پیش به سوى سلامت روان

 

 

 

سلامت روان در اسلام

پیش به سوى سلامت روان

جمشيد مطهرى

چكيده

يكى از شرايط لازم براى دست‏يابى به سلامت روان، برخوردارى از يك نظام ارزشى منسجم مى‏باشد و تحقيقات انجام شده نيز عامل پيدايش بسيارى از ناسازگارى‏ها و نابهنجارى‏هاى روانى را تضادهاى ارزشى و عدم استقرار يك نظام ارزشى سازمان يافته در فرد مى‏دانند.اسلام ويژگى‏هاى شخصيت نابهنجار و بيمار و به تعبير اسلامى، «فى قلوبهم مرض‏» را در بعد عقيدتى، خصوصيات مربوط به روابط اجتماعى، خانوادگى و زندگى حرفه‏اى و عملى، خصوصيات احساسى و عاطفى، عقلانى، شناختى و خصوصيات بدنى بيان كرده است.بر اساس نظرات عرفا و علماى اخلاق و تربيت اسلامى، نقطه آغازين حركت‏به سوى كمال چهار مرحله است:

1.مرحله تحليه; يعنى مرحله آراستن ظاهر به شريعت اسلامى و انجام واجبات و ترك محرمات;

2.مرحله تخليه; يعنى دور ريختن صفات ناپسند جاگرفته در باطن انسان;

3.مرحله تجليه; يعنى مرحله آراستن باطن و درون به صفات خوب و پسنديده;

4.مرحله فنا; يعنى مرحله فانى‏شدن در خدا و نابودشدن غيرخدا از ديد انسان.

اما ابزار در اختيار انسان براى رسيدن به كمال، شش چيز مى‏باشد:

1.مشارطه; 2.مراقبه; 3.محاسبه; 4.معاتبه; 5.معاقبه; 6.مجاهده.

مقدمه

آنچه از ديرباز سهمى از تلاش‏هاى فكرى انديشمندان، فيلسوفان، جامعه‏شناسان و روان‏شناسان را به خود اختصاص داده، تحقيق و تفحص در مقوله ارزش‏هاست.گذشت قرون و سال‏ها نه تنها از ارج و اعتبار چنين حوزه‏اى نكاسته، بلكه با توجه به الزام‏هاى خاص خود، بر اهميت آن افزوده است.اكنون در آستانه قرن بيست و يكم، انسان مضطرب، افسرده و بحران‏زده عصر حاضر بيش از هر زمانى ديگرى خود را درگير سؤال‏هايى اساسى در اين باره مى‏يابد.تحقيقات انجام‏شده عامل پيدايش بسيارى از ناسازگارى‏ها و نابهنجارى‏هاى روانى را تضادهاى ارزشى و عدم استقرار يك نظام ارزشى سازمان‏يافته در فرد مى‏دانند.بنابراين، مى‏توان بر اين نكته تاكيد كرد كه ارزش‏ها اساس و بنيان يكپارچگى شخصيت‏سالمند.در حقيقت، ارزش‏ها سازمان‏دهنده‏هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصيت رشديافته به شمار مى‏روند و سلامت روان، بى‏ترديد، محصول چنين شخصيتى است.

با توجه به روابط موجود بين ارزش‏ها و سلامت روان، معيارهاى سلامت و بيمارى روانى از ديدگاه اسلام مورد بحث و بررسى قرار مى‏گيرد.اما پيش از اين، ذكر چند نكته ضرورى به نظر مى‏رسد:

 

تعريف «سلامت روان‏»

تاكنون تعاريف متعددى از «سلامت روان‏» ارائه شده كه همگى بر اهميت تماميت و يكپارچگى شخصيت تاكيد ورزيده‏اند.گلدشتاين Goldstein,K. سلامت روانى را تعادل بين اعضا و محيط در رسيدن به خود شكوفايى مى‏داند. (2) چاهن (Chauhan,S.S. 1991) نيز سلامت روانى را وضعيتى از بلوغ روان‏شناختى تعبير مى‏كند كه عبارت است از حداكثر اثربخشى و رضايت‏به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى كه شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت‏به خود و ديگران مى‏شود. (3) در سال‏هاى اخير، انجمن كانادايى بهداشت روانى، «سلامت روانى‏» را در سه بخش تعريف كرده است:

بخش اول: بازخوردهاى مربوط به خود شامل:

الف.تسلط بر هيجان‏هاى خود; ب.آگاهى از ضعف‏هاى خود; ج.رضايت از خوشى‏هاى خود.

بخش دوم: بازخوردهاى مربوط به ديگران شامل:

الف.علاقه به دوستى‏هاى طولانى و صميمى; ب.احساس تعلق به يك گروه; ج.احساس مسؤوليت در مقابل محيط انسانى و مادى.

بخش سوم: بازخوردهاى مربوط به زندگى شامل:

الف.پذيرش مسؤوليت‏ها; ب.ذوق توسعه امكانات و علايق خود; ج.توانايى اخذ تصميم‏هاى شخصى; د.ذوق خوب كار كردن. (4)

 

چاهن به ذكر پنج الگوى رفتارى در ارتباط با سلامت روان مبادرت ورزيده است:

1.حس مسؤوليت‏پذيرى: كسى كه داراى سلامت روان است، نسبت‏به نيازهاى ديگران حساس بوده و در جهت ارضاى خواسته‏ها و ايجاد آسايش آنان مى‏كوشد.

2.حس اعتماد به خود: كسى كه واجد سلامت روانى است، به خود و توانايى‏هايش اعتماد دارد و مشكلات را پديده‏اى مقطعى مى‏انگارد كه حل‏شدنى است.از اين‏رو، موانع، خدشه‏اى به روحيه او وارد نمى‏سازد.

3.هدف‏مدارى: به فردى اشاره دارد كه واجد مفهوم روشنى از آرمان‏هاى زندگى است و از اين‏رو، تمامى نيرو و خلاقيتش را در جهت دست‏يابى به اين اهداف هدايت مى‏كند.

4.ارزش‏هاى شخصى: چنين فردى در زندگى خود، از فلسفه‏اى خاص مبتنى بر اعتقادات، باورها و اهدافى برخوردار است كه به سعادت و شادكامى خود يا اطرافيانش مى‏انجامد و خواهان افزايش مشاركت اجتماعى است.

5.فرديت و يگانگى: كسى كه داراى سلامت روان است، خود را جدا و متمايز از ديگران مى‏شناسد و مى‏كوشد بازخوردها و الگوهاى رفتارى خود را توسعه دهد، به‏گونه‏اى كه نه همنوايى كور و ناهشيارانه با خواسته‏ها و تمايلات ديگران دارد و نه توسط ديگران مطرود و متروك مى‏شود.

علاوه بر تعاريفى كه ارائه شد، «سلامت روانى‏» از ديدگاه مكاتب گوناگون روان‏شناسى نيز تعريف شده است كه به اختصار برخى از آن‏ها ذكر مى‏شود: (5)

- نظام زيستى‏نگرى كه اساس روان‏پزشكى را تشكيل مى‏دهد، سلامت روانى را زمانى محقق مى‏داند كه بافت‏ها و اندام‏هاى بدن به طور سالم و بى‏نقص به وظايف خود عمل كنند.هر نوع اختلال در دستگاه عصبى و در فرايندهاى شيميايى بدن، اختلال روانى را به همراه خواهد داشت.

- نظام روان‏تحليل‏گرى بر اين باور است كه سلامت روان به معناى كنش متقابل و موزون بين سه پايگاه بنيادين شخصيت (بن، من و فرامن) است و سلامت روانى در صورتى حاصل مى‏شود كه «من‏» بتواند بين تعارض‏هاى «بن‏» و «فرامن‏» تعادلى ايجاد كند.

- نظام رفتارى‏نگر در تعريف سلامت روانى بر سازش‏يافتگى فرد با محيط تاكيد مى‏ورزد و بر اين اعتقاد است كه رفتار سازش‏نايافته نيز مانند ساير رفتارها در اثر تقويت، آموخته مى‏شود.بنابراين، سلامت روانى شامل رفتارهاى سازش‏يافته‏اى است كه آموخته مى‏شوند.

- نظام انسانى‏نگر معتقد است كه سلامت روانى يعنى ارضاى نيازهاى اساسى و رسيدن به مرحله خودشكوفايى.هر عاملى كه فرد را در سطح ارضاى نيازهاى سطوح پايين نگه دارد و مانع شكوفايى او شود، به ايجاد اختلال رفتارى خواهد انجاميد.

 

ملاك‏هاى سلامت روان

انديشمندان از زواياى گوناگون، بر ويژگى‏هايى كه به دست‏يابى و حفظ سلامت روان مى‏انجامند تاكيد ورزيده‏اند.ساليوان (Sulivan.H. 1954) بر اين باور است كه در سلامت روان، ارزش عمده بر كنش اجتماعى مؤثر قرار دارد.روان‏تحليل‏گران سنتى بر آگاهى از انگيزه‏هاى ناهشيار و در پى آن، خودمهارگرى، كه بر آگاهى مبتنى است، تاكيد مى‏كنند.

فروم (Fromm.E. 1942) ارتباطهاى فرد با محيط اجتماعى، انسانى‏نگرى، آزادى و فردگرايى را مورد تاكيد قرار مى‏دهد.پرلز (Perls,F. 1973) نيز پذيرش مسؤوليت‏براى هدايت زندگى خود را مهم‏ترين ويژگى براى دست‏يابى به سلامت روان ذكر مى‏كند.

ونتيز (Ventis, W.L. 1995) سلامت روان را وابسته به هفت ملاك مى‏داند كه عبارتند از:

1.رفتار اجتماعى مناسب; 2.رهايى از نگرانى و گناه; 3.فقدان بيمارى روانى; 4. كفايت فردى و خودمهارگرى; 5.خويشتن‏پذيرى و خودشكوفايى; 6.توحيديافتگى و سازماندهى شخصيت; 7.گشاده‏نگرى و انعطاف‏پذيرى.

علاوه بر ملاك‏هايى كه براى سلامت روان از سوى برخى از انديشمندان برشمرده شد، در ذيل، به ديدگاه برخى از روان‏شناسان اشاره مى‏شود:

راجرز (Rogers,C.1951) در ارزيابى ادراكات خودواقعى و خودآرمانى، خويشتن‏پذيرى حمايت‏شده را يك شاخص مهم سلامت روانى مى‏داند.

مزلو (Maslow,A. 1954) بر شكوفايى توانايى‏هاى فردى به عنوان يك سازه اساسى تاكيد مى‏كند.

اليس (Ellis,A. 1980) پذيرش خود، خردپذيرى و منعطف‏بودن را در سلامت روان مهم تلقى مى‏كند.اما هاروى، (Harvey,J.O.) ،هانت، (Hunt,E.D.) و اسكرودر (Schroder,M.H. ,1961) بر پيچيدگى شناختى و انعطاف‏پذيرى، كه خود مى‏تواند ناشى از پيچيدگى بيش‏تر باشد، تاكيد مى‏ورزند.

آلپورت (Allport,G ,1937) سازمان شخصيت و نياز به وحدت بخشيدن به اصول در زندگى و فرويد (Freud,S ,1925) رهايى از اضطراب، نگرانى و گناه را شاخص‏هاى مهم سلامت روان مى‏دانند. (6)

البته همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، با توجه به اختلاف ديدگاه انديشمندان در زمينه سلامت روان، نمى‏توان با قاطعيت از ملاك‏هاى پذيرفته شده جهانى براى «سلامت روان‏» سخن گفت.

 

عوامل مؤثر بر سلامت روان

همه متخصصان متفق القول‏اند كه سلامت روان در تحول شخصيت واحد نقشى بنيادين است. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت روان غيرممكن است.بى‏شك، عوامل متعددى بر سلامت روان تاثير مى‏گذارند كه فهرست كردن همه آن‏ها دشوار است; چرا كه وجود تفاوت‏هاى فردى ممكن است‏به تنوع در عوامل مؤثر بر سلامت روان بينجامد.با اين حال، يافته‏هاى حاصل از پژوهش‏ها در زمينه‏هاى زيست‏شناسى و علوم اجتماعى، دانش ما را درباره عواملى كه ممكن است‏سلامت روان را تحت تاثير قرار دهند، سعت‏بخشيده‏اند.

به اعتقاد چاهن، برخى از الگوهاى مهمى كه علت اختلال‏هاى روانى را از زواياى گوناگون مورد بررسى قرار مى‏دهند، عبارتند از:

1.الگوى پزشكى بر نقش شرايط اندام‏وار گوناگون كه مى‏تواند كنش مغز را تحت تاثير قرار داده، به اختلال روانى بينجامد، تاكيد ورزيده است.

2.الگوى روان تحليل‏گرى در وهله نخست، بر موقعيت‏هاى تنش‏زايى كه به وسيله ايجاد اضطراب، متضمن تهديدى براى فرد است، متمركز مى‏شود.چنانچه فرد به طور مؤثر با موقعيت اضطرابى سازش حاصل كند، اضطراب حذف مى‏شود و در صورتى كه اضطراب و تنش ادامه يابد، فرد نوعا به مكانيزم‏هاى دفاعى گوناگون، كه سلامت روان وى را تحت تاثير قرار مى‏دهند، متوسل مى‏شود.اين الگو به تجارب آغازين كودكى در خانواده، كه به وسيله هدايت نادرست والدين سركوب شده است، اهميت‏بسيار مى‏دهد.

3.الگوى رفتارى نگرى، يادگيرى معيوب را عامل اساسى اختلال روانى مى‏داند. سلامت روان - به‏طور گسترده‏اى - توسط شكست در يادگيرى رفتارهاى سازش يافته ضرورى يا ناكامى در تسلط يافتن بر موقعيت‏هاى اجتماعى به طور موفقيت‏آميز تحت تاثير قرار مى‏گيرد.ناگفته پيداست كه رفتارهاى سازش نايافته مانند ساير مهارت‏ها، از محيط آموخته مى‏شوند.

4.الگوهاى هستى‏نگر - انسانى‏نگر بر توقف يا تحريف تحول فرد به عنوان عاملى اساسى، كه بر سلامت روان اثر مى‏گذارد، تاكيد مى‏ورزند.اين الگوها بر تقويت انگيزش و شكل‏گيرى «خود» در فرد تاكيد مى‏كنند.چنانچه فرد مجال‏هاى رشد فردى و خود شكوفايى را انكار كند، اضطراب، نااميدى و ناكامى را تجربه خواهد كرد كه در نهايت، به ناسازگارى وى خواهد انجاميد.اين الگو بيانگر اين نكته است كه انحراف از طبيعت انسانى، كه اساسا رو به توحيديافتگى و سازندگى دارد، به وسيله شرايط ناخوشايند محيطى موجب سازش نايافتگى مى‏شود.

5.الگوى بين فردى، نارضايى از روابط بين فردى را ريشه رفتار سازش نايافته مى‏داند.

6.ديدگاه بين فرهنگى - اجتماعى بر نقش آسيب‏شناسى شرايط اجتماعى همچون فقر، تبعيض، فرقه‏هاى مختلف و خشونت، به عنوان عوامل مهمى كه بر سلامت روان افراد در جامعه اثر مى‏گذارند، تاكيد مى‏ورزد.

 

نظام ارزشى و سلامت روان

يكى از شروط لازم براى دست‏يابى به سلامت روان، برخوردارى از يك نظام ارزشى است و همان‏گونه كه چاهن مى‏گويد: بهره‏مندى از يك سلسله ارزش‏هاى شخصى و فلسفه‏اى مبتنى بر باورها، آرزوها و آرمان‏هايى كه با سعادت و تحقق خود و اطرافيان فرد پيوندى نزديك دارد، شرط لازم براى كسب سلامت روان است.

مزلو اصول و ارزش‏هاى افراد مايوس و درمانده و افرادى را كه واجد سلامت روانى هستند; دست‏كم در برخى موارد، متفاوت مى‏داند; زيرا آنان داراى ادراكات و طرز تلقى‏هاى متفاوتى از جهان مادى، اجتماعى و جهان روان‏شناختى خصوصى هستند كه همين ادراكات و طرز تلقى‏هاى متفاوت، نظام ارزشى فرد را رقم مى‏زنند. (7) به اعتقاد مزلو، نظام ارزش‏هاى فرد واجد سلامت روان بر پايه پذيرش فيلسوفانه طبيعت‏خود، طبيعت‏بشرى، حيات اجتماعى و طبيعت و واقعيت جسمانى حيات استوار است.در واقع، بخش عمده‏اى از قضاوت‏ها و ارزش‏گذارى‏هاى هر روزه اين‏گونه افراد، از پذيرش واقعيت‏سرچشمه مى‏گيرد.آنچه را فرد واجد سلامت روان، كه خواستار تحقق خود است، تاييد يا تكذيب مى‏كند، بدان وفادار مى‏ماند يا خوشايند يا ناخوشايندش مى‏يابد، اغلب مى‏تواند همچون اشتقاقاتى كه ريشه در خصيصه پذيرش دارد، ادراك شود. (8)

ارزش‏ها، سازمان دهنده‏هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصيت رشد يافته‏اند.شخصيت‏هاى سالم، چنان‏كه شولتس، (Schultz,D) مى‏گويد، به جلو مى‏نگرند و انگيزه‏شان هدف‏ها و برنامه‏هاى درازمدت است.آنان هدفجويند و اساس زندگى‏شان كارى است كه بايد به انجام برسانند و همين است كه شخصيتشان را تداوم مى‏بخشد. (9)

از اين‏رو، در اين فرايند، هدفجويى آن دسته از رفتارها و كنش‏هايى كه فرد را به سمت هدف سوق مى‏دهند، واجد ارزش و جز آن فاقد ارزش به شمار مى‏رود.

آلپورت اين انگيزش يگانه‏ساز يا باور وحدت‏بخش را، كه در شخصيت‏هاى سالم بيش از روان آزرده نمايان است، «جهت داشتن‏» ناميده است.جهت داشتن، همه زواياى زندگى فرد را تحت تاثير قرار داده و با يكپارچه كردن تمايلات و انگيزه‏هاى فرد، وى را به سوى هدف راهبرى مى‏كند و به او دليلى براى زندگى مى‏دهد. (10) آلپورت تاكيد مى‏كند كه ارزش‏ها به انضمام هدف‏ها، براى پرورش فلسفه يگانه‏ساز زندگى بسيار مهم است.

روى، (Roy,E.C) داشتن فلسفه‏اى براى زيستن را يكى از شروط ضرورى براى برخوردارى از سلامت روانى آرمانى ذكر مى‏كند و مى‏گويد: كسى كه به خوبى سازش يافته واجد فلسفه‏اى مستحكم در زندگى خود است و مى‏توان موارد ذيل را به او نسبت داد:

الف.بايد در جهانى مملو از حس تعهد و مشاركت اجتماعى فعال زندگى كند.

ب.زندگى پديده‏اى ارزشمند است كه اين ارزشمندى را مى‏توان به باورداشتن انسانيت‏يا اعتقاد به هر مذهبى تعبير كرد.

ج.هيچ‏كس به تنهايى نمى‏تواند زندگى كند.انسان تنها، جزيره‏اى است كه به خود منتهى مى‏شود.در حقيقت، هر فرد بخش اساسى و اجتناب‏ناپذير يك فرد ديگر به شمار مى‏رود. چنانچه فلسفه فروم براين جمله مبتنى است كه «تمام افراد بشر برادرند و داراى ظرفيت عشق مولد.» (11)

بهره‏مندى از يك نظام ارزشى پويا و استوار، فرد سالم را از روان آزرده متمايز مى‏سازد.شخص روان‏آزرده يا پايبند به هيچ ارزشى نيست‏يا ارزش‏هايش ناقص، موقت و گذرا است.ارزش‏هاى روان‏آزرده به آن اندازه استوار نيست كه تمامى جنبه‏هاى زندگى‏اش را به هم پيوند دهد و يگانه سازد. (12)

 

معيارهاى‏سلامت وبيمارى‏روانى از ديدگاه اسلام

پيش از بيان معيارها، تذكر اين نكته لازم است كه درباره حقيقت و ماهيت انسان، دو نظريه اساسى مقابل يكديگر قرار گرفته‏اند:

1.نظريه الهيون;

2.نظريه ماديون.

بر اساس نظريه الهيون، انسان حقيقتى است مركب از جسم و بدن و روح و روان.روان انسان، جاويدان است و با مردن او فانى نمى‏شود.اما ديدگاه ماديون بر اين مبتنى است كه انسان جز همين بدن، چيز ديگرى نيست و با مردن، به كلى نابود مى‏شود و متلاشى شدن بدن يعنى متلاشى شدن شخصيت انسان.

به نظر مى‏رسد غفلت روان‏شناسان از جنبه روحى در بررسى شخصيت انسان، به وضوح منجر به درك ناقص آن‏ها از انسان و كوتاهى در كوشش براى شناخت‏خصوصيات شخصيت‏بهنجار و نابهنجار شده است.همان‏گونه كه اريك فروم، (Fromm,E) ،روانكاو معروف، قصور و عجز روان‏شناسى جديد را در شناخت صحيح انسان، كه ناشى از عدم توجه به بررسى جنبه روانى انسان مى‏باشد، مشاهده كرده است.متاسفانه امروزه مى‏بينيم كه روان‏شناسى مبدل به علمى شده است كه درباره همه‏چيز، بجز روان انسان بحث مى‏كند و مى‏كوشد جنبه‏هايى از انسان را، كه امكان آزمايش آن در آزمايشگاه وجود دارد، بشناسد!

اما ملاك‏هاى سلامت و بيمارى روانى از ديدگاه اسلام يا به عبارت ديگر، معيارهاى شخصيت‏بهنجار، كامل، نمونه، مطلوب و مسلمان نمونه از غير آن چيست؟

به طور كلى، مى‏توان گفت: شخصيت‏بهنجار از نظر اسلام، شخصيتى است كه جسم و روح او متعادل باشد و نيازهاى هر كدام ارضا شود.انسانى كه داراى شخصيت‏بهنجار است، به جسم و سلامت و نيرومندى آن اهميت مى‏دهد و نيازهاى آن را در حدى كه شرع مقدس روا مى‏داند، براورده مى‏سازد و همزمان با آن، به خدا ايمان مى‏آورد، عبادات و امورى را كه موجب رضايت‏خدا هستند انجام مى‏دهد و از اعمالى كه موجب خشم خدا مى‏شود، اجتناب مى‏كند.بنابراين، از نظر اسلام، كسى كه پيرو هواى نفس خويش باشد، نابهنجار است و نيز كسى كه خواسته‏هاى جسمانى خود را سركوب كند و با رهبانيتى افراطى و رياضتى شديد باعث ضعف جسمى خود مى‏شود و تنها به ارضاى نيازها و تمايلات معنوى مى‏پردازد نيز نابهنجار تلقى مى‏شود; زيرا اين‏گونه گرايش‏هاى افراطى و تفريطى با طبيعت و فطرت انسان، مخالف و ناسازگار است. به همين دليل، هيچ‏كدام از اين دو گرايش به شكل‏گيرى و تحقق ماهيت‏حقيقى انسان نمى‏انجامد; چنان‏كه او را به كمال حقيقى شخصيتى نيز نمى‏رساند.

الف. ويژگى شخصيت بهنجار

به‏طور كلى، ويژگى‏هاى شخصيت‏بهنجار و يا به تعبير اسلامى، «انسان نمونه‏» را مى‏توان در زمينه‏هاى اصلى و عمومى ذيل ذكر كرد:

1- ويژگى‏هاى عقيدتى:

يكى از كمالات لازم انسان، كه بايد در بازار دنيا كسب شود، ايمان است; آن‏هم به مفهومى كه قرآن بدان قايل است; يعنى ايمان به خدا، پيامبران‏عليهم السلام، كتب آسمانى، فرشتگان، روز قيامت و بهشت و جهنم.اين از آن روست كه انسان نيازمند به اصل برتر و هدفى عالى‏تر از زندگى فردى، شخصى و مادى خويش است كه زندگى را به خاطر آن هدف برتر و آن آرمان مافوق شخصى بخواهد.به عبارت ديگر، انسان نمى‏تواند مطلوب ايده‏آل باشد، مگر اين‏كه آرمان انسانى داشته باشد. «آرمان انسانى‏» يعنى هدفى مافوق زندگى فردى و آرزوى عالى و برترى كه بخواهد خود و جامعه‏اش را بر اساس آن بسازد.

از نظر قرآن، تنها چيزى كه مى‏تواند هدف عالى‏تر و مطلوب انسانى باشد، فقط خداست; غير از او هيچ موجود ديگرى شايستگى هدف بودن و محل ايمان بودن را ندارد.لازمه چنين ايمانى تسليم است; تسليم در مقابل آنچه به او ايمان دارد; به عبارت ديگر، ايمان وقتى كامل و حقيقى است كه انسان به همان نسبت كه در مقابل آنچه به آن ايمان دارد و آرمان اوست، تسليم باشد و در مقابل غير او كافر.بنابراين، يكى از ويژگى‏هاى انسان مطلوب، ايمان و تسليم و عنصر ديگر، كفر و عصيان است (كفر به طاغوت).

به بيان ديگر، جهان از ديدگاه انسان با ايمان و خداپرست، نه مجموعه‏اى از عناصر، نيروها و قوانين كور، بلكه پيكرى زنده و معنادار است.خداپرست آگاه، خود را در برابر هستى‏اى مى‏يابد كه مى‏فهمد، احساس مى‏كند و اراده‏اى آگاه بر آن حاكم است.فقدان خدا سيماى طبيعت را ابلهى مى‏نمايد كه انسان خود را با او بيگانه حس مى‏كند.غيبت‏خدا، هستى را قبرستان بيكرانه‏اى مى‏كند كه انسان خود را در آن تنها مى‏يابد.هستى پوچ، زندگى را نيز پوچ مى‏سازد و ناچار انسان نيز به پوچى مى‏رسد. نمى‏توان در جهانى كه از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤوليت انسان‏» سخن گفت.مسؤوليت انسان - كه فرد را به فدا كردن و نثار جان و مالش وا مى‏دارد - اگر ريشه در عمق هستى نداشته باشد و بى‏پايه و پايگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خيالى مى‏شود، در حالى‏كه ايمان و باور به خدا، كه آفرينش را داراى شعور و هدفدار معرفى مى‏كند، طبعا ديد مثبتى به انسان در مقابل نظام كلى هستى و قوانين حاكم بر آن مى‏دهد.

2- ويژگى‏هاى عبادى:

عبادت خدا انجام فرايضى از قبيل نماز، روزه، زكات، حج، جهاد در راه خدا با جان و مال، ذكر خدا، توكل بر خدا و طلب بخشش از خدا يا توبه است.«عبادت‏» در اين‏جا، به معناى سرسپردگى انسان عابد به اين ارزش‏هاست; تمرينى است در خودسازى تا وجود سست، ناهموار، متزلزل و پر ترديد آدمى در مسير هموار و استوارى قرار گيرد و خود را از حضيض به اوج بى‏نهايت و قرب به خدا برساند و با اين قرب، تخلق به اخلاق الهى پيدا كند و همه ارزش‏ها در وجودش متجلى گردد.

3- ويژگى‏هاى مربوط به روابط اجتماعى:

رفتار خوب با مردم، جود و احسان، تعاون و همكارى، وجدان‏كارى، اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منكر، عفو و ايثار، اجتناب از كارهاى بيهوده از جمله اين روابط است.به عبارت ديگر، آنچه بيش از هر چيز، حق را محترم، عدالت را مقدس، دل‏ها را به يكديگر مهربان و اعتماد متقابل را ميان افراد برقرار مى‏سازد و همه افراد جامعه را مانند اعضاى يك پيكر به هم پيوند مى‏دهد و متحد مى‏كند، ايمان به خداست.

4- ويژگى‏هاى مربوط به روابط خانوادگى:

نيكى به والدين و خويشاوندان، حسن معاشرت با همسر، سرپرستى خانواده و پرداخت نفقه، صله رحم و مانند آن، همگى در سايه ايمان به خدا حاصل مى‏شود; مثلا، در روايتى امام صادق‏عليه السلام در زمينه خوش‏رفتارى با والدين مى‏فرمايد: «هركه به پدر و مادر خود نگاه تند و خشم‏آلود كند، اگر چه به وى ستم كرده باشند، خداوند نمازش را نمى‏پذيرد.» يا پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله در زمينه ازدواج مى‏فرمايد: «هركس ازدواج كند نيمى از دينش را حفظ نموده است.پس در مورد نيم ديگرش تقواى الهى پيشه كند.» يكى از علل اين‏كه در اسلام ازدواج يك عمل مقدس و عبادت به شمار مى‏آيد، با اين‏كه از مقوله لذات و شهوات است، آن است كه ازدواج اولين قدم انسان از خودپرستى و خود دوستى و خودمحورى به سوى غيردوستى است.

5- ويژگى‏هاى اخلاقى:

بردبارى، صداقت، عدالت، امانت‏دارى، وفاى به عهد، پاك‏دامنى، فروتنى، عزت نفس، سخت‏كوشى در گرفتن حق، قدرت اراده، حاكميت و تسلط بر هوا و شهوت نفس و خودراى نبودن از جمله ويژگى‏هاى اخلاقى انسان نمونه و كامل است كه قرآن معرفى نموده.

6- ويژگى‏هاى انفعالى، احساسى و عاطفى:

از جمله اين ويژگى‏هاست: خدادوستى، ترس از عذاب خدا، اميد به رحمت او، مردم دوستى و خيرخواهى نسبت‏به آنان، مهربانى، فرو خوردن خشم و مهار غضب، تجاوز نكردن به حقوق ديگران، حسد نبردن به آنان، سرزنش نفس، احساس پشيمانى در صورت ارتكاب گناه، پرهيز از غيبت و تهمت و پرهيز از استهزاى آنان.انسان كاملى كه اسلام معرفى مى‏كند قلبش سرشار از امنيت، اميد و آرامش است، مى‏تواند بدى‏ها را با خوبى‏ها دفع نمايد و كينه و خشم خود را فرو نشاند; زيرا پيامبرگرامى‏صلى الله عليه وآله فرموده است: «كسى كه خشم خود را - در حالى‏كه قادر بر اعمال آن است - فرو نشاند، خداوند متعال قلب او را از امن و ايمان سرشار مى‏سازد.» (13)

7- ويژگى‏هاى عقلانى و شناختى:

تفكر در هستى و آفرينش، طلب معرفت و دانش و پيروى نكردن از ظن و گمان از ويژگى‏هاى انسان كامل است; انسانى كه اهل تفكر باشد و بتواند در مورد مسائل كلى عالم فكر كند و به دقايق رموز عالم پى ببرد و قدرت تجزيه و تحليل در مسائل را داشته باشد.

8- ويژگى‏هاى مربوط به زندگى حرفه‏اى:

اخلاص در عمل و خوب كاركردن، وجدان‏كارى، تلاش فعالانه و مجدانه براى كسب روزى حلال، مبارزه با فقر، فساد، تبعيض و مراعات ضوابط از اين صفات است.

9- ويژگى‏هاى بدنى:

در اين زمينه مى‏توان از صفاتى مانند نيرومندى، سلامت، پاكيزگى و طهارت نام برد.

تصويرى كه قرآن از انسان كامل و نمونه براى ما ترسيم مى‏كند داراى اين ويژگى‏ها و معيارهاست; الگويى از انسان مؤمن كه بايد براى تخلق يافتن بدان تلاش كنيم.پيامبر بزرگوارصلى الله عليه وآله نيز نخستين گروه مسلمانان را بر اساس همين ويژگى‏ها تربيت نمودند و در نتيجه، شخصيت آنان را كاملا دگرگون كردند و از آنان اشخاص مؤمنى ساختند كه توانستند چهره تاريخ را تغيير دهند.امروز نيز وظيفه ما اين است كه ابتدا اين ويژگى‏ها را در خودمان و سپس در ديگران ايجاد كنيم تا بتوانيم جامعه اسلامى سالمى همراه انسان‏هاى كامل به وجود بياوريم.

 

ب. ويژگى‏هاى شخصيت نابهنجار

ويژگى‏هاى انسان كامل و نمونه و به تبع آن، معيارهاى سلامت روانى از ديدگاه اسلام بيان گرديد.اما معيارهاى بيمارى روانى و ويژگى‏هاى انسان نابهنجار و به تعبير قرآنى، انسان‏هايى كه در قلوب آن‏ها مرض است، گرچه تا حدى از راه مقابله با معيارهاى سلامت روانى فهميده مى‏شود، اما به اختصار بعضى از آن‏ها ذكر مى‏شود.ويژگى‏هايى كه در اين‏جا ذكر مى‏شود مربوط به دو دسته انسان‏هاى نابهنجار است: كافران، منافقان.

1- ويژگى‏هاى عقيدتى:

الف.كافران: عدم ايمان به خدا، پيامبران‏عليهم السلام و روز قيامت.

ب.منافقان: عدم اتخاذ موضعى مشخص در برابر توحيد، اظهار ايمان در ميان مسلمانان و اظهار كفر و شرك در ميان مشركان.

2- ويژگى‏هاى عبادى:

الف.كافران: پرستش غير خدا كه هيچ سودى براى آنان ندارد.

ب.منافقان: انجام عبادات از روى ريا و بدون اعتقاد قلبى و انجام نماز از سر كسالت و تنبلى.

3- ويژگى‏هاى مربوط به روابط اجتماعى:

الف.كافران: ظلم در رفتارشان با مؤمنان، تمسخر آن‏ها و امر به منكر و نهى از معروف.

ب.منافقان: امر به منكر و نهى از معروف، فتنه‏انگيزى از طريق پخش شايعه در ميان مسلمانان، تمايل به فريب مردم، سوگند خوردن براى باوراندن سخنان خود به ديگران، آراستگى از نظر ظاهر، قيافه و لباس تا جلب توجه كنند و ديگران را تحت تاثير قرار دهند.

4- ويژگى‏هاى اخلاقى:

الف.كافران: پيمان‏شكنى، فسق و فجور، غرور و تكبر، پيروى از هواى نفس.

ب.منافقان: عدم اعتماد به نفس، پيمان‏شكنى، ريا، ترس، دروغ، بخل و سودجويى، پيروى از هواى نفس و فرصت‏طلبى.

5- ويژگى‏هاى انفعالى، احساسى و عاطفى:

الف.كافران: نفرت، كينه و حسادت نسبت‏به مؤمنان.

ب.منافقان: نفرت و كينه نسبت‏به مسلمانان، ترس از مؤمنان و هراس از مرگ.

6- ويژگى‏هاى عقلانى و شناختى:

الف.كافران: جمود فكرى و ناتوانى در ادراك و تعقل، مهرزدگى بر دل‏هاى آن‏ها، تقليد كوركورانه از عقايد و سنت‏هاى نادرست پدران و فريب دادن خود.

ب.منافقان: ترديد و شك، ناتوانى در قضاوت و تصميم‏گيرى و تفكر درست، مهرزدگى بر دل‏هاى آن‏ها و توجيه كارهاى نادرست‏خود.

همان‏گونه كه معلوم است، تصويرى كه قرآن از شخصيت اين دو گروه نابهنجار ترسيم مى‏كند بسيار شبيه خصوصيات انسان‏هاى نابهنجارى است كه امروزه روان‏شناسان ارائه مى‏دهند.

 

سير به سوى كمال

حال ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر كسى بخواهد در جهت‏سير تكاملى قرار بگيرد و انسان كاملى شود، بايد از كجا شروع كند و چه ابزار و وسايلى در اختيارش قرار دارد؟

الف.مراحل سير

پاسخى كه عرفاى اسلامى و علماى اخلاق و تربيت اسلامى به اين سؤال داده‏اند اين است كه نقطه آغازين اين حركت و مراحل سير انسان به سوى كمال - و به سوى خدا - گذر از چهار مرحله مى‏باشد:

1- مرحله تحليه:

يعنى مرحله آراستن ظاهر به شريعت اسلامى و انجام واجبات و ترك محرمات. بنابراين كسى كه آلوده به گناه است، هنوز اولين گام را در سير تكاملى برنداشته.

2- مرحله تخليه:

يعنى دور ريختن صفات ناپسند جا گرفته در باطن انسان و به تعبير ديگر، پيراستن خويش از اوصاف نكوهيده و ناستوده و مذموم.اين صفات ناپسند همانند مردابى هستند كه اگر انسان مواظب نباشد، بوى تعفن آن، تمام وجود او را در بر مى‏گيرد.

3- مرحله تجليه:

يعنى مرحله آراستن باطن و درون به صفات خوب، پسنديده و ستوده.بايد توجه داشت كه صفات پسنديده باطنى دو دسته‏اند:

الف.صفات انسانى: مانند خوش‏خلق بودن، با ادب بودن و غضب نداشتن.

ب.صفات سير و سلوكى: مانند ايمان و معرفت پروردگار، عزم بر بندگى، توكل و تقوا.

4- مرحله فنا:

يعنى مرحله فانى‏شدن در خدا، نابودشدن غير خدا از ديد و مشاهده انسان، مرحله مخاطبه و مكالمه انسان با خدا و مرحله حضور بى‏حجاب; يعنى مرحله‏اى كه حجاب بين بنده و پروردگارش برداشته مى‏شود و او چنان جذب پروردگارش مى‏شود كه جميع ما سوا به چشم او نمى‏آيد.اين مرحله، مرحله «انسان كامل‏» شدن است.

ب. ابزار سير

اما ابزار و وسايلى كه در اختيار انسان قرار دارد تا او را در جهت رسيدن به كمال يارى دهد، از نظر اسلام «مراقبه‏» به همراه لوازم آن مى‏باشد.به بيان ديگر، از نظر اسلام، اگر كسى بخواهد خودسازى كند و به كمال شايسته خود برسد، يكى از مهم‏ترين ابزارها، «مراقبه‏» است، منتها موفقيت در مراقبه، متوقف بر لوازمى است كه توضيح هر يك به اختصار در ذيل مى‏آيد:

1- مشارطه:

يعنى انسان ابتدا بايد با خودش قرارداد و پيمان ببندد كه طبق برنامه‏اى عمل كند; بدين‏گونه كه تصميم بگيرد و بخواهد كه از رفتار، گفتار و انديشه‏هاى غيرالهى، فاصله بگيرد و به رفتار، گفتار و انديشه‏هاى الهى نزديك‏تر شود و به تدريج، «خوى الهى‏» به خود بگيرد.

2- مراقبه:

يعنى انسان در طول زندگى، مدام مراقب حال و وضع خود باشد تا مطابق پيمانى كه با خود بسته، عمل كند و - به اصطلاح - خود را به دست امواج هوا و هوس نسپارد، بلكه از حالت انفعالى خارج شود و موضعى فعال پيدا كند تا به تدريج، بتواند نقشى را كه شايسته است در هدايت‏سرنوشت‏خود و ديگران بر عهده بگيرد.چنين فردى لازم است در زندگى فردى هدفمند باشد و اهداف الهى را ماوراى ساير اهداف زندگى خود قرار دهد. البته ميزان موفقيت انسان در جهت مهار و تعديل و مواظبت از اعمال خود، علاوه بر سعى و تلاش و دقت او با مراتب ايمان، تقوا و توجه او به خدا متناسب است.

3- محاسبه:

يكى از لوازم موفقيت در مراقبه اين است كه سالك در آخر هر روز، زمان مناسبى را براى رسيدگى به اعمال روزانه خود اختصاص دهد و از خود حساب بكشد كه آيا مطابق پيمانى كه بسته است عمل كرده يا نه؟ هدف از اين كار عبارت است از كاهش تدريجى عادات رذيله و زشت مانند حسد، غيبت، تهمت، ريا و منفى‏گرايى و افزايش تدريجى عادات نيكو همچون اخلاص، هم‏دلى، نوع‏دوستى و ايثار.در اين مرحله، اگر سالك مطابق پيمان عمل كرده باشد، بايد شكر و سپاس الهى به جاى آورد و سجده شكر انجام دهد.

4- معاتبه:

اگر سالك مطابق عهد و پيمانى كه بسته عمل نكرده باشد، پاى «معاتبه‏» به ميان مى‏آيد; يعنى بايد خود را ملامت كند و مورد سرزنش و عتاب قرار دهد كه چرا پيمان‏شكنى كرده; پس توبه و استغفار كند كه ديگر پيمان‏شكنى نكند.

5- معاقبه:

اگر سالك مطابق قول و قرارى كه بسته عمل كرده، اما مقدار كمى هم تخلف داشته باشد، مساله «معاقبه‏» مطرح مى‏شود، يعنى بايد خود را رنج دهد و عقاب نمايد و از بعضى از نعمت‏ها محروم سازد; مثلا، اگر قرار گذاشته بوده تفريح كند، به سبب خلافى كه انجام داده خود را از تفريح محروم سازد.

6- مجاهده:

اگر مقدار تخلف زياد باشد - يعنى كار شايسته‏اى انجام داده، اما كار ناشايست زيادى نيز كرده - در اين‏جا مساله «مجاهده‏» پيش مى‏آيد.در اين مرحله، مجازات و تنبيه شديدتر است; به اين معنا كه عقوبت‏ها با انجام كارهاى سخت - مانند روزه‏هاى مستحبى و برخى ديگر از عبادت‏ها - همراه است تا خود را بسازد و جهاد نمايد و دوباره از برنامه تخلف نكند.

بدين‏سان، به تدريج، شخص مهار نفس خود را در دست مى‏گيرد و آن را در مسير مطلوب، كه همان مسير الهى شدن تدريجى است، هدايت مى‏نمايد.

با استفاده از ابزارهاى شش‏گانه، «برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه‏» اى (جدول -1) تنظيم گرديد و در اختيار 200 دانشجوى دختر (14) قرار داده شد تا اعمال، رفتار و حتى افكار خود را به مدت دو هفته زير ذره‏بين قرار دهند و ثبت نمايند.نتيجه اين كار پس از دو هفته، به اعتراف خود دانشجويان بسيار سودمند بود; چون آنان توانسته بودند به نقاط ضعف و قوت خود بهتر پى ببرند و در جهت مهار و از بين بردن يا تقويت آن‏ها تلاش كنند.

 

دستور اجرا:

از آزمودنى خواسته مى‏شود به مدت دست‏كم دو هفته، كارهاى خوب خود را - مانند خيرخواهى، ايثار، احترام به والدين، صله رحم و خواندن نماز سر وقت - و همچنين كارهاى ناشايست‏خود را - مانند غيبت، دروغ، حسادت، پرخاشگرى و قضا شدن نماز - در هر روز، در ستون‏هاى برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه به تفصيل يادداشت كند.سپس در پايان هر روز (پيش از خواب) به محاسبه اعمال روزانه‏اش بپردازد و ببيند كه چه‏قدر سود و زيان كرده است.اگر پس از محاسبه، مشاهده نمود كه كارهاى شايسته‏اى انجام داده است، در اين صورت، سجده شكر به جا آورد و از خدا بخواهد كه به او توفيق دهد كارهاى شايسته بيش‏ترى انجام دهد و اگر مشاهده نمود كه كارهاى بدى نيز انجام داده است، در اين صورت، توبه و استفغار نمايد و از خدا بخواهد كه او را به خاطر انجام اعمال ناشايست، ببخشد.بهتر است انجام سجده شكر و توبه و استغفار همراه وضو باشد، همچنين بهتر است ابزارهاى شش‏گانه (مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه، معاقبه و مجاهده) هميشه در ذهن حاضر باشد تا سالك بداند چه قول و قرارهايى با خود گذارده است.نتايج‏به دست‏آمده از آزمون مزبور در نمودار (1) و جدول (2) نمايان است:

جدول (1)

برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه

ايام هفته - كارهاى شايسته - كارهاى ناشايست - نتيجه‏گيرى

در صورت انجام كار خوب: سجده شكر

در صورت انجام كار بد: توبه و استغفار

توضيحات:

جدول (2)

درصد ميانگين نظرات دانشجويان نسبت‏به برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه

تعداد - عالى - خوب - متوسط - بد

200 دانشجوى دختر - 5/8% - 82% - 5/7% - 2%

________________________________________

پى‏نوشت‏ها:

1- اين مقاله در اولين همايش بين‏المللى نقش دين در بهداشت روان در تاريخ 28/1/1380 ارائه شده است.

2- ر.ك.به: هارولد كاپلان و بنيامين سادوك، خلاصه روان‏پزشكى، علوم رفتارى و روان‏پزشكى بالينى، ترجمه نصرت‏الله پورافكارى، تهران، آزاده، 1373، ص ؟

3- Chauhan,S.S., Mental Hygiene. New Delhi AliedPublishers.

4- 5- حمزه گنجى، بهداشت روانى، تهران، ارسباران، 1376

6- ر.ك.به: لارنس، اى.پروين، روان‏شناسى شخصيت، ترجمه پروين كديور و محمدجواد جوادى، تهران، رسا، 1372

7- ر.ك.به: آبراهام مزلو، انگيزش شخصيت، ترجمه احمد رضوانى، مشهد آستان قدس رضوى، 1372

8- آبراهام مزلو، روان‏شناسى شخصيت‏سالم، ترجمه شيوا رويگريان، تهران، گلشايى، 1367

9- 10- ر.ك.به: دوآن شولتس، روانشناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، تهران، نشرنو، 1368

11- Chaugan,s.s, Mental Hygiene, New Delhi (Alied publishers,1991),P.2.

12- دوآن شولتس، پيشين

13- حسن محمد شرقاوى، گامى فراسوى روان‏شناسى اسلامى يا اخلاق و بهداشت روانى در اسلام، ترجمه سيدمحمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، ص 285.

14- دانشجويان مجتمع دانشگاهى ولى‏عصر (عج) - تهران

ساير منابع

- مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، قم، صدرا، 1375;

- همو، انسان كامل، تهران، وحدت، 1361;

- همو، انسان ايده‏آل و ايده‏آل انسان، اصفهان، اميرالمؤمنين، 1359;

- محمدعلى سادات، اخلاق اسلامى، تهران، سمت، 1376;

- محمدعثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، تهران، هدى، 1377;

- محمد عبداللهيان، جزوه «درس اخلاق‏» ، 1365;

-Ventis,L.W., "The Relationships between Religion and Mental Health" Journal of Social issues (1995)Vol.51, No.2,PP.33-48.

________________________________________

معرفت-شماره46