بسمعه تعالی
این بحثی است که با این طلبه سنی صورت گرفت و بحث از مطلبی شروع شد که بنده در مورد عصمت پیامبران از خطا و گناه نوشتم اما ایشان طبق نظر اهل سنت قائل به خدا و گناه در پیامبران می باشد که بنده جواب های کاملی دادم.
بسمعه تعالی
این بحثی است که با این طلبه سنی صورت گرفت و بحث از مطلبی شروع شد که بنده در مورد عصمت پیامبران از خطا و گناه نوشتم اما ایشان طبق نظر اهل سنت قائل به خدا و گناه در پیامبران می باشد که بنده جواب های کاملی دادم.
مناظره با سنی
با سلام
این مناظره ای است با یکی از طلبه های سنی که اعتقاد به بعضی از فضائل خلفا که واقعیت ندارد می باشد و در این موضوع مناظره کردیم و شکست خوردند.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
بنده چند سؤال از شما دارم
1)ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم از مهاجرین بودند و این سه به همراه طلحه و زبیر از سابقون اولون بوده و در نتیجه طبق آیه 100 سورۀ توبه الله از آنها راضی است«رضی الله عنهم و رضو عنه »
2)از امام محمد باقر رضی الله عنه روایت است که:«یک منادی از آسمان، در اول روز ندا می دهد علی و یارانش پیروز و رستگارند؛ و یک منادی در آخر روز ندا می دهد که همانا عثمان و یاران و طرفدارانش رستگارند»
فروع کافی ج 8 ص 209
3)رسول خدا فرمود شرکت کنندگان جنگ بدر آمرزیده شده اند: عمر و طلحه و زبیر و سایر صحابه اکثرا در جنگ بدر حضور داشتند و عثمان بخت حضور نداشت زیرا همسرش(دخت رسول الله) بیمار بود و عثمان از او نگهداری می نمود
4)ثانی اثنین اذهما فی الغار کیست؟ آیا این فرد که مورد اشارۀ الله قرار می گیرد همان ابوبکر است؟
فعلا به این پرسش ها پاسخ درست و صحیح بدهید تا پرسش های بعد را مطرح نمایم
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام دوست عزیز
ممنون از سوالات خوبتون.
1. در اینکه ایشان از مهاجرین بودند حرفی نیست ولی آیه شریفه در بیان سابقون و اولون بودن این افراد نیست . فرض شما کلا غلط است.حتی طبق نظر اهل تسنن ، این آیه شامل همه صحابه نیست.
2. از قدیم میگند دروغگو کم حواس میشه(منظور جاعل حدیثه). این فروع کافی از کی تا حالا 8 جلد داشته که ما خبر نداشتیم؟بلکه جهت اطلاع عرض کنم بر عکس هست:
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: ای اباحمزه ! همانا کسی (واقعا) بندگی خدا را می کند که شناخت به او داشته باشد. واما کسی که شناخت به او ندارد مانند کسی است که عبادت و بندگی غیر او را می کند این چنین که مخالفین را در گمراهی می بینی. ابوحمزه می گوید عرض کردم: خدا امور شما را اصلاح فرماید معرفت و شناخت خدا چیست ؟
حضرت فرمودند: شناخت خدا و معرفت به او چنین است که در پیروی از امیرمومنان علی علیه السلام و اقتدا به او و پیشوایان هدایت(امامان) بعد از او، و برائت و بیزاری از دشمنان ایشان به سوی خدا، تایید و تصدیق خدا و رسول ص را بکند. ابوحمزه می گوید: عرض کردم خدا امور شما را اصلاح فرماید چه عملی را انجام دهم تا حقیقت ایمان را در خود کامل کنم؟ حضرت فرمودند: دوستی کن با دوستان خدا و دشمنی کن با دشمنان خدا و با راستگویان باش همانطور که خدا تو را امر فرمود. (کونوا مع الصادقین)ابوحمزه گوید عرض کردم: دوستان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: دوستان خدا حضرت محمد رسول خدا ص و علی و حسن و حسین و علی بن حسین علیهم السلام پس امر منتهی به ما میشود و سپس به سوی فرزندشان جعفر علیه السلام اشاره نمود.
و فرمودند: پس هر کس که دوست بدارد ایشان را همانا دوستدار دوستان خداست و با راستگویان است. همانطور که خدا به او فرمان داده است. ابوحمزه گوید: عرض کردم خدا امور شما را اصلاح فرماید، دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: چهار بت هستند. عرض کردم: چه کسانی هستند؟ فرمودند: ابوالفصیل و رمع و نعثل و معاویه (ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه) و هر کس که متدیّن به دین آنها باشد. پس هر کس که با آنان دشمنی کند همانا با دشمنان خدا دشمنی کرده است.
بحارالانوار ج27ص57ح16
و امام باقر علیه السلام فرمودند: همانا آن دو شیخ (عمر و ابابکر) از دنیا رفتند وتوبه نکردند و به یاد نیاوردند آن ظلمهایی که در حق امیرالمومنین علیه السلام روا داشتند پس لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آن دو باد.
اصول کافی, ج8 ص 246 ح343
3. سند حرف شما کجاست که رسول خدا اینچنین فرمودند؟جالبه بدونید ابوبکر و عمر اصلا موافق جنگ نبودند و دنبال بهانه بودند که طبق معمول فرار کنند:
پیامبر اسلام در جنگ بدر از مهاجران و انصار نظر مشورتی خواست . ابوبکر برخاست و گفت : قریش تا کنون ذلت ندیده اند و ما هم با آمادگی جنگی خارج نشده ایم . پیامبر فرمود : بنشین . عمر بن خطاب برخاست و مانند ابوبکر سخن گفت . پیامبر فرمود : بنشین . مقداد برخاست و اعلان کرد که ما پیروخالص تو هستیم . پیامبر فرمود : خدا تو را رحمت کند . ( بحار الانوار ج 19 ص 217 . فروغ ابدیت ج 1 ص 493 و تاریخ تحقیقی اسلام ج 2 ص 265 .
4. نه خیر درست نیست و این حرف اهل تسنن است که چون فضیلتی برای اولی ندارند دست هبه جعلیات زدند.
من از شما هفت سوال می پرسم . اگر پاسخ دادید و مرا قانع كردید می پذیرم كه شخصی كه همراه با پیامبر بوده ، همان ابوبكر است.
سوال اول: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه در آن پیامبر فرموده باشد كه ابوبكر با من درون غار بوده است.
سوال دوم: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه ابی بکر در طول حیاتش گفته باشد که من با پیامبر به غار رفته ام و از خاطرات همراهی با پیامبر در غار گفته باشد.
سوال سوم : یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه فرزندان ابی بکر گفته باشند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است.
سوال چهارم: یك مورد را از تاریخ یا یك حدیث معتبر نقل كنید كه کفار و مشرکین مکه به همراهی ابوبکر با پیامبر اعتراف كرده باشند.
به خصوص آنکه بلاذری در کتاب خودش روایت صحیحی را نقل کرده است که:
ابو كرز قیافه شناس که تعقیب کنندگان را تا غار رسانده است آثار رد پای پیامبر را در جلوی غار مشاهده کرده ولی او و عبدالعزی فرزند ابوبکر اثر قدم ابوبکر را در نزدیکی غار ندیده اند. این روایت را راوندی هم تایید کرده است. ر. ك : فتوح البلدان ج 1 ص 64.
سوال پنجم : بر اساس روایات زیر كه در صحیح بخاری آمده است ، ابوبكر با عمر هجرت كرده بود. چگونه می شود هم زمان با پیامبر هم هجرت كرده و یار درون غار پیامبر باشد؟
ابوبکر و عمر و سالم غلام ابی حذیفه وابوسلمه و زید وعامربن ربیعه ازمکه به مدینه مهاجرت کردند و در راه نماز جماعت را به امامت سالم خواندند.
متن حدیث اول:
حدثنا عثمان بن صالح: حدثنا عبدالله بن وهب: اخبرنی ابن جریج: ان نافعآ اخبره: ان ابن عمر رضی الله عنهما اخبره قال:
کان سالم مولی ابی حذیفه یوم المهاجرین الاولین و اصحاب النبی(ص) فی مسجد قبا، فیهم ابوبکروعمر و ابو سلمه و زید و عامر بن ربیعه.
ترجمه: (( سالم غلام ابی حذیفه – روزی که مهاجرین هجرت کردند – و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود. )) . صحیح بخاری رقم 7175 باب استقضائ الموالی و استعمالهم .
متن حدیث دوم:
حدثنا: ابراهیم بن المنذر قال: حدثنا انس بن عیاض، عن عبید الله، عن نافع، عن ابن عمر قال: لما قدم المهاجرین الاولون العصبه- موضع بقبا- قبل مقدم رسول الله (ص) کان یومهم سالم مولی ابی حذیفه، وکان اکثرهم قرآنآ.
ترجمه: هنگامی که اولین مهاجرین رسیدند به عصبه – موضعی در مسجد قبا – قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه ( بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود.
. صحیح بخاری رقم 692.
سوال ششم: چرا عایشه كه ام المومنین اهل سنت و فرزند ابوبكر است در شان نزول آیه 40 سوره توبه یعنی همین آیه اذ هما فی الغار می گوید:
هرگز در مورد ما ( خانواده ) قرآنی نازل نشده است.
1. بخاری ج 6 ص 42 چاپ دارالفکر بیروت.
2. تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 199.
3. البدایه و النهایه ج 8 ص 96.
سوال هفتم: پسر ابی بکر جزء تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابی بکر همراه ابی بکر بود:
عبد الرحمان پسر ابوبکر که عبد العزی هم نامیده می شد یک فرد کافر معاند و محارب اسلام بود. (تاریخ ابن عساکر ج 13 ص 280) و در آن روزها که مرد بالغی بود یکی از مشرکین بود که پیامبر خدا را تعقیب می کرد. حتی در جنگ بدر هم در صفوف کافران بود. او هم جزء تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابوبکر هم زندگی می کرد. مختصرتاریخ دمشق ابن منظور ترجمه عبدالرحمان ابن ابی بکر و نیز اسد الغابه شرح حال همین عبدالرحمان.
سوال: طبق داستان تحریفی غار که اهل سنت می گویند پیامبر آن روز به خانه ابوبکر رفته و با او وعده گذاشته است، چگونه با وجود عبدالرحمان (عبد العزی) كه محارب و دشمن پیامبر بود ، چنین قضیه ای امکان دارد؟
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
سؤالات مرا فراموش کردی برادر مسلمان؟
چه شد؟
پاسخی نداری یا اینکه در حال جستجو برای یافتن پاسخی؟
من منتظر پاسح شمایم مؤمن
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام دوست عزیز
نه خیر. نظرات و سوالات دوستان باید به ترتیب پاسخ داده شود که حق کسی ضایع نشود.
البته بنده هم همیشه پشت سیستم نیستم و بعضی موارد دو سه روز طول میکشه تا جواب بدم مخصوصا زمانی که نظرات و سوالات زیادی باشد.
پس در گرفتم جواب خیلی عجله نداشته باشید.
پاسخ رو دادم پایین میتونید ببیند.
چند سوال هم بنده از شما دارم لطفا اگر پاسخی دارید بفرمایید:
.1 آیا صحیح است كه ابوبكر توطئه ترور حضرت على را طراحى كرد و این مأموریت را به خالدبن ولید واگذار نمود؟ ولى از اجراى آن و لو رفتن نقشه و عواقب آن ترسید و آن را در نماز لغو كرد. سمعانی: «روى عنه ـ اى الرواجنی حدیث ابى بكر انه قال لا یفعل خالد ما أمر به. سألت الشریف عمر بن
ابراهیم الحسینی بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلك
فنهى عن ذلك. الأَنساب 3: 95. چنانچه سمعانى آنرا نقل مى كند. آیا باز هم مى توان ادعا كرد كه روابط آن دو حسنه بوده و به یكدیگر احترام مى گذاشتند.؟
.2 آیا صحیح است كه مى گویند، مردم از تعیین عمر به خلافت توسط ابوبكر ناراضى بودند و توسط طلحة بن عبیداللّه نارضایتى خود را از یك فرد تندخو و خشنى همچون عمر، اظهار داشتند. عن عثمان بن عبیدالله بن عبدالله بن عمر، قال: لما حضرت ابابكر الوفاة دعا عثمان فأملى علیه عهده، ثم
أغمی على ابى بكر قبل ان یملى احدأ، فكتب عثمان: عمربن الخطاب. فأفاق ابوبكر فقال لعثمان كتبت
احدأ فقال: ظننت لما بك و خشییت الفرقة فكتبتُ عمر بن الخطاب. فقال: یرحمك الله اما لو كتبت نفسك
لكنت لها اهلا. فدخل علیه طلحة بن عبیدالله. فقال: انا رسول من ورائى الیك، یقولون: قد علمت غلظة
عمر علینا فى حیاتك فكیف بعد وفاتك اذا اُفضِیَتْ الیه اُمورنا والله سأئلك، فانظر ما أنت قائل؟... كنز العمّال
5: 678.
.3 آیا صحیح است كه مى گویند: تمامى انصار، و جمع بزرگى از مهاجرین با بیعت ابوبكر مخالف بودند. چنانچه عمربن الخطاب تصریح كرده و مى گوید: «حین توفى اللّه نبیه ـ أنَّ الانصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما».صحیح بخارى 8: 26 ـ كتاب المحاربین، باب رجم الحبلى
هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت كردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند، بنابر این چگونه مدعى هستیم كه خلافت ابوبكر بإجماع و اتفاق مسلمین بوده؟
.4آیا صحیح است كه مى گویند: حضرت على و عباس بن عبدالمطلّب ـ عم پیامبر اكرم ـ حكومت ابوبكر و عمربن الخطاب را حكومت هاى بر اساس دروغ و خیانت، پیمان شكنى و گناهكارى مى دانستند. و تا آخر عمر نظرشان همین بود. در صحیح مسلم آمده كه، عمربن الخطاب به حضرت على و عباس مى گوید: «فلما توفی رسول اللّه قال ابوبكر: أنا ولی رسول اللّه، فجئتما تطلب میراثك من ابن أخیك ویطلب هذا میراث إمراءته عن أبیها، فقال ابوبكر قال رسول اللّه: ما نُورث ما تركنا صدقة، فرأیتماه كاذباً آثما، غادراً خائناً، واللّه یعلم اِنه لصادق بارّ راشد تابع للحق ثم توفی ابوبكر وأنا ولی رسول اللّه ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ و ولی أبی بكر فرأیتمانی كاذباً آثما غادراً خائناً».صحیح مسلم 3: 143 كتاب الجهاد ـ باب حكم الفیء ـ بخارى، 3: 287، كتاب النفقات، باب 3 حبس نفقه
الرجل قوت سنته على اهله و ج 4: 262 كتاب الاعتصام بالكتاب و السنة، باب ما یكره من التعمق و التنازع
و ج4، ص 165، كتاب الفرائض، باب قول النبی لا نورث ج 2، ص 187 و كتاب الخمس ج 2 ص 187 باب فرض
الخمس.
.5آیا صحیح است كه مى گویند در جنگ اُحد هنگامیكه كار بر مسلمانان سخت گردید دو نفر از صحابه رسول خدا ـ و از سرشناسان ـ تصمیم به فرار و پناهندگى به یهود و نصارى داشتند و خداوند این آیه را نازل گردانید: (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى اولیاء) المائدة: آیه 51 چنانچه مفسرانى همانند بغوى آن را نقل مى كنند. قال البغوى: قال السدى: لما كانت وقعة احد اشتد الإمر على طائفة من الناس وتخوفوا أن یدال علیهم
الكفار، فقال رجل من المسلمین أنا ألحق بفلان الیهودى وأخذ منه أماناً اِنى أخاف أن یدال علینا الیهود.
وقال رجل اخر: أنا الحق بفلان النصرانى من اهل الشام و أخذ منه أمانا. فأنزل اللّه هذه الایة وینها هم عن
موالاة الیهود والنصارى. تفسیر البغوى المسمى بمعالم التنزیل ـ بهامش تفسیر الخازن وتفسیر الخازن
المسمى لباب التأویل فى معانى التنزیل ـ علاء الدین الخازن. تفسیر أبى الفداء: 2: 68
راستى این دو نفر كه بودند؟ بعضى گویند ابوبكر و عمر بودند، آیا این حقیقت تلخ واقعیت دارد؟
.6 آیا صحیح است آنچه مى گویند: حتى یك حدیث صحیحى كه پیامبر ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ، ابوبكر را صدیق خوانده، و یا عمر، را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت على است؟
چنانچه طبرى به نقل از عباد بن عبدالله مى گوید: «سمعت علیاً یقول: أنا عبدالله واخو رسوله وأنا الصدّیق الأكبر. لا یقولها بعدی الا كاذب مفتر، صلیت مع رسول الله ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ قبل الناس بسبع سنین».تاریخ طبرى 1: 537. مسند زید ح 973. ـ سنن ابن ماجه 1: 4 - مستدرك حاكم 3: 44 ـ ولى حاكم حدیثى
را از حضرت على درباره صدیق بودن ابوبكر آورده، كه ذهبى آن را منكر ـ ضعیف ـ دانسته
است. ج 3: 62 ـ و در شرح نهج 13: 228: لا یقولها غیرى، و در الاصابه 7: 293. پیامبر فرمود: هو الصدیق
الاكبر و هو فاروق هذه الامة
.7 آیا صحیح است كه اهل سنت، ابوبكر را از پیامبر اكرم بالاتر مى داننچ؟ و مى گوینچ كه زنى نزد پیامبر آمده و گفت خواب دیدم درختى كه در خانه ام هست شكسته، پیامبر فرمود شوهرت مى میرد.، او ناراحت شد و از محضر حضرت بیرون آمد و در راه ابوبكر را دید و خواب را براى او تعریف كرد. ابوبكر گفت: شوهرت از سفر باز مى گردد. همانطور هم شد، آن زن روز بعد به عنوان گلایه نزد پیامبر آمد و اعتراض كرد، ناگهان جبرئیل نازل شد و گفت: خدا شرم دارد از اینكه دروغ بر زبان ابوبكر صدیق جارى كند، یعنى بر زبان پیامبر دروغ جارى بشود تا مبادا شخصیت ابوبكر زیر سؤال برود. نزهة المجالس 2: 184
یا محمد! الذی قلته هو الحق، ولكنَّ لمّا قال الصدّیق إنّكِ تجتمعین به فی هذه اللیلة. إستحیا اللّه منه أن یجری على لسانه الكذب لانه صدیقٌ فأحیاه كرامة له.
و سوالات زیاد دیگری که اگر پاسخ اینها رو دادید خواهم گفت
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
مثل این است که هر نظری تأیید می شود اما نظر مرا تأیید نمی نمایی؟
سیدنا امیرالمؤمنین علی کرم الله التعالی وجهه مگر پاسخ های نامۀ معاویة بن ابی سفیان را نمی نوشت که تو اینگونه نظریات مرا حذف می کنی؟
یا شاید سخن حق لرزه بر اندامت انداخت؟
همۀ شما همین گونه هستید دم از امیرالمؤمنین علی می زنید دم از حسن و حسین رضی الله التعالی عنهما می زنید اما عملتان هیچ شباهتی به آن بزرگواران ندارد رضی الله عنهم
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
نظرات شما رو پاسخ دادم .
متاسفانه همین تهمت ها و قضاوت های نادرست شماست که اجازه هدایت رو به شما نمی دهد.
بنده بعضی نظرات رو سه روز طول میکشد تا تایید کنم ولی نظرات شما رو کمتر 7 ساعت پاسخ دادم و مجور شدم تا این وقت شب بیدار باشم و به همه نظرات هم پاسخ دهم که حق اونهایی که در اولویت بودند ضایع نشود.
پیشاپیش عذرخواهیتون رو بابت این تهمت و قضاوت عجولانه پذیرا هستم.
اما سوالاتی جدید از شما:
1. از این دو جمله چه نتیجه ای می گیرید :
.الف پیا مبر اکرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است وهر که مرا بیازارد خدا را آزرده است.
.ببخاری می گوید : «فاطمه در حالت خشم وغضب ابی بکر را ترک گفته وبر او غضبناک ماند وبا او حرف نزد تا وفات نمود، آنگاه علی بر او نماز گزارد وشبانه دفنش نمود و ابوبکر را خبر نکرد که بر جنازه حاضر شود ونماز گزارد».
و ابن قتیبه دینوری می گوید: «فاطمه در بستر بیماری به ابوبکر و عمر گفت: همانا من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما مرا آزردید و من از شما راضی نیستم و هنگام دیدار پیامبر از شما شکایت خواهم کرد.» و ادامه می دهد : «فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و (وهجرته الی ان ماتت.(
- بخاری در مسلم، محمدبن یوسف گنجی شافعی در باب 99کفایه :./ابو محمد عبد الله ابن مسلم بن قتیبه دینوری در صفحه 14الامامه والسیاسه.
2. خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت اینها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند، یعنى هر یک از اینها لیاقت رهبرى امت اسلامى و جانشینى پیامبر را دارند، بعداً گفت: اگر کسى از آنها مخالفت کرد، گردنش را بزنید! چگونه کسى که لیاقت خلافت دارد جایز القتل مى شود؟
3. آیا صحیح است كه مى گویند: ابوبكر پس از پنجاه نفر و حتى پس از عمربن الخطاب اسلام آورد، چنانچه از سعدبن أبی وقاص نقل شده است كه ادعاى بعضى، مبنى بر اینكه او اولین مردى است كه اسلام آورد، دروغ و كذب است ; «محمد بن سعد، قلت لأبی، أكان ابوبكر اولكم اسلاماً؟ فقال: لا و لقد اسلم قبله اكثر من خمسین». تاریخ طبرى 1: 54 . عسقلانى مى گوید: «... فقد كان حینئذ جماعة ممن أسلم لكنهم كانوا یخفونه من أقاربهم» فتح البارى 7: 29.
4.آیا صحیح است كه مى گویند ابوبكر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یك بار دست به شمشیر نبرده است و یك تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون كفار را به زمین نریخته است ; چنانچه ابوجعفر اسكافى این مطلب را فرموده است:
»لم یرم ابوبكر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293
با این حال چرا ما او را جزء مجاهدان و جهاد او را از جهاد حضرت على بالاتر مى دانیم. فخر رازى در تفسیر خود جهاد ابوبكر را از جهاد على أفضل مى داند. 1 : 173
آیا اگر روافض به ما سلفى ها بگویند: شما درباره حضرت ابوبكر غلو مى كنید ما چه جوابى داریم؟
5. آیا عمر، ابوبكر و عثمان و. .. در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟
6. چرا ابوبکر قبل ازین که اسلام بیاورد بیش از 40 سال مشرک بوده است من چگونه می توانم با این سابقه به او اعتماد کنم؟
و.........
عبدالرحمن
بسمه تعالی
اساسا ما نباید از یک موضوع بپریم به موضوعات دیگر
اول باید مشخص شود که مسائلی که بنده مطرح کردم درست است یا نادرست بعد شما از من بپرس تا بنده نیز به شما پاسخی صحیح بدهم.
آیۀ صد سورۀ مبارکۀ توبة:
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
این آیه در مورد سابقون اولون من المهاجرین و انصار هست
کلام وحی است و دیگر دخل و تصرفی در آن نمی شود
عثمان ذوالنورین و ذومهاجرتین بود یعنی از کسانی بود که هم به حبشه و هم به مدینه هجرت نموده بود
برادر عزیز چرا ابوبکر و عمر و عثمان کافران را نکشتند؟
عمر رضی الله عنه در جنگ بدر دایی خودش را به هلاکت رساند
طلحه و زبیر که ایشان نیز از سابقون اولون بودند هر دو پیشگامان جنگ بدر بودند
یا سعد بن ابی وقاص نیز همینطور
پس اگر بخواهید به دروغ بگویید که ابوبکر و عمر در جنگ بدر کاره ای نبودند طلحه و زبیر چه؟
آنان که از شمشیر زنان بزرگ اسلام بودند
رسول الله فرمود:«هرکس با شمشیر زبیر کشته شود به جهنم می رود»
امیرالمؤمنین علی فرمود: به قاتل زبیر مژدۀ جهنم بدهید!
پس طبق آیۀ 100 سورۀ مبارکۀ توبة خداوند از ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص راضی و خشنود است و در نتیجه در میابیم که اتهاماتی که به آنان وارد است دروغ است و دشمنان اسلام الله اینها را به دروغ به آنان نسبت دادند
مگر اینکه آیۀ قرآن وحی منزل نیست که این را عقل سلیم یک مسلمان قبول نمی کند
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام علیکم
خوب اگر اساسا اینطوره پس یک سوال مطرح کنید و اون رو بحث کنیم و تموم که شد به سوال بعدی برسیم نه چند سوال مطرح کنید.
هر چند این بحث ها آخرش نتیجه نداره بخاطر تعصب هایی که شماها دارید.
اولا که عثمان ذوالنورین نیست.اهل سنت(تسنن در واقع) از ابن عباس نقل كرده اند كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هیچ درختى نیست جز آن كه بر هر برگى از آن
نوشته شده «لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله، ابوبكر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورین».
در پاسخ مى گوییم: این حدیث از جعلیّات على بن جمیل رقّى است. طبرانى آن را نقل كرده و گفته است: جعلى است، و على بن جمیل، وضّاع و بسیار جعل كننده حدیث است. او متفرد به این حدیث است.
و از او معروف بن ابى معروف بلخى و عبدالعزیز بن عمرو خراسانى كه مردى مجهول است سرقت نموده است.(1)
ابونعیم اصفهانى نیز این حدیث را از طریق على بن جمیل وضّاع نقل كرده است.(2)
و نیز ختّلى در «الدیباج» از طریق عبدالعزیز بن عمرو خراسانى نقل كرده، كه به تصریح ذهبى در او جهالت است. و روایت باطل است، و آفت آن عبدالعزیز است.(3)
ابن عدى نیز آن را از طریق معروف بلخى نقل كرده، ولى بعد از آن مى گوید: «این معروف غیر معروف است و شاید آن را از على بن جمیل سرقت كرده باشد».(4)
ذهبى نیز در «میزان الاعتدال»(5) مى گوید: «این حدیث موضوع و جعلى است ولى مشهور به على بن جمیل است. ابوالقاسم بشران نیز در امالى خود از طریق محمّد بن عبد بن عامر سمرقندى نقل كرده است ولى او انسانى بسیار دروغگو و بسیار جعل كننده حدیث بوده است.
ابن عدى مى گوید: «او احادیثى را دنبال كرده كه نمى توان از آن متابعت كرد».(6)
خطیب بغدادى نیز از طریق حسین بن ابراهیم احتیاطى از على بن جمیل وضّاع نقل كرده است.(7)
ذهبى بعد از ذكر این حدیث از این طریق مى گوید: این حدیث باطل است و متهم به آن حسین احتیاطى است.(8) و در جایى دیگر مى گوید: این حدیث باطل است.(9)
و نیز ابن كثیر در «البدایة و النهایة» از طریق طبرانى نقل كرده و آن گاه مى گوید: «این حدیث ضعیفى است كه در سند آن كسانى اند كه راجع به آن ها حرف است و خالى از منكر نیست».(10)(11)
اما رد مورد آیه هم عرض کنم که علمای خودتان در مورد مقصود آیه اختلاف دارید :
ابن جوزی حنبلی می گوید درمورد مقصود این آیه از سابقین اولیه 6 قول موجود است :
1 . کسانی هستند که به دو قبله نماز خوانده اند . این نظر ابو موسی اشعری و سعید بن مسیب و ابن سیرین و قتاده است .
2 . کسانی هستند که در بیعت رضوان با رسول خدا بیعت نمودند . این نظر شعبی است .
3 . کسانی هستند که در جنگ بدر شرکت داشته اند . این نظر عطاء بن ابی ریاح است .
4 . همه صحابه هستند که به سبب صحبت رسول خدا ، به مقام سبقت رسیده اند . این نظر محمد بن کعب ال القرظی است.
5 . مقصود سابقین به ثواب وشهادت است . این نظر را ماوردی ذکر کرده است .
6 . کسانیکه قبل از هجرت اسلام آوردند ؛ این نظر قاضی ابو یعلی است.
زاد المسیر: ج3 ص333، بتحقیق محمد بن عبد الرحمن عبد اللّه، ط. دار الفكر ـ بیروت.
شبیه همین مطلب در تفسیر طبری نیز آمده است.
تفسیر الطبری: ج11 ص10، بتحقیق صدقی جمیل العطّار. ط. دار الفكر ـ بیروت.
سیوطی نظر هفتمی را بیان می کند که در آن آمده است : سابقین تنهت ابو بکر عمر علی سلمان و عمار یاسر هستند و برای این مطلب روایاتی را نقل می کند.
الدر المنثور: ج3 ص269. ط. الفتح ـ جدّة.
جدای از این اختلاف ایشان در معنای تابعین نیز اختلاف دارند :
ابن جوزی می گوید:
کسی که سابقین را همه صحابه دانسته است ، تابعین را همان تابعین صحابه ( تابعین اصطلاحی ) می داند . از ابن عباس نیز روایت شده است که مقصود کسانی است که تا روز قیامت به نیکی از ایشان تبعیت کنند .
اما کسی که می گوید سابقین متقدمین از صحابه هستند می گوید مقصود از تابعین کسانی است که در روش از ایشان تبعیت کرده اند . فضل سابقین به زودتر انجام دادن است ؛ اگرچه همه صحابه فضل صحبت را برده اند .
عطاء می گوید : اتباع به احسان آن است که یاد محاسن سابقین بوده و بر ایشان رحمت فرستد
زاد المسیر: ج3 ص333.
ابن جریر و سیوطی گفته اند مقصود کسانی است که از مسلمانان تا روز قیامت باقی می مانند.
جامع البیان: ج82 ص120، والدر المنثور: ج3 ص271.
ثعالبی نیز کلام شعبی را نقل کرده که می گوید:
مقصود از سابقین کسانی است که بیعت رضوان را درک کرده اند و تابعین باحسان سایر صحابه است و البته در این لفظ تابعین وسایر امت نیز به شرط احسان وارد می شوند
تفسیر الثعالبی: ج3 ص208، بتحقیق الدكتور عبد الفتّاح أبو سنة. ط. دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.
شوکانی نیز می گوید :
تابعین باحسان کسانی هستند که سابقین از مهاجر و انصار را تبعیت کرده اند . و ایشان صحابه ای هستند که بعد از آنها آمدند و نیز کسانی که بعد از آن تا روز قیامت هستند ؛ و مقصود تابعین اصطلاحی نیست .
ومقصود از "به نیکی" قیدی برای تابیعین است . یعنی کسانی که از ایشان تبعیت کردند در حالیکه با اقتدا به سابقین ، در کردار و گفتار ، نیکی را روش خود قرار داده بودند .
فتح القدیر: ج2 ص398. ط. عالم الكتب ـ بیروت.
حال با این همه تفسیر مختلف اهل سنت چگونه ادعا می کنند که این آیه به صراحت عدالت همه صحابه را بیان می کند ، خدا می داند!!!
جدای از همه این مطالب ، ما با استفاده از قرآن می گوییم که معنای سابق اصلا زودتر اسلام آوردن نیست بلکه سبقت در ایمان وکارهای نیک است. قرآن در چند جا لفظ سابق را مطرح کرده است :
ثُمَّ أورَثنَا الكِتَابَ الَّذِینَ اصطَفَینَا مِن عِبَادِنَا فَمِنهُم ظَالِمٌ لِنَفسِهِ وَمِنهُم مُقتَصِدٌ وَمِنهُم سَابِقُ بِالخَیرَاتِ بِإِذنِ الله ذَلِكَ هُوَ الفَضلُ الكَبِیرُ ( فاطر 32 )
سپس کتاب را به برگزیدگان از بندگانمان دادیم پس از ایشان کسانی هستند که به خودشان ظلم نموده اند واز ایشانند میانه روها واز ایشانند کسانی که به سوی نیکی ها با اجازه پروردگارشان سبقت می جویند . این همان فضل بزرگ است .
سَابِقُوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم وَجَنَّةٍ عَرضُها كَعَرضِ السَّمَاءِ وَالأرضِ (الحدید 21 )
سبقت بگیرید به سوی بخششی از پروردگارتان وبهشتی که وسعت آن مانند وسعت آسمان وزمین است
در همه این آیات سبقت تنها به سوی خیرات ومغفرت الهی مطرح شده است.
اما اصطلاحا سبقت در اسلام اگر ایمان همراه آن نباشد فائده ای ندارد . چون بسیاری از مسلمانان قبل دیگران اسلام آوردند اما به زور شمشیر .
قالَتِ الأعرَابُ آمَنَّا قُل لَم تُومِنُوا وَلَکِن قُولُوا أسلَمنَا (سوره حجرات آیه 14)
اعراب گفتند ما ایمان آورده ایم بگو ایمان نیاوردید بلکه بگویید اسلام آوریدم.
زبیر هم بله زمانی خوب بود و شمشیر اسلام داشت اما متاسفانه گمراه شد.
1. المعجم الكبیر، ج 11، ص 64، ح 11093.
2. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 304، رقم 249.
3. میزان الاعتدال، ج 2، ص 633، رقم 5120.
4. الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 6، ص 325، رقم 1806.
5. میزان الاعتدال، ج 4، ص 145، رقم 8660.
6. الكامل فى ضعفاء الرجال، ج 5، ص 371، رقم 1534.
7. تاریخ بغداد، ج 5، ص 4 و ج 7، ص 337.
8. میزان الاعتدال، ج 1، ص 540، رقم 2018.
9. میزان الاعتدال، ج 4، ص 146، رقم 8660.
10. البدایة و النهایة، ج 7، ص 230، حوادث سنه 35 هجرى.
11. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 434.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
حدثنا محمد بن بشار: حدثنا غندر: حدثنا شعبة، عن أبی إسحاق قال: سمعت البراء رضی الله عنه قال: لما أقبل النبی صلى الله علیه وسلم إلى المدینة تبعه سراقة بن مالك بن جعشم، فدعا علیه النبی صلى الله علیه وسلم فساخت به فرسه، قال: ادع الله لی ولا أضرك، فدعا له، قال: فعطش رسول الله صلى الله علیه وسلم فمر براع، قال أبو بكر: فأخذت قدحا فحلبت فیه كثبة من لبن، فأتیته فشرب حتى رضیت
صحیح بخاری-فضائل صحابه-هجرت نبی
روایت بالا نشان می دهد که ابوبکر صدیق همراه با رسول الله هجرت نموده بود
هجرت ابوبکر همراه با رسول الله که کاملا واضح است و علماء شیعه نیز آن را رد نکردند
والسلام
پاسخ طلبه پاسخگو :
اصلا این کتاب رو علمای خودتون قبول ندارند تا این که شیعه قبول داشته باشد.
در این کتاب ادعاهای عجیب و خنده دار زیاد است و پر است از احادیث جعلی به گفته علمای خودتان باز.
1) از نظر محمود ابوریه 400 نفر از رجال بخاری متهم به ضعفند:
محمود ابوریه می گوید: اما از رجال بخاری آن ها که متهم به ضعفند حدود 400 نفر هستند که ابن حجر اسامی آن ها را در مقدمه کتاب فتح الباری آورده است. (پاورقی کتاب اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
2) از نظر برخی دیگر، 80 نفر از رجال بخاری متهم به ضعفند:
ابن حجر می گوید: از میان چهارصد و سی و چند نفر از راویانی که تنها در سلسله اسناد بخاری قرار گرفته اند 80 نفر آن ها گفته شده که ضعیفند. (اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
3) از نظر ابن حجر 110 حدیث از صحیح بخاری مردود هستند:
ابن حجر می گوید: حفاظ در 110 حدیث صحیح بخاری که 32 حدیث آن را مسلم نیز نقل کرده است. انتقاد و خرده گیری کرده و صحت آن ها را مردود دانسته اند. (اضواء علی السنه المحمدیه ص 302.)
درباره اخباری که بخاری در صحیح خود آورده گفته اند: کل من روی عنه البخاری فقد جازه القنطره. ترجمه: "هر کس که بخاری از او روایت کرده از پل گذشته است." با وجود این می بینیم که او از افراد فاسق و فاجری حدیث نقل می کند.
مانند: عمروبن العاص و مروان بن حکم و ابوسفیان و معاویه و مغیره بن شعبه و عبدالله بن عمرو بن عاص و نعمان بن بشیر که ملازم معاویه و فرزندش یزید بود. و ابوهریره و عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری و عبدالله بن زبیر و عمران بن خطان که از روسای خوارج بود و عروه بن زبیر و عکرمه که عامل انتشار مذهب خوارج و اباضیه در مغرب بود و . . . آیا به راستی این ها از پل ( صداقت و اعتماد ) گذشته اند؟
4) آیا احادیث در صحیح بخاری کامل نقل شده اند؟
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد می نویسد که بخاری گفته است: چه بسا حدیثی را که در بصره شنیده بودم در شام آن را نوشته ام و چه بسا حدیثی را که در شام شنیده بودم و در مصر آن را نوشته ام. آن گاه کسی از او پرسید: آیا ( با این وضع ) تمام آنرا نوشته ای؟ وی در پاسخ سکوت کرد!
و نیز والی بخاری می گوید: روزی محمدبن اسماعیل(بخاری) برایم نقل کرد که: چه بسا حدیثی را که در بصره شنیده بودم در شام آن را نوشته ام و چه بسا حدیثی را که در شام شنیده بودم در مصر آنرا نوشته ام. به او گفتم: آیا به طور کامل نوشته ای؟ او در پاسخم سکوت کرد. (همان کتاب.)
5) تغییر عبارات حدیث توسط خود بخاری و نقل احادیث بر اساس حافظه خویش:
یکی از جهات ضعف روایات و کم اعتباری احادیث کتاب بخاری، عدم نقل متن حدیث و نقل معنای آن است و بدیهی است که نقل به معنی، غالبا همه خصوصیات موجود در حدیث را شامل نخواهد بود و بخاری در نگارش صحیح خود بیشتر از این شیوه استفاده می کرد.
محمد بن ازهر سجستانی می گوید: در مجلس سلیمان بن حرب بودم که بخاری نیز با ما بود می شنید ولی نمی نوشت. به برخی از حضار گفته شد: چرا او نمی نویسد؟ او در جواب گفت: او هنگامی که به بخارا مراجعت کرد همه آن ها را از حفظ خواهد نوشت.
ابن حجر عسقلانی می گوید: از نوادر حوادثی که در کتاب بخاری واقع گردید، این است که یک حدیث تمام را با اسناد واحد ولی با دو لفظ روایت کرده است.
1-اضواء علی السنه المحمدیه ص 300 به نقل از هدی الساری ج 2 ص 194-201.
2-فتح الباری ج 1 ص 186.
عبدالرحمن
بسمه تعالی
سلام علیکم
شما در سؤالی به بنده متذکر شدی که ابوبکر ثانی اثنین اذهما فی الغار نیست و دلیل خواستی از بنده
اولا در کتاب صحیح الامام بخاری در باب هجرة رسول الله آمده است که ابوبکر با رسول الله هجرت نمود و در این بین به روایات دیگری هم خاطر نشان می کند
ثانیا در کتاب الکامل فی التاریخ نیز این موجود است
ثالثا علماءالشیعة نیز این را پذیرفته اند که یار غار رسول الله ابوبکر بوده است
رابعا اینکه شما روایتی از صحیح بخاری آورده ای که عبدالله بن عمر روایت می کند که در مسجد قبا سالم غلام حذیفه امام جماعت بود و ابوبکر و عمر نیز بودند
این سؤال شما نشان می دهد که شما مطالعۀ کامل تاریخی اسلامی ندارید
زیرا مسجد قبا پس از ورود پیامبر به مدینه ساخته شد و شخص رسول الله علیه افضل الصلواة در ساختن مسجد قبا حضور داشت
پس آن روایت پس از هجرت به مدینه است
عطار نیز می گوید:
خواجۀ اول که اول یار اوست
ثانی اثنین اذهما فی الغار اوست
پس ابوبکر بن ابی قحافه رضی الله التعالی عنه صحابی رسول الله از سابقون اولون من المهاجرین یار غار رسول الله بوده است
والسلام علی عبادالله الصالحین
پاسخ طلبه پاسخگو :
سلام
در نظرات قبلی عرض کردیم صحیح بخاری اصلا مورد قبول ما نیست چرا که حتی علمای خودتون هم این کتاب رو قبول ندارند.
ثانیا کدام یک از علمای شیعه گفتند؟ از شما خواهش کردم مثل بنده فقط مستند حرف بنید نه هوایی.
سند حرفتون در مورد مسجد قبا کو؟ شما که مطالعه کامل تاریخی دارید حتما سندش رو میدونید؟
بنده نسبت به یار غار بودن اشکالات دیگر هم کردم چرا پاسخی ندادید؟؟؟؟؟؟؟
خیلی جالبه بدونید دوست عزیز حتی کسانی که قائل هستند ابوبکر همراه رسول خدا بوده چون او از ابتدا یهودی بوده و به عنوان جاسوسی همراه رسول خدا بوده.
اما خود علمای شما چرا به حرف شما ایراد گرفتند؟؟؟؟؟؟؟
مثلاً در كتاب لسان المیزان جلد 5 صفحه 115 عسقلانی گفته است كه از تابعین كسانی بوده اند كه منكر ارتباط داشتن آیه غار با ابوبكر بوده اند. مانند ابوجعفر مؤمن طاق.
از مهمترین مدارك كه می توان به آن اشاره كرد، سخن عائشه دختر ابوبكر است كه در كتب صحیح بخاری جلد 6 صفحه 42 و تاریخ ابن اثیر جلد 3 صفحه 199 و البدایه و النهایه جلد 8 صفحه 96 و همچنین در الاغانی جلد 16 صفحه 90 به آن اشاره كرد این است كه عائشه گفته است كه هیچ آیه ای در وصف ما نازل نشده است.
از سویی دیگر در صحیح بخاری جلد 1 صفحه 128 و كتاب الاذان جلد 4 صفحه 240 و كتاب الاحكام باب إستقضاء الموالی و استعمالهم، سنن البیهق جلد 3 صفحه 89 و فتح الباری جلد 13 صفحه 179 و جلد 7 صفحات 261 و 307 اشاره می كند كه ابوبكر در هنگام رسیدن پیامبر از سفر مكه به مدینه ـ زمان هجرت ـ در مدینه از وی استقبال كرده و در نماز جماعت گروه اول مهاجرین هم شركت كرده است. این یعنی اینكه وی نمی توانسته همزمان در دو جا، یعنی هم در سفر همراه پیامبر باشد و هم اینكه در مدینه در نماز جماعت شركت كرده باشد.
البته موارد دیگری هم وجود دارد كه می توان به این دو مورد نیز اشاره كرد: اول اینكه در كتاب البدایه و النهایه جلد 6 صفحه 205 اظهار شده است كه اصلاً پیامبر در غار تنها بوده و نیز در كتاب فتوح البدان جلد 1 صفحه 64 آمده كه قیافه شناسی كه همراه مشركین بوده است، فقط جای پای پیامبر را تشخیص داده كه این موضوع از سوی یحیی بن معین در كتاب تهذییب الكمال جلد 29 صفحه 26 قابل قبول دانسته شده است.
با این تفاسیر متوجه می شویم كه حقیقت این است كه اصلاً ابوبكر در غار همراه پیامبر نبوده و این دروغی بیش نیست كه ابوبكر را در غار گذارده اند و گفته اند كه پایش را مار گزیده است و او بخاطر پیامبر فریاد نزده است. باید بدانیم كه تمام این دروغها بخاطر این است كه برای ابوبكر فضیلت بتراشند و او را با مولای متقیان علی(ع) برابر كنند. در حالیكه كتبشان اعتراف می كند كه این فضیلت هم از آن ابوبكر نبوده است.
به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم و به هر دیدی نگاه كنیم، ابوبكر یار غار پیامبر نیست!
و دیگر جوابی داده نشد توسط عبدالرحمن
با سلام
این مناظره ای است با شخصی که منکر وحیانی بودن قرآن می باشد.
با سلام خدمت دوستان.
در ابتدا عرض کنم که صاحب این وبلاگ مطالبی رو در مورد عشق و بحث حلال بودن و نبودن و چگونگی ان مطرح کردند که نقدهایی وارد بود و در کل به علت نداشتن تخصص در زمینه دینی و ورود به این عرصه بحث هایی رو با ایشان داشتم که چون در وبلاگشان قرار دادند بنده هم گفتم ثبت کنم تا ماندگار شود.
پرسشگر:
دنیای پس از مرگ انسان چگونه است؟ آیا به برزخ رفته و در کالبد دیگری به دنیا می آید و یا با جسم و روح و یا فقط روح به دنیایی دیگر میرود و و یا نابود می شود و اگر چنین باشد آیا اثرات جسمی آن مثل صوت و احتمال تصویر یعنی انعکاس نور آن در دنیا می ماند و...؟؟؟
طلبه پاسخگو:
با سلام به دوستان عزیز
این سوال خیلی مهم و با اهمیت است و توضیح و مطلب هم در مورد آن زیاد است که انشاءالله سعی می کنیم با کمک دوستان به همه مباحث در پست های مختلف بپردازیم.
دوستان عزیز لازم است بدانیم که"برزخ" یعنی عالمی مابین دنیا و آخرت كه انسان پس از مرگ وارد آن عالم میشود.
عالم برزخ متوسط بین دنیا و آخرت و اولین مرحلة عالم ملكوت است و برخی از خصوصیات این جهان را از قبیل محدودیت زمانی داراست ولی در عین حال مربوط به عالم عقبیَ است.
آیات و روایات متعددی گواه بر آن است كه انسان مؤمن در عالم برزخ متنعم به نعمتهای الهی است که در ادامه اشاره خواهیم کرد.
همچنین روایات زیادی صراحت دارد كه اعمال انسان در قبر با او همراه است و پشتیبان یا عذابدهندة او هستند تا در قیامت بر خداوند عرضه شوند. البته بعضی از مؤمنین نیز در برزخ معذبند و این عذاب كفاره گناهانشان خواهد بود تا در قیامت وارد بهشت گردند. نكتة دیگر اینكه، آنچه در قبر و عالم برزخ مورد سؤال است اعتقادات انسان میباشد ولی بررسی تفصیلی اعمالی مربوط به قیامت است.
قرآن میفرماید: "حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون - لعلّی اعمل صالحاً فیما تركت كلّا انّها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون".(1)
تا زمانی كه مرگ یكی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردان، شاید در آن چه ترك كردم و كوتاهی نمودم عمل صالحی انجام دهم (به او میگویند) چنین نیست، این سخن است كه او به زبان میگوید و پشت سر آنان برزخی است تا روزی كه برانگیخته میشوند.
روایتی از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:
"اتخوف علیكم فی البرزخ"؛
من از برزخ درباره شما میترسم راوی سؤال كرد:
ما البرزخ؛ برزخ چیست؟
فرمود: القبر منذ حین موته الی یوم القیامة؛ برزخ همان قبر است از آن زمانی كه انسان میمیرد تا روز قیامت.(2)
ویژگیهای عالم برزخ این است كه قبر یا بمنزله باغی از باغهای بهشت، یا حفرهای از حفرههای جهنم خواهد بود، لذا امام سجاد(ع) فرمود:
"ان القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران". (3) یكی دیگر از خصایص عالم برزخ، سؤال در قبر است، امام صادق(ع) فرمود:
من انكر ثلاثة اشیاء فلیس من شیعتنا: المعراج و المسألة فی القبر و الشفاعة؛ كسی كه سه چیز را انكار كند از شیعیان ما نیست، معراج، سؤال در قبر و شفاعت.(4)
یكی دیگر از ویژگیهای قبر، فشار قبر است، البته مراد از قبر در اكثر اخبار، چیزی است كه روح در آن در عالم برزخ قرار دارد.(5)
در روایتی از حضرت صادق(ع) آمده است:
"فاذا قبضه الله عزوجلّ صیّر تلك الروح فی قالب كقالبه فی الدنیا(6)؛ هنگامی كه خداوند مؤمنی را قبض روح میكند آن را در قالبی هم چون قالبش در دنیا قرار میدهد" پس فشار قبر به معنای این نیست كه قبر بر بدن فشار میآورد، بلكه روح كه در قالب مثالی بدن قرار گرفته تحت فشار قرار میگیرد و روح اذیت و آزار میبیند.
پی نوشتها:
1. مؤمنون (23)، آیه 99 - 100.
2. پیام قرآن، ج 5، ص 447، به نقل از تفسیر برهان، ج 3، ص 120.
3. پیام قرآن، ج 5، ص 447، به نقل از تفسیر برهان، ج 3، ص 120.
4. همان، ص 460.
5. بحارالانوار، ج 6، ص 271.
6. پیام قرآن، ج 5، ص 465، به نقل از فروع كافی، ج 3، ص 244.
طلبه پاسخگو:
با سلام مجدد
هنگام مرگ روح نمی میرد, بلكه ارتباط خود را با بدن قطع می كند و بعد از مرگ بدن متلاشی می شود, امّا روح با قالب مثالی در عالم برزخ به زندگی خود ادامه می دهد.
در آیه 99ـ 100 سوره مؤمنون از زندگی پس از مرگ تا قیامت كبری كه فاصلهء بین زندگی دنیا و قیامت است , با كلمهء برزخ تعبیر كرده است . بر اساس دلالت آیات و روایات رسیده از رسول اكرم و ائمهء اطهار علیهم السلام علمای اسلام در مورد وجودعالم برزخ و عذاب و نعمت اتّفاق نظر دارند. بدین معنی كه انسان بلافاصله پس از مرگ وارد مرحله ای دیگر ازحیات و زندگی می گردد كه همه چیز را حس می كند; از چیزهایی لذّت می برد و از چیزهایی دیگر رنج و البته لذّت ورنج انسان بستگی به افكار و اخلاق و اعمالش در دنیا دارد. این زندگی برزخی ادامه دارد تا آن گاه كه قیامت كبری بر پا شود.(1) قرآن كریم دربارهء مؤمن (آل یاسین ) كه در راه یاری فرستادگان حضرت عیسی در شهر انطاكیه به شهادت رسید می فرماید: .(2)
رسول خدا در جنگ بدر پس از پیروزی مسلمانان و كشته شدن گروهی از سران قریش و انداختن بدن های آن ها در یك چاه , سر به درون چاه برد و به آن ها گفت : ما آن چه را خداوند به ما وعده داد, محقق یافتیم . آیا شما نیزوعده های خدا را راست یافتید؟
بعضی از اصحاب گفتند: یا رسول اللّه ! شما با كشته شدگان و مردگان سخن می گویید! مگر این ها سخن شما رادرك می كنند؟ فرمود: آن ها اكنون از شما شنواترند.(3)
بعد از عالم دنیا, عالم برزخ هست و گروهی در آن , در رحمت الهی غرقند و گروهی در عذابند.(4)
در مورد چگونگی زندگی در عالم برزخ كه آیا تنها روح است یا با بدن است , روشن ترین تصویر این است كه :
روح انسان بعد از مرگ و پایان زندگی دنیا, در جسم لطیفی قرار می گیرد كه بسیاری از عوارض جسم و بدن مادی بر كنار است , ولی از آن نظر كه شبیه جسم مادی است , به آن یا می گویند كه نه كاملاًمجرّد است و نه مادّی محض , بلكه دارای یك نوع تجرّد برزخی است . به گفتهء بعضی از دانشمندان می توان آن راتشبیه به خواب كرد, در خواب های راستین روح انسان با استفاده از قالب , به نقاط مختلف پرواز می كند و مناظر رامی بیند و از نعمت ها بهره می گیرد و لذّت می برد و گاه مناظر هولناكی را مشاهده می كند و سخت متألّم می گردد وفریاد می كشد و از خواب بیدار می شود.(5)
پـاورقی
1.مجموعه آثار شهید مطهری , ج 2 ص 513ـ 514
2.یس (36 آیه 26ـ 27
3.مجموعه آثار شهید مطهری , ج 2 ص 517
4.پیامبر قرآن , آیت اللّه مكارم , ج 5 ص 466
5.تفسیر نمونه , ج 14 ص 311 پیام قرآن , آیت اللّه مكارم شیرازی , ج 5 ص 463
پرسشگر:
سلام
حالا مدت اقامت انسان دربرزخ تا چه زمانی است؟زود تمام میشه یا تا ابد اونجاییم؟
طلبه پاسخگو:
با سلام
دوست خوبم همانطور که قبلا گفتیم برزخ، جهانی نو و زندگی تازه و جدیدی است كه از هنگام مرگ هر انسانی شروع میشود و تا بر پایی روز قیامت ادامه دارد و با برپایی قیامت، زندگی انسان در برزخ پایان میپذیرد یعنی برزخ دیگر ابدی نیست و برزخ دالان ورودی به قیامت كبری و نخستین منزل از منازل آخرت میباشد.
در آیه 99 - 100 سوره مؤمنون چنین آمد، وقتی هنگام مرگ یكی از تبهكاران فرا رسید، درخواست برگشت میكند و خداوند با ردّ درخواست آنان، میفرماید: من وارئهم برزخ الی یوم یبعثون یعنی پشت سر آنها برزخی است تا روزی (روز قیامت) كه برانگیخته شوند. در روایات هنگامی كه از معصوم(ع) پرسیده میشود، برزخ چیست؟ میفرماید: القَبرُ منذ حینَ موته الی یومِ القیامةِ عالم برزخ همان عالم قبر است كه از هنگام مرگ آغاز میشود و تا زمان برپایی قیامت ادامه دارد(نورالثقلین، ج 3، ص 554).
بنابر این، هم اكنون ـ كه قیامت برپا نشده ـ عالم برزخ وجود دارد و امری صرفاً ذهنی نیست و همه آنان كه مرده اند هم اكنون در آن جهان به سر میبرند و آن دارای حیات و زندگی ای هستند كه در ادامه زندگی دنیا است، از یك سو و شروع زندگی و حیاتی است كه مرگی برای آن تصور ندارد و امتداد آن، تا ابدیت میباشد.
حالا کی قیامت می شود ما نمی دانیم .وخود این ندانستن و معلوم نبودن هم حکمت هایی دارد.
پرسشگر:
با عرض سلام
ایا روایتی یا نقلی است که بگوید ان زمان که عالم برزخ تمام میشود و قرار است که همه برانکیخته شوند باید در عالم برزخ بمیرند تا در قیامت زنده شوند یا نه یا اینکه مستقیما بدون مردن در عالم برزخ وارد قیامت میشوند؟؟؟
طلبه پاسخگو:
با سلام مجدد
در مورد مرگ در برزخ تعبیری وجود دارد که آن را مرگی در عالم برزخ معنا می کنند.
مرگ برزخی در قرآن:
آدمی دارای دو گونه مرگ است یک مرگ در این دنیا و وقتی که زمان زندگی اش در این دنیا به پایان میرسد و پس از این زندگی به عالمی دیگر در برزخ میرود و در آنجا نیز زندگی ای دارد و در آخر آن زندگی نیز مرگی وجود دارد که آن را مرگ برزخی مینامند، پس از این مرگ انسان بار دیگر برای زندگی جاودانه در قیامت زنده میشود.
درباره مرگ برزخی (به معنایی که گفته شد) مفسران در ذیل آیاتی این بحث را آورده اند:
« لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ »
«هرگز مرگى جز همان مرگ اوّل (كه در دنیا چشیدهاند) نخواهند چشید، و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مىكند.»
« إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ »[دخان/35]
«مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد.»
در این دو آیه چون سخن از مرگ نخستین آمده است و مفسران آن را به معنای مرگ دنیوی معنا کردهاند به پیروی آن بحث از مرگ دومی که همان مرگ برزخی است را نیز مطرح میکنند.[ ر. ک. تفاسیر طباطبائی، علامه محمد حسین؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 ش، پنجم و مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1374 ش، چاپ: اول، ذیل آیات 35 و56 سوره دخان]
« قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ »[غافر/11]
«آنها مىگویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده كردى.»
این آیه مهمترین آیه در این بحث است و معتقدین به مرگ برزخی مانند علامه طباطبائی ذیل این آیه مرگ برزخی را اثبات کردهاند.[طباطبائی، همان، ذیل آیه 11 سوره غافر]
درباره دو مرگ و دو زنده کردنی که در این آیه آمده نظرات بسیار گوناگونی است که برخی از آن عبارتند از:
1. منظور از دو میراندن و دو زنده کردن میراندن در آخرین روز زندگى دنیا و زنده كردن در برزخ است و سپس میراندن در برزخ، و زنده كردن در قیامت براى حساب است. این نظر را تفاسیر المیزان، نمونه و روح المعانی برگزیده اند.
2. مراد از" اماته اولى" حالت نطفگى انسان و مراد از" احیاء اولى" زندگی در دنیا و مراد از" اماته دوم" اماته در دنیا و مراد از" احیاى دوم" احیاء براى روز قیامت و حساب است. این دیدگاه را زمخشری برگزیده است.[ زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دار الكتاب العربی، بیروت، 1407 ق، سوم، ج4، ص 154]
3. حیات اولى، زندگى دنیا و دومى، زنده شدن در قبر است. و موت اولى مرگ در دنیا و موت دومى مردن در قبر است. این قول در مجمع البیان از سدی و بلخی نقل شده است،[مترجمان، ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، انتشارات فراهانى، 1360 ش، اول، ج21، ص 240] تفسیر احسن الحدیث آن را به علامه نسبت داده که این گونه نیست.[قرشى، سید على اكبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377 ش، چاپ سوم، ج9، ص 347]
نکته:
از بررسی آیات مرگ برزخی و دنیوی روشن میشود که در قرآن کریم مرگ برزخی مانند و شبیه به مرگ دنیوی نیست؛ چون خداوند در آیهای اهل بهشت را اینگونه نوید میدهد که به جز مرگ در دنیا که تحمل کردهاید مرگ دیگری ندارید. در صورتی که میدانیم اهل بهشت نیز باید از عالم برزخ وارد عالم قیامت شوند و قبل از عالم قیامت همه حتی کسانی که در عالم برزخ هستند میمیرند پس چرا خداوند میفرماید جز مرگ دنیوی مرگ دیگری را نچشیده اند؟
پاسخ این سؤال اینگونه است که مرگ برزخی را نیز چشیده اند؛ اما چون این مرگ با مرگ در دنیا تفاوتهای بسیاری دارد، خداوند آن را متذکر نشده است. در مرگ برزخی دیگر جسمی وجود ندارد و دیگر گرفتن روح از جسم مطرح نیست. بنابراین اینکه برخی مرگ برزخی را به معنای مرگ بعد از زنده شدن جسم در قبر و پاسخ دادن به نکیر و منکر میدانند اشتباه است.
پرسشگر:
چرا مرگ و معاد نرسناكه؟
شاید ما باورش نداریم.
شاید بار گناهمون سنگینه.
شاید.....
طلبه پاسخگو:
با سلام
دوست عزیز ترس از مرگ در فرهنگ قرآنی و روایی از جهت تفاوت انسانها، علت های گوناگون دارد. در یك منظر كلی میتوان انسانها را از این جهت به تعبیر حضرت امام به سه گروه: ناقصان، متوسطان و كاملان تقسیم كرد. اما دلیل وحشت از مرگ در انسانهای ناقص این نكته ظریف است كه انسان به حكم فطرت خود حب به بقا و میل به جاودانگی داشته و از فنا، زوال و نیستی متنفر میباشد، ازاینرو به عالمی كه عالم حیات تلقی میشود، عشق ورزیده و از عالمی كه به پندار خودعالم نیستی است، تنفر دارد.
بنابراین چنین افرادی به دلیل آن كه ایمان به عالم آخرت نداشته و قلوبشان به حیات ازلی و بقای سرمدی اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقمند و به حسب آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزانند. خداوند متعال عقیده این گروه از انسانها را چنین بیان میكند: «ان هی الاحیا تنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین؛ جز این زندگانی دنیای ما چیزی نیست، میمیریم و زندگی میكنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد»، (مؤمنون، آیه 37).
عامل ترس از مرگ در انسانهای متوسط چیز دیگری است، متوسطان كه ایمانشان به عالم آخرت و حیات قیامت كامل نیست به دلیل غفلت از آخرت وعالم برتر و بالاتر و توجه به امور دنیوی و تلاش در آبادانی آنها از مرگ میترسند.
امام صادق(ع) میفرمایند: «[روزی] مردی به سوی ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ كراهت داریم؟ [ابوذر در پاسخ] فرمود: به دلیل آن كه شما دنیا را تعمیر كردید و آخرت را خراب، پس كراهت [و ترس] دارید كه از آبادانی به سوی خرابی انتقال یابید»، (بحارالانوار، ج 6، ص 137، روایت 42).
ریشه این غفلت هم یا متابعت از خواسته های نفسانی و مخالفت با حضرت حق است، یا آرزوهای دراز. در این كلام گرانسنگ علی(ع) دقت و تأمل كنید: «... آیا كسی نیست كه از گناه توبه كند پیش از آن كه مرگش سر رسد؟... بدانید كه شما در روزهایی به سر میبرید كه فرصت ساختن مرگ است و از پس این، روزهای مرگ است... شما را فرمودهاند كه بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر میترسم: دنبال هوای نفس رفتن و آرزوی دراز در سر پختن»، (نهجالبلاغه، خطبه 28، ص 29، ترجمه سید جعفر شهیدی).
به فرموده خداوند متعال: این گروه، از زندگی دنیا، ظاهری میشناسند و حال آن كه از آخرت غافلند «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»، (روم، آیه 7).
استن این عالم ای جان غفلت است هوشیاری این جهان را آفت است
هوشیاری زان جهان است و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
(مثنوی، دفتر اول، ابیات 2067 - 2066)
این متوسطان و غافلان به حدی از مرگ غافلند كه به تعبیر حضرت علی(ع) «گویا مرگ را در دنیا به جز ما نوشتهاند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشتهاند و گویی آنچه از مردگان میبینیم، مسافرانند كه به زودی نزد ما باز میآیند و آنان را در گورهاشان جای میدهیم و میراثشان را میخوریم، پنداری ما پس از آنان جاودان به سر میبریم»، (نهجالبلاغه، كلمات قصار 122، ص 382).
اما گروه سوم كه انسانهای كامل و مؤمنان مطمئن هستند از مرگ كراهت ندارندولی از آن وحشت و خوف دارند، اما ترس آنها یك ترس مثبت وارزشی است، چرا كه خوف آنها از عظمت خداوند متعال بوده، نه مثل وحشت ما وابستگان به دنیای مادی و دلدادگان به تعلقات آن. حضرت حق در قلب اولیای الهی تجلی كرده و موجب هیبت مشوب به شوق میشود و در حقیقت هیبت و بزرگی خوف، از تجلی عظمت و ادراك آن است. دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق - كه با مرگ
سرفصلی از آن آغاز میشود - میتپد و وحشتناك و ترسناك میشود ولی این خوف غیر از ترسهای معمولی است، (برای اطلاع تفصیلی از این موضوع نگا: امام خمینی، روح الله، چهل حدیث، مركز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول، تابستان 1368، صص 307 - 303).
ترس انسانهای آن سویی از طول سفر، توشه كم و بزرگی و عظمت مقصد است، (نهجالبلاغه، كلمات قصار 77، ص 372). اینان مرگ را چون زندگی امتحان بزرگ الهی میدانند، [اشاره به آیه «همان كه مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید كه كدامتان نیكوكارترید»، (ملك، آیه 2)] و میترسند كه از این آزمون سربلند بیرون نیایند.
هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ حسرتش آن است كِش كم بود برگ
ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد در میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و تنگین مُناخ نقل افتادش به صحرای فراخ
مقعد صدقی نه ایوان دروغ باده خاصی نه مستیی زدوغ
مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشكده
ورنكردی زندگانیی منیر یك دو دم ماندست مردانه بمیر
(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات، 1766 - 1771)
با توضیحات اجمالی و مختصر فوق مشخص شد كه اولاً هر ترس و وحشت از مرگی بد و منفی و هر خوفی از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر و اندیشه به دنیای مادی باشد وحشتی منفی و نابخردانه است اما اگر وحشت از مرگ براساس خوف از عظمت حقتعالی و ترس از چگونگی رویارویی با خدا باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیا با تفاوت انسانها و نوع نگرشها، عوامل ترس از مرگ متفاوت و گوناگون خواهد بود.
اما این كه گاهی گفته میشود عده ای از مرگ نمی هراسند و نترسیدن آنها هم از سر عشق به لقای خداوند متعال نیست، سخنی است كه به نظر نگارنده خالی و دور از حقیقت است. چرا كه هرگاه انسانی در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشید خالی از سه نوع ترس پیشگفته، نخواهد بود. اگر چنین فردی را - كه مدعی عدم وحشت از مرگ است - در معرض خطر جدی قرار دهید به صورتی كه او در شرف مرگ قرار گیرد، قطعا از خودعكسالعمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ كه از سنخ سببهای روانشناختی است.
این نكته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد كه توضیحات فوق در باب ترس از مرگ و همچنین تفاوت روی آوردن چهره مرگ به مؤمنان و كافران، نشانگر آن است كه از دیدگاه معارف قرآنی و روایی، انسان و اعمال، افكار، كردار و اوصافش نقش بسزایی در این مسأله مهم دارد به نحوی كه سعادت و شقاوت بشر از درون او میجوشد و در واقع آدمی باید از خود و كردههایش هراسان باشد.
آموزه های دینی نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن میخواهند نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح كنند؛ یعنی، به او یاد دهند كه در عین زندگی در جهان مادی و كوشش برای برطرف ساختن نیازهای خود دلبستگی و وابستگی به آنها نداشته باشد.
ازاینرو ترس از مرگ در این حد و چارچوب امری ارزشی و مثبت خواهد بود. پس هر كس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملكرد خود میتواند ترسی از مرگ را كه بر اثر غفلت و تنگنظری و محدود نگری به عالم مادی در او پدیدار شده به ترس از مرگی كه راه را طولانی دیده و رویارویی با خداوند متعال را سخت میبیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمی سیطره پیدا كند، همین
زندگی دنیوی را برای آدمی تیره و تار میسازد اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام اعمال نیك و صالح كه از دیدگاه شریعت اسلامی گسترهای بس عظیم دارد، سوق میدهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل كنیم.
امام صادق(ع) به مردی فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویش قرار داده شدهای، برای تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتی معرفی و به دوا [و درمان [راهنمایی شدهای. پس بنگر كه چگونه در [اصلاح [نفس خود قیام میكنی»، (كافی، ج 2، كتابالایمان والكفر، باب محاسبه العمل، حدیث 6 به نقل از چهل حدیث، ص 306).
«برگزیده از كتاب عروج روح، ص 32 - 25، محمد شجاعی، انتشارات دانش و اندیشه معاصر تهران»
برای آگاهی بیشتر ر.ك:
1- عروج روح، محمد شجاعی
2- معاد، محمد شجاعی
3- معاد، شهید دستغیب
پرسشگر:
با سلام به پاسخگو
یه سوال دیگه آیا عالم برزخ برای همه یكسانه یا آنهای كه زودتر مردهاند بیشتر از آنهایی كه دیرتر مردهاند در برزخ میمانند؟مثلا بعضی ها چند هزار سال پیش که فوت کردند.
طلبه پاسخگو:
با سلام
لازم است بدانیم معمولاً هنگامی كه عالم آخرت را با ویژگیها و خصوصیات عالم مادی میسنجیم و ارزیابی میكنیم، در مورد آن دچار شبهه و اشكال میشویم. از این نظر ما تصور میكنیم كه زمان در عالم برزخ همان تعریف را دارد كه در عالم ماده دارد و در آن منزل آن چنان جریان دارد كه در این منزل در جریان است.
اما باید توجه داشته باشیم كه زمان به مفهومی كه در این عالم تصور و تحقق دارد در عالم برزخ وجود ندارد، زیرا زمان مقدار حركت است و حركت از شئوون ماده میباشد، و حال آنكه عالم برزخ، عالم غیر مادی و مجرد از ماده و آثار آن است و موجودات آن در عین اینكه حقایق و موجودات مقداری هستند، حقایق ثابت و غیر متغیرند.
دگرگونیها و حركت و تبدلات در عالم برزخ در میان موجودات برزخی به شكل دیگری است، پس مكث نفسهای انسانی در عالم برزخ، مكث در فوق زمان میباشد و مكث در عالم غیر زمانی، به عبارتی مكث غیر زمانی است و مكث در فوق زمان یا غیر زمان را نمیتوان با مقیاسهای زمانی سنجید. بر گرفته از: معاد یا بازگشت به سوی خدا ، استاد محمد شجاعی، ج 1
شهید دستغیب اعلی الله مقامه در این رابطه میفرمایند:
س.كسی كه هزار سال قبل مرده و كسی كه امروز میمیرد آیا عالم برزخ نسبت به هر دو یكسان است و قالب مثالی را توضیح فرمایید؟
مدت مكث ارواح در عالم برزخ تا قیام قیامت كبرا البته متفاوت است لیكن ارواح در برزخ تا قیامت معطل نیستند بلكه یا متنعمند به نعمتهای برزخیه (اگر پاك از گناه از دنیا رفته باشند) و یا معذبند به عذابهای برزخیه و اگر از مستضعفین بوده یعنی قدرت بر تمیز حق بر باطل نداشته یا حجت، آن طوری كه باید بر آنها تمام نشده باشد مانند جمعی كه در بعضی از بلاد كفر هستند و اطلاعی از اختلاف مذاهب ندارند یا اگر اطلاعی دارند نمیتوانند به بلاد دیگر آمده تجسس دین حق كنند و همچنین اطفال و مجانین پس تمام آنها را در دوزخ سؤالی و عذابی و ثوابی نخواهد بود و امر ایشان موقوف است تا قیامت كه حق تعالی به عدل یا فضل خود با ایشان معامله فرماید.
پرسشگر:
سلام این بحث خیلی برام جالبه و سوالت زیادی از آخرت دارم که دوست دارم بپرسم .یه سوال دیگه اینکه جهان برزخ كجاست؟در چه مکانی واقع شده؟ بعد تفاوت زمان و مكان عالم برزخ، با زمان و مكان دنیا چیه؟
ممنونم از زحماتتون
طلبه پاسخگو:
با سلام
دوست عزیز در این زمینه هر سوالی که داشتید می توانید مطرح کنید.ومشکلی نیست.
در مورد قسمت اول سوال شما که مربوط به مکان برزخ است باید عرض کنم عالم برزخ در ملکوت همین دنیاست یعنی حقیقت و باطن دنیاست زیرا این عالم دو روی دارد یک طرف برونی و دیگر طرف درونی همانطوری که بدن انسان نیز دو جنبه دارد یکی جنبه ظاهری که هیکل آدمی است و دیگری جنبه باطنی که همان بدن مثالی و روح حیوانی است. وقتی چشم و گوش ظاهری انسان بسته شد از طریق چشم و گوش باطنی می تواند حقایق عالم برزخ را مشاهده نماید مثل موقعی که شخص خواب است با این که حواس او از کار افتاده اما باز هم می بیند و می شنود پس عالم برزخ در همین دنیاست اما در روایات زیادی وارد شده که ارواح مومنین در وادی السلام جمع می شوند که سرزمینی است در نجف اشرف که وادی ولایت است در پشت کوفه چون قبل از دفن جسد مطهر علی (ع) در نجف اشرف شهری نبوده است بلکه بیابانی بوده یک فرسنگ از کوفه دورتر لذا نجف را ظَهر کوفه می گویند.
از برخی آیات استفاده می شود که مکان بهشت و جهنم برزخی در روی همین زمین است مثلاً در آیه ای آمده است که: النّارْ یْعًرُضُونُ عُلَیًها غُدْواً وُ عُشِیاً عذاب ناراحت کننده آتش هر بامداد و شامگاه بر فرعونیان عرضه می شود (۱) انسان در عالم خواب صورت دارد، وزن و سنگینی ندارد و عالمی که در آن حرکت می کند از این سنخ است لذا از بالای بلندی سقوط می کند به زمین نمی خورد و یا گاهی مانند فرشته سبکبال در فضا پرواز می کند، اوج و حضیض دارد، به دورترین نقاط سفر می کند.
هر چیزی حتی ساختمانها و انسانها و حیوانها یک صورت ظاهری و مادی دارند و یک صورت باطنی و ملکوتی. مکه ای که انسان زیارت می کند صورت برزخی کعبه است که مادی نیست ولی صورتش عین مکه است.
در تفسیر آیه فوق امام صادق (ع) می فرماید: این در دنیا قبل از روز قیامت است زیرا آتش قیامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قیامت تنها صبح و شام در آتش دوزخ عذاب شوند در میان این دو باید سعادتمند باشند چنین نیست این مربوط به برزخ است پیش از روز قیامت (۲) و شب و روز و صبح و عصر آنها به تناسب صبح و شام دنیاست. در باره نعمت هم می فرماید: "و لَهُم رِزقُهم فیها بُکرَة و عَشیا"؛ روزی آنها بدون هیچ گونه رنجی شب و روز به آنها می رسد (۳) از بامداد و شامگاه فهمیده می شود که برزخ در روی زمین است بنابراین زندگی برزخی به تناسب روح و جسم برزخی ظهور پیدا می کند مادامی که انسان در قالب جسم مادی است زندگی او در دنیاست به مجرد این که جسم را از دست داد زندگی برزخی او شروع می شود.
حبه می گوید: من با امیر المومنین (ع) به سوی ظَهر کوفه از کوفه خارج شدیم حضرت در قبرستان وادی السلام توقف نمود همانند کسی که در مقابل مردمی برای مکالمه ایستاده است من نیز با قیام آن حضرت ایستادم تا خسته شدم ناچار نشستم مدتی گذشت و دوباره بپا خاستم و آنقدر ایستادم که مثل بار اول دچار خستگی شدم مجدداً نشستم پس از مدتی برخاستم عبا را از دوش گرفتم و به علی (ع) عرض کردم من از این هم سر پا ایستادن بر شما می ترسم ساعتی استراحت کنید و عبای خود را گستردم تا حضرت بنشیند حضرت فرمود: ای حبه این قیام و توقف من چیزی جز تکلم و انس با مومن نبود عرض کردم: آیا مردگان هم با یکدیگر تکلم و انس و الفت دارند؟ فرمود بلی اگر پرده در جلو دیدگان تو برداشته شود آنها را می بینی که حلقه حلقه نشسته و با عمامه خود یا چیز دیگری پشت و ساقه های پای خود را به هم بسته و بدین طریق نشسته و گفتگو دارند عرض کردم آیا آنها اجسامی هستند یا ارواحی؟ حضرت فرمود: بلکه ارواح هستند و هیچ مومنی در سرزمینی نمی میرد مگر آنکه به روح او گفته می شود که به وادی السلام ملحق شود و وادی السلام بقعه ای از بهشت عدن است (۴) چنین برداشت می شود که هر چیزی حتی ساختمانها و انسانها و حیوانها یک صورت ظاهری و مادی دارند و یک صورت باطنی و ملکوتی. مکه ای که انسان زیارت می کند صورت برزخی کعبه است که مادی نیست ولی صورتش عین مکه است.
و در بعضی روایات آمده است که در وادی ”برهوت“ روح هر کافری قرار دارد حتی در بعضی از روایات صراحت دارد که روح بعضی از مردگان به وادی السلام منتقل می شود؛ وقتی سوال از آشنایی می کنند وی می گوید قبل از من مرده است معلوم می شود به برهوت برده اند.
از برخی آیات استفاده می شود که مکان بهشت و جهنم برزخی در روی همین زمین است
در حدیثی هنگامی که از ارواح مومنین از حضرت صادق (ع) سوال شد امام فرمودند: آنها در حجره هایی از بهشت برزخی از طعام و شراب آن متنعم می شوند و می گویند پروردگارا قیامت را برای ما بر پا کن و وعده هایی را که به ما داده ای وفا نما (۵) چون نعمت های برزخی محدود و اصولاً حیات برزخی شایسته اقامت دائمی نمی باشد بدیهی است که مومنین در وادی السلام در التذاذ و مسرت بسر می برند و در انتظار فرا رسیدن روز قیامت هستند اما کفار که دستشان از علم و معرفت کوتاه است در خشکزار برهوت اجتماع دارند و گذشت زمان برای آنها سخت و ناگوار است و از قیام قیامت هراسان اند از این جهت در روایات می خوانیم که گناهکاران همین که عذاب برزخ را مشاهده می کنند می گویند ربنا لا تقم لنا الساعه خدایا قیامت را برای ما بر پا مکن (۶) چون می دانند این عذاب موقت و گاه و بیگاه به مراتب آسان تر است از عذاب دائمی و سوزان جهنم.
همچنین در روایاتی بسیار آمده است كه ارواح مؤمنان در وادی السلام گرد میآیند؛ جایی كه وادی امنیّت و سلامت است. در روایتی از امام علی«علیه السلام» فرموده است: «هیچ مؤمنی در زمینی از زمینهای دنیا نمیمیرد، مگر آن كه روحش را به وادی السّلام میخوانند و وادی السلام جایی از بهشت عدن است.(7)»
در روایتی دیگر از همان حضرت«علیه السلام» آمده است كه: «اگر پرده از برابر چشمان شما كنار رود، میبینید كه ارواح مؤمنان در پشت كوفه(وادی السلام) حلقه وار نشسته و با یكدیگر سخن میگویند. در این جا روح هر مؤمنی حاضر است، و روح كافران در وادی بَرَهوت است(8)».
پاورقی:
۱) سوره غافر آیه ۴۶.
۲) مجمع البیان ج ۸ ص ۵۲۶.
۳) سوره مریم آیه ۶۲.
۴) فروع کافی ج ۳ ص ۲۴۳.
۵) فروع کافی ج ۳ ص ۲۴۴.
۶) نور الثقلین ج ۴ ص ۵۲۳.
7) فروع كافى، چاپ سنگى، ج 17، صص 66 و 67.
8) بحارالانوار، ج 6، ص 242.
طلبه پاسخگو:
سلام مجدد
«برزخ» در لغت عبارت از «حاجز» و «مانع» میان دو چیز است.و قبلا هم عرض کردیم که برزخ، عالَمی است میان دنیا و آخرت در برزخ، حقیقت انسان در بدنی مانند دنیوی جای میگیرد با این تفاوت كه بدن دنیوی، مادّی و طبیعی و از نقل، وزن و تغییر و تحوّل برخوردار است، ولی بدن برزخی، مادّی و جسمانی نیست. و دارای نقل، وزن، تغییر و تحوّل نیست.
آنچه در عالم برزخ است، مادّی و جسمانی نیست، ولی دارای آثار مادّی هست. برزخ، عالمی است كه اعمال انسان در آن تمثّل مییابد. دیگر آن كه زمان و مكان عالم برزخ، مادّی و جسمانی نیستند. البته، آثار زمان و مكان در آن جا هست. قرآن درباره آل فرعون میفرماید كه آل فرعون را عذاب احاطه كرده است و صبح و شب بر آتش عرضه میشوند( سوره غافر، آیه 46.). امام صادق«علیه السلام» درباره آن آیه مباركه میفرماید: «مراد از این عذاب صبح و شب كه در آیه آمده، عذاب پیش از قیامت است؛ زیرا در آتش قیامت صبح و شبی نیست.»
پرسشگر:
سلام یه سوال با توجه به توضیحات شما اطلاعاتی دستم اومد حال آیا شباهتی بین این دنیا و برزخ هست؟اگر هست شباهت دنیا با عالم برزخ را به طور كامل برام بیان كنید.ممنونم.
طلبه پاسخگو:
با سلام
دوست خوبم عالم دنیا با عالم برزخ شباهتی ندارد زیرا حیات و زندگی در دنیا اجتماعی و مادّی و همراه با خورد و خوراك و جا و مكان و لباس و پوشاك و خواب و بیداری است ولی پس از مرگ حیات و زندگی فردی شروع می شود و احتیاجی به خورد و خوراك و لباس و پوشاك نیست.[1]
آیه می فرماید: "قالوا ربنا امّتنا اثنتین واحییتنا اثنتین ...؛[2] آنان می گویند: پروردگارا، ما را دوبار میراندی و دوبار زنده كردی. اكنون به گناهان خود معترفیم. آیا راهی برای خارج شدن وجود دارد؟". بعضی از آین آیه استفاده كرده اند: مرگ برزخی همانند مرگ دنیوی داریم. دو نوع مرگ است: یكی مردن و رفتن به عالم برزخ، دوم مردن در عالم برزخ و وارد شدن به عالم قیامت.
برخی نیز از این آیه استفاده كرده اند: در عالم برزخ نیز نوعی حیات است كه بعد از مدّت كوتاهی به مرگ می انجامد امّا مسلّماً حیات در عالم برزخ با حیات در دنیا تفاوت دارد امّا در اصل زندگی و حیات با هم مشابهت دارند.[3]
[1] تفسیر المیزان، ج 2، ص 122.
[2] مؤمن (41) آیه 11.
[3] آیت الله ناصر مكارم، پیام قرآن، ص 454.
پرسشگر:
سلام می خواستم بدونم آیا در برزخ بعضی از گناهان بخشیده میشود؟؟؟
طلبه پاسخگو:
با سلام و عرض ادب
اگر منظورتون از بخشش،توبه کردن در برزخ است باید عرض کنم جهان آخرت بر عكس دنیا، محل دیدن پاداشها و عقابها است. هر انسانی در طول زندگی در طول زندگی خود در دنیا با كمك عقل خود و دستورهای پیامبران میتواند راه صحیح را انتخاب و از راه نادرست بپرهیزد. در این دنیا است كه هر كسی میتواند، اعمال خود آینده را بسازد، اَمّا پس از مرگ و ورود به قیامت، راه بازگشتی وجود ندارد. "وَ لَوْ تَرَیََّ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآ أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَـَـلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ;(سجده،12) و كاش هنگامی را كه مجرمان پیش پروردگارشان سرهاشان را به زیر افكندهاند میدیدی كه میگویند: پروردگارا، دیدیم و شنیدیم; ما را بازگردان تا كار شایسته كنیم، چرا كه ما یقین داریم."
خداوند در آیه 108، سوره مؤمنون به این گروه پاسخ میدهد. "قَالَ اخْسَواْ فِیهَا وَ لاَ تُكَلِّمُونِ ; میفرماید:بروید در آن گم شوید و با من سخن مگویید."
توبه و بازگشت نیز مانند اعمال دیگر، زمان خاص خود را دارد. توبه تا قبل از فرا رسیدن مرگ قابل پذیرش است.(نسأ،18)
اَمّا پس از سپری شدن این زمان و مشاهده عذاب، بازگشت و اظهار ندامت سودی ندارد و آرزویی دست نیافتنی است; چنانكه قرآن كریم میفرماید: "وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّاتِ حَتَّیََّ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الَْـَنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ; (نسأ، 18) برای كسانی كه كارهای بد را انجام میدهند و هنگامیكه مرگ یكی از آنها فرا میرسد میگوید: "الآن توبه كردم!" توبه نیست و نه برای كسانی كه در حال كفر از دنیا میروند."
اما اگر نه،شما حق الناسی بر گردنتون بود ودر برزخ بودید که کسی در دنیاست و شما رو حلال کرد گناه حق الناس از بین می رود.وهمچنین شفاعت هم وجود دارد که اگر شامل شخص شود از گناهان پاک می شود.
پرسشگر:
سلام
استاد پس در برزخ شفاعت وجود داره درسته ؟؟؟؟؟؟؟
چون خودتون در پست قبلی این رو ذکر کردید ولی فرمودید توبه نیست؟
طلبه پاسخگو:
با سلام به شما دوست عزیز
بله ولی دوست خوبم ببینید برای روشن شدن این بحث كه شفاعت در كجا و كدام عالم، قابل استفاده میباشد، لازم است به مفهوم شفاعت، توجه كرد. حقیقت شفاعت، قرار گرفتن دو چیز در كنار هم و موجودی قویتر و برتر، در كنار موجود ضعیفتر و كمك كردن به او برای پیمودن مراتب كمال است.(پیام قرآن، آیتالله مكارم شیرازی و دیگران، ج 6، ص 520، درالكتب الاسلامیة.)
به این خاطر، در بحث شفاعت، بر خلاف تصور عامیانه كه فكر میكنند نوعی پارتی بازی و رابطهمندی است، نوعی شباهت و همانندی باید میان آن دو موجود باشد و شخص گنهكار، به خاطر پارهای از جنبههای مثبت، شباهتی با اولیای خدا پیدا میكند و با عنایت آنها مسیر خود به سوی كمال را میپیماید.(همان.)
با این نگاه، شفاعت در هر سه عالم، دنیا، برزخ و آخرت، صورت میپذیرد. قرآن مجید در آیة 64 سوره نسأ میفرماید: "وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُوَّاْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا; اگر آنها هنگامی كه به خود ستم كردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میكردند و پیامبر(ص) نیز برای آنها استغفار میكرد; خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند."
یا مسئلة استغفار حضرت یعقوبغ برای فرزندانش; اینها نیز خود نوعی شفاعت است كه در این دنیا رخ داده است. اما شفاعت به معنای خاص خود كه در ذهن همه ماها است كه ائمه: و صلحا از گنهكاران شفاعت میكنند، مربوط به قیامت است. مرحوم علامه طباطبایی; میفرماید: مسئلة شفاعت در آخرین موقف از مواقف قیامت، انجام میگیرد و در اینجا است كه شفاعت كننده، تقاضای مغفرت شفاعت شونده را میكند، تا بدین وسیله وارد دوزخ نشود و یا به كمك شفاعت او، بعضی از كسانی كه در دوزخاند، خارج شوند.(تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 1، ص 174، جامعه مدرسین.)
روایاتی از ائمه معصوم: نیز، بدین مضمون رسیده است، چنانكه از امام صادقنقل شده است كه فرمود: "و الله ما اخاف علیكم إلاّ البرزخ فاذا صار الامر الینا فنحن اولی بكم; به خدا سوگند تنها از برزخ بر شما میترسم، ولی هنگامی كه كار به دست ما آید (اشاره به قیامت است)، ما به شما سزاوارتریم."(بحارالانوار، علامه مجلسی;، ج 6، ص 214، به نقل از پیام قرآن، ج 6، ص 530; با استفاده از پیام قرآن، ج 6، ص 520ـ530.)
از این نكات، استفاده میشود، شفاعت به معنایی كه در ذهن عموم افراد جامعه است، مخصوص قیامت است كه رهایی از آتش را به ارمغان میآورد و به معنای عام خود كه كمك و مدد كار بودن در امور خیرات، منحصر به عالم خاصی نیست و در دنیا و برزخ و قیامت وجود دارد.
پرسشگر:
معاد جسمانی است یا روحانی؟
طلبه پاسخگو:
با سلام
در مورد جسمانی بودن یا مادی بودن معاد باید عرض کنم که پس از پایان زندگی دنیا و فرا رسیدن مرگ، روح انسان از بدن دنیایی خارج میشود و وارد "بدن مثالی" كه شبیه دنیایی است میشود و در عالم برزخ با بدن مثالی زندگی میكند.
بدن مثالی نه كاملا مجرد است و نه مادی محض، بلكه دارای یك نوع تجرد برزخی است؛ یعنی از نظر شكل ظاهر شبیه بدن دنیایی است، ولی تغییر و تحول ندارد.
موقع پاسخ دادن به سؤال قبر برخی بر این نظرند كه روح پس از جدا شدن از قبر موقتا هنگام سؤال نكیر و منكر با بندن خود در قبر ارتباط پیدا میكند و در همان بدن پاسخ میدهد، و بر این باورند كه پاسخ به نكیر و منكر در بدن مثالی است. (ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 5، ص 463 و 468)
لذا به عالم برزخ "عالم مثال" گفته میشود. طبق عقیده اندیشمندان اسلامی، هر موجود مادی دارای شكل، وزن و اندازه خاصی است. صورت مردمان برزخی، رنگ و اندازه دارد. در آن جا خوشحالی و خشم و... هست.
(آیت اللَّه حسینی طهرانی، معادشناسی، ج 2، ص 181، مجلس یازدهم.)
پس در عالم برزخ، مادّه وجود ندارد و به این لحاظ برزخ روحانی جسمانی است، اما آثار و خواص ماده در آن وجود دارد، زیرا موجودات آن عالم قائم به ذات خود بوده، ولی مكان و جهت ندارند، بلكه واسطه میان عالم عقل و عالم حس میباشند، زیرا موجودات عقلی و مجردات از ماده و توابع آن یعنی مكان، شكل، مقدار، رنگ، روشنایی و مانند آن به كلی منزه هستند و موجودات حسی دارای همه این صفات هستند، ولی موجودات مثالی و برزخی در آن عالم از جهت، مجرد از ماده هستند، زیرا داخل در جهت نبود و دارای مكان نیستند. به گونهای نیز جسمانی میباشند، زیرا دارای مقادیر و اشكال هستند، پس عالم برزخ روحانی جسمانی است.
برای واضحتر شدن مطلب مثالی را ذكر میكنیم. وقتی در عالم خواب سیر میكنید و به سرعت از مكانی به مكان دیگر میروید و یا این كه از پایین قلهای در یك چشم به هم زدن به سر قله میروید، این اعمال همه به وسیله شما انجام میشود، ولی نه با بدن مادی، بلكه به وسیله بدن مثالی صورت میگیرد كه از لحاظ شكل و صورت و اندازه و حتی رنگ شبیه بدن مادّی است اما دارای آثار و فعل و انفعالاتی به مراتب عظیمتر از بدن مادی است و قدرت بیشتری دارد، در حالی كه اگر در عالم بیداری بخواهید به بالای كوه بروید، باید با تحمل زحمت فراوان و صرف وقت چنین كاری را بكنید. عالم برزخ نیز مثل عالم خواب است.
پرسشگر:
سلام
ممنون از توضیحاتی که دادید مفید بود ولی استاد عزیز به نظر میرسد، پس از مرگ، همه چیز مربوط به روح است و روح مجرد است و عالم برزخ هم غیر مادی است و زمان و مكان در آن دخیل نیست، حالا آیا عنوان "شب اول قبر" صحیح است؟
طلبه پاسخگو:
با سلام به تمام دوستان
دوست عزیز تقریبا در مورد این سوالتان در بالا توضیحاتی داده بودم که شاید دقت کافی نکردید.
دوست خوبم نقطة ابهام شما در این جاست كه آیا قبر و اتفاقاتی كه در آن میافتد، مادّی است یا غیر مادّی.
در تحقیقی كه عالم كامل و عارف واصل، حضرت امام خمینیارائه دادهاند، غیر مادّی بودن عالم قبر را اثبات كردهاند كه خلاصهای از نظر ایشان را در این جا بیان میكنیم: خروج انسان از این جهان، به هر شكل كه باشد ـ به مرگ طبیعی و یا مرگ اخترامی، یعنی انسان براثر آفتی، از دنیا برود، با آن كه قابلیّت و استعداد ادامة حیات را دارد ـ به معنای دخول در "عالم قبر" است و عالم قَبر، همان "عالم برزخ" است.
از امام صادقپرسیدند: قبر چیست؟ فرمود: "قبر همان برزخ است از هنگام مرگ تا روز قیامت.(بحارالانوار، علامة مجلسی، ج 6، ص 218، نشر وفأ، بیروت.)
البته این كه قبر باید رو به قبله باشد، و یا باید به فلان شكل كنده شود و مانند آن، احكام فقهی قبر در عالم دنیاست و به آن عالم و نشئة دیگر مربوط نیست، ولی چون این بدنی كه اكنون به صورت جسمی بیروح در آمده، در گذشته بدن مسلمانی بوده و فرد مسلمان، با آن ارتباط داشته و در حال حاضر هم از نظر شرعی احترام دارد; در نتیجه، خانة این جماد محترم كه محل اوست (= قبر خاكی) نیز محترم است امّا این مطلب بدان معنا نیست كه همین قبر خاكی، محل پرسش و آرامگاه مؤمن باشد.
آن قبری كه پرسش و جواب و یا درد و غم و یا سرور و شادی دارد، در عالم طبیعت نیست، بلكه در عالم برزخ میباشد. قبری كه یك متر و نیم طول و نیم متر عرض دارد، همان قبری نیست كه گفتهاند مقدار آن به اندازة مشرق و مغرب است، یا برای مثال، در این قبرها هر چه بگردیم اژدهایی نمییابیم، با این كه در روایت آمده است: "در قبر نود و نه اژدهاست كه قدرتشان به گونهای است كه اگر یك فوت به این جهان بكنند، در تمام دنیا گیاهی نمیروید."(همان، ص 219.)
پس اگر این حیوانات، فقط در یك قبر بودند، لازم میآمد كه در جهان، گیاهی نروید. هیچ كدام از اخباری كه كاشفان اسرار، مُخبران غیب دربارة قبر گفتهاند، با شرایط و احكام دنیا، مناسبت ندارد. شما میتوانید برای دسترسی به آنها، به كتاب حق الیقین و علم الیقین مرحوم فیض كاشانی مراجعه نمایید. خلاصه آن كه از خود اخبار، به طور كامل، میتوان فهمید كه، قبر كجاست و مقصود از بدنی كه در قبر است، كدام بدن است; البته معنای این سخن آن نیست كه وقتی بنا شد منظور از قبر، این گودال معروف نباشد، پس بدنی هم وجود نخواهد داشت، بلكه در قبر به معنای برزخ هم بدن وجود دارد، امّا نه این بدنی كه به خاك سپرده شده است. در برخی روایات آمده است: "ارواح در عالم قبر، به صورت ابدان هستند."(التهذیب، شیخ طوسی، ج 1، ص 466، نشر دارالكتب الاسلامیة.)
جنس این بدن، از جسم لطیفی است كه از تبدیل بدن دنیوی، به بدن مثالی فراهم آمده و به حركت جوهری موجود شده است; به همین جهت، اخباری كه دربارة عالم قبر، به بدن اشاره دارند را ممكن است بر همین بدن حمل كنیم; خلاصه آن كه براساس بسیاری از روایات، عالم قبر، همان عالم برزخ است و بالعكس و همة اخباری كه دربارة عالم قبر رسیده است، در این صورت متصور و موجّه است.(ر.ك: معاد از دیدگاه امام خمینی، ص 171 ـ 173، تهیه و نشر: موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).)
پس مراد از عالم قبر، كه در روایات آمده است، همین گودالی كه میكنند، نیست. بلكه همان عالم برزخ است.
اگر حقیقت قبر و عذاب قبر، این باشد كه انسان تا قیامت در همین قبر خاكی عذاب میشوند، پس باید گفت كسانی كه قبرها را خراب میكنند، در واقع مردم را از عذاب قبر رها كردهاند.
عالم برزخ مادی نیست، ولی مجرد تام هم نیست، بلكه واسطة میان ماده و مجرد تام است. روح در آن جا در بدن مثالی و برزخی قرار دارد.
از آیات و روایات استفاده میشود كه در عالم برزخ، روز و شب وجود دارد.
قرآن در مورد عذاب آلفرعون، میفرماید: "النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا;(غافر،46) عذاب آنان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند، و روزی كه قیامت برپا شود ]میفرماید:[ آن فرعون را در سختترین عذابها وارد كنید."
پیامبر اكرممیفرماید: هنگامی كه یكی از شما از دنیا میرود، جایگاه او را هر صبح و شام به او نشان میدهند.
(بحارالانوار، علامه مجلسی;، ج 6، ص 275، مؤسسة الوفأ، بیروت.)
پایان بحث