چند روایت استفاده می ‏شود . در روایت دهم سلیم آمده فكتبته (2) و در روایت چهارم و قسمتى از روایت یازدهم آمده: و كتبه بیده، وخطى بیدى (3) و در جاهاى دیگر با این تعبیر آمده كه املاى رسول الله و خط امیرمؤمنان بوده است. البته بیشتر در منابع اهل سنت بدون صراحت آمده: فالفه و كتبه. (4)

3ـ نكته دیگر چگونگى جمع آورى است. آیا این جمع آورى بصورت اوراق پراكنده بوده یا شكل طومار داشته؟ آیا براى مصحف با وضعیت نوشت‏افزارهاى قدیم كه هنوز كاغذ در جزیرة العرب رواج كامل نداشته و پوست حیوانات قیمتى و در اختیار همه نبوده و اگر بوده بشكل كنونى میان دو جلد نبوده، چگونه بوده است.

پاسخ به این سئوال با تعبیرهاى مختلف آمده، یكبار گفته شده جمع آورى حضرت در میان دو لوح بوده است، البته گاهى آمده: قد جمعته من اللوحین. (5) و گاهى آمده: حتى یجمع القرآن بین اللوحین (6) . كه معلوم نیست این دو تعبیر تفاوت دارد و مفهوم دوگانه این را بیان می ‏كند یا نقل به معنا و اختلاف در تعبیر است.

البته در روایت دیگر آمده كه حضرت این مصحف را در پارچه و لباس گردآورى كرد (7) ، در حالى كه در جایى دیگر رنگ این پارچه هم مشخص شده است: فجمعه فى ثوب اصفر (8) .

4ـ نوع گردآورى، بدیع و ابتكارى و در عین حال به جهاتى انحصارى بوده است. كه تا سالهاى سال مصحفهاى گوناگون را دیده، همچنین عكرمه كه از مخالفین حضرت به حساب مى‏آید، این معنا را یاد آور شده ‏اند: لو اجتمعت الانس والجن على ان یؤلفوه ذلك التألیف ما استطاعوا . (9)

یا در روایتى دیگر همین معنا از طرق شیعه با این معنا آمده كه مانندش در جمع و حفظ كسى نیاورده و در این جهت كه بتواند شرایط نزول را رعایت كند ممكن نبوده است. (10)

منابع:

1) كتاب سلیم، ج 2 / .656و581. 2) همان / .625

3) همان / 581 و .657

4) مناقب، ج 2 / 50 به نقل از خطیب خوارزمى در اربعین.

5) ابن شهر آشوب، ج 2 / .150

6) حسكانى، شواهد التنزیل. ج 1 / .37

7) همان.

8) قمى، تفسیر على بن ابراهیم، ج 2 / .455

9) ابن ضریس، فضائل القرآن / .36

10) محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات / .193

اما در مورد محتوای این مصحف باید عرض کنم که اگر مستند خبر مصحف امام، روایات جمع قرآن پس از فوت پیامبر باشد، چون در این اخبار بطور صریح سخن از جمع قرآن رفته و عبارتهایى چون: حتى یجمع القرآن (2)، لا اخرج حتى اجمع القرآن (1)، ففرغ الى كتب الله و أخذ یجمعه فى مصحف، (3)، المصحف الذى جمعه امیرالمؤمنین (4) و تعبیرات فراوان دیگر، روشن می ‏شود كه سخن دباره مصحف، كارى در زمینه قرآن بوده است، و اگر در آن زمان اصطلاح «مصحف» نسبت به غیر قرآن بكار برده می ‏شده و یا براى موارد مشترك می ‏آمده، اما در اینجا مصحف ناظر به قرآن بوده است، و به این دلیل كه مصحف فاطمه قرآن نبوده است و حتی در سیاق كتاب هاى تفسیرى مخلوط از قرآن و توضیحات نویسندگان نبوده است، نباید مصحف امام را در ردیف مصحف فاطمه(س) قرار داد و همانطور كه بعدا توضیح خواهیم داد، اتفاقا ائمه معصومین در كلماتشان اصرار داشته ‏اند كه نشان دهند مصحف فاطمه به هیچ وجه قرآن نیست تا مبادا این اشتباه به موارد دیگر سرایت كند و یا نقل از مصحف فاطمه به عنوان قرآن تلقى شود.

از سوى دیگر، اینكه این كتاب تماما قرآن باشد و در آن مطالب به جز قرآن نباشد، اینهم مورد اتفاق مورخین و مفسرین است. بیش از این از شیخ مفید نقل كردیم كه درباره مصحف حضرت می ‏گفت آنچه در مصحف حضرت نوشته شده بیان تأویلات و تفسیر معانى و مطالبى است كه از جمله كلام الله به حساب نمی آید. (5) فیض كاشانى نیز به صراحت در مقدمه ششم تفسیر خود به مناسبت توضیح این جمله كه در روایات در باب مصحف امام آمده: كتب فى مصحفه الناسخ والمنسوخ، می ‏نویسد: معلوم است كه حكم به تعیین ناسخ و منسوخ در آیات از قبیل تفسیر و بیان است، نه اینكه جزو قرآن باشد. (6)

ابوعبدالله زنجانى (م 1319 ش) هم در توصیف مصحف امام می ‏نویسد كه این مصحف مركب از هفت جزء و حجم آن چنان گسترده بود كه حضرت مجبور شد براى حمل آن از شتر استفاده كند. (7)

آقاى خویى هم می ‏نویسد: اینكه مصحف مشتمل بر زیادتى اضافه بر قرآن داشته، باز تردید ناپذیر است، اما روشن است كه این معنا دلالت بر این ندارد كه این زیادات از قرآن باشد، بلكه زیاداتى است تفسیرى و بیان تأویلات. (8)

ریشه این برداشت در خود روایات است كه به وضوح روشن می كند این مصحف، تنها قرآن نبوده است.

منابع:

1) تفسیر عیاشى، ج 3 / ص70.

2) فهرست ابن الندیم /ص 30.

3) بحار الانوار، ج 28 /ص 231.

4) همان، ج 53 /ص 36.

5) مصنات الشیخ المفید، ج 4 / 81، كتاب اوائل المقالات.

6) تفسیر صافى، ج 1 / .47

7) تاریخ القرآن / .76

8) خویى، البیان / .222

همچنین در روایات سلیم بن قیس آمده است:

فلما جمعه كله و كتبه بیده تنزیله و تأویله و الناسخ منه والمنسوخ (1) ، اگر مصحف تنها قرآن است، دیگر كتبه بیده تنزیله و تأویله معنا ندارد، حتما منظور توضیحات و تفسیر آیه‏ها بوده تا میان تنزیل و تأویل، ناسخ و منسوخ تفاوت گذاشته شود، بویژه كه در ذیل همین خبر آمده است كه حضرت اتمام حجت مى‏كند كه مباد روزى برسد و بگویید: على، كسى كه از پیامبر این آیات را آموخته و تأویل آنها را یاد گرفته، چرا ما را به غفلت گذاشته و مطالب را براى ما بیان نكرده است. (2)

در خبر دیگرى كه باز از سلیم نقل می ‏شود، حضرت در خطاب به عثمان می ‏گوید: ان كل آیة انزلها الله ـ جل و علا على محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ عندى باملاء رسول الله و خط یدى و تأویل كل آیة انزلها الله على محمد و كل حلال و حرام او حداوحكم او شى‏ء تحتاج الیه الامة الى یوم القیامة مكتوب باملاء رسول الله و خط یدى حتى ارش الخدش. (3)

بدرستى هر آیه ‏اى خداوند بر پیامبر خدا(ص) نازل كرد پیش من است كه به املاى او دست خط من است. و تأویل هر آیه ‏اى كه خدا بر پیامبر خودش نازل كرد و هر حلال و حرام یا حد یا حكم یا هر چیزى كه مردم به آن تا روز قیامت نیاز دارند در این مصحف با املاى پیامبر خدا نوشته شده و خط من است، حتى جریمه خدشه‏اى كه به بدن كسى وارد شود.

از این خبر هم به خوبى استفاده می ‏شود كه افزون بر ذكر آیات، تأویل آن بیان شده و تأویل غیر از قرآن است. همچنین توضیح هر حلال و حرام یا بیان حدود و احكام بویژه با این توضیح كه حدود احكام و نیازهاى امت اسلامى تا قیامت در این مصحف وجود داشته، در صورتى كه اگر منظور همان كلمات آیات و سوره‏ها باشد، وجهى براى ذكر آنها نبود، و دلیلى بر تأكید و ذكر تفاوت این مصحف بر مصحف‏هاى دیگر نبوده و دیگر نیازى به این استدلال نبوده كه در ذیل روایت بگوید: ان رسول الله اسر الى مرضه مفتاح الف باب من العلم یفتح كل باب الف باب. اینكه پیامبر از اسرارى كه در هنگام فوت به على گفته و كلید هزار باب علم را به على داده تا آنها را بنویسد، چیزى جز قرآن و در تفسیر و توضیح كلمات وحى بوده و از دانستنی هایى بوده كه حضرت على آن را آموخته و به كتابت درآورده است.

منابع:

1) كتاب سلیم بن قیس، ج 2 / 581، مجلسى، بحار الانوار، ج 89 / .40

2) همان / .582

3) همان / 657، و مجلسى همان / .41

-----------------------------------------------

پرسشگر:

اگر سوره ها و آیه ها در حال حاضر جا به جا شده است پس چگونه اطمینان داشته باشیم كه كلمه ای اضافه نشده و یا كاسته نشده است و این قرآن دقیقا تمام وحی است؟

كما اینكه در منابع تاریخی كه اشاره كردید تنها حضرت علی حافظ كل آیات قرآن بوده است

-----------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز چون قبلا این سوال شما به طور مفصل در تاپیک های مختلف بحث شده بنده لینک مباحث رو در اختیارتان قرار می دهم و شما مطالعه کنید و در آخر اگر همچنان ابهامی داشتید بفرمایید تا در موردش بحث کنیم.

تحریف قرآن

تحریف ناپذیری قرآن

دلیل عقلانی عدم تحریف قرآن چیست؟

این قرآنی که امروزه در دست ما می باشد با قرآنی که امام علی(ع) جمع آوری کرده اند هیچ تفاوتی از نظر کم و زیاد بودن آیات و سوره ها ندارد و تنها در بعضی موارد جانبی تفاوت است که مفصل در پست های قبلی عرض شد.

شما کامل و با دقت نوشته ها رو مطالعه کنید شبهه برطرف میشود.

------------------------------------------

پرسشگر:

استاد من شنیدم غیر امام علی هم کسای دیگه هم از اصحاب قران رو جمع آوری کردند درسته این قضیه؟مثلا چه کسانی بودند؟بعد سرنوشت این مصحف ها چطور شد؟

-----------------------------------------

طلبه پاسخگو:

عرض کنم خدمت شما که بله درست است این قضیه. نصوص فراوانى در دست است كه در زمان پیامبر و زمان هاى بعدى، مصاحف فراوانى متعلق به یاران پیامبر وجود داشته است(1). همچنین بعد از آنها تابعین، هر كس كه توانست مجموعه‏ اى از آیات الهى یا تمام قرآن را براى خود گرد می ‏آورد به طورىتا سالها بعد، داشتن مصحف شخصى ـ گذشته از اینكه براى انجام فرائض مذهبى وت قرآن لازم بود، یا براى تعلیم سایر مسلمانان و كودكان و نو مسلمانان ضرواشت ـ نشانه تشخص بشمار می ‏رفت، مالكیت آن بر شخصیت مذهبى و ارزش اجتماعى دارن می ‏افزود. (2) و صاحب مصحف را در موقعیت برترى در میان مسلمانان ر می ‏داد.

و با گسترش قلمرو حكومت اسلام، تعداد مصحف‏ها رو به فزونى گذاشت. بعضى مصحف‏ها، به تبع موقعیت و پایگاه جمع كننده آن، مقام والایى كسب كرد؛ به عنوان نمونه مصحف عبداللَّه بن مسعود، مرجع اهل كوفه به شمار می ‏آمد. مصحف ابوموسى اشعرى در بصره و مصحف مقداد بن اسود در دمشق مورد توجّه مردم بود. گردآورندگان مصحف‏ها، متعدد بوده و ارتباطى با یكدیگر نداشتند و از نظر كفایت، استعداد و توانایى انجام كار، یكسان نبودند. بنابراین نسخه هر كدام از نظر روش، ترتیب، قرائت و ... با دیگرى یكسان نبود.(3)

داشتن و شمارش این مصاحف تا آنجا اهمیت داشته كه عده ‏اى در پى معرفى آن برآمده و كتاب هایى را به نگارش درآورده ‏اند، برخى بصورت منطقه‏ اى معرفى می ‏كرده ‏اند، مانند مصاحف شام، مصاحف حجاز و عراق (از ابن عامر متوفاى 118) یا در پى مقایسه و نشان دادن اختلاف میان آنها بوده ‏اند، مانند كتاب اختلاف مصاحف اهل مدینه و اهل كوفه و اهل بصره (كسائى متوفاى 189) یا بصورت مستقل به معرفى مصحف‏ها پرداخته‏ اند، مانند كتاب المصاحف والهجاء محمد بن عیسى اصفهانى (م 253)، كتاب المصاحف ابوبكر بن ابى داود سجستانى (م 316)، المصاحف ابن انبارى (م 327)، المصاحف ابن اشته اصفهانى (م 360) و المصاحف ابن قصم (م 362). (4)

آقاى رامیار با تحقیقى كه درباره مصاحف صحابه در حیات پیامبر كرده، از صاحبان چندین مصحف یاد می كند، از آن جمله حمزه عموى پیامبر كه پیش از شهادت، مصحفى براى خود ترتیب داده بود، ابى بن كعب، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، ابو زید، عبادة بن صامت و ابو ایوب انصارى، البته پس از زمان رسول خدا كار تدوین مصاحف و داشتن مجموعه ‏هاى شخصى از آیات الهى رایج‏تر شد، به طورى كه امروز مجموعا نام 23 نفر از صحابه را داریم كه داراى مصحف بوده ‏اند. (5)

همچنین افرادی مثل عبداللّه بن مسعود، مقدادبن اسود، سالم مولی ابی حذیفه،و ابوموسی اشعری گویند: نخستین كسی كه سوره های قرآن را مرتب نمود، سالم مولی ابی حذیفه بودوقتی قرآن جمع آوری و روی اوراق نوشته شد، آن گاه خود و هم دستانش گرد هم آمدند و درباره نام آن به شور نشستند برخی نام «سفر» را پیش نهاد كردند، سالم و دیگران آن را نپسندیدند، زیرا نام كتاب های یهود است سپس سالم عنوان مصحف راپیش نهاد كرد و گفت: همانند این كتاب (صحیفه های جمع شده) را در حبشه دیدم كه آن را «مصحف» می گفتند همه حاضران نام مصحف را برای صحیفه های جمع شده پذیرفتند.(6)

منابع:

1) الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 55 . الاتقان ، ج 1 ، ص 58 . مصاحف سجستانی ، ص 14 - 11 .

2) رامیار، محمود، تاریخ قرآن / .333 تهران، امیركبیر، چاپ دوم، .1362

3) معرفت، محمد هادى، تاریخ قرآن،ص 84 - 139.

4) براى تفصیل بیشتر معرفى این دسته از كتابها نك: البرهان فى علوم القرآن، زركشى، ج 2 /ص 6، تعلیقات یوسف مرعشلى، بیروت، دارالمعرفة، ط 2، 1415 ق.

5) تاریخ قرآن /ص335.

6) الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 55 . الاتقان ، ج 1 ، ص 58 . مصاحف سجستانی ، ص 14 - 11.

-------------------------------------------

پرسشگر:

. بعد سرنوشت این مصحف ها چطور شد؟

-----------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز همانطور که در بالا عرض کردیم پس از فوت پیامبر مصحف هایى گردآورى و بر اساس آن نسخه‏ هاى به كتابت می ‏رسید تا آنجا كه افراد در انتخاب مصحف خود اقتداء به یكى از مصحف‏ هاى صحابه می ‏كردند و همین مایه رواج مصحفى در شهرى می ‏شد. به همین دلیلى هر مصحف نشانه و صفت مشخصه و بارز آن شهر را تشكیل می ‏داد، بدین سان تا سالهاى سال مصحف ابى بن كعب در دمشق، مصحف ابن مسعود در كوفه، مصحف ابو موسى در بصره و مصحف مقداد در حمص ـ و بنابر روایتى معاذ ـ رواج داشته است. (1)

اما با گسترش فتوحات و روى آوردن هزاران هزار از ملتهاى مختلف به اسلام، ملتهایى كه نه زبان قرآن را داشتند و نه با فرهنگ و آداب و رسوم عرب آشنا بودند، كار قرآن خواندن را دشوار می كرد، قرآنى كه در بیان ملتهاى عربى بیشتر بر اساس انتقال شفاهى و با اتكاى حافظه و حفظ انجام می گرفت و كمتر از خط و كتابت براى قرائت و انتقال آن استفاده مى‏شده بویژه با مشكلات خط موجود در مصحفها (كه حروف آنها متمایز نبود، نقطه گذارى و اعراب نداشتند و همه كس از خط آن نمی ‏توانست استفاده كند).

در چنین شرایطى زمینه غلط خوانى فراهم شده بود، غلطى كه آرام آرام به مصحف ‏ها اثر گذاشته بود و زمینه تفاوت لهجه‏ ها و قرائتهاى مختلف را بوجود آورده بود تا آنجا كه كسانى براى آسان گرفتن، به كلمات مترادف و معادل روى آورده و مسیر صحیح را از قرائت صحیح و اصل خارج كرده بودند.

در چنین موقعیتى لازم بود كه به این وضع خاتمه داده شود و بر اساس مصحفى اصلى توسط انجمنى از حافظان، قاریان و مصحف داران به ثبت قرآن و یكى كردن مصاحف روى آورند. عثمان چنین كارى را در پیش گرفت و براى اینكه بتواند این حركت را تثبیت بخشد و ضمانت اجرایى براى توحید مصاحف فراهم كند، می ‏بایست مصحفهاى دیگر را جمع آورى و نابود سازد، لذا عثمان دستور داد تمام آن كتیبه‏ ها، نوشته‏ ها، استخوانها سنگهاى نازك سپید كه صحابه آورده بودند و آیات قرآنى را بر آنها نوشته بودند، پاره پاره كنند یا بشویند یا بسوزانند تا ریشه نزاع و اختلاف بكلى از میان برود و همه مسلمانان یكپارچه به یك متن روى آورند. او دستور داد هر جا و نزد هر كسى مصحفى مخالف آنچه آنان جمع كرده‏ اند، یافته شود، نابود سازند و مردم را به اطاعت از آن یك نسخه فرا خوانند. (2)

گر چه هر قدر در از بین بردن سایر مصاحف تلاش می ‏شد، كوشش دارندگان مصاحف در مقابله با این تصمیم براى حفظ مصاحف بیشتر می ‏شد، تا جایى كه تا سالهاى سال بعد از این ماجرا برخى مصاحف وجود داشت، اما تدریجا همانها نیز نابود شدند و اثرى جز نام آنها باقى نماند .

اما سرنوشت مصحف امام على چه شد، آیا درست است كه به جز آنچه در روایات آمده كه در دست فرزندان خود امام بود؛ در دست خاندان خویش دست به دست می شد، آیا آنچه ابن الندیم گفته است كه این مصحف نزد ابویعلى از سادات حسنى دیدم كه به ارث برده (3) همانى است كه حضرت پس از فوت پیامبر گردآورى كرده یا مصحف دیگرى بوده كه بعدها امام آن را نوشته و دست به دست می ‏شده، این سخنى است كه باید در بحث سرنوشت مصحف امام دنبال شود.

منابع:

1) رامیار،محمود، تاریخ قرآن / ص.337

2) بخارى، ج 3 /ص 226، باب جمع القرآن، روایت انس بن مالك. حجتى، سید محمدباقر، پژوهشى در تاریخ قرآن كریم.

3) ابن الندیم، الفهرست /ص.30

------------------------------------

پرسشگر:

. علت رو نکردن امام علی (ع) همان علتی است که حضرت موسی (ع) (وهارون) بهمان دلیل سامری را نکشت !

--------------------------------------

طلبه پاسخگو:

بله اگر در عمق آیات وروایات خوض کنیم از آزمایشات سنگین الله تعالی نباید غفلت کنیم همچنانکه :

در محاسن به سند خود از وصافى ، از ابى جعفر (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: از جمله مناجاتها كه میان موسى و پروردگارش ‍ شد، یكى این بود كه عرضه داشت :پروردگارا سامرى گوساله را ساخت ، صداى آن از چه كسى بود؟ خداى تعالى وحى فرستاد كه :

{فرمود: (من ). بنقل عیاشی} آن آزمایش من بود، در آن باره زیاد جستجو مكن .

وعیاشی اضافه کرده :موسى این را كه شنید گفت : (ان هى الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدى من تشاء).

----------------------------------------------

پرسشگر:

میشه یه توضیحاتی در مورد مصحف اینها بدید؟چه ویژگی هایی داشتند اینها؟

------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

در مورد ویژگی های مصحف این بزرگواران بیشتر به دو مصحف ابن مسعود و ابی بن کعب اشاره شده است که بنده هم به عنوان نمونه به همین دو مورد می پردازم.

مصحف ابن مسعود دارای ویژگی های زیر بود:

1. ترتیب سوره ها چنین بود: سبع طوال، مئین، مثانی، حوامیم، ممتحنات و مفصلات.

2. این مصحف 111 سوره داشت، زیرا فاقد سوره حمد و سوره های معوذتین بود او بر این عقیده بود كه ثبت سوره ها در مصحف برای حفظ آن از پراكندگی و گم شدن است و سوره حمد به جهت تكرار قرائت آن در نمازها هرگز گم نمی شود[1] یا آن كه سوره حمد عدل قرآن است و نباید جز قرآن آورده شوداما دلیل نیاوردن دو سوره معوذتین این بود كه این دو سوره را جز قرآن نمی دانست بلكه دعای چشم زخم (باطل السحر) می دانست كه از جانب خدا برپیامبر وحی شد، تا برای سلامتی حسنین آن را بخواند و آنان را از چشم زخم محفوظ دارد او هرگاه می دید كه در مصحفی این دو سوره را نوشته اند، آن را پاك می كرد و می گفت: «غیر قرآن را با قرآن خل ط نكنید و هرگز در نماز این دو سوره را نمی خواند».[2]

3. صاحب كتاب الاقناع روایتی نقل كرده كه در آن آمده است در مصحف ابن مسعود برای سوره برائت «بسم اللّه الرحمان الرحیم» ثبت شده بود سپس می نویسد: نباید آن را معتبر دانست.[3]

4. این مصحف در بسیاری از آیات و كلمات قرآنی با مشهور مخالفت دارد، زیراابن مسعود بر این باور بود كه می توان كلمات قرآن را به مترادف آن تبدیل كرد اومی گفت: «هرگاه كلمه ای بر شما دشوار باشد یا برای خواننده فهم آن مشكل آید، می توان آن را به كلمه دیگر كه سهل و واضح است و معنای آن را دارد، تبدیل كرد» اوكلمه زخرف را به كلمه ذهب، و كلمه عهن را به كلمه صوف تبدیل می كرد زیرامعنای هر دو كلمه در هر دو موضع یكی است او در تعلیم یك نفر اعجمی كه تلفظكلمه اثیم بر وی دشوار بود، تجویز كرد تا به جای آن بگوید: «ان شجره الزقوم طعام الفاجر» به جای «طعام الا ثیم».[4]

5. ابن مسعود در مصحف خود برخی كلمات را برای روشن شدن مراد آیه به كلمات دیگر تبدیل می كرد مثلا «والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما» [5] را به «فاقطعوا ایمانهما» تبدیل كرد، زیرا معلوم نبود مراد آیه كدام دست است و یا آیه «واقیموا الوزن بالقسط» [6] را به صورت «و اقیموالوزن باللسان» ثبت كرده بود، زیرامعتقد بود اقامه وزن به واسطه زبانه ترازوست و یا آیه «انی نذرت للرحمان صومافلن اكلم ال یوم انسیا» [7] را «انی نذرت للرحمان صمتا» ثبت كرده بود، زیرا روزه صمت (سكوت) نذر كرده بود.[8]

6. او احیانا الفاظی را به منظور شرح و تفسیر در ضمن جمله ها و عبارات قرآن می افزود این گونه زوائد تفسیری كه در كلام گذشتگان بسیار به چشم می خورد، درمواردی بود كه موجب اشتباه با نص قرآنی نمی گردید مثلا در آیه «كان الناس امه واحده (فاختلفوا) فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه» [9] افزودن «فاختلفوا» برای روشن شدن این مطلب بود كه بعثت انبیا پس از اختلاف بوده است[10] بنابر نقل سیوطی از ابن مردویه، ابن مسعود می گفت: «در زمان پیامبر این آیه را این گونه تلاوت می كردیم: (یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیك من ربك (ان علیا مولی المؤمنین) و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمك من الناس) »[11] از این موارد در مصحف ابن مسعود بسیار است كه برای روشن شدن مفهوم آیه، بر آیات افزوده شده است البته این افزودن هاپرسش هایی از جمله مساله تحریف را مطرح كرده است ولی بسیاری از این نسبت هاقطعی نیست و احتمال دخالت سیاست در جعل و نسبت خلاف به ابن مسعود بسیار می رود به ویژه كه وی مخالفت هایی با حكام وقت داشت از طرف دیگرمواردی از این زیادت ها جنبه تفسیری و توضیحی دارد و در آن زمان بسیار متداول بوده است كه صحابه در كنار مصحف خود مطالب تفسیری را می نوشتند، و به دیگران نقل می كردند تا مفهوم و پیام آیه در میان مردم حفظ شود.[12]

منابع:

[1]. ابن قتیبه، تاویل مشكل القرآن، ص 49 ـ 48..

 [2]. الدر المنثور، ج6، ص 417 ـ 416 فتح الباری، ج8، ص 581.

 [3]. الاتقان، ج1، ص 65

 [4]. دخان 44: 44 ر ك: حموی، یاقوت، معجم الادبا، ج4، ص 193 تفسیر كبیر رازی، ج1، ص 213 تفسیرطبری، ج15، ص 163 و ج23، ص 96 تاویل مشكل القرآن، ص 24.

 [5]. مائده5: 38.    [6]. الرحمان55: 9.    [7]. مریم19: 26.

 [8]. ر ك: تفسیر طبرسی، ج8، ص 421 الكشاف، ج1، ص 459 ابوحامد غزالی، احیا علوم الدین، ج2، ص 77شمس الدین الذهبی، تذكره الحفاظ، ج1، ص 340 الاتقان، ج1، ص 47 صحیح بخاری، ج6، ص 228.

[9]. بقره2: 213.    [10]. الكشاف، ج1، ص 255.    [11]. مائده5: 67 ر ك: الدر المنثور، ج2، ص 298.    [12]. ر ك: التمهید، ج1، ص 322 ـ 320.

ویژگی های مصحف ابی بن كعب به شرح ذیل است:

1. ترتیب سوره های مصحف ابی بن كعب تقریبا هم آهنگ با ترتیب مصحف ابن مسعود بود جز آن كه سوره یونس را پیش از دو سوره انفال و برائت قرار داده بودو نیز در تقدیم و تاخیر برخی سوره ها با آن تفاوت داشت تفاوت دیگری كه با مصحف ابن مسعود داشت آن كه مشتمل بر سوره حمد و معوذتین بود.

2. این مصحف دو سوره به نام های خلع و حفد بیش از مصاحف دیگر دارد این دو دعای قنوت اند و به گمان این كه از سوره های قرآن است، در قرآن درج شده است.

دعای خلع: «بسم اللّه الرحمان الرحیم اللهم انا نستعین بك و نستغفرك و نثنی علیك الخیر و لا نكفرك و نخلع و نترك من یفجرك».

دعای حفد: «بسم اللّه الرحمان الرحیم اللهم ایاك نعبد و لك نصلی و نسجد والیك نسعی و نحفد، نخشی عذابك و نرجوا رحمتك ان عذابك بالكفار ملحق».[1]

3. در این مصحف میان دو سوره فیل و قریش «بسم اللّه الرحمان الرحیم» نیامده و آن دو، یك سوره پنداشته شده است[2] در روایات اهل بیت (ع) نیز آمده است كه هر كس در نماز، سوره فیل را بخواند باید سوره قریش را نیز بخواند، لیكن با آوردن «بسم اللّه الرحمان الرحیم» [3] بین دو سوره، یعنی این دو سوره قرائتا یك سوره محسوب می شود، ولی از نظر ثبت در قرآن دو سوره به حساب می آید این روایت عكس مصحف ابی بن كعب را ثابت می كند بنابراین مصحف ابی بن كعب دارای115 سوره بود.

4. در این مصحف ابتدای سوره زمر با «حم» شروع شده بود و در نتیجه حوامیم این مصحف به جای هفت سوره، هشت سوره است.[4]

5. این مصحف با مشهور، اختلاف قرائت داشت برخی كلمات به مترادف های آن ها تبدیل شده است: آیه «قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا» [5] به صورت «من هبنا من مرقدنا» [6] و آیه «كلما اضا لهم مشوا فیه» [7] به صورت «مروا فیه» یا«سعوا فیه» خوانده شده است[8] برخی كلمات برای توضیح و تفسیر آورده شده است: در آیه «فصیام ثلاثه ایام[9] (متتابعات) فی الحج» كلمه افزوده شده[10] برای معلوم كردن سه روز روزه متوالی است و یا در آیه «فمااستمتعتم به منهن (الی اجل مسمی) فتوهن اجورهن فریضه» [11] عبارت اضافه شده برای معلوم كردن این است [12] كه مقصود، نكاح متعه و انقطاعی است نه دائمی و یااین آیه را چنین خوانده است: «ان الساعه آتیه اكاد اخفیها (من نفسی فكیف اظهركم علیها) لتجزی كل نفس بما تسعی».[13]

منابع:

[1]. الاتقان، ج1، ص 65. [2]. همان، ج1، ص 65 ـ 64.

 [3]. وسایل الشیعه، ج4، ابواب القراه فی الصلاه، باب 10.

 [4]. الاتقان، ج1، ص 64.   [5]. یس 36: 52.   [6]. تفسیر طبرسی، ج8، ص 428.

[7]. بقره2: 20.   [8]. الاتقان، ج1، ص 47.   [9]. بقره2: 196.

 [10]. الكشاف، ج1، ص 242.   [11]. نسا4: 24.   [12]. تفسیر طبری، ج5، ص 9.

 [13]. طه 20: 15 ر ك: ابن خالویه، شواذ القراات، ص 87.

--------------------------------------

پرسشگر:

خواستم بدونم که مصحف امام علی با مصحف حضرت زهرا یکی بوده یا نه و با هم فرق داشتند؟در مورد مصحف حضرت زهرا توضیحاتی بفرمایید ممنون میشم.

-------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوستان بزرگوار بدون شك محتواى مصحف امام على بر اساس روایات ناظر به جمع كلمات وحى الهى بوده و اگر در زبان آن عصر كلمه مصحف هم براى قرآن و هم براى غیر قرآن استعمال می ‏شده نامگذارى از قسم اول بوده است، در صورتى كه درباره مصحف فاطمه از این واژه مفهومى جز آن استعمال گردیده است. بر اساس مدارك فراوانى كه در منابع گوناگون درباره كتاب یا مصحف دخت پیامبر اكرم گزارش شده به دست می ‏آید كه حضرت پس از فوت پیامبر به نگارش این مصحف اقدام كرد، از سوى دیگر نگارش این مصحف بر اساس دریافت هاى معنوى و غیبى او براى تسلى خاطر در تحمل رنج گران فوت پدر انجام گرفته است. طبق این روایات فاطمه‏ علیه السلام دریافتهاى خود را بیان می ‏كرده و امیرمؤمنان آنها را می نوشته است: «فجعل امیرالمؤمنین یكتب كلما سمع حتى اثبت من ذلك مصحفا» (1) .

بر طبق برخى دیگر از روایات آن مصحف از نظر حجم مطالب سه برابر قرآن بوده است. (2)

نكته مهمى كه در روایات بسیار تأكید شده آنكه مصحف حضرت فاطمه قرآن نبوده (3) ، حتى در این كتاب احكام شریعت و حلال و حرام هم نبوده است، تا عده ‏اى گمان كنند از این روایات استفاده تحریف قرآن می ‏شود و یا كتابى در مقابل قرآن باشد.

مصحف حضرت، امثال و حكم و موعظه و سخنان عبرت‏ آمیز و اخبار بوده است. كلینى طبق روایتى از امام صادق نقل می ‏كند كه مصحف فاطمه، وصیت فاطمه بوده است. (4) در برخى اخبار آمده است كه در این مصحف اخبار آینده و اسرار و مسائل فرزندان آن آمده است. (5)

بنابراین، نام مصحف نسبت به كتاب فاطمه از این باب بوده است كه هر نوشته میان دو جلد را مصحف می گفته‏ اند، همانطور كه به نوشته ‏اى كه مرتب و منظم می ‏شده دیوان می ‏گفته ‏اند و دیوان، مدون ساختن و بگونه كتاب در آوردن است، اما تدریجا به دیوان شعرا، دیوان اطلاق شد تا جایى كه اگر كسى قید شعرا را هم حذف می ‏كرد، باز از آن كتاب شاعران می ‏فهمیدند . این اصطلاح مصحف از چنین سرنوشتى برخوردار است كه به تمام نوشته ‏هاى مدون مصحف می گفته‏ اند، اما بعدها براى قرآن علم شد، تا جایى كه اگر كسى مصحف می ‏گفت از آن قرآن می ‏فهمیدند و همین زمینه سوء استفاده و بد فهمى را نسبت به مصحف فاطمه فراهم ساخت.

درباره مصحف فاطمه مطالب بسیار دیگرى مطرح است كه از حوصله این مقال بیرون است. (6)

با این حساب تفاوت اساسى میان مصحف امام على با مصحف فاطمه روشن است. مصحف امام على بر اساس متن قرآن و نسخه پیامبر تدوین شده و مصحف فاطمه بر اساس معلومات معنوى و غیبى و الهام ‏هاى دوران سخت فراق پدر تدوین شده است.

نكته دیگر آنكه مسأله داشتن مصحف فاطمه و جفر و جامعه براى اهل بیت در روایات نوعى نشانه امامت و علامت شناسایى امام و برترى او بر دیگران از نظر اتصال به وحى و آگاهى به دین و دستیابى به متون مهم شناخته شده است و این وسیله معمولا براى خاندان علوى كار ساز و در مقام احتجاج مؤثر بوده است. به همین دلیل نوشته‏ هاى یاد شده، همواره به عنوان كتابهاى مستقل تلقى گردیده است و با عنوان: خلفت فاطمة مصحفا ما هو قرآن، (7) عندى مصحف فاطمه لیس فیه شى من القرآن، (8) مصحف فاطمة ما فیه آیة من القرآن (9) آمده. در این سیاق و بیان این نكته آمده است.

منابع:

1) كلینى، اصول كافى، ج 1 / 240، ح 2، باب ذكر الصحیفه و الجفر والجامعه.

2) همان، حدیث .1

3) همان، حدیث 3، محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات / .43

4) كلینى، همان، ح 4، ص .241

5) همان، ح .5

6) براى تفصیل بیشتر درباره چگونگى مصحف فاطمه نك: حقیقة مصحف فاطمة عند الشیعة. اكرم بركات العاملى، بیروت، دارالصفوة، الطبعة الاولى، 1418 ق / 1997 م.

7) مجلسى، بحار الانوار، ج 26 / 42، ح .71

8) همان / .45  9) همان / .43

در پست قبلی توضیحات مختصری عرض شد و جهت تکمیل بحث مطالبی رو هم عرض خواهم کرد.تدوین این كتاب گرانبها، در اواخر عمر شریف حضرت فاطمه زهرا(س) و در مدتى كوتاه به وقوع پیوست و اگر بخواهیم تاریخ تدوین آن را بیان كنیم، با برداشت از احادیث و روایات متعدد، فاصله رحلت پیامبر خدا(ص) تا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)، یعنى از 28 صفر تا سوم جمادى الثانیة سال یازده هجرى قمرى را باید بیان كرد.

ابوعبیده، كه از راویان حدیث امام جعفر صادق(ع) است، در روایتى گفت: برخى از اصحاب و یاران (امام "ع") پرسش هایى از امام جعفر صادق(ع) نموده و پاسخ هاى خویش را یافتند و پس از آن درباره مصحف فاطمه(س) پرسیدند. آن حضرت، مدتى سكوت نمود و سپس فرمود: انكم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون. ان فاطمة(س) مكثت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و كان دخلها حزن شدید على ابیها و كان جبرئیل(ع) یأتیها فیحسن عزائها على ابیها و یطیب نفسها، و یخبرها عن ابیها و مكانه، و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها، و كان على(ع) یكتب ذلك. فهذا مصحف فاطمة(س).(1)

یعنى: شما (گاهى) از چیزى كه مى خواهید و از چیزى كه نمى‏خواهید بحث مى كنید. به درستى كه حضرت فاطمه(س) پس از رحلت رسول خدا(ص) به مدت هفتاد و پنج (یا نود و پنج) روز بیشتر باقى نماند و در این مدت بخاطر رحلت پدرش بسیار محزون و اندوهگین بود و جبرئیل امین بر او نازل مى شد و مصیبت پدرش را بر او تسلیت گفته و وى را آرامش خاطر مى‏داد و او را از مقام پدرش و مكان او ( در بهشت) با خبر مى‏ساخت. هم چنین آنچه كه بر فرزندان، نوادگان و ذرارى او پس از وفات وى می ‏گذرد، او را خبر مى داد و امام على(ع) همه این‏ها را براى فاطمه(س) مى‏نوشت. این، همان مصحف فاطمه(س) است.

مشابه این روایت را حماد بن عثمان از امام جعفر صادق(ع) نقل نمود. وى گفت:

از امام صادق(ع) پرسیدم: مصحف فاطمه(س) چیست؟

امام(ع) در پاسخم فرمود: ان الله تعالى لما قبض نبیه(ص) دخل على فاطمة(س) من وفاته من الحزن مالا یعلمه الا اللّه - عز و جل - فارسل الیها ملكاً یسلى غمها و یحدثها، فشكت ذلك الى امیر المؤمنین(ع). فقال(ع): إذا احسست بذلك و سمعت الصوت قولى لى. فاعلمته بذلك، فجعل امیرالمؤمنین(ع) یكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلك مصحفاً.(2)

یعنى: همین كه خداوند متعال، روح پیامبرش ( حضرت محمد " ص" ) را به ملكوت اعلى منتقل نمود، بر حضرت فاطمه(س) از بابت رحلت پدرش، حزن شدیدى عارض گردید كه غیر از خدا كسى مقدار آن را نمى داند. پس خداوند متعال فرشته اى را به سوى وى نازل كرد، كه هم غم و اندوهش را تسلیت داده و هم او را از چیزهاى تازه‏اى با خبر گرداند. حضرت فاطمه(س) این ماجرا را براى همسرش امیرمؤمنان(ع) تعریف كرد و حضرت على(ع) به وى فرمود: هرگاه نزول فرشته‏اى را احساس كردى و صدایش را شنیدى (گفته ‏هایش را) به من بگو. پس هرگاه فرشته‏ اى مى آمد، حضرت فاطمه(س) همسرش على(ع) را باخبر می ‏كرد و هر چه مى شنید براى او می ‏گفت و حضرت على(ع) نیز هرچه را از فاطمه(س) می ‏شنید می ‏نوشت، تا این كه از آن نوشته‏ ها، مصحف به وجود آمد.

این دو حدیث پرسش‏ هایى چند از مصحف فاطمه(س)، از جمله زمان و كیفیت تألیف و كاتب آن را پاسخ داد ولى با این تفاوت كه در حدیث اول، زمان و تاریخ آن را روشن‏تر بیان نمود و در حدیث دوم، نقش امیرمؤمنان(ع) در كتابت و تدوین آن را.

البته در این موارد، احادیث دیگرى وجود دارد كه به خاطر پرهیز از اطاله كلام، از بیان آن‏ها صرف‏نظر می ‏كنیم.

بی ‏تردید مهمترین و اصلی ‏ترین سخن درباره مصحف فاطمه(س) در این مسئله است كه این مصحف، حاوى چه نوع اطلاعات و آگاهی ‏هاست و محتواى آن چه دانشى را در برگرفته است؟

براى پی ‏بردن به این قضایا، باید توجه داشت كه مصحف فاطمه(س) چون در دسترس عموم نیست و جز اهل بیت(ع) كسى از آن اطلاعى ندارد، براى پاسخ یافتن درباره زوایاى گوناگون آن، هیچ راهى نیست، جز این كه به اهل بیت(ع) متوسل شویم و از احادیث و روایات نورانى آنان بهره گیریم.

پیش از این گفتیم كه در بسیارى از روایات تأكید شده است كه مراد از مصحف فاطمه(س)، قرآن مجید نیست و حتى یك حرف از قرآن در آن وجود ندارد.

در برخى از روایات دیگر آمده است كه احكام حلال و حرام در آن وجود ندارد.

امام صادق(ع) در روایتى فرمود: اما انه لیس فیه شى‏ء من الحلال و الحرام و لیكن فیه علم مایكون.(3)

به عبارت دیگر، مصحف فاطمه(س) یك كتاب فقهى و یا رساله عملیه نیست. بلكه مهمتر و بالاتر از این گونه اطلاعات است، و آن عبارت است از چیزى كه كسى آن را نخوانده، نشنیده و ندانسته است و نخواهد دانست و جز خداوند متعال از اسرار و رازهاى آن، اطلاعى ندارد. و آن، علم و دانش آینده است.

ابوبصیر، روزى به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شد و چون با امام(ع) خلوت كرد، فرصتى یافت تا از اسرار و رازهاى آنان باخبر گردد و لذا ازامام(ع) درباره علوم اهل بیت(ع) و ودایع آن‏ها از جمله جفر، جامعه و غیر ذلك سؤال نمود و امام(ع) پاسخ وى را داد. تا این كه نوبت به مصحف فاطمه(س) رسید و امام(ع) در پاسخ وى فرمود: و ان عندنا لمصحف فاطمه علیه االسلام و ما یدریهم ما مصحف فاطمه(س)؟

قال(ع): مصحف فیه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات. والله ما فیه من قرآنكم حرف واحد. قال: قلت: هذا والله العلم. قال(ع): انه لعلم و ما هو بذاك.(4)

یعنى: در نزد ما (امامان ) است مصحف فاطمه(س) و ( مردم ) چه مى‏دانند مصحف فاطمه(س) چیست؟

آن گاه فرمود: مصحفى است كه محتواى آن، سه برابر قرآنى است كه در نزد شما است. سوگند به خداى سبحان، هیچ چیزى از قرآن، حتى یك حرف، در آن وجود ندارد.

ابوبصیر گفت: عرض كردم: سوگند به خدا، این علم (بزرگى) است.

فرمود: (آرى) این مصحف، علم و دانش (بزرگى) است ولى این مصحف، قرآن نیست.

در حدیثى دیگر، امام جعفر صادق(ع) در پاسخ برخى از اصحاب خود درباره مصحف فاطمه(س) فرمود:... و كان جبرئیل علیه السلام یأتیها، فیحسن عزائها على أبیها، و یطیب نفسها، و یخبرها عن أبیها و مكانه، و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها و كان على(ع) یكتب ذلك.(5)

یعنى: جبرئیل(ع) بر فاطمه زهرا(س) نازل می ‏شد و مصیبت رحلت پدر بزرگوارش را بر وى تسلیت می ‏گفت و آرامش خاطرى براى وى فراهم می ‏كرد و او را از مقام پدرش و مكان و منزلتش (در بهشت) خبر می ‏داد و هم چنین او را از آینده فرزندان، نوادگان و ذرارى‏ اش مطلع می ‏كرد و امام على(ع) این‏ها را( براى فاطمه(س)) می ‏نوشت.

هم چنین در روایتى از امام صادق(ع) آمده است: و اما مصحف فاطمه(س)، ففیه ما یكون من حادث، و أسماء كل من یملك الى ان تقوم الساعة.(6)

یعنى: اما مصحف فاطمه(س)، پس در آن است هرچیزى كه در آینده واقع گردد. هم چنین در آن است، اسامى تمام كسانى كه تا پایان دنیا، حكومت می ‏یابند و به زمامدارى می رسند.

با توجه به روایت‏هاى فوق و دیگر روایت‏هایى كه بخاطر پرهیز از اطاله كلام، از نقل آن ها خوددارى كردیم، به دست مى آید كه مصحف فاطمه(س) درباره رویدادها، حوادث و تغییر و تحولات سیاسى و اجتماعى است كه از آن تاریخ (اواخر عمر شریف حضرت زهرا(س)) تا آخر الزمان به وقوع خواهند پیوست و در حقیقت پیش گویی ‏هاى صادق و راستین آن حضرت از آینده و آیندگان است و می توان گفت كه این كتاب گرانسنگ، تقویم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. بدین جهت امامان معصوم(ع) با نگاه به آن، واقعه‏اى را پیش‏گویى كرده و یا ماجرایى را نفى و اثبات مى نمودند.

منابع:

1. الكافى، شیخ كلینى،ج 11، ص 241. 2. همان، ص 240. 3. همان. 4. همان، ص 238. 5. همان، ص 241. 6. روضة الواعظین، فتال نیشابورى، ص 211؛ الخرائج و الجرائج، قطب الدین راوندى، ج 2، ص 894.

پرسشگر:

ببخشید من در بعضی از جاها دیدم که تعبیری به کار برده شده به نام کتاب علی.حالا سوالم اینه که آیا این همین مصحفی است که توضیحاتش رو فرمودید یا غیر این است؟

-------------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

با سلام و عرض ادب

دوست عزیز اگر كسى كه در منابع حدیثى شیعه جستجویى داشته باشد در مى‏یابد كه احادیثى از ائمه اهل بیت، برگرفته شده از نوشته‏هایى است به نام: «كتاب على». ائمه ده‏ها بار در كلمات خود در استناد به حكمى مى‏گفته‏اند:

وجدنا فى كتاب على، فى كتاب على كذا، هكذا فى كتاب على، ذلك فى كتاب على.

در برخى از این روایات تصریح دارد، كه این كتاب طریق مشخصى داشته، به این معنا كه آمده است: فى كتاب على قال رسول الله كذا، و حتى چگونگى نقل از پیامبر هم مشخص شده است، چون آمده: إن فى كتاب علی، الذى املاه رسول الله: به درستى در كتاب على آمده: كتابى كه پیامبر خدا بر او خوانده است. یا به صورت انحصارى گفته شده: كتاب على، الذى هو املاء رسول الله. یعنى این كتاب تماما توسط پیامبر املا شده است.

نكته قابل توجه آنكه بیشترین این روایات از امام باقر و امام صادق‏علیه السلام روایت شده و از دیگر ائمه بسیار نادر نقل شده است. (1)

بنابراین كتاب على با روایات متواترى كه در منابع آمده وجودش تردیدناپذیر است.

منبع:1. عاملى، مصطفى قصیر، كتاب على و التدوین المبكر / 23، تهران، المجمع العالمى لاهل البیت، 1415 ق.

از مجموع روایات كتاب على چندین نكته قطعى به نظر مى‏رسد:

1ـ كتاب على، تألیف بوده است و حضرت شخصا آن را به نگارش در آورده است و این گونه نبوده كه حضرت صرفا كاتب این نوشته باشد.

معمولا تفاوتى میان مقرر و كاتب است. كاتب وظیفه دارد آنچه را كسى دیگر مى‏گوید كلمه به كلمه بنویسد و نظم و ترتیب و فصل بندى املا كننده را رعایت كند. اما مقرر مطالب دیگرى را تقریر و به نگارش در مى‏آورد، اما تنظیم، ترتیب و بسیارى از مسائل كتاب از آن نویسنده است، مى‏گویند مطالب مربوط به گوینده است، اما تركیب و تألیف حتى برخى توضیحات از نویسنده و مقرر است.

اینكه در روایات آمده كتاب على است، به خط على است، خط به دست على و با انگشتان وى نوشته، تاكیدى است بر اینكه این كار منتسب به حضرت و متعلق به وى است، خصوصا این تعبیر كه امام باقر مى‏فرماید: ان علیا كتب العلم كله (1) . یا امام صادق مى‏فرماید: اما إنك ان رایت كتابه لعلمت أنه من كتب الأولین. (2) هر آینه اگر ببینى كتاب على را، مى‏فهمى كه این كتاب از كتب اولین است.

2ـ این كتاب آموخته‏هاى على‏علیه السلام از پیامبر است، بلكه تقریر مطالب پیامبر است . این مطالب در اكثر این روایات آمده و با صراحت تأكید شده كه املاى رسول الله است. (3)

3ـ عمده مطالبى كه از این كتاب نقل شده یا ائمه آن را توصیف كرده‏اند، در زمینه مسائل شریعت و احكام بوده است. تعبیرات: فیها كل حلال و حرام (4) ، فیها جمیع الحلال والحرام، حتى ارش الخدش فیه. (5) لیس من قضیة الا و هى فیها حتى ارش الخدش (6) ، نشان دهنده این است كه محتواى كتاب مربوط به احكام است.

در برخى تعبیرات عنوان عام و كلى است و در ظاهر نشان مى‏دهد محتواى كتاب فراتر از احكام شریعت تدوین شده، چون آمده است: چیزى نیست كه مردم احتیاج داشته باشند مگر اینكه در این كتاب بیان شده است (7) ، اما وقتى مثال مى‏زند مى‏گوید: ارش الخدش، مقدار دیه خدشه‏اى كه به كسى وارد مى‏شود، در این صورت معلوم مى‏شود بحث ناظر به فقه و احكام است، خصوصا در روایت محمد بن مسلم كه مى‏گوید از امام باقر پرسیدم آیا این كتاب على چگونه است؟

«اجوامع هو من العلم، ام فیه تفسیر كل شى‏ء من هذه الامور التى تتكلم فیه الناس مثل الطلاق والفرائض؟ فقال: ان علیا كتب العلم كله، القضاء والفرائض. (8)

آیا این كتاب دربرگیرنده همه علم است، یا تفسیر هر چیزى از امورى است كه مردم درباره آن سخن مى‏گویند، مثل احكام طلاق و ارث؟ حضرت فرمود: بى گمان على‏علیه السلام همه این امور را نوشت، مانند احكام قضاوت و ارث.

اما در همین عبارتها، مثالها ناظر به احكام فقهى است و از آنها استفاده نشده كه به جایى دیگر مانند تاریخ و عقاید مربوط مى‏شود.

البته در روایت محمد بن مسلم آمده: عندنا صحیفة من كتب على. در بیش ما صحیفه‏اى از كتابهاى على است. یعنى على‏علیه السلام كتابهاى زیادى داشته و یكى از این كتابها، صحیفه طلاق و فرائض بوده است، لذا محتمل است كه صحیفه‏هاى دیگر حضرت، مربوط به موضوعات دیگر بوده باشد.

4ـ از این روایات استفاده مى‏شود كه مباحث آن ـ در احكام ـ جامع و مبسوط بوده است. اینكه در تعبیرهاى مختلف آمده در این كتاب هر چیزى كه مردم به آن احتیاج داشته‏اند آمده، یا از امام صادق رسیده كه فرموده: در نزد ما چیزى است كه دیگر به احدى احتیاج نداریم. (9) یا آمده: خدا حلال و حرامى نیافریده مگر اینكه در این كتاب وجود دارد. (10) حتى گاهى از این كتاب تعبیر به جامعه شده (11) ناظر به گستردگى مطالب و حجم مباحث این نوشته است. در راستاى همین موضوع مى‏توان عبارتهاى دیگرى كه در این روایات آمده، مثل اینكه طول نوشته‏ها 70 ذراع است، (12) یا حتى ارش خدش را دارد.

5ـ این كتاب منبع علوم و احكام ائمه اطهار بوده و ائمه براى پاسخ به سئوالات مردم به این كتاب مراجعه مى‏كرده‏اند، بویژه آنكه گاه مى‏شده كه اصرار داشته‏اند بگویند این مطلب را از كجا نقل مى‏كنیم، مثلا در جایى آمده است: در كتاب على نوشته شده خدا لعنت مى‏كند كسى را كه براى غیر خدا ذبح كند، خدا لعنت مى‏كند كسى را كه علامت راهها را به دزدد و خدا لعنت مى‏كند كسى را كه پدرش او را لعنت كند. (13)

از سوى دیگر به همان مثابه كه این كتاب مرجع علمى و دینى اهل بیت بوده، وسیله تشخص و علامت شناخت امامت آنان بوده و بوسیله داشتن این كتاب اتصال به پیامبر و اعتماد به اقوال آنان مشخص مى‏شده است. گاهى شده است كه ائمه بوسیله اعلام در اختیار داشتن این كتاب، امامت دیگران را نفى یا اقوال آنان را رد مى‏كرده‏اند (14) ، خصوصا در شرایطى كه تشخیص امامت بعدى دشوار مى‏نموده است.

6ـ این كتاب نوشته‏اى عمومى نبوده كه دیگران بتوانند استنساخ كنند و یا در اختیار داشته باشند، حتى از برخى روایات استفاده مى‏شود كه مطالب این كتاب از مختصات علوم اهل بیت بوده و بوسیله خودشان در خاندان دست به دست مى‏شده و تنها گاهى ائمه براى ایجاد اعتماد در مخاطب یا تأكید بر مطلب اشاره به كتاب مى‏كرده‏اند، یا خصوصیاتى از كتاب را شرح مى‏داده‏اند . (15)

منابع:

1) صفار، بصائر الدرجات / .143  2) همان / .166   3) به عنوان نمونه به روایت صفحات 147، 165، 166 مراجعه كنید.    4) كلینى، الكافى، ج 1 / 239 و صفار، بصائر الدرجات / .143

5) صفار، بصائر الدرجات / .145     6) كلینى، الكافى، ج 1 / .241  7) صفار، بصائر الدرجات / .144    8) همان / .143    9) كلینى، الكافى، ج 1 / .241    10) صفار، بصائر الدرجات / .148 11) همان / .160 12) همان / 143، .16      13) مسند احمد بن حنبل، ج 1 / 100، . 118 14) صفار، بصائر الدرجات، 145، مجلسى، بحار الانوار، ج 26 / .35

15) كلینى، كافى، ج 1 / 240 و 242 و بصائر الدرجات / 157 و .161

و اما دوست عزیز قبل از اینكه درباره نسبت مصحف امام با كتاب حضرت توضیحی بدهیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم كه آیا میان صحیفه على و كتاب على تفاوت هست.

در برخى از روایات شیعه تعبیر به صحیفه شده و در برخى روایات، كتاب على، با آنكه در روایات اهل سنت تنها از صحیفه سخن گفته شده است. در این باره چند احتمال مطرح است.

1ـ آنچه در روایات آمده به عنوان صحیفه، جامعه، همان كتاب على است و آنچه در روایات اهل سنت به عنوان صحیفه آمده، نیز كتاب على و مجموعا یكى مى‏باشد.

2ـ كتاب على و جامعه یك مجموعه است و صحیفه چیز دیگرى است. چون درباره كتاب على آمده طولش 70 ذراع و وقتى پیچیده مى‏شده به اندازه ران یك مرد قوى هیكل بوده (1) ، در حالى كه در مورد صحیفه در بعض روایات آمده كه ملحق به شمشیر پیامبر بوده (2) و شى‏ء الحاقى شمشیر، باید كوچك و كم حجم باشد.

3ـ نسبت میان صحیفه جامعه و كتاب على نسبت عموم و خصوص است. یعنى آنچه در روایات اهل سنت از صحیفه على یاد شده، در حقیقت بخشى از كتاب على را تشكیل مى‏دهد و حضرت در طول حیات خود روایات پیامبر را گردآورى و بخش بخش و صحیفه صحیفه كرده است.

قائل نظریه نخست مى‏گوید: بر اساس آنچه از روایات مختلف اهل سنت رسیده، صحیفه على موضوعات مختلفى را شامل مى‏شده و از آنجا كه در توصیفش آمده كه املاى پیامبر و موضوعش احكام بوده، لذا با مشخصات كتاب على وفق مى‏دهد. بنابراین گر چه ـ به همان دلیلى كه قبلا اشاره كردیم ـ راویان، همه این روایات را ضبط نكرده‏اند اما شواهد و قرائن نشان مى ‏دهد كه این دو یكى هستند. (3)

اما نظریه دوم مى‏گوید كتاب على طولش 70 ذراع و حجم آن به هنگام جمع كردن ضخیم بوده، لذا با صحیفه جور در نمى‏آید، و نمى‏توان قائل شد كه یكى باشند.

در یك جمع بندى از احتمالات، اگر منظور از صحیفه همان ملحقه شمشیر پبامبر است، صحیفه مذكور، بخشى از صحیفه و كتاب على است، چون در روایت محمد بن عبدالملك آمده است: عندنا والله صحیفة طولها سبعون ذراعا (4) ، همانطور كه در روایات عبدالله بن یعفور آمده: صحیفة طولها سبعون ذراعا (5)، در حالى كه این تعبیر در مورد جامعه هم آمده است: عندنا الجامعة و هى سبعون ذراعا (6) . و در جایى دیگر آمده: عندنا لصحیفة یقال لها جامعة ، با آنكه در روایت فضیل بن یسار آمده: عندنا كتاب على سبعون ذراعا. (8) یا در روایت مروان آمده است: عندنا كتاب على سبعون ذراعا. (9)

بنابراین، كتاب على، جامعه و صحیفه یكى هستند و از مشخصات واحدى برخوردار هستند و اگر در روایات گاهى از آن تعبیر به كتاب و گاهى جامعه و گاهى صحیفه شده یك چیز را مى‏خواسته بیان كند، زیرا مشخصات هر سه به یك كتاب تطبیق مى‏كند.

اما آنچه كه پیوست شمشیر پیامبر بوده (ذوابة السیف) گر چه ممكن است رساله‏اى مختصر و كوچك بوده كه گاهى آمده كه آویزان به جلد شمشیر بوده و گاهى آمده: فى قرابة السیف، اما از آنجا كه اوصاف این صحیفه با صحیفه كلى حضرت تطبیق مى‏كند كه املاى رسول الله است، لذا باید بخشى از كتاب حجیم و بسیار مفصل بوده باشد كه در باب احكام بویژه احكام فرایض است. و از آنجا كه این تعبیرات در برخى از روایات شیعه رسیده، كه گویا بخشى از كتاب على است، دلیل بر جدایى آن نداریم.

شاهد بر مسئله اینكه در برخى از روایات آمده: اقرأنى ابوجعفر شیئا من كتاب على. (10) یا در روایت عبدالملك بن اعین آمده است: «ارانى ابو جعفر بعض كتب على» ابو جعفرعلیه السلام بعضى از كتابهاى على را نشان داد. (11)

به این جهت درست است كه صحیفه بخشى از كتاب على‏علیه السلام باشد و ممكن است صحیفه همراه با شمشیر پیامبر قسمتى بوده كه در ادامه كار، حضرت آن را بر اساس احادیث پیامبر تكمیل كرده باشد.

از سوى دیگر، آنچه در منابع اهل سنت نقل شده كه در پیش على جز این صحیفه در قراب سیف نبوده و از پیامبر به ارث نرسیده (12) محل تردید است، زیرا این دسته از روایات در برابر روایاتى است كه در جاهاى دیگر (اعم از شیعه و سنى) در مقام علمى على‏علیه السلام و اهل بیت رسیده، بلكه بیانگر آنست كه پیامبر ودائع خود را به على واگذار كرد (13) ، و همانطور كه قبلا اشاره شد فضاى سنگین عهد بنى امیه و بنى عباس زمینه‏هاى چنین نظریه‏اى را تقویت مى‏كند، بویژه آنكه در این روایات موضوعات مختلفى آمده و هر كدام حكایت از بخشى از احكام را مى‏كند، مثلا اگر قرار باشد در ورقه‏اى كوچك از جلد شمشیر جاى گیرد، باید آنچه در باب عقل (دیات) آمده را نفى كند، و آنچه در باب دیات آمده، قسمت فرائض (ارث) را نفى كند، لذا خود این روایات در مجموع وجود انحصارى قراب سیف را نفى مى‏كند .

از این رو، با شواهدى كه به دست دادیم، ثابت مى‏شود كه همه این روایات در راستاى صحیفه و كتاب گسترده امام على بوده است. البته از برخى روایات به دست مى‏آید كه در عصر خود حضرت این سئوال مطرح بوده و مورد سئوال بوده كه امام على از پیامبر چه چیزى به ارث برده است.

عن ابى اراكه قال: كنا مع على بمسكن فحدثنا ان علیا ورث من رسول الله السیف، و بعض یقول : أن البغلة، و بعض یقول: ورث صحیفة فى حمائل السیف، اذ خرج على‏علیه السلام و ـ نحن فى حدیثه ـ فقال... و أیم الله ان عندى لصحف كثیرة قطائع رسول الله و اهل بیته و ان فیها لصحیفة یقال لها العبیطة. (14)

ابوارا كه مى‏گوید: در خانه‏اى در میان جمعى نشسته بودیم و صحبت از حضرت على بود كه از پیامبر خدا چه چیزى به ارث برده، شمشیر یا قاطر، بعضى گفتند صحیفه‏اى در جلد شمشیر به ارث برده است، در این هنگام على‏علیه السلام ـ در حالى كه ما درباره او سخن مى‏گفتیم ـ وارد شد. او در این باره چنین گفت: به خدا سوگند كه در پیش من و خاندان پیامبر صحیفه‏هاى بسیارى از حضرت به ارث رسیده كه یكى از آنها درباره مرگهاى ناگهانى (عبیطه) است.

به این جهت حضرت صحیفه ‏هاى مختلفى را در اختیار داشته كه مجموع آنها جامعه و كتاب على را تشكیل مى‏داده است، و به صرف ذكر برخى خصوصیات نمى‏تواند كتاب جداگانه‏اى باشد. (15)

منابع:1) كلینى، كافى، ج 1 / .241 در روایت آمده مثل فخذ الفالج.

2) در روایات آمده: كانت معلقة فى ذوابة السیف او قرابة. نك: صدوق، معانى الاخبار، باب نوادر المعانى / 379، ح .3 بیروت، دارالمعرفة، 1399 ق، تحقیق على اكبر غفارى.

3) آقاى مصطفى قصیر این نظریه را نقل مى‏كند اما قائل آن را مشخص نمى‏كند. نك: كتاب على / .57

4) صفار، بصائر الدرجات / .144

5) همان. 6) همان / .160 7) همان / .144 8) همان / .147 9) همان.

10) حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 24 / .13 كلینى، كافى، ج 6 / 219، طوسى، تهذیب، ج 9 / .2

11) الصفار، بصائر الدرجات / .162

12) صحیح مسلم، ج 9 / 143، همراه با شرح نووى، تحقیق و تصحیح فواد عبدالباقى، بیروت، دارالكتاب العربى، 1407 ق.

13) پیش از این منابع این روایات را در ص نشان دادیم.

14) مجلسى، بحار الانوار، ج 26 / .37 الصفار، بصائر الدرجات / .41

15) در میان محدثین اهل سنت بویژه شارحان صحیح بخارى مانند نووى و ابن حجر عسقلانى و عینى، این اخبار مستمسك خوبى شده تا روایات دیگرى كه از طریق اهل سنت درباره علوم على‏علیه السلام و اهل بیت رسیده را مورد هجمه قرار دهند و شیعه را از این جهت به خاطر نقل این روایات ملامت كنند. درباره تفصیل این بحث نك: قصیر مصطفى، كتاب على / 56 ـ .63

-------------------------------------------------

پرسشگر:

این سئوال مطرح است كه كیفیت نگارش مطالب تفسیرى حضرت چگونه بوده، آیا مانند تفاسیر عصر ما میان آیات و مطالب تفسیرى تفكیكى نمى ‏شده و مباحث در هم نگاشته مى ‏شده یا بصورت متن و حاشیه بوده است؟

---------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

ببینید دوست عزیز تا كنون آنچه در باب تفسیر و توضیح آیات متداول است عمدتا بر دو گونه مى‏ باشد: 1ـ متن آیه در بالا و توضیحات و تفسیرها در حاشیه آورده شود. حجم این توضیحات حاشی ه‏اى، بسته به اهداف، مخاطبان و شرایط علمى مفسر دارد.

2ـ آیه قسمت به قسمت و قطعه قطعه شده و پس از ذكر هر فرازى از آیات، توضیحات مربوط به آن آورده مى‏شود، آنگاه قسمت‏هاى بعدى در ادامه ذكر مى‏ گردد.

واقع آنست كه در متون اولیه در این باره مطلبى نیامده و كتابهایى كه از آن عصر بر جاى مانده با توجه به تحولات خط، نوشت‏ افزار و دگرگونى در نسخه‏ ها، نمى‏ توان نظریه‏ اى قطعى در باب كیفیت نگارش به دست داد، خصوصا نسبت به مصحف امام كه عده ‏اى تصورشان این بوده كه كتاب ایشان صرفا قرآن بوده است، لذا جاى این سئوال در ذهن آنها مطرح نبوده كه كیفیت نگارش مطالب چگونه بوده است، با اینكه در گزارش‏ ها آمده و این نكته قطعى است كه حضرت تأویل و تنزیل، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آیه را معین و بیان كرده است.

از سوى دیگر از برخى گزارشات استفاده مى‏ شود كه در عصر خلفا، عده‏ اى از صحابه و تابعین كلمات توضیحى خود را در حاشیه یا متن قرآن مى‏ نوشتند، تا آنجا كه خلیفه دوم در طى فرمان مشهورى نگارش كلمات تفسیرى را در متن آیات قرآن ممنوع كرد و قرظة بن كعب انصارى را مأمور كرد قرآن را از كلمات تفسیرى جدا كنند.(1) اشتباه برخى از مستشرقان (2) و همچنین صاحبان مصاحف درباره قرائت ترادفى و سوء استفاده از آن براى پذیرش تحریف قرآن از اینجا ناشى شده كه گمان مى‏ كرده‏اند آنچه در مصاحف كسانى مانند ابن مسعود، ابى بن كعب، عایشه و حفصه و دیگران به جاى كلمه‏ اى، كلمه دیگر نقل شده یا در كنار آن قید توضیحى آمده به حساب اختلاف قرائت و ترادف كلمات در قرآن بوده (3) ، در صورتى كه روشن است بسیارى از این موارد نه از باب اختلاف قرائت یا جایگزین كردن كلمه در مقابل كلمه است، صرفا توضیحات و تفسیرهاى صاحبان مصاحف است و هیچ ارتباطى به تحریف ندارد.

بهر حال تنها كسى كه در این بین به این مسئله پرداخته و كیفیت نگارش مصحف امام را مشخص كرده، محمد بن عبدالكریم شهرستانى (م 548) صاحب كتاب الملل والنحل است كه در مقدمه تفسیر خود به این مصحف اشاره مى‏كند و مى‏گوید برخى گفته‏ اند مصحف امام على متن و حواشى داشته، قرآن در متن قرار گرفته و توضیحات حضرت در عرض و حواشى آمده است. (4)

گرچه شهرستانى با لفظ «قیل» آن را بیان مى‏ كند و قائل و منبع آن را مشخص نمى‏ كند ولى با حساسیت حضرت در مخلوط نشدن متن با توضیحات و تجربه ‏اى كه بعدها خلیفه دوم به دست آورد (یا از حضرت گرفت) سازگار به نظر مى‏ رسد. خصوصا آنكه این روش تا مدتهاى مدیدى متداول شد و بعید نیست اینكه عده‏ اى گمان كرده‏اند مصحف حضرت صرفا قرآن بوده از اینجا ناشى شده كه اصل و متن قرآن بوده است، چنانكه در زمان ما اگر قرآنى با حواشى چاپ شود باز اطلاق به مصحف مى‏شود. به همین دلیل شهرستانى پس از سخنانى مفصل درباره حوادث پس از فوت پیامبر و اینكه چگونه مصحف حضرت را قبول نكرده‏ اند، گلایه مى‏ كند: چرا به شایسته‏ترین فردى كه مى‏ توانست قرآن را گردآورى كند نسپردند و به نوشته او بها ندادند و در آخر مى‏ نویسد : با همه اینها از حضرت على نسبت به گردآورى كه دیگران انجام داده ‏اند انكارى نقل نشده است. (5)

همچنین در نسخه كرمانیه شواهد التنزیل حسكانى (م قرن پنجم) از ابن سیرین (م 110) نكته‏اى نقل شده كه گوشه‏اى دیگر از كیفیت نگارش مصحف امام را روشن مى‏ سازد: من خبردار شدم كه حضرت در پى قرآن، ناسخ و منسوخ را مى‏ نوشته است. (6)

این تعبیر «فى اثره» شاید همان سخن شهرستانى را تقویت كند كه مصحف امام حواشى و تعلیقاتى داشته و به این گونه نبوده كه در متن كلمات قرآن، افزوده ‏هاى تفسیرى و تاریخى را آورده باشد.

منابع:

1) خطیب بغدادى، تقیید العلم / 33 و .34 به نقل از تاریخ قرآن دكتر محمود رامیار / .401

2) در این باره نك: جولد تسیر(گلدزیهر) اجنتس، مذاهب التفسیر الاسلامى، ترجمه عبدالعلیم نجار / 16، بیروت، دار إقراء، ط 3، 1405 ق / 1985 م.

3) نك: معرفت، محمد هادى، صیانة القرآن من التحریف / 211 ـ .220 قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ط 1، 1413 ق.   4) مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج 1 / 120، تحقیق محمد آذر شب.

5) همان / .12   6) شواهد التنزیل، ج 1 / .38

نکته دیگه اینکه امام در چه مدتی این مصحف رو جمع کردند؟

یکی از سوالاتی که در مورد مصحف امام علی (ع)مطرح می شود و شما هم سوال کردید مدت زمان گردآورى یا تألیف آن است. این سئوال از آنجا مطرح شده كه گزارش ها نه تنها متفاوت است، بلكه چنان فاصله‏ ها زیاد نقل شده كه اصل موضوع را به زیر سئوال برده است. مثلا در برخى از گزارش ‏ها آمده كه مدت گردآورى سه روز، برخى شش یا هفت روز، و در برخى از روایات 6 ماه سخن گفته شده است.

اكنون پیش از بررسى این موضوع لازم است به سئوال دیگرى اما مربوط به بحث بپردازیم:

اگر مصحف امام به املاى پیامبر و كتابت حضرت است، باید قاعدتا در زمان خود پیامبر انجام گرفته باشد، در صورتى كه بحث تألیف و جمع، ناظر به پس از فوت پیامبر است، بویژه آنكه از برخى روایات استفاده می ‏شود كه كتاب در همان اوان نزول قرآن و تعلیم پیامبر بوده است. مثلا در روایت كمال الدین صدوق آمده است: ما نزلت على رسول الله آیة من القرآن الا اقرأنیها و املاها علی فكتبت ها بخطى و علمنى تأویلها و تفسیرها. (1)

از جمله فكتبت ها بخطى كه با فاء عاطفه آمده استفاده مى‏شود كه هر گاه آیه‏ اى نازل می ‏شد، پیامبر براى حضرت می ‏خواند و آن حضرت هم بلافاصله یادداشت می كرد و تأویل و تفسیر آن را پیامبر به حضرت تعلیم می ‏داد، اما در ذیل روایت عبارتى است كه عدم صراحت جمله فوق را به جهت دیگرى سوق می ‏دهد: فما نسیت آیة من كتاب الله و لاعلما املاه علی زیرا وقتى حضرت مى‏فرماید، من آیه ‏اى از كتاب و علمى را كه حضرت بر من املا كرد فراموش نكردم، دست كم دلالت دارد كه مسئله نوشتن در همان زمان املا انجام نگرفته و الا شبهه فراموش كردن و اسقاط قسمتى مطرح نمی ‏شد.

منابع:1- كمال الدین، ج 1 /ص 401، مجلسى، بحار الانوار، ج 89 /ص99

--------------------------------------------------

پرسشگر:

خواستم ببینم حضرت خودشون به تنهایی این مصحف رو جمع کردند یا کسانی دیگه هم کمکشون کردند؟

-----------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

در مورد این سوالتون عرض کنم که ظاهر اكثر اخبار این است كه كار گردآورى مصحف از اختصاصات حضرت بوده و به دلیل ویژگى علمى و اتصال به مبدء وحى و در اختیار داشتن مصحف پیامبر از موقعیت انحصارى براى گردآورى و تألیف قرآن برخوردار بوده است.

بنابراین دست یارى بر همكارى در محتوا و یا گردآورى مطالب مطرح نبوده است، اما در برخى از گزارش ها آمده كه عده‏ اى با حضرت همكارى داشته ‏اند . محتمل است این همكارى در سطح آماده كردن دستنوشته‏ ها و مرتب كردن آنها بوده و محتمل است ادعاى همكارى براى فرار از بیعت كردن با خلیفه و پناه آوردن به خانه على علیه السلام بوده است. به یكى از این گزارش ها كه ابوبكر احمد بن عبدالعزیز جوهرى (م ح 300) نقل كرده بسنده می ‏كنیم.

سعد بن ابى وقاص با مقداد بن اسود در خانه فاطمه گرد آمده بودند، كه عده ‏اى از نیروهاى عمر به خانه یورش بردند. عمر صدا زد كه بیرون بیائید و گرنه خانه را بر سر شما آتش خواهم زد. در این هنگام زبیر با شمشیر آخته بیرون آمد و فاطمه به گونه‏ اى دیگر و گفتند: ما در خانه گناه و معصیتى انجام نمی ‏دهیم: وانما اجتمعنا لنؤلف القرآن فى مصحف واحد. (1) ما در خانه گردآمده ‏ایم تا قرآن را در مصحف واحد تألیف كنیم.

معلوم نیست كه واقعا كار آنها چه بوده است. اما همانطور كه اشاره شد، محتمل است ادعایى در برابر مأموران خشن و جرار دستگاه خلافت و توجیه اجتماع خود باشد كه در گزارشات قبلى و بعدى جوهرى آمده ـ و براى فرار و امتناع از بیعت چنین سخنانى گفته باشند.

به هر حال اگر حضرت براى تنظیم و ترتیب نوشته‏ ها و هماهنگ كردن آنها از وجود این افراد استفاده كرده باشد، خصوصا با یاد آورى این نكته كه مدت گردآورى 3 یا 6 روز بوده، بعید به نظر نمی ‏رسد.

منبع:1. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 2 / .56

-------------------------------------------

پرسشگر:

بعد اینکه سرنوشت این مصحف چی شد؟ و در نهایت چی شد كه این كتاب با عظمت و با اهمیت از دسترسها دور موند. آیا این پنهان شدن، امر حساب شده و با تصمیم قبلى امام بر مخفى كردن بوده، یا شرایط اجتماعى و سیاسى چنین روندى را رقم زد و عوامل بیرونى موجب این شد كه در نهایت از دسترس افراد دور بمونه؟

--------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

در مورد این سوال هم عرض کنم که بدون شك حوادث و اتفاقات ـ پس از فوت امام على ـ در دوران بنى امیه و بنى عباس و فشارهایى كه بر خاندان علوى وارد شد، از اسف انگیزترین حوادث تاریخ جهان اسلام است، این عامل به تنهایى می ‏تواند دلیل خوبى براى پنهان ماندن مصحف امام باشد، اما در دوران خلافت حضرت چطور؟ امام علی ‏علیه السلام در این دوران می توانست دست كم مصحف خود را در معرض دید و استفاده و استنساخ گران قرار دهد، تا دیگران با تكثیر و نقل احادیث از نابودى آن جلوگیرى كنند. در حالى كه هیچ گزارشى دال بر اینكه حضرت در دوران خلافت خود این مصحف را نشان داده باشد نرسیده، بلكه اخبارى دیگر بر دستور بر بسنده كردن به همان مصحف عثمانى رسیده است (1) ، حتى طبق روایت سلیم، حضرت به طلحه می گوید: اگر به قرآنى كه گردآورى شده عمل كنید از آتش می ‏رهید و به بهشت در می ‏آیید (2) . در این باره چه بگوییم؟

از این گذشته پس از فوت امام علی ‏علیه السلام و سپرى شدن دوران بنى امیه و بهبود وضع علویان آیا این امكان وجود نداشت كه ائمه ‏علیهم السلام اقدام به انتشار مصحف حضرت كنند و لااقل قسمتى از این كتاب را براى استنساخ در اختیار دیگران قرار دهند؟

همانطور كه در گذشته اشاره كردیم، مصحف امام تنها كلام الهى نبود تا فقدان و در دسترس نبودنش بر خلاف هدف اولیه نزول قرآن تلقى گردد و زحمات و تلاش هاى پیامبر گرامى بر باد رود و نبودنش موجب انحراف كلى و فراموشى ثقل اكبر و نابودى دین گردد. آنچه حضرت به نگارش درآورده بود، افزون بر قرآن، ذكر تأویل‏ها، تفسیرها، بیان شأن نزولها، ناسخ‏ ها و منسوخ ‏ها بود. و اگر حضرت می ‏خواست آن را حتى در دوران خلافت خود در اختیار دیگران قرار دهد، با وضعیتى كه براى آینده پیش بینى می ‏كرد، احتمال این بود كه در آن تصرف كنند و به خواست خود در آن تغییراتى ایجاد كنند، چنانكه در قسمتهاى زیادى در روایات پیامبر چنین كردند (3) . بگذریم از این احتمال منطقى و معقول، كه در اختیار قرار داشتن مصحف، مایه گرفتارى سخت اصحاب و یاران باوفاى حضرت پس از فوت امام می ‏گشت. وقتى امام‏ علیه السلام با دوراندیشى برنامه پس از فوت خود را تنظیم می ‏كند و وصیت می ‏كند او را مخفیانه دفن كنند و جاى قبر خود را آشكار نسازند (4) تا خوارج و بعدها بنى امیه نتوانند نسبت به قبر تصرفاتى كنند و به آن آسیب برسانند، این مسئله نسبت به كتاب و آثارهاى علمى حضرت شدیدتر و از حساسیت بیشترى برخوردار است، به این جهت نشان دادن و در اختیار گذاشتن مصحف، حتى در دوران خلافت حضرت با محاسبات و پیش بینى آینده، در نهایت دوراندیشى بود.

نكته دیگر آنكه چون دوران سختى اهل بیت و عداوت بر آل على بود، دشمنان حضرت تنها از طریق جعل مثالب و فضیلت تراشى براى مخالفان به جنگ با حضرت بر نمی ‏آمدند، بلكه گاه با تحریف سخنان حضرت این هدف را دنبال می ‏كردند. ابراهیم بن ابى محمود می ‏گوید: به حضرت امام رضاعلیه السلام گفتم: ما اخبارى را در فضائل امیرمؤمنان و فضائل شما از مخالفان شما می ‏شنویم كه مانند این اخبار را در نزد شما نمی ‏یابیم، آیا ما این اخبار را قبول كنیم؟ حضرت می فرماید: اى پسر ابى محمود، مخالفان ما اخبارى را در فضائل ما جعل كردند كه بر سه دسته است: اخبارى كه مشتمل بر غلو درباره ما است، قسمتى كه مشتمل بر تقصیر در امر ما است و اخبارى كه مشتمل بر تصریح به طعن و مذمت دشمنان ما است (5) .

از این روایت به خوبى استفاده می ‏شود كه دشمنان امام و فرزندانش چه پیچیده عمل می ‏كردند و لذا گاهى اخبارى را در ظاهر با عنوان فضائل جعل می ‏نمودند، یا براى منزوى كردن آنان اخبارى را جعل مى‏كردند كه امامتشان را زیر سئوال ببرد.

درباره ابوالخطاب محمد بن ابى زینب آمده است كه كتابهاى اصحاب امام صادق را می ‏گرفت تا رونویسى كند، آنگاه اخبارى را جعل و در آن كتابهاى رونویسى شده وارد می ‏كرد و این كتابهاى رونویسى شده را تكثیر و در میان مردم منتشر می ‏كرد. (6)

این حركتها مربوط به دورانى بود كه امام باقر و امام صادق‏علیه السلام از آزادى بیشترى برخوردار بودند و امكان رد و نقد روایات و نقض راویان ممكن بود، اما پس از فوت امام علی ‏علیه السلام و چیره شدن معاویه بر بلاد اسلامى و دستور دادن بر سب و لعن بر امام، سختی ‏هاى طاقت فرسا بر فرزندان و یاران امام شروع شد و شرایطى پیش آمد كه بردن نام على و ذكر آثار و فضایلش جرم به حساب می ‏آمد و طعن و لعن و تحریف كلمات حضرت افتخار محسوب می ‏شد. طبیعى است كه امام پیش بینى چنین اوضاعى را بكند و این كتاب را با عنوان مستقل از دسترس دور سازد.

منابع:

1) نك: مجلسى، بحار الانوار، ج 89 / 74 و 88 و بصائر الدرجات / .193    2) كتاب سلیم، ج 2 / 659، خبر .11        3) درباره چگونه برخورد كردن به حدیث نبوى نك: ابوریه، محمود، اضواء على السنة المحمدیة / .121     4) مجلسى، بحار الانوار، ج 42 / 214، ح 15، 16، 17، 19، 30، 33 و كتاب الارشاد / .10       5) صدوق، محمد بن على بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1 / 304، ح 63، تهران، انتشارات جهان، تصحیح سید مهدى حسینى لاجوردى، بى تا.

6) رجال كشى / .224 درباره روایات ابوالخطاب و مذمت او از امام صادق / 294 ـ .295

نكته دیگر، از برخى روایات در باب مصحف استفاده می ‏شود، امام علی ‏علیه السلام تلویحا شرط صحت و ضمانت استفاده از این كتاب را وجود خود یا یكى از فرزندانش می ‏داند و می ‏فرماید : همانطور كه درباره قرآن آمده كه از عترت جدا نشدنى است، مصحف من نیز تنها با حضور عترت قابل تفسیر و استفاده است. (1)

به این جهت در می ‏یابیم مسأله تأكید بر حفظ اسرار و آثار و دستور به تقیه و تأكیدات مستمر براى مواظبت بر نقل روایات از چه باب بوده است.

وقتى كه خود ائمه هیچ مصونیتى براى نگهدارى نوشته ‏هاى خود نداشته‏اند، و هر آن احتمال آن می ‏داده ‏اند كه مأموران حكومت به خانه آنها یورش ببرند و نوشته‏ هاى خود و پدرانشان را تاراج كنند تا جایى كه گاهى مجبور بودند از خانه دیگران براى مخفى كردن استفاده كنند، یا از روش دفن براى پنهان كردن بهره ببرند؛ دیگران در سطح یاران حضرت كه حكومت ها هزینه كمترى براى برخورد با آنان می ‏پردازند جاى خود دارد.

ابى الصباح كنانى مى‏گوید: به امام صادق عرض كردم كه از پیامبر در حق امام على رسیده است: انت اخى و صاحبى و صفیى و وصیى و خالصى من اهلبیتى و خلیفتى فى امتى. حضرت می ‏فرماید : آرى چنین روایتى رسیده، و هذا مكتوب عندى فى كتاب على، اما این كتاب را از ترس هجوم مأموران دفن كردم (2) . یا معلى بن خنیس از امام صادق نقل می ‏كند كه كتاب‏هاى على در پیش حضرت بود تا وقتى كه در مدینه بود، اما به هنگام مهاجرت به عراق آنها را پیش ام سلمه به امانت گذاشت. (3)

مشابه این تعبیرات درباره ائمه دیگر بویژه امام حسن و حسین بسیار رسیده است. مثلا درباره این دو آمده كه چون حسن و حسین ‏علیه ما السلام از میراث پیامبر در هراس افتادند و خوف آن پیدا كردند كه خانه‏ هاى آنان مورد هجوم و بازرسى قرار گیرد، این نوشته‏ ها را در اختیار ام سلمه قرار دادند. (4)

این نگرانى در شكل گسترده ‏ترى در سطح اصحاب و یاران حضرت مطرح بود، نمونه روشن آن، رشید هجرى است كه دست و پاى و زبان او را به خاطر طرفدارى از حضرت قطع كردند (5) ، میثم تمار است كه به شكل بسیار فجیعى به قتل رسید (6) ، كمیل بن زیاد است كه حجاج او را به قتل رسانید (7) ، حجر بن عدى كندى (م 51) است كه به دستور معاویه در مرج عذرا با عده‏اى از شیعیان حضرت كشته شدند (8) و افراد بسیار دیگرى كه مورد آزار و اذیت و یا به قتل رسیدند.

این نمونه ‏ها درك بهترى به ما نشان می ‏دهد كه بفهمیم شرایط پس از فوت امام چقدر دشوار بوده و آنان تا چه حد درباره امیرمؤمنان و آثارش مورد تهدید و فشار قرار گرفته و نمی ‏توانسته ‏اند از حضرت به راحتى نقل حدیث كنند. ترسیم این شرایط براى درك موقعیت انتقال مصحف امام به خوبى آشكار می ‏گردد.

البته این توضیحات به این معنا نبود كه حساسیت‏ ها در مورد اصحاب ائمه كم بوده یا حساسیت مسئله در عصرهاى بعدى كاسته شده است. در تاریخ آمده است كه در اثر این وضعیت آثار و روایات بسیارى از ائمه و صحابه آنان از دست رفته است. درباره محمد بن ابى عمیر آمده است كه چون او را گرفته و به زندان انداختند، خواهر او از ترس آنكه مبادا روایات ائمه و نام راویان به دست مأموران بیافتد دفن كرد، در نتیجه نوشته‏ هاى بسیارى از او نابود شد و تنها 40 جلد از آنها باقى ماند. (9)

به این جهت اگر مصحف امام على با آن وضعیت آغاز دوران خلافت، كه با بى اعتنایى مواجه شد و در مرحله بعدى در دوران زمامدارى حكومت حضرت همواره در معرض امواج توفان فتنه‏ ها و جنگها در تزلزل بود، زمینه عرضه و استفاده را نداشت. پس از فوت حضرت این وضعیت سخت و سخت‏تر شد و بنى امیه علویان را به شدت در تنگنا و سختى قرار دادند، لذا نمی ‏توان پنهان ماندن مصحف امام را به حساب برنامه‏ اى براى از دسترس دور كردن گذاشت، شرایط طبیعى و اجتماعى و سیاسى چنین ایجاب كرد كه امام و فرزندانش نتوانند این مصحف را براى استفاده دیگران در اختیار بگذارند، البته امام ‏علیه السلام برخى نوشته هایى داشته كه به علوم و اسرار خاصى مربوط بوده و نمی ‏خواسته‏ اند در دسترس افراد بگذارند و جزو علوم اختصاصى اهل بیت محسوب می ‏شده، اما بى گمان مصحف امام از آن موارد نبوده است.

به این جهت امام على و سایر ائمه اهل بیت‏ علیه السلام به جاى واگذارى متن مصحف به اصحاب به نقل احادیث آن مصحف و كتاب على می ‏پرداختند و روایاتى را به مناسبت پرسش هایى كه از آنان می ‏كردند، یا در ضمن بیان احكام و تفسیر آیات و شأن نزول آنها مطالبى را نقل می ‏كردند . (10) اما متن كامل این كتاب چه شده و در اختیار چه كسى است، از بعضى روایات استفاده می ‏شود كه این مصحف در اختیار ائمه بوده و دست به دست می ‏گشته تا به حضرت ولى عصر(عج) رسیده و هم اكنون در دست ایشان موجود است. (11)

منابع:

1) مجلسى، بحار الانوار، ج 28 / 308، مسعودى، اثبات الوصیة / 121، .122     2) مجلسى، بحار الانوار، ج 26 / 52 و .53      3) همان / .50     4) همان / .207     5) همان، ج 42 / 121، .138     6) همان / 127، .13    7) همان / 163، همچنین قمى، عباس، سفینة البحار، ج 4 / 264، مشهد، تحقیق مجمع البحوث الاسلامیة، 1420 ق.      8) قمى، عباس، الكنى و الالقاب، ج 1 / .304     9) تسترى، قاموس الرجال، ج 8 / 5، تهران، مركز نشر كتاب، چاپ اول، 1387 ق.

10) قبانچى در كتاب مسند الامام على عمده جلد اول و دوم را اختصاص به روایاتى داده كه از حضرت در باب قرآن نقل شده است. حجم این روایات گویاى نقل گسترده ائمه از حضرت در باب تفسیر است، گر چه براى ما روشن نیست كه ائمه چقدر در باب تفسیر قرآن نقل حدیث كرده ‏اند و آنچه براى قضاوت به ما رسیده همین مقدار است. البته باید در كنار این روایات، روایاتى دیگر را كه از طرق ابن عباس، حسن بصرى، ابن جبیر و دیگران نقل شده و صریحا نام حضرت نیامده اما شواهد گویاى آنست كه از اهل بیت می ‏باشد، باید به حساب آورد.

11) كلینى، كافى، ج 2 / .462

-------------------------------------------------

پرسشگر:

استاد پس این مصحف هایی که میگن برای امام علی هست چی هستند؟فک کنم تو مشهد من موزه که رفته بودم دیدم یکیش رو.اینا واقعا برا امام علی هست؟

--------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

بله درسته در میان كتابخانه‏ ها و موزه‏ ها مصحف هایى وجود دارد كه گفته می ‏شود از آن امام على است و یا در پانوشت آن آمده است كه بخط على بن ابى طالب است. این انتساب ها تنها اختصاص به امام ندارد، بلكه درباره دیگران چنین انتساب هایى نقل شده است. از امام حسن مجتبى و امام رضاعلیهما السلام گرفته تا خلفاى راشدین.

مثلا ابن بطوطه (م 779) در رحله خود در گزارشى از سفر بصره می نویسد من در مسجد على مصحفى را دیدم كه عثمان در هنگام كشته شدن، آن را قرائت می كرد و آثار خون در صحف ه‏اى از آن یافت می شد و در آیه : فسیكفیكهم الله و هو السمیع العلیم (1) این خون چكیده بود. (2) و جالب این است كه ابن جزرى (م 833 ه) و ابن فضل الله عمرى همین داستان را در مورد مصحف شامى نقل می ‏كنند و ابن الجزرى مصحفى را در مصر دیده با این مشخصات كه عثمان مشغول خواندن این آیه بوده و در این حال كشته شده و خونش به این صفحه رسیده است. (3)

در خزائن الآثار مسجد حسینى قاهره نیز مصحفى وجود دارد معروف به مصحف عثمانى كه گفته می ‏شود از مصاحف امام (گردآورى عهد عثمان) است، اما زرقانى نسبت به صحت این انتساب تردید مى‏كند و از نظر فنى درست نمی ‏داند و می ‏گوید: تزئینات هنرى و علامات و تقسیم بندى میان سوره‏ ها و آیه‏ ها (كه بعدها پس از عهد حجاج رفته رفته وضع شده) با خصوصیات مصحف عثمانى سازش ندارد، چون مصاحف عثمانى بدون این علامت‏ها بوده است. (4)

همچنین زرقانى از مصحفى از امام على علیه‏السلام در این خزانه یاد می ‏كند كه نوشته شده : كتبه بخطه آنگاه توضیح می ‏دهد: این مصحف از نوع خط كوفى قدیم است با این تفاوت كه نسخه از نظر حجم، از نسخه مصحف عثمانى كوچكتر است و جاهاى خالى آن كمتر و رسمش موافق با رسم الخط غیر مدنى و غیر شامى است، و لذا محتمل است واقعا امام على آن را نوشته باشد یا ایشان در كوفه دستور به كتابت آن داده باشد. (5)

والبته این نمونه‏ ها و نقل ها درباره مصاحف، بسیار فراوان گزارش شده است. (6) براى اینكه حجم این مصحف‏هاى منسوب به امام على شناسایى شود، نمونه‏ اى از گزارشات مناطق مختلف مورد توجه قرار می ‏گیرد، سپس به بررسى و صحت و سقم آن می ‏پردازیم.

1ـ آنچه در نقل ابن الندیم آمده و از كلام وى استفاده می ‏شود: او دو نوع مصحف دیده، مصحفى كه حضرت آن را گردآورى كرده و در نزد آل جعفر است (والبته آن را ندیده) و مصحفى كه قسمتى از اوراق آن به مرور زمان از بین رفته و در نزد ابویعلى حمزه حسنى بوده است، حتى ابن الندیم خبر می ‏دهد كه به خط على بن ابى طالب است. (7)

2ـ مقریزى خبر می ‏دهد در سال 516 هجرى مأمون بطائحى وزیر فاطمى، مصحفى را كه گفته مى‏شده به خط امیرمؤمنان على بن ابى طالب علیهماالسلام در جامعه مصرى وجود داشت زراندود كرده است. (8)

3ـ جمال الدین داودى معروف به ابن عتبه (م 828) از سادات حسنى از مصاحف چندى خبر می ‏دهد كه به خط على علیه‏السلام نوشته شده است. (9)

4ـ در موزه آستان قدس رضوى مصحفى منسوب به امام على است (قرآن شماره 6) كه از آغاز سوره هود تا آخر سوره كهف و به خط كوفى بر پوست آهو نوشته شده است، در پایان آن نوشته شده است: كتبه على بن ابى طالب فى سنة اربعین. این قرآن را شاه عباس صفوى وقف كرده و مهمتر آنكه شیخ بهائى در مورخ جمادى الاول سال 1008 تأیید نموده كه خط از سید الاوصیاء حجة الله على اهل الارض والسماء است. (10)

منابع:

1) بقره / .137     2) رحله ابن بطوطه، ج 1 / .54 ابن كثیر، فضائل القرآن / .51     3) فهدالرومى، دراسات فى علوم القرآن / 95، ریاض، مكتبة التوبة، ط 8، 1420 ق.      4) زرقانى، مناهل العرفان، ج 1 / 403، بیروت، دارالكتب العلمیة، ط 1، 1409 ق.      5) همان.

6) براى تفصیل نك: صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن / .88 قم، انتشارات رضى، 1372 افست از چاپ دارالعلم للملایین، 1968 م، ط .5     7) ابن الندیم، الفهرست / .30

8) رامیار، محمود، تاریخ قرآن / 374، به نقل از خطط مقریزى، ج 1 / .480

9) همان.      10) ركنى، محمد مهدى، نامه هدایت، پیوستها از صفحات 260 به بعد، مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1363 ش.

----------------------------------------------------

پرسشگر:

ببخشید یه سوال دیگه که فکرم رو مشغول کرده اینه که اصل وجود این مصحف با توجه به اینكه در دسترس مردم نیستش چه فایده ای داره و این همه هم در موردش بحث میشه؟

---------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

ببینید دوست عزیز گر چه بررسى مسائل تاریخى و كشف آنها به تنهایى مطلوب پژوهشگران است، اما تحقیق و تفحص در مصحف امام، افزون بر آگاهی هاى تاریخى و فرهنگى به روشن شدن دسته ‏اى از مسائل تاریخى، سیر كتابت در جهان اسلام و آغاز تدوین تفسیر كمك می كند، بویژه اگر كتابى مربوط به امام علی ‏علیه السلام باشد و در تاریخ از آن سخنان متفاوتى نقل شده باشد و حقیقت مسئله در پرده‏ اى از ابهام و تاریكى قرار داشته باشد.

از سوى دیگر، آنچه در مورد مصحف امام مطرح است، روشن كردن زوایاى تاریخ جمع قرآن است .

آیا گردآورى قرآن در حیات پیامبر بوده یا پس از ایشان؟

نخستین گردآورنده چه كسى بوده و چه ضرورت و انگیزه‏اى براى انجام آن قابل تصور است و حضرت در این باره چه كرده و در برابر، خلفا به چه انگیزه‏اى مبادرت به جمع قرآن كرده ‏اند، بویژه آنكه مصحف امام علی ‏علیه السلام منشا پرسش هایى درباره چگونگى مصحف عثمانى شده و همانطور كه بعدا توضیح داده خواهد شد، عده‏ اى در حمله به شیعه گفته‏ اند:

شیعه قائل به تحریف شده، چون معتقد به مصحفى به جز مصحف كنونى است. روشن شدن ماهیت این كتاب به پاسخ این اشكالات كمك می ‏كند و موضع اهل بیت را در باب قرآن نشان می ‏دهد

-----------------------------------------

پرسشگر:

سلام یه مشکلی دیگه هم هست و اون اینه که گزارشاتى درباره این مصحف رسیده كه با نقل متواتر قرآن سازگارى نداره، بویژه اخبارى كه نوعى اختلاف در مضمون قراءات را مطرح مى‏کنه؟

--------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز اگر دقت بفرمایید با توضیحاتى كه در باب مصحف امام داده شد، منافاتى میان مصحف امام و تواتر قرآن نیست . درست است كه اخبار مصحف امام از نظر سندى در جایگاه محكمى همچون نقل قرآن نایستاده، اما چون در منابع گوناگون و با تعبیرهایى مختلف گزارش شده، نوعى اطمینان به صحت و واقعیت آن حاصل می گردد.

آنچه در باب اختلاف قرائت هاى آن نقل شده ـ بر فرض صحت این منقولات ـ منافاتى با تواتر قرآن ندارد، چون آنچه قطعیت دارد، اصل قرآن است، اما قرائت هاى قرآن متواتر نیست (1) ، و لذا اگر در روایتى، قرائتى بر خلاف قرائت رایج را مطرح می ‏كند، حداكثر قرائتى در كنار قرائت ها خواهد بود. در جایى كه در باب كلمات قرآن میان هفت تا چهارده قرائت نقل شده و هیچكدام از معصوم به تواتر نرسیده است، چگونه می ‏توان نقل خبرى در یكى از این قرائت ها را مخالف قرآن دانست.

از سوى دیگر آنچه از مجموع این منقولات غیر قابل تردید شمرده شده، اصل مصحف امام على است، اما كم و كیف آن باید بر معیار قبول خبر مورد مداقه و ارزیابى قرار گیرد. به این جهت به صرف نقل خبرى درباره قرائتى نمی ‏توان از قرائت مشهور دست كشید.

منابع:1. براى تفصیل بحث نگاه کنید به کتاب البیان آیت الله خویى/ ص157.

----------------------------------------------

پرسشگر:

آیا وجود مصحف امیرالمومنین(علیه السلام)، و عدم پذیرش آن توسط خلفا، خود دلیل بر تفاوت قرآن موجود با قرآن اصلی نیست؟

------------------------------------------

طلبه پاسخگو:

دوست عزیز مسلما جواب منفی است که علت را مفصل در چند پست عرض میکنم چون همین مسئله یکی از دلائل می باشد که برای تحریف قرآن ذکر کردند.

وجود مصحف حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) از مسلّمات تاریخ و روایات است. براساس این منابع، امام علی(علیه‌السلام) بنا به فرمان پیامبر اكرم‏ صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر جمع قرآن، پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم سوگند یاد كرد تا گردآوری قرآن از خانه جز برای نماز خارج نشود؛ آنگاه پس از مدتی قرآن گرد آورده را به گروهی از صحابه و مسلمانان كه در مسجد حاضر بودند ارائه كرد، ولی برخی از آنان گفتند كه ما را به مصحف شما نیازی نیست. امام علی(علیه‌السلام) از این برخورد متأثر شدند و فرمودند: دیگر این قرآن را نخواهید دید تا زمان قیام قائم ما(علیه‌السلام).

این مطلب به صورتهای مختلف در منابع تاریخی و روایی دو فرقه شیعه و سنی چون: كافی، تفسیر عیاشی، اعتقادات صدوق، كتاب سلیم بن قیس، احتجاج طبرسی، الطبقات الكبری ابن سعد، فهرست ابن ندیم، الاستیعاب ابن عبدالبرّ و... آمده است.

محدث نوری معتقد است وجود این مصحف از دلایل محكم تحریف قرآن است؛ زیرا اگر مصحف امام علی (علیه‌السلام) منطبق با مصحف شناخته شده مردم آن عصر بود، دلیلی نداشت امام علی (علیه‌السلام) جداگانه به گردآوری آن اقدام نماید و وجهی نداشت كه برخی از صحابه به ویژه خلفا از پذیرش آن امتناع كنند و حضرت علی(علیه‌السلام) بفرماید كه این مصحف را تا ظهور مهدی(علیه‌السلام) نخواهید دید.

تمام این مطالب، بهترین گواه است كه در مصحف امام علی(علیه‌السلام) بخشهایی از قرآن نازل شده بر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آمده بوده كه با منافع و مطامع برخی به‏ویژه خلفا در تضاد بود و بدین جهت با آن مصحف به مخالفت برخاستند. این امر نشان می‏دهد كه در مصحف كنونی كه همان مصحف معروف عصر خلفا است، نقیصه راه یافته است. او در این باره می‏گوید: «اینها [فزونیها در آیات] عین آیاتی است كه به عنوان معجزه نازل شده است؛ یعنی حقیقتاً همان قرآن است؛ نه حدیث قدسی و نه تفسیر یا تأویل»[1].

نقد:

آنچه جناب محدث نوری درباره وجود مصحف حضرت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و مخالفت آن با مصحف كنونی گفته است، كلامی است صائب، لیكن باید كاملاً عنایت نمود كه این امر به معنای وقوع تحریف در قرآن نیست؛ زیرا چنان‏كه بسیاری از عالمان هر دو فرقه شیعه و سنی گفته‏اند، مصحف حضرت امیرمؤمنان از چند جهت با مصحف كنونی تفاوت داشته است:

1. از نظر نظم و چینش آیات و سوره‏ها؛ به گونه‏ ای كه امام(علیه‌السلام) آیات و سوره‏ ها را در مصحف خود براساس نزول قرآن تنظیم كرد؛ در حالی كه این امر در مصحف كنونی لحاظ نشده است.

2. مصحف حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) حاوی تفسیر و تأویل آیات و تبیین شأن و سبب نزول و مشخص كردن آیات ناسخ از منسوخ، عام از خاص، مطلق از مقید و... بوده است؛ در حالی كه این امر، ناظر به تفسیر و علوم قرآن است؛ نه خود قرآن؛ از این‏رو در مصحف كنونی دیده نمی‏ شود.

منبع:1. فصل الخطاب، ص97.

امام باقر(علیه‌السلام) در این باره چنین می‏ فرماید: «ما ادّعی أحد من الناس انّه جمع القرآن كلّه كما أنزل إلّاكذّاب وما جمعه وما حفظه كما نزّله الله تعالی إلاّ علی بن أبی‏طالب(علیه‌السلام) والأئمة من بعده»[1]؛ هیچ كس جز شخص كذّاب و دروغگو نمی‏ تواند ادّعا كند كه او تمام قرآن را طبق آنچه نازل شده جمع كرده است؛ زیرا تنها علی بن‏ ابی‏طالب(علیه‌السلام) و ائمه پس از ایشان قرآن را طبق آنچه خداوند متعالی نازل كرده است، جمع و حفظ كرده ‏اند. نیز آن حضرت فرمود: «ما یستطیع أحد أن یدّعی انّ عنده جمیع القرآن كلّه ظاهره وباطنه غیر الأوصیاء»[2]؛ هیچ كس جز اوصیای رسول اكرم ‏صلی الله علیه و آله و سلم نمی‏ تواند ادعا كند كه تمام قرآن، اعم از ظاهر و باطن او نزد اوست.

علامه طباطبایی(قدس‌سرّه) در تبیین این روایت گفته است:

جمله «انّ عنده جمیع القرآن كله»، گرچه ظهور در لفظ قرآن و نیز به تحریف اشاره دارد، اما تقیید آن به عبارت: «ظاهره و باطنه» نشان آن است كه مقصود از همه قرآن، هم معانی ظاهری است كه قابل فهم به صورت عادی است و هم معانی باطنی است كه از فهم عادی پوشیده است. همچنین در روایت پیشین در فقره «ما جمعه و ما حفظه» تقیید جمع به حفظ، نشانِ همین امر است[3].

شیخ صدوق(قدس‌سرّه) در این باره گفته است: «آنچه به صورت غیرقرآنی وحی شد، اگر به قرآن افزوده شود، شمار آیات آن هفده هزار آیه خواهد شد...؛ چنان‏كه امیرمؤمنان مجموع آنها را گردآورد و هنگامی كه آن را عرضه كرد، فرمود: این كتاب پروردگار شماست طبق آنچه كه بر پیامبرتان نازل شده است و در آن حرفی افزوده یا كم نشده است»[4].

طبق گفتار شیخ صدوق(قدس‌سرّه) گرچه در مصحف حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) شمار آیات بیش از مصحف كنونی بود، اما آن آیات به عنوان وحی بیانی آیات قرآن نازل شده بود؛ نه وحی قرآنی. در حقیقت، قرآن دارای دوگونه وحی بوده است:

1. وحی قرآنی كه براساس آن، آیات با عنوان قرآن فرود آمده است؟ و این درست برابر آیات مصحف كنونی است.

2. وحی بیانی كه جبرئیل آنها را بر پیامبر اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان تفسیر و تبیین آیات فرود آورد و حضرت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) مجموع آنها را با تعلیم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مصحف خود نگاشت؛ بنابراین وجود آیات بیانی در مصحف حضرت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) كه به عنوان تفسیر ظاهر یا تأویل باطن فرود آمده است، به معنای برخورداری مصحف آن حضرت از آیاتی فزون‏تر از آیات مصحف كنونی نیست.

شیخ مفید(قدس‌سرّه) نیز در معرفی مصحف حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) چنین گفته است:

امیرمؤمنان(علیه‌السلام) قرآن نازل شده را از آغاز آن تا پایانش و براساس آنچه می‏ بایست تألیف شود، گردآورد؛ به این صورت كه آیات مكی را بر آیات مدنی و آیات منسوخ را بر آیات ناسخ مقدم داشت و هر آیه‏ ای را در جای اصلی ‏اش گذاشت. بدین جهت، امام صادق (علیه‌السلام) فرموده است: سوگند به خداوند! اگر قرآن چنان‏كه نازل شده است قرائت شود، نام ما را در آن خواهید یافت؛ چنان‏كه نام كسانی پیش از ما در آن برده شده است...[5]. پیداست مقصود امام صادق (علیه‌السلام) از بُرده شدن نام ائمه(علیهم‌السلام) در قرآن چنان‏كه پیش از این گذشت تصریح به نام آنان در وحی بیانی است كه در مصحف حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) منعكس شده بود؛ چنان‏كه قرائت آیه ابلاغ به صورت «یا أیّها الرسول بلغ ما أُنزل إلیك من ربك فی علی... » بر همین اصل می ‏باشد.

شیخ مفید(قدس‌سرّه) همچنین گفته است: «آنچه در مصحف امیرمؤمنان(علیه‌السلام) آمده بود، اعم از تأویل و تفسیر معانی آیات براساس حقیقت نزول، از مصحف كنونی حذف شد؛ البته این تأویل و تفسیر كه در مصحف آن حضرت بود، به عنوان گفتار خداوند به صورت معجزه قرآنی نبوده است»[6].

منابع:

[1] . كافی، ج1، ص228.     [2] . همان.     [3] . همان، (پاورقی 5) تعلیقه استاد علامه طباطبایی. [4] . الاِعتقادات، ص 92.      [5] . المسائل السرویه، ص133.    [6] . اَوائل المقالات، ص93.

Publish modules to the "offcanvas" position.