چرا پیامبر در سلامتی کامل وصیت نکردند تا عمر ...؟

وصیت پیامبر برای جانشینی

پرسش:

پویاشناس:سلام اگر لازم بود که دست نوشته ای نوشته شود که حضرت علی (ع) جانشین پیامبر است چرا پیامبر قبلا این کار را نکرد وگذاشت موقع مرگش این کا را میخواست بکند او که پیامبر بود حتی یک ادم معمولی هم با شناختی که نسبت به اطرافیانش دارد میداند که باید زودتر این کار را بکند چه برسد به پیامبر که عقل کل بود وغیب هم میدانست ایا ایت حرفها نبوت را زیر سئوال نمیبرد ؟

پاسخ:

سلام و عرض احترام و تشکر از حضور شما در سایت.

در پاسخ به سوال شما عرض کنم که اتفاقا چون اینها رو می شناخت زودتر وصیت نکردند و مفصل عرض میکنم.

در ابتدا عرض کنم که رسول خدا (ص) بارها به صورت شفاهي وصيت‌نامه خود را براي صحابه مطرح كردند.

نکته دوم اینکه رسول خدا (ص) تابع وحي است ( و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی ، سوره نجم /3_4 ، فرستاده ما هرگز بر اساس هوای نفس خود سخن نمی گوید همه ی سخنان او از جانب خداست ) و تا قبل از اين روز ، دستور و أجازه به نوشتن وصیت نامه ی عمومی رانداشتند ، اما آن روز دستور گرفتند كه اين مطلب را براي مردم مطرح كن چنا نچه دررابطه به مسئله امامت وخلافت قضیه این چنین بود درعین حال که پیامبر( ص) خلافت و جانیشنی أمیرالمؤمنین علی(ع )را در موارد و مناسبت های متعدد بطور خصوصی بیان فرموده بود اما تا زمان قضیه ی غدیر مأمور به اعلام آن بطور رسمی وعموی نبود .

نکته سوم اینکه آیا واقعا يك برگ نوشته ارزش و اعتبارش از تجمع كثير يكصدهزار نفرى غديرخم بيشتر است؟ ( عدّه  زیادی آن را نوشتند)

نسبت به چنين نوشته‏ اى ده‏ها شبهه و ترديد و اشكال و تهمت جعلى بودن مى‏توان گفت كه هيچ يك در سخنرانى صريح روز غدير قابل ورود نمى‏ باشند مخصوصاًاينكه بعد از آن سخنرانى و نصب خاص حضرت به مردم دستور داد به حضرت على(ع)تبريك گويند و به او به نحو سلام بر اميرمؤمنان سلام نمايند (السلام عليك يااميرالمؤمنين) مردمى كه به اين حادثه صريح و عظيم وقعى ننهند به يك برگ نوشته هم عمل نخواهند كرد واگر سؤال شود چرا پيامبر در آخر عمر شريفشان فرمودند قلم و دوات بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم تا هرگز گمراه نشويدصرف اتمام حجت با مردم و قدرت‏طلبان بود به همين دليل پيامبر بعد از جمله توهين‏ آميز آن شخص ديگر اصرارى بر آوردن قلم و دوات و نوشتن نفرمودند زيراكسانى كه تا اين اندازه از پذيرفتن ولايت حضرت امير(ع) استنكاف داشتندروشن شد كه نوشته هم اثرى نخواهد كرد و خواهندگفت پيامبر در طول عمر خودخط ننوشتند (بنا بر مصالح مختلف و متعدد) و اين خط جعلى است و از خودايشان نيست. علاوه اين كه مصلحت‏هاى عدم كتابت ايشان از بين مى‏رفت و اگرهم مثل گذشته املاء مى ‏كردند و حضرت على مى‏ نوشتند گفته مى ‏شد اين مسأله چون به نفع نويسنده است نظر خود او است و اعتبارى ندارد و اگر هم به شخص ثالثى مى‏ دادند كه بنويسد گفته مى‏شد كاتب هميشگى پيامبر، على بود و كتابت از هر شخص ديگر مردود است .

در حقيقت حتى اگر رسول خدا اين وصيت‌نامه راقبلا هم مى‌نوشتند، بازهم گروه مخالف نمى‌پذيرفت وهزاران امّا وبها نه های بنی اسرائیلی می آوردند (چنانچه درباره داستان غدیر وسفارشات دیگری کردند و..) و نوشتن وصيت‌نامه هيچ اثرى نداشت؛

و در نکته آخر در این رابطه ازباب تبرک وتیمّن روایت بیان می شود که با دقّت وتأمل درآن به کنه وحقیقت مسئله خواهید رسید وخواهید دانست که پیامبر ص درچه شرائط زمانی ومکانی و درمیان چه افراد های اسلام نما و گرگهای منتظر فرصت و.. ، قرار گرفته بود که باید به مسائل و قضایا طوری برخورد کند که نهال نو پای اسلام اسیب نه بیند و نیز اهلبیت آن حضرت از شرّ وتوطئه و دشمنی و...آنان درأمان باشد درواقع اگر امام خمینی ره برای حفظ انقلاب ونظام اسلامی کاسه ی زهر پذیرش قطع نامه پا یان جنگ رانوشید وامام علی ع برای حفظ ریشه ی اسلام و زحمات پیامبر ص مانند شخص که خار در چشم و استخوان در گلو باشد صبر کرد پیامبر اسلام ص هم بااینکه هر لحظه بودنش درمیان افراد ی به ظاهر مسلما ن و باطن منافق و .. به مثا به ی کاسه ی زهر نوشیدن و...بود ( چنانچه ازآن حضر ت رسیده که هیچ پیامبری مانند أذیتهای که من شدم اذیت نشده) ولکن مجبور بود که صبر کند و...

روایت :

سليم بن قيس هلالي می گويد : هنگام يادآوري تفاخر مهاجرين و انصار ، که به افتخارات و برتريهايشان مي باليدند ، علي عليه السلام ضمن حديثي طولاني خطاب به طلحه فرمود : اي طلحه مگر تو خود شاهد نبودي که وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله از ما استخوان کتفي خواست تا بر آن چيزي بنويسد که پس از او امت او به گمراهي نيفتد و دچار اختلاف نشود ، و آن دوست تو چنان سخني را گفت که : البته رسول خدا هذيان مي گويد و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله خشمگين شد و از نوشتن صرفنظر نمود ؟ طلحه گفت : بله من شاهد این واقعه بوده ام .

آن حضرت فرمود : پس از اينکه شما بيرون رفتيد رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا با خبر ساخت از آنچه که قصد داشت که در آن ( قطعه استخوان ) بنويسيد و مردم را بر آن گواه گيرد ، و همچنين از اينکه جبرئيل به آن حضرت خبر داده بود که خداي تعالي مي داند که امت در آينده نزديک دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد . پس از آن رسول خدا صلي الله عليه و آله صحيفه اي خواست و آنچه را که قصد داشت در آن استخوان کتف بنويسد به من املاء فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت ، سلمان فارسي و ابوذر و مقداد را ، و کساني را که پيشوايان هدايت هستند از آن جمله که اطاعتشان را تا روز قيامت به مومنان امر فرموده نام برد ، و مرا ( على ( ع ) ) نخستين آنان خواند ، بعد اين پسرم حسن و سپس اين فرزندم حسين ، و سپس نه تن از اولاد اين فرزندم حسين ، آيا همين طور است اي اباذر و تو اي مقداد ؟ آن دو گفتند : ما گواهي مي دهيم به درستي اسناد آن به رسول خدا صلي الله عليه و اله . در اينجا طلحه گفت : به خدا سوگند من از رسول خدا صلي الله عليه و اله شنيدم که به اباذر مي فرمود : زمين هرگز زبان آوري بر پشت خود حمل نکرده و آسمان هرگز بر او سايه نيفکنده که راستگوتر و نيکوکارتر از اباذر باشد و من نيز گواهي مي دهم که آن دو جز به حقّ شهادت نمي دهند ، و تو در نزد من راستگوتر و نيکوکارتر از آن دو هستي .

كتاب سليم بن قيس ص 210 - 211 سليم بن قيس گويد : شنيدم که سلمان مي گفت : بعد از آن که آن مرد آن سخن را گفت و رسول الله (ص) غضبناک شده و آن استخوان کتف را کنار انداخت ، علي (ع) فرمود : آيا از رسول الله (ص) نپرسيم که قصد نوشتن چه چيزي را در آن استخوان کتف داشت ، که اگر آن را مي نوشت هيچ کس گمراه نمي شد و حتي دو نفر نيز با هم اختلاف پيدا نمي کردند ؟ پس سکوت کرد تا هر که در خانه بود بيرون رفت و علي و فاطمه و حسن و حسين (ع) ماندند .

من و دوستانم ابوذر و مقداد نيز بلند شديم که برويم . علي (ع) به ما فرمود : بنشينيد . پس خواست که از رسول الله (ص) سوال کند و ما مي شنيديم . پس رسول الله (ص) خود کلام را آغاز فرمود : اي برادرم ! شنيدي دشمن خدا چه گفت ؟ قبل از آن جبرييل نزد من آمد و به من خبر داد که او سامري اين امت و رفيقش عجلش است . و اين که خداوند تفرقه و اختلاف را بر امتم بعد از من مقدر فرموده است . پس به من امر کرده که آن چه را که مي خواستم در آن استخوان کتف بنويسم براي تو بنويسم و اين سه نفر را شاهد بگيرم . پس برايم صحيفه اي حاضر کن . پس علي (ع) صحيفه اي آورد و رسول الله (ص) نام ائمهء هدايت را پس از خود يک به يک به او املا فرمود و علي (ع) به دست خويش آن را نوشت . کتاب سليم بن قيس ص 398 - 399 همانطور که مي دانيد کتاب سليم بن قيس هلالي کتابي است که ائمه (ع) آن را کاملاً صحيح دانسته اند . و اين دو روايت نيز بر نوشتن وصيت به املاي رسول الله (ص) و مکتوب کردن آن توسط امير المومنين (ع) و شاهد گرفتن سلمان و ابوذر و مقداد بر آن دلالت مي کند.