پاسخ جوانان شیعی به شبهات وهابیت 2

 سؤال11:چرا شیعه در ایام سوگواری بر خلاف احادیثی که سفارش به صبر در مصیبت میکنند گام بر می دارند؟
پاسخ:
اصولاً باید بین گریه بر از دست رفتگان، که لازمۀ فطرت انسانی است، و چاک کردن گریبان و خراشیدن صورت، فرق گذاشت.
راه نخست را پیامبر و یاران اوست، آنگاه که ابراهیم فرزند او درگذشت، چنین فرمود: « چشم گریبان است و اشک ریزان، و قلب سوزان».(1)
در جنگ احد وقتی حمزه به شهادت رسید، صفیه دختر عبدالمطلب از راه رسید، و به دنبال پیامبر می-گشت وقتی آن حضرت را یافت، پیامبر بین او و انصار فاصله انداخت، و فرمود: او را به حال خود واگذارید:‌ صفیه نزد پیامبر و یا جنازۀ حمزه نشست و گریست. هرگاه صدای او به گریه بلند می شد صدای گریۀ پیامبر نیز بلند می شد و اگر او آهسته می گریست پیامبر هم آهسته گریه می کرد. فاطمه دختر رسول خدا نیز می گریست. و به فاطمه می فرمود: «هیچ کس مانند تو مصیبت نخواهد دید».(2)
حضرت زهرا پس از رحلت رسول خدا می گریست و میفرمود: ای پدر! تو به پروردگارت نزدیک شدی و دعوتش را اجابت نمودی، و اینک بهشت برین جایگاه توست.(3)
در تاریخ مسلمانان، گریه بر گذشتگان و نزدیکان در میان صحابه و تابعان، فزونتر از آن است که ما در اینجا منعکس کنیم حتی گریه های شیخین (ابوبکر و عمر) در موارد زیادی در هنگام درگذشت دوستانشان در تاریخ ضبط شده است.(4)
عایشه میگوید:‌ پس از آن که رسول خدا قبض روح شد سر او را بر بالش نهادم، برخاستم با زنان دیگر بر سر و صورت زدم.(5)
نه تنها سوگواری برای عزیزان که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد، مطلوب و خواستنی است، حتی تاریخ میگوید:‌در جنگ احد، زنان انصار بر کشتگان خویش سوگواری میکردند، ناگاه پیامبر به خاطرش آمد که عمویش حمزه که شربت شهادت نوشیده است، سوگواری ندارد، از زنان انصار دعوت کرد بنشینند و همچنان که بر نزدیکان خود اشک عاطفه میریزند بر او نیز گریه کنند.(6)
وقتی پیامبر بر مرگ یکی از دختران خود میگریست عباده بن صامت از علت این گریه سؤال کرد. حضرت پاسخ دادند:‌ گریه، رحمتی است خداوند در نهاد فرزندان آدم قرار داده است و خداوند فقط بر بندگان عطوف خود، رحم خواهد کرد.(7)
ولی در درگذشت شخصیتهای اسلامی و رهبران دینی حساب دیگری دارند. سوگواری در ایّام درگذشت آنان، نه تنها به معنی بیصبری شخصی نیست، بلکه به معنی نوعی حمایت از آنان و دعوت به راه آنان است.
آنان جهادگران واقعی اسلام بودند که هرگز با ظالمان اموی و عباسی نساختند و شربت شهادت نوشیدند. راهپیمایی و به اصطلاح مردم، هیئتهای عزاداری، برای احیای مکتب آنهاست، و هر نوع سینه زنی و نوحه سرایی، همه و همه به منظور زنده کردن راه و رسم آنهاست که بار دیگر امت اسلامی در دام منافقان ستمگر نیفتند که «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است».
نتیجه گیری
1.از این بیان نتیجه میگیریم که سوگواری و گریه کردن و اشک ریختن در فراق عزیزان، یک رحمت الهی است و حاکی از کمال انسانی است که در مقابل سنگدلی که از هیچ یک اثر نمیپذیرد و هر کسی رحم نمیکند.
2.راهپیمایی و عزاداری و نوحه سرای دسته جمعی برای احیای مکتب، امری مطلوب است و نه تنها مورد نهی نیست بلکه مورد ستایش است.
3.نوحه سرایی ها و راهپیمایی های شیعه در تاسوعا و عاشورا و در ایام دیگر جنبۀ سیاسی داشته و هدف این است که بنی امیه را محکوم کنند و کلیۀ کسانی که لب فرو بسته و مؤید آنها گشته اند را از خود طرد نمایند و تا مظلومیت اهل بیت و ستمگری امویها، زنده نگاه دارند.
4.مخالفان عزاداری از آن می ترسند که مظلومیت اهل بیت و ستمگری امویها بار دیگر مطرح گردد.
مخالفان این گروه به خاطر ترس از این راهپیمایی های مؤثر به دنبال مستمسک هایی هستند که شیعه را از این کار باز بدارند، روایاتی را مطرح میکنند که ما نیز منکر آنها نیستیم، ولی هدف آنها سرپوش نهادن بر اعمال بنی امیه و منزوی ساختن خاندان رسالت است.
اگر در این عزاداریها، کاری برخلاف دستور الهی صورت بگیرد، هیچ عالمی آن را تجویز نمی کند، و حساب مکتب را باید از کار برخی از افراطیها جدا کرد.
پینوشتها:
1. مجمع الزوائد، ج3، ص8.
2 . امتاع االاسماع، مقریزی، ص154.
3. صحیح بخاری، باب مرض النبی و وفاته، مسند أبی داود: 2/197، سنن نسائی: 4/13؛ مستدرک حاکم: 3/163؛ تاریخ الخطیب: 3/262.
4. به کتاب مرزهای توحید و شرک، ص 195-201 مراجعه فرمایید.
5. تاریخ طبری، ج2، ص441.
6. مجمع الزوائد:‌ج6، ص120. این رویداد گویا پیش از سوگواری «صفیه» برای حمزه بوده است.
7. سنن ابی داود: 2/58؛ سنن ابن ماجه : 1/481.

سؤال12:قمه زدن و خونین کردن سر چه حکمی دارد؟
پاسخ:
در پاسخ سؤال پیشین یادآور شدیم هر نوع نوحه سرایی و راهپیمایی که در جهت احیای مکتب حق و محکوم کردن ظالمان بنی امیه و بنی عباس انجام گیرد، نوعی کمک به حق و دعوت الی الله است، ولی اگر در ضمن آنها کاری برخلاف شریعت اسلام صورت پذیرد، هیچ عالمی آن را تجویز نمی کند.
ما از این گردآورندۀ سؤال ها می پرسیم: در سال گذشته، نوجوانی از اردن، با بستن کمربندی انفجاری در شهر حلۀ‌ عراق، وارد مجلس عروسی شده با منفجر کردن خود، بیش از 100 نفر را کشت وقتی خبر به بستگان وی در اردن رسید، خانوادۀ او برایش «مجلس عرس» برپا کردند، آیا شما این ترورها را که کودک و زن و افراد بی گناه را می کشد تجویز می کنید؟ تیر در چشم خود نمی بینی امّا ... .

سؤال13:چرا صحابه ای که در غدیر خم حاضر بودند و با علی به خلافت بیعت کردند، در مقابل غصب خلافت او توسط دیگران اعتراض نکردند؟
پاسخ:
حقا که این شخص کوچکترین مطالعه ای در این مورد ندارد. او از کجا میگوید که صحابه اعتراضی نکردند.
از آنجا که هدف گزیده گویی و خلاصه نویسی است، نمی توانیم تعداد مناظرات و احتجاجات و اعتراضاتی که بر نادیده گرفتن حق علی انجام گرفته است در این جا منعکس کنیم.
کافی است در این مورد کتاب گرانسنگ الغدیر را مطالعه فرمایید در آنجا 22 مناظره و احتجاج و انتقاد از صحابه و تابعان نقل کرده است.(1)
شیرین تر آن که روزگاری که رابطۀ معاویه با عمرو بن عاص تیره شد، عمرو در جواب نامۀ معاویه نوشت: ویحک یا معاویه. ...وقال[رسول الله] فی یوم غدیر خم: «ألا من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».(2)
گذشته از این: گردآورنده سؤالها تصور کرده که صحابه هیچ گاه از فرمان پیامبر تخلف نمی کردند، در واپسین روزهای عمر خود، فرمود:‌ قلم و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید، گروهی با دستور حضرت مخالفت کردند.(3)
موارد مخالفت صحابه با دستور پیامبر فزون تر از آن است که در این جا منعکس شود.
پی نوشتها:
1. الغدیر، ج1، ص327-422.
2. مناقب، خوارزمی، ص199، حدیث240.
3. صحیح بخاری، حدیث 114.

سؤال14:آنگاه که پیامبر قبل از وفاتش خواست نامه ای بنویسد و عمر با آن مخالفت کرد، چرا علی چیزی نگفت با این که او مرد شجاعی بود؟
پاسخ:
ما در اینجا با این عباس هم صدا میشویم، او میگوید:‌روز پنجشنبه که چیزی به وفات رسول خدا نمانده بود، فرمود برای من قلم و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید(1)
ولی از میان حاضران برخی با این کار مخالفت کردند و عمر بن خطاب گفت:‌ بیماری بر پیامبر غلبه کرده و در نقل دیگر گفت: ‌پیامبر هذیان میگوید و اصحاب به مشاجره با یکدیگر پرداختند. این سخنان به گوش پیامبر رسید و فرمود: برخیزید و از این جا بروید، شایسته نیست در محضر پیامبر به اختلاف و کشمکش بپردازید. آنگاه ابن عباس میگوید: بزرگترین فاجعه و مصیبت همان بود که میان رسول خدا و خواستۀ او که نوشتن نامه بود، مانع شدند تا آنجا که صدای زنان پشت پرده بلند شد، و مخالفان را نکوهش کردند. در این جا دو سؤال مطرح است:
1.چرا خلیفۀ دوم با دستور اکید پیامبر مخالفت کرد؟ آیا این مخالفت عصیان پیامبر نیست؟ قرآن میفرماید:‌«یا أیها الّذین آمنوا لا تقدّموا بین یدی الله و رسوله واتّقوا الله إنّ الله سمیع علیم»(حجرات/1)
«ای افراد با ایمان بر خدا و پیامبر پیشی نگیرید...»، آیا جلوگیری از نوشتن پیشی گرفتن بر خدا و پیامبر نبود؟
2.امّا چرا پیامبر نامه را ننوشت؟ علت آن روشن است، زیرا وقتی سخن پیامبر زیر سؤال رفت، و آن معلول بیماری و نعوذبالله هذیان گویی پیامبر معرفی شد. اگر مینوشت نامۀ او نیز به همین تهمت مردود میگشت و آنچه نباید بشود، میشد. و در نتیجه کلیه مکتب زیر سؤال می رفت.
از این بیان روشن میشود که چرا علی جانب پیامبر را نگرفت، زیرا وقتی پیامبر، از نگارش نامه منصرف میشود، علی جز اطاعت پیامبر کاری ندارد.
از قضا سرکنجبین صفرا فزود.
گردآورندۀ این سؤال خواسته نقطۀ ضعفی برای شیعه دست و پا کند ولی متأسفانه این حدیث که بخاری آن را در 6 جای صحیح خود، نقل کرده، مایۀ بی پایگی مکتب اموی و ضربۀ محکمی بر عدالت جمعی از صحابه است.
ولی خوشبختانه پیامبر هر چند نامه را ننوشت، ولی آن را به نحو دیگری جبران کرد. آنگاه که به مسجد رفت و حدیث ثقلین را مطرح نمود و فرمود: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً».(2) درست همان کلمۀ ضلالت و گمراهی را که در حدیث پیشین به کار برده بود، در اینجا به کار برد.
پی نوشتها:
1. ائتوین بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده قال عمر:‌انّ النبی غلبه الوجع و عندنا کتاب الله حسبنا فاختلفوا و کثر اللغظ فقال: «قوموا عنی ولا ینبغی عندی التنازع». صحیح بخاری، شماره های 114، 3053، 3186، 4432، 5669، 7366.
2. مرحوم میرحامد حسین مؤلف «عبقات الأنوار»، بخشی از کتاب خود را به بیان اسانید و تبیین متن این حدیث اختصاص داده و همگی در 6جلد، چاپ شده است. به عنوان نمونه: سنن ترمذی: 2/207؛ مسند احمد:‌3/17 و 26و 59و ح4/366و 371؛ مستدرک حاکم، ج3، ص109-101 و کتاب السنة ابن أبی عاصم: 629، حدیث 1553.

سؤال15:آیا کتاب کافی شرح و تفسیر قرآن است، در حالی که بیشتر روایات کافی ضعیف است؟
پاسخ:
یکی از ترفندهای باطل گرایان این است که طرف مخالف را نخست متهم می کنند، آنگاه از او سؤال می کنند.
اوّلاً:‌ در کجا آمده است که بیشتر روایات کتاب کافی ضعیف است؟ روایات کافی بر چهار دسته تقسیم می شود:
1. صحیح، 2. موثق، 3. حسن، 4. ضعیف.
اینکه شیعه روایات مهم ترین کتاب خود را به چهار بخش تقسیم می کند، نشانۀ واقع گرایی آنهاست، زیرا کتاب صحیحی جز قرآن در اختیار بشر نیست، و دیگر کتاب ها باید مورد بررسی قرار گیرد. از این نظر، کتاب کافی با موشکافی خاصّی به چهار بخش تقسیم شده است، علّامۀ مجلسی در کتاب «مرآه العقول» همۀ بخش ها را معین نموده است.
مؤلف کافی در آغاز کتاب برای سنجش حدیث معیاری از امامان نقل کرده فرموده اند:‌ اعرضوهما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه.(1)
ولی در مقابل، اهل حدیث، و سلفی ها صحیح بخاری و مسلم را از اوّل تا آخر صحیح دانسته، آنگاه گرفتار مشکلاتی شده اند که هم اکنون دامنگیر آنهاست، و نقل نمونه که قطعاً مجعول و دروغ است مایه گسترش دامنۀ سخن است و در کتاب «الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه» به این قسمت پرداخته شده است.
ثانیاً:‌ ادعای دیگر آن که کافی شرح و تفسیر قرآن است اگر مقصود او این است که در کتاب کافی مجملات قرآن مانند صلاه و زکات و حج و جهاد تبیین و تفسیر شده و اجزا و شرایط آنها بیان گردیده است، این اختصاص به کتاب کافی ندارد. کلیۀ کتاب های حدیثی حتی صحاح و سنن اهل سنت دارای چنین مقامی هستند، و اگر مقصود این است که کتاب کافی به صورت تفسیر بر قرآن نوشته شده، این سخن بی اساس است و کسی آن را نگفته است. و بر فرض این که به صورت تفسیر نوشته شده باشد، روایات آن ارزشیابی شده و طبق ضوابط با آنها رفتار می شود.
برخلاف ما، گروه سلفی ها که گردآورندۀ سؤال ها هم از آنهاست، خبر واحد را نه تنها در مسائل عملی و فقهی بلکه در مسائل اعتقادی می پذیرند، و به همین دلیل گرفتار مشکلاتی در مسائل اعتقادی شده اند.
اخیراً در مدینۀ منوره، همایشی در مورد حجیت خبر واحد در عقاید برپا شد و تقریباً همۀ‌ شرکت کنندگان که سلفی بودند، با این مطلب موافقت کردند که دین و عقیدۀ خود را بر اساس خبر واحد برپا کنند، و روی این اساس، در آیین آنان، تجسیم و تشبیه و مجبور بودن انسان، کاملاً پذیرفته شده است.
پی نوشتها:
1. کافی، ج1، ص8.

سؤال16: انسان فقط بندۀ خداست، پس چرا می گویید عبدالحسین؟
پاسخ:
عبودیت در معانی مختلفی به کار می رود:
1.عبودیت در مقابل الوهیت؛ عبودیت در این استعمال به معنی مملوک بودن است که شامل تمام بندگان خدا میشود. منشأ مملوک بودن انسان، خالق بودن خداوند متعال و مخلوق بودن انسان است. در این استعمال، از آنجا که عبودیت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه میشود و میگویند: «عبدالله» زیرا:
«إن کلّ من فی السّموات و الأرض إلّا آتی الرّحمن عبداً».(1)
«هیچ موجودی در آسمانها و زمین نیست جز آن که خدا را بنده و فرمان بردار است».
همچنین قرآن به نقل از حضرت مسیح میفرماید:
«إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً».(2)
« من بندۀ خدایم، او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است».
2.عبودیت قراردادی؛ که ناشی از غلبه و پیروزی انسانی بر انسان دیگر در میدان جنگ است.
دین اسلام، این نوع عبودیت را تحت شرایط خاصی که در فقه بیان شده، پذیرفته است. اختیار افرادی که در جنگ به دست مسلمانان اسیر میشوند، با حاکم شرع است و او میتواند یکی از راههای سه گانه را انتخاب کند: آزاد سازی اسیران بدون دریافت غرامت، آزاد کردن آنان در مقابل اخذ غرامت، وبه اسارت ماندن آنها.
در صورت سوم، فرد اسیر، «عبد» مسلمانان محسوب میشود و به همین دلیل در کتب فقهی بابی به نام «عبید و اماء» منعقد شده است.
به عنوان مثال، قرآن میفرماید:
«وانکحوا الأیامی منکم والصّالحین من عبادکم و أمائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم».(3)

«مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد. خداوند گشایش دهنده و آگاه است».
در این آیه، خداوند اسیران جنگی را بندگان و کنیزان مسلمانان میداند و میفرماید:‌«عبادکم و إمائکم». در اینجا «عبد» به نام غیر خداوند اضافه شده است.
عبودیت؛ به معنای اطاعت و فرمانبرداری و در کتابهای لغت این معنی وارد شده است.(4)
بنابراین معین الفاظی مانند عبدالرسول و عبدالحسین که مورد نظر است همین معنای سوم است. عبدالرسول و عبدالحسین یعنی؛ مطیع پیامبر و امام حسین. و بدون تردید چون اطاعت از پیامبر و اولی الامر واجب است، هر مسلمانی مطیع پیامبر و ائمۀ بعد از ایشان میباشد:
«اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم».(5)
«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر[= اوصیای خدا] را».
بر اساس این آیه، قرآن پیامبر را «مطاع» و مسلمانان را «مطیع» معرفی کرده است و اگر کسی همین معنا را در نام فرزند خود بگنجاند، نه تنها قابل سرزنش نیست بلکه شایسته ستایش است. ما افتخار میکنیم که مطیع پیامبر و حضرت حسین باشیم، و به فرمان آنها گوش فرا دهیم.
البته واضح است که بین «عبدالرسول بودن» و «عبدالله بودن» منافاتی نیست و انسان در عین حالی که عبد خداوند است، مطیع پیامبر نیز هست. زیرا دانستیم که عبودیت در مورد خداوند، عبودیت تکوینی و ناشی از خالقیّت حق است، اما عبودیت در مورد پیامبر ناشی از تشریع و دستور خداوند است که انسانها را به اطاعت از پیامبر میخواند و پیامبر را مطاع مینامیم. بین این دو استعمال، فاصلهای بسیار وجود دارد.
پینوشتها:
1. مریم/93.
2. مریم/30.
3. نور/32.
4. ر.ک:‌لسان العرب و القاموس المحیط، مادۀ عبد.
5. نساء/59.

سؤال17: وقتی علی می دانست که خداوند او را خلیفه کرده، پس چرا با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؟
پاسخ:
اوّلاً: در هیچ تاریخی وجود ندارد که امیرمؤمنان با عمر و عثمان بیعت کرد، زیرا خلافت عمر به وسیلۀ ابوبکر تثبیت شد واو در حقیقت خلیفۀ‌ ابی بکر بود، وقتی ابوبکر، عمر را برای خلافت نصب کرد مردم به حضور وی رسیدند، گفتند:‌ آیا مرد تند خویی را برای خلافت نصب می نمایی که اگر خلیفه گردد، بر تندخویی خود می افزاید، جواب خدا را چه می دهی وقتی به لقاء او پیوستی و چنین فردی را سرپرست ما ساختی؟
ابوبکر در پاسخ گفت: جوابم به خدا این است که بهترین خلق خدا را برای این مقام برگزیدم.(1)
و همچنین دربارۀ عثمان خلافت او به وسیلۀ عبدالرحمن بن عوف با تردستی خاصی که در تاریخ آمده، رسمی گشت. اصلاً نیازی به بیعت علی نبود که علی بیعت کند، چگونه این پرسشگر به صورت قاطع می گوید: حضرت علی با این دو نفر بیعت کرد.
و امّا بیعت با ابی بکر از نظر شیعه بیعت نموده، فقط از نظر اهل سنت، علی پس از شش ماه یعنی پس از درگذشت فاطمه بیعت کرد. این جا، جای این سؤال است که چرا علی از یک امر مشروع عقب ماند. علی که از نظر شما اگر وصی پیامبر نبود، صحابی عادل بود، علّت تأخیر او به مدّت شش ماه از این امر مشروع چه بود؟ بیعت نکردن دخت گرامی پیامبر تا لحظۀ مرگ چگونه قابل توجیه است؟ با این که « من مات و لم یکن فی عنقه بیعه فقد مات میته جاهلیه».(2)
برگردیم به مطلب دیگر او می گوید: «اگر قدرت نداشت، پس امام نیست»، او تصور کرده است که امامت یک مقام انتخابی است که حتماً باید با قدرت انتخاب کنندگان روی کار بیاید، ولی امامت علی انتصاب الهی است و کسانی که از جانب خدا برای مقامی منصوب می شوند، برای مشروعیت خود نیازی به رأی مردم ندارند و انبیا و اوصیا پیوسته به وسیلۀ قدرت های مسلط و ظالم کشته و نابود می شدند. آیا نبوت و وصایت آنها چون قدرت نداشتند، مشروعیت نداشت؟
پی نوشت ها:
1. الخراج، تألیف ابویوسف بغدادی، ص100.
2. مدرک حدیث در سؤال…

سؤال18: چرا وقتی حضرت علی به قدرت رسید گفت:خیر هذه الامه بعد نبیّها أبوبکر و عمر» و قوانینی مثل منع متعه و غیره را عوض نکرد؟
سوال:
چرا وقتی حضرت علی به قدرت رسید:
الف. در منبر گفت:‌ «خیر هذه الامه بعد نبیّها أبوبکر و عمر».
ب. ازدواج موقت را رواج نداد.
پ. فدک را بازنگرداند.
ت. حی علی خیر العمل را به اذان و اقامه اضافه نکرد.
ث. الصلاه خیر من النوم را از اذان حذف نکرد.
ج. برای مردم قرآن دیگری نیاورد... .
پاسخ:
به گردآورندۀ این پرسش ها از سایت ها یادآور می شویم شما مدعی این امور شش گانه هستید و باید آنها را ثابت کنید. شما یک مشت ادعا را مطرح کرده اید و هیچ نوع مدرکی ارائه نکرده اید. آیا همین سؤال های بی مدرک مایۀ گمراهی شیعیان شده است؟!
1. حدیثی را که از زبان امیر مؤمنان علی دربارۀ‌ دو خلیفۀ نخست نقل کرده است از احادیث جعلی و ساختگی است. این تنها حدیث نیست که از زبان علی دربارۀ خلفا جعل کرده اند، بلکه در این مورد، 36 حدیث دربارۀ فضیلت خلفا از آن حضرت جعل کرده اند که آثار جعل و وضع از آنها پیداست. برای آگاهی از این احادیث و شیوۀ جعل به کتاب شریف الغدیر مراجعه فرمایید.(1)
بررسی این احادیث می رساند که از نظر جاعلان، گویا علی کاری جز مداحی خلفا و ستایش آنان نداشته است. اگر واقعاً علی چنین مقام و موقعیتی را نسبت به خلفا داشت چرا در بیعت با آنان شش ماه تأخیر کرد؟ و چرا برترین زنان جهان، دخت گرامی پیامبر با آنان بیعت نکرد؟ چرا با آنان سخن نگفت، در حالی که نسبت به آنان خشمگین بود، از این جهان رخت بربست؟
چرا این حدیث مجعول را بپذیریم ولی آن خطبۀ غرّاء که محقّقان همگی بر صحت انتساب آن به علی اتفاق نظر دارند نپذیریم که فرمود: « اما والله لقد تقمصها ابن أبی قحافه و إنّه لیعلم أنّ محلی منها محلّ القطب من الرحی...».(2)
« به خدا سوگند ابوبکر ردای خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب می دانست من نسبت به حکومت اسلامی چون محور سنگ آسیاب هستم...».
یا آن سخن دیگر امام را چه کنیم که فرمود: آنان خودسرانه، بر مسند خلافت نشستند و ما را که از نظر نسب برتر و نزدیک ترین پیوند با رسول خدا داریم کنار زدند... .(3)
2. درباره ازدواج موقت، کافی است که امیر مومنان در نکوهش کار عمر که آن را ممنوع ساخت چنین گفته است: « اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نمی کرد، جز افراد تیره بخت کسی به سراغ زنا نمی-رفت».(4)
یکی از مسلمات تاریخ این است گروهی از صحابه همواره بر حلیت ازدواج موقت تاکید می کردند، حتی طبق نقل ذهبی «این جریح» فقیه مکه، کرارا، متعه کرده است.(5)
3. درباره فدک، نکته رویگردانی حضرت از باز پس گیری آن، روشن است. اگر در دوران قدرت، فدک را از دست عاملان خلفای پیشین باز می گرفت، علی متهم به دنیاگرایی می شد، و خود حضرت در نامه ای که به عثمان ابن حنیف نوشته می گوید:«آری از میان آنچه که آسمان برآن سایه افکنده، تنها فدک در اختیار ما بود که آن هم گروهی برآن حسادت ورزیده و گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند و بهترین حاکم خداست.
مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ در حالیکه جایگاه فردای هرکس قبر اوست که در تاریکی آن آثارش محو؛ و اخبارش ناپدید می شود؟(6)
سؤال کننده یک برگ از تاریخ فدک را نخوانده که فدک در طول تاریخ خلفا تا عصر مامون کرارا باز پس گرفته شد و دوباره به آل مروان سپرده گشت.
از آنجا که هدف خلاصه گویی است ؛ علاقه مندان می توانند درباره ی تاریخ فدک به کتاب «فروغ ولایت» مراجعه کنند.
4.درباره ی «حی علی خیرالعمل» کافی است یادآور شویم که یکی از متکلمان اشعری می گوید: خلیفه ی دوم بالای منبر قرار گرفت و گفت: من سه چیز را برای شما تحریم می کنم و اگر کسی مرتکب شد او را مجازات می کنم:
1.عقد موقت؛ 2.حج تمتع 3.حی علی خیرالعمل.(7)
حلبی در سیره ی خود می نویسد عمر و امام زین العابدین در اذان خود بعد از جمله ی حی علی الفلاح ؛ حی علی الخیر العمل می گفتند.(8)
در طول تاریخ گفتن حی علی خیر العمل در مأذنه ها نشانه گرایش به اهل بیت بوده است. ابوالفرج اصفهانی (356-284) می نویسد: ‌وقتی یکی از حسنی ها بر مدینه فرمانروایی یافت عبدالله بن حسن افطس بالای منارۀ مسجد رفت وبه مؤذن دستور داد در اذان بگوید:‌ «حی علی خیر العمل».(9)
و امّا چرا امیرمؤمنان به اشاعۀ آن نپرداخت! علی در روزگار خود با سه گروه در داخل نبرد کرد:‌1. پیمان شکنان، 2.ستمکاران، 3. خوارج و نافرمایان. با این مشکلات، علی باید جبهۀ چهارمی را هم برای خود می گشود و این در آن شرایط به صلاح نبود ولی در عین حال در موارد مناسب از بدعت های خلفا نکوهش می کرد. یکی از آنها «نماز تراویح» است یعنی خواندن نوافل ماه رمضان با جماعت که از بدعت های خلیفۀ دوم است و در عصر رسول خدا به این شیوه که اکنون در مساجد می خوانند، اصلاً وجود نداشت.(10)
وقتی امام علی زمام حکومت را به دست گرفت، مردم کوفه از علی خواستند که برای آنان امامی برای نماز تراویح معین کند. حضرت از تعیین امام، خودداری نمود و آن را بدعت شمرد. در این هنگام، عمل علی را نوعی مقابله با سیرۀ عمر دانستند، و نالۀ «وا عمراه!» از مسجد بلند شد. در این هنگام امیر مؤمنان علی گفت: من امامی تعیین نمی کنم خودتان امام را تعیین کنید.(11)
شگفت آن که عمر چنین نمازی را «بدعت حسنه» شمرد، آیا واقعاً «بدعت در دین» می تواند حسن و زیبا باشد؟
در پایان یادآور می شویم، باید نوافل ماه رمضان در خانه ها به صورت فرادی اقامه شود نه در مساجد. در این مورد کافی است به حدیثی که مسلم در صحیح خود نقل کرده توجه کنیم که پیامبر فرمود: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم، فانّ خیر صلاة المرء فی بیته الّا الصلاة المکتوبه(12)؛ «بر شماست که نمازها را در خانه هایتان بخوانید، زیرا بهترین نماز، نمازی است که در خانه خوانده شود، مگر نماز واجب که جایگاه آن مسجد است».
برای تفصیل به کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف» مراجعه کنید.(13)
5. «الصلاه خیر من النوم» از نظر محققان بعداً به اذان اضافه شده است. در این مورد کافی است بدانیم مالک در موطاً نقل می کند، مؤذن عمر سراغ او آمد تا او را برای نماز ببرد، او را در خواب یافت، برای بیدار کردن او گفت: «الصلاه خیر من النوم(14)» عمر از این جمله خوشش آمد و گفت آن را در ندای اذان صبح قرار دهید.
در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف» درباره‌ این جمله به صورت گسترده سخن گفته شده(15). در این جا از بازگویی نکته ای ناگزیریم و آن این که هر فصلی از فصول اذان، یکی از معارف الهی را در بردارد و یا دعوت به یکی از فرائض است. و جملۀ «حی علی خیر العمل» چنانکه گفتیم که جزء اذان است:‌ نماز را بهترین عمل و برترین کارها می شمارد ولی جملۀ دیگر یعنی «‌الصلاه خیر من النوم»: نماز را فقط از خوابیدن بهتر معرفی می کند، و این جز پایین آوردن شأن نماز چیز دیگری نیست.
از این گذشته، آیا خردمندی در جهان شک دارد که نماز بهتر از خواب است تا بالای مأذنه اعلام کنیم:‌ هان! ای مردم بدانید نماز بهتر از خواب است؟!
6. چرا برای مردم قرآن دیگری نیاورد؟
این پرسش به قدری بی پایه و بی اساس است که نیاز به جواب ندارد. قرآنی که اکنون در اختیار همۀ مسلمانان است، همان قرآن به قرائت علی است. زیرا عاصم به یک واسطه قرائت را از علی گرفته است. با این وصف، قرآن دیگری در کار نبود که بیاورد.
آری در برخی از روایات آمده است که امیرمؤمنان، قرآن را بر حسب نزول آیات و سور تنظیم کرده بود، که آن را نزد خود محفوظ داشت و کوچک ترین اختلافی با قرآن فعلی جز در تنظیم و ترتیب نداشت.(16)
پی نوشت ها:
1. الغدیر، ج8، ص 54-62؛ تذکره الحفاظ، چ1، ص77.
2. نهج البلاغه، خطبه سوم. ابن خشاب این خطبه را پیش از تولد رضی، در سال 306 برای مصدق بن شبیب واسطی نقل کرده است، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 1/205.
3. نهج البلاغه، 162.
4. تفسیر طبری: 5/9 ، الدر المنثور: 2/ 140 .
5. صحیح مسلم: 4/131، باب النکاح المتعه، مسند احمد: 2/95 و 4/436، میزان الاعتدال: 2 ، ترجمه عبدالملک بن خریج.
6. نهج البلاغه، نامه شماره45 که به عثمان ابن حنیف نوشته است.
7. شرح تجرید قوشچی، ص 484.
8. سیره حلبی، ص 305.
9. مقاتل الطالبین، ص 277.
10. فتح الباری بشری صحیح البخاری: 4/250، حدیث 2009 و 2010.
11. تهذیب، ج 3، باب فضل شهر رمضان، حدیث 30، کافی: 4/154.
12. فتح الباری: 4/250 ، حدیث 2010.
13. الانصاف، ص 383-422.
14. موطا، ص 78 به شماره 8.
15. الانصاف، ج 1 ، ص 151-162.
16. تاریخ یعقوبی: 2/135-136 ، چاپ بیروت، دار صادر.

سؤال 19:در زمان دو خلیفه اول فتوحات گسترش یافت ولی در زمان حضرت علی اختلاف داخلی به وجود آمد!
پاسخ:
اگر شخصیت و برتری افراد به اندازه گسترش جغرافیایی حکومت آنان باشد، پس دو خلیفه نخست بر پیامبر نیز برتری دارند، زیرا در زمان پیامبر قدرتی که اسلام پیدا کرد، کمتر از قدرتی بود که در زمان آن دو به دست آورد.
اگر واقعاً میزان همان گسترش جغرافیایی حکومت است، در زمان هارون الرشید خورشید اسلام، بیش از همه وقت درخشش گرفت، پس باید هارون بالاتر از همه حتی پیامبر اکرم باشد!
نکتۀ باریک تر از مو این است که گسترش قلمرو اسلام، مرهون خلافت این دو نفر نبود، مرهون تعالیم روح بخش اسلام بود که دلها آن را می پذیرفت و مردم از حکومت های جائر خود، خسته و نالان بودند.
ندای لا اله الّا اللّه و همراه با عدالت خواهی و مساوات میان انسان ها، جاذبه ای داشت که ملّتها را به سوی اسلام، متوجه می کرد. و در عین حال نباید فرهنگ جهاد و شهادت را که اسلام آورده بود، در گسترش اسلام، نادیده گرفت.
اختلاف و دو دستگی در دوران خلافت امام علی نتیجۀ شیوۀ حکومت خلفای پیشین بود، خصوصاً در دوران خلیفۀ سوم، عدالت خواهی و انسان دوستی، به زراندوزی و تعصب قبیله ای تبدیل شد و امام می خواست این ملت دنیا طلب و زراندوز را به دوران عصر رسول خدا باز گرداند. دنیا طلبان، با چنین حکومتی مخالفت کردند وبا قدرت های مالی که قبلاً اندوخته بودند، ارتشی را برای جنگ با علی ترتیب دادن، و امام نیز به فرمان پیامبر، و صریح آیات قرآن با آنان جنگید.(1)
بنابراین، اختلافات، معلول حکومت علی نبود، معلول آن تربیتهای نادرست پیشینیان بود که پذیرای حکومت عدل الهی نبودند.
پی نوشت ها:
1. صحیح ابن حبان: 15/285، حدیث 6937، مستدرک حاکم: 3/122، مسند احمد:17/360، حدیث11258.

سؤال20:اگر معاویه انسان بدی بود، چرا حسن بن علی با او صلح کرد؟
پاسخ:
این سؤال همان سؤال هشتم و تکرار آن است، و نیازی به جواب جداگانه ندارد، ولی در این جا دو نکته را می افزاییم:
1.معاویۀ بن أبی سفیان، نخستین فردی است که سبّ و دشنام به صحابه را رسمی کرد و آشکارا خلیفۀ وقت و امام برگزیده را لعن می کرد حتی وقتی شنید، سعد بن ابی وقاص، علی را لعن نمی کند، از او پرسید: مالک لا تسبّ علیّاً؟ چرا علی را دشنام نمی دهی؟ او در پاسخ گفت: علی سه فضیلت دارد که هیچ یک از مسلمانان آن را ندارند و من آرزو می کنم من یکی از آنها را داشتم که برای مردم بهتر همۀ ثروتها بود.
آنگاه سه فضیلت را می شمارد که اجمالاً چنین است:
1.در یکی از غزوات، پیامبر علی را همراه خود نبرد و او را جانشین خود در مدینه ساخت. علی به پیامبر گفت:‌ مرا نزد زنان و کودکان جا گذاشتی؟ پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که برای من مانند هارون برای موسی باشی، جز این که پس از من پیامبری نیست؟
2.روز خیبر فرمود: پرچم را به کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او، نیز او را دوست دارند؟ گردنها کشیده شد، و هر فردی آرزو می کرد که همان فرد باشد که پیامبر او را ستوده، ناگهان پیامبر فرمود: بگویید علی بیاید. علی آمد، در حالی که از دردچشم می نالید، پیامبر با آب دهان چشم او را متبرک ساخت و بهبود بخشید و پرچم را به او داد و او آن قلعه را فتح کرد.
3.وقتی آیۀ مباهله نازل شد، و قرار شد که طرفین زنان و کودکان و افراد بسیار نزدیک خود را برای مباهله فرا خوانند، پیامبر علی و دخت گرامیش و حسن و حسین را فرا خواند و گفت:‌«اللّهمّ هؤلاء أهلی...».(1)
اکنون سؤال می شود: آیا مردی که چنین فرد برجسته ای را دشنام می دهد، و واعظان درباری را وا می-دارد که به او دشنام بدهند، یک فرد مسلمان است؟
خوب است از زبان نویسنده تفسیر «المنار» بشنوید:
در شهر استانبول مجلسی برپا شد و یکی از بزرگان کشور آلمان در حالی که یکی از شرفای مکه نیز در آن بود چنین گفت:‌ بر ما مردم اروپا لازم است مجسمۀ طلایی معاویة بن ابی سفیان را در بزرگترین میدان های برلین نصب کینم!
حاضران گفتند: چرا؟ گفت: ‌به خاطر آن که او نظام حکومت اسلامی را که بر اساس دموکراسی بود، به نظام سلطنتی موروثی برگرداند و اگر چنین نبود، اسلام جهان را می گرفت، و مردم آلمان و تمام ملل اروپایی باید پیروان دین اسلام می بودند.(2)
استاد بخاری یعنی اسحاق بن راهویه می گوید: یک حدیث صحیح درباره معاویه نمی شناسد، بخاری با ظرافت خاصی در مورد معاویه گذاشته زیرا به جای «باب فضایل معاویه» گفته «باب ذکر معاویه» . به تعبیر احمد بن حنبل «دشمنان علی چون هیچ عیبی در او ندیدند به سمت فضیلت سازی برای دشمن وی یعنی معاویه رفتند و الّا هیچ فضیلتی بر او نیست.(3)
پی نوشت ها:
1. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی، حدیث 2404.
2. المنار، ج 11، ص 260.
3. فتح الباری، کتاب فضائل الصحابه، باب ذکر معاویه

سؤال21: آیا پیامبر بر تربت کربلا سجده کرده است؟
پاسخ:
بارزترین مظاهر بندگی سجده بر خاک پاک است، شیوه ای که پیامبر آن را به مسلمانان آموزش داد و فرمود: «جعلت لی الأرض مسجداً و طهوراً».(1)
بنابراین خاک، از نظر این حدیث دو ویژگی دارد:
1.باید پیشانی را بر آن نهاد، 2. همین خاک، در صورت نبودن آب، تیمم بر خاک جایگزین وضو و غسل است.
متأسفانه این دستور پیامبر سالهاست که از مساجد اهل سنت برچیده شده است، در حالی که در گذشته به خاطر نبودن امکانات مالی بر حصیر یا بر زمین سجده می کردند، ولی امکانات مالی سبب شد که همۀ مساجد مفروش گشته و این سنت رسول خدا از میان برود.
شیعه معتقد است که باید به هنگام نماز بر زمین یا چیزی که از زمین می روید، سجده کرد، و در این مورد، دلایلی دارند که مشروح آن را در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف» می خوانید.(2)
ولی در عین حال، از نظر روایات، سجده بر تربت کربلا فضیلت بیشتری دارد. و این نه به خاطر آن است که برای حسین سجده می کنیم، بلکه سجده برای خداست و تربت (خاک حسینی) به اصطلاح فقهی «مسجود علیه» (محل سجده گاه) است و این یک کار مستحب است نه واجب، و نکتۀ آن این است که این خاک، با خون بزرگترین سرداران اسلام که پایه های حکومت امویان را متزلزل ساخت عجین گشته است. سجده بر این تربت یادآور جانبازی ها و فداکاری های آن حضرت و 72 تن از شهیدان راه خداست که مرگ سرخ را بر زندگی مذلّت بار ترجیح دادند، و امّا اینکه پیامبر بر تربت حسین سجده نکرد، -اگر صحیح باشد- برای این است که هنوز در زمان ملاک سجده وجود نداشت، زیرا هنوز این خاک به خون حسین آغشته و متبرک نگشته بود.
اصولاً شیوۀ بزرگان این بود که همیشه بر خاک امکنۀ متبرکه سجده کنند، مسروق بن اجدع متوفای 62 هجری از تابعان است، او در سفر خود خشتی از مدینه همراه می برد و بر آن سجده می کرد.(3)
از این گذشته، سجده بر تربت پاک، در خانه ها و در مسافرخانه ها و اماکن دیگر، چندان آسان نیست، و لذا تربت پاکی از پاک ترین خاک های جهان را به صورت جامد در آورده و همراه خود می برند، تا عمل به حکم الهی در همه جا، آسان باشد.
حال اگر قرار باشد، در این مورد جواب نقضی بگوییم، یادآور می شویم: آیا پیامبر بر این فرش های گران قیمت که در مساجد انداخته اید و سجده می کنید، سجده کرده است؟ و با این که او بر سنگ ریزه های مسجد و گاهی بر حصیر سجده می کرد.
شگفت اینجاست پیامبر اصرار می ورزید که انسان بر خاک سجده کند و حتی کسانی که بر غیر خاک سجده می کردند، مانع را از زیر پیشانی آنان می کشید، و می فرمود: «پیشانی خود را به زمین بچسبان(4)»، و روایت به این مضمون، بیش از آن است که در اینجا نقل شود. اکنون اصرار بر این است که بر فرش های گران قیمت سجده کنند، باید گفت اکنون زمانی است که سنت ها بدعت و بدعت ها سنت شده است!
در پایان شایسته یادآوری است امّ سلمه می گوید: پیامبر خدا در حالی که اشک می ریخت فرمود:
«أتانی جبرئیل بالتربة التی یقتل علیها الحسین، فهی التی أقلّب فی کفی».(5)
«این تربتی که در دست من است جبرئیل آن را آورد و گفت: حسین در آن نقطه کشته می شود».
پی نوشت ها:
1. صحیح بخاری، ج1 ، ص 91، کتاب تیمم، حدیث 2.
2. الانصاف، ج 1، ص 234-267.
3. مصنف ابن ابی شیبه، ج 2، ص 172.
4. العزیز شرح الوجیز معروف به شرح کبیر، ج 1 ، ص 252.
5. طبقات ابن سعد، ج 8 ، حدیث 79، ترجمه امام حسین(ع) طبرانی معجم کبیر: 3/114-115، حدیث2817

سؤال22 : شیعه می گوید صحابۀ پیامبر بعد از رحلت او مرتد شده اند؟
پاسخ:
گردآورندۀ سؤال هیچ نوع آگاهی از مکتب خود ندارد. تو گویی نظر او فقط این بوده که مطالب را جمع کند، ولی غافل از آن که اهل سنت طبق روایات صحیحین، برخی از صحابه را پس از رحلت رسول خدا مرتد می دانند. بخاری در صحیح خود نقل می کند:
پیامبر فرمود: من پیشگام شما به سوی حوض کوثر هستم.
هر کس بدانجا بیاید از آن می نوشد و هر کس بنوشد هیچگاه تشنه نمی شود، آنگاه گروهی به نزد من آیند من آنها را می شناسم و آنها نیز مرا می شناسند، سپس آنان را از من جدا می کنند، من می گویم: اینان از من هستند، به من می گویند: تو نمی دانی بعد از رحلت تو چه کارهایی انجام داده اند؟ آنگاه می گویم: کسانی را که دین مرا دگرگون ساختند، از من دور کنید!(1)
بخاری و مسلم هر دو نقل کرده اند: روز قیامت، گروهی از اصحاب من بر من وارد می شوند. آنان را از حوض دور می کنند، من می گویم خدایا آنان اصحاب من هستند، به من گفته می شود، تو نمی دانی بعد از تو چه بدعت هایی در دین پدید آوردند، آنها مرتد شده اند و به حال پیش از اسلام بازگشته اند.(2)
در این مورد، فزون از 10 حدیث صحیح از پیامبر نقل شده و همگی حاکی از ارتداد گروهی از صحابه است.(3)
آیا شیعه صحابه را تکفیر می کند یا مؤلفان این کتاب ها؟
شیعه هرگز صحابه را تکفیر نکرده، زیرا گروهی عظیمی از آنان بر بیعت امام علی باقی مانده و پیشگامان تشیع بودند و گروه زیادی از صحابه برای ما شناخته نیستند، و ما دربارۀ آنان جز خیر گمانی نمی بریم، و گروهی بیعتی را که با امام داشتند، شکستند و اینها از نظر شیعه پیمان شکنان هستند که در اسلام حکمشان روشن است.
پی نوشت ها:
1. - صحیح بخاری، ج 9، کتاب الفتن، ص 46.
2 و3. جامع الاصول، نگارش ابن اثیر، ج 11، کتاب حوض، ص 12، شماره 7972. و در پیش گفتار برخی از روایات نقل شد

سؤال23 : چرا امامت در اولاد حسین بن علی ادامه یافت نه در فرزندان حسن بن علی.
پاسخ:
حضرت ابراهیم دارای دو فرزند به نام های اسماعیل و اسحاق بود، چرا نبوت تا عصر رسول خدا در نسل اسحاق استمرار یافت نه در نسل حضرت اسماعیل؟
حضرت یعقوب، 12 فرزند داشت، و رشتۀ نبوت در نسل یکی از آنها استمرار یافت حتی «بنیامین» که برادر تنی یوسف بود، از این منقبت محروم گشت.
پاسخ اینها را خدا در یک کلمه بیان کرده است: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».(انعام/124)

سؤال24 : چرا در مدتی که پیامبر بیمار بود، حتی در یک نماز، علی پیشنماز مردم نشد؟ زیرا امامت صغری دلیلی بر امامت کبری است؟
پاسخ:
گردآورندۀ سؤال ها واقعاً از نظر فکر و اندیشه کودکی بیش نیست، به شهادت این که می گوید: اگر کسی به اذن پیامبر پیشنماز شد، این دلیل بر امامت کبری و رهبری جامعه به وسیلۀ اوست. در کجای دنیا اگر کسی به سمت پایینی منصوب شد، دلیل بر شایستگی او برای بالاترین ستمهاست؟ ابوبکر خواه امامت نماز را در دوران بیماری پیامبر بر عهده گرفته باشد یا نه، یا به دستور پیامبر بوده یا نه چنین عملی گواه بر هیچ منصبی از مناصب ولایت و خلافت نیست.
شگفت اینجاست که در اینجا عدم امامت علی را در نماز جماعت دلیل بر عدم خلافت و ولایت او می گیرد، ولی باید به خاطر بسپارد که اگر چنین ولایتی دلیل بر خلافت است، امیر مؤمنان بالاتر از این را در غزوۀ تبوک بر عهده گرفت، زیرا در مدینه چهار ماه تمام، تمام وظایف پیامبر که یکی از آنها امامت نماز بود بر عهدۀ او بود و لذا به او گفت: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی».
شگفتا اشخاص متعددی در غیاب پیامبر امامت در نماز را به عهده گرفتند که بیشترین مورد آن از «ابن ام مکتون» بوده است ولی هرگز احدی عمل او را دلیل بر شایستگی او برای امامت نداشته است.
در پایان یادآور می شویم هرگز دلیلی بر عدم امامت جماعت حضرت علی در دوران بیماری پیامبر وجود ندارد.

سؤال25: اگر امام دوازدهم به خاطر ترس از ستمگران در غار پنهان شده است اکنون با برپایی دولت ایران چرا ظهور نمی کند؟
شما می گویید علت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است. این نظر اکنون با برپایی دولت ایران برطرف شده است، چرا امام ظهور نمی کند؟
پاسخ:
نخست از گردآورندۀ پرسش ها می پرسیم در کدام کتاب و سخنرانی شیعه گفته است که حضرت مهدی(عج) در غار پنهان شده؟ آیا این راه امانتداری و روش علمی است که نسبت های ناروایی را به جمع عظیمی از امت اسلام بدهید و بعداً جواب بخواهید؟
و امّا سرداب منسوب به حضرت، آنجا معبد و عبادتگاه حضرت بوده، و از همانجا خدا او را از چشمها پنهان داشت، چنان که حضرت مسیح را در همان نقطه ای بود از دیدگاه پنهان ساخت و هم اکنون زنده است، و امّا اینکه چرا ظهور نمی کند در حالی که نظامی مانند نظام جمهوری اسلامی پیشتیبان اوست حاکی از آن است که گوینده از فلسفۀ غیبت آن حضرت آگاه نیست. فلسفۀ غیبت آن حضرت، تنها ترس از ترور نیست بلکه شرایطی دارد که تا آن شرایط فراهم نشود ظهور او رخ نمی نماید. اینک آن شرایط به صورت اجمال:
1. آمادگی روانی در ملت ها: مردم جهان باید برای اجرای اصول اخلاقی و دینی، تشنه و آماده گردند و تا زمانی که مردم جهان چنین تشنگی نداشته باشند عرضۀ هر نوع برنامۀ مادّی و معنوی مؤثر نخواهد بود. امام باقر می فرماید: ‌روزی که قائم آل محمد قیام کند، خدا دست خود را بر سر بندگان می گذارد و در پرتو آن خردها را کامل می کند و شعور آنان به بالاترین حد خود می رسد.(1)
2. تکامل علوم و فرهنگ های انسانی: برای برقرار ساختن یک حکومت جهانی الهی، بر اساس عدل و داد، نیاز به پیشرفت علوم و دانش های مادی و فرهنگ اجتماعی است.
3. تکامل وسایل ارتباط جمعی: چنین حکومتی نیز به وسایل پیشرفتۀ ارتباط جمعی دارد بتواند مقررات و احکام و رهنمودهای خود را در مدت کوتاهی به سراسر جهان برساند.
4. پرورش نیروهای انسانی: از همۀ اینها بالاتر، رسیدن به چنین هدفی و پی ریزی چنین انقلابی به کادرهای پرتوان و کارآموزده نیز دارد که در واقع موتور محرک این انقلاب را تشکیل می دهد و فراهم آمدن چنین افراد پاکباخته و فداکار و ورزیده به زمان نیاز دارد.
مسألۀ مهدویت از مسائل مسلم و روشن و مورد اتفاق همۀ مسلمانان است، و احادیث آن در حدّ تواتر است، و از نظر سلفی ها، مهدویت یکی از عقاید اسلامی است ما نیز می پرسیم چرا با وجود مسلمانان و دولت های اسلامی در قرون متمادی هنوز ظهور نکرده است بنابراین متأسفانه این فرد کودک گونه، نه از نظریات بزرگان مکتب خود آگاهی دارد و نه کتابی را در این زمینه خوانده است.
پی نوشت ها:
1. کافی، کتاب العقل، ج 1، ص 25، حدیث21.