راه ‏هاى درمان غيبت

پرسش:

راه درمان غیبت چیست؟لطف کامل توضی دهید.

پاسخ:

با سلام و ادب

دانشمندان اخلاق براى همه بيمارى‏هاى نفسانى، دو راه درمان را سفارش مى‏كنند:

راه علمى كه خود شامل دو قسم: «اجمالى» و «تفصيلى» است. در اين گفتار، راه‏هاى درمان هر كدام از موارد غيبت، جداگانه بررسى مى‏شود.

 

درمان علمى اجمالى غيبت

همان طور كه در مباحث پيشين ذكر شد، عيب و نقصى كه در غياب برادر مؤمن گفته مى شود، دو جنبه دارد:

1. مادي (جسمى)

2. معنوى (روحى)

1. درباره «نقص جسمى» بايد گفت: چون بيان كردن عيب و نقص برادر مؤمن و نكوهش او، مربوط به پديده و آفرينش آفريدگار است، اين رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفريدگار برمى‏گردد؛ يعنى اگر از انسان مؤمنى به لحاظ جسمانى غيبت كند، در واقع آفرينش خداوند را مورد سؤال قرار داده است.

آگاهى از اين نكته و تأمل و درنگ در آن، انسان را در كنار گذاشتن اين رفتار ناپسند يارى مى‏كند. غيبت كننده بايد توجه كند كه حقيقت رفتار ناشايست او، ايراد گرفتن بر خدا است.

2. درباره «نقص روحى» مى‏توان گفت: مبتلا بودن به نقايص روحى و رذايل اخلاقى براى مؤمن عيب است؛ ولى غيبت كننده بايد توجه داشته باشد كه آيا خود از آن عيب مبرا است؟! اگر او معتقد باشد كه خود داراى هيچ عيبى نيست، با اين رفتار، به عيبى بزرگ دچار شده كه همان غيبت كردن است.

به بد گفتن خلق چون دم زدى اگر راست گويى سخن هم، بدى

كسى كه بر درمان بيمارى غيبت تصميم گرفته است، بايد بداند كه به جاى برشمردن عيب ديگران، بهتر است به عيب‏هاى خود بپردازد.

پيامبر گرامى(ص) مى‏فرمايد:

طوُبى لِمَن مَنَعهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ المُومِنينَ. [2]

خوشا به حال كسى كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيب مردم باز مى‏دارد.

حضرت على(ع) نيز مى‏فرمايد:

طُوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ الناسِ. [3]

خوشا به حال كسى كه عيب و نقص خودش او را سرگرم كرده است تا به عيوب ديگران نپردازد

درمان علمى تفصيلى غيبت

غيبت، مرضى نفسانى است كه ازبيمارى‏هاى ديگر درونى سرچشمه مى‏گيرد؛ از اين رو غيبت كننده، در ابتدا بايد ريشه يابى كند و دريابد كه علت آلوده شدن او به اين گناه چيست. پس از ريشه‏يابى، بايد ريشه را به طور كامل قطع كند تا غيبت از كردارش زدوده شود.

بايد توجه داشت كه اصلاح روبنايى كافى و مفيد نيست. اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام اين كار خوددارى كند، چون اصل مسأله در وجود او ريشه دوانده است، در جايى ديگر جوانه زده و او را آلوده مى‏سازد؛ ولى اگر ريشه قطع شود، ترك غيبت، قهرى مى‏شود؛ يعنى نفس انسان، خود به خود از غيبت جلوگيرى مى‏كند.

همان گونه كه در بحث ريشه‏هاى درونى غيبت بيان شد، گاه انسان براى تبرئه خود از رفتار ناشايستى كه انجام داده، زبان به غيبت ديگران مى‏گشايد در اين جا بايد توجه داشته باشد كه اگر براى دورى از نكوهش مردم، عيب ديگران را مطرح كرده است، اين احتمال وجود دارد كه مردم سخن او را نپذيرند؛ در اين صورت، او براى مصون ماندن از نكوهش خلق خدا، نكوهشى حتمى و قطعى را از سوى خدا، براى خود فراهم مى‏سازد، در حالى كه هيچ عاقلى براى كسب نفع احتمالى موهوم، ضرر قطعى نقد را متحمل نمى‏شود. از سويى چه بسا در اين غيبت، نفع موهوم دنيايى به دست آيد، درحالى كه آن ضرر قطعى، معنوى است و با حقيقت سر و كار دارد. همچنين توجيه رفتارى اشتباه به اين شكل كه «فلانى چنين كارى را كرد، من هم مى‏كنم» خود جاى پرسش دارد، و بيان اين سخن، آوردن عذر بدتر از گناه است، چرا كه نفس پيروى از عمل نادرست، خلاف است و با عمل خلافى مثل غيبت نمى‏توان خلاف گذشته را پوشاند.

مورد ديگرى كه سبب غيبت مى‏شد، اين بود كه فرد، با بيان عيب ديگران، فضيلتى را براى خود اثبات كند و نشان دهد كه خود فاقد عيب است. پرسشى كه در اين جا مطرح است و بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه چگونه مى‏توان با بيان عيب ديگرى، كمالى را براى خود اثبات كرد و آيا با اين رفتار نادرست و عمل خلاف مى‏توان فضيلتى به دست آورد؛ در حالى كه ارزش واقعى و فضيلت حقيقى انسان، بهاى او نزد خدا است و بايد سعى كرد از آن فضيلت كاسته نشود؟ افزون بر اين، چه بسا با غيبت ديگران، از ارزش غيبت كننده نزد آنها كاسته و از او سلب اعتماد شود.

زبان كرد شخصى به غيبت دراز بدو گفت داننده اى سرفراز

كه ياد كسان پيش من بد مكن مرا بدگمان در حق خود مكن

گرفتم ز تمكين او كم ببود نخواهد به جاه تو اندر فزود[4]

از ديگر ريشه‏هايى كه براى غيبت بيان شد، همراهى با دوستان در نشست‏ها و مجالس بود. چنين فردى با غيبت كردن، در واقع رضاى مخلوق را بر خشنودى پروردگار مقدم مى‏دارد. در صورتى كه افراد غيبت كننده در مجلس، انسان‏هاى عاقل، مؤمن، متدين و معتقد نيستند، آيا مى‏توان رضاى چنين افرادى را بر رضاى خالق مقدم داشت؟

گاهى هم غيبت براى پيشگيرى و خنثى كردن تأثير سخنى كه شايد درباره غيبت كننده زده شود، انجام مى‏گيرد؛ در اين صورت، انسان بايد بينديشد كه چگونه مى‏توان مطمئن شد عيوب او گفته شده است. از كجا معلوم كه اين احتمال موهوم نباشد؟ آيا باز گفتن عيوب ديگران، و وارد كردن خدشه بر شخصيت ايشان، فقط به دليل احتمالى كه غيبت كننده مى‏دهد، دورانديشى است؟! افزون بر اين، حتى نمى‏توان اطمينان داشت كه ديگران، غيبتى را كه مى‏شنوند، بپذيرند يا به علت غيبت كردن او پى ببرند تا خواسته غيبت كننده برآورده شود؛ پس پايه اين غيبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زيان آخرتى نصيب انسان مى‏شود.

درمان عملى غيبت

1. نخستين راه عملى كه براى جلوگيرى از غيبت سفارش مى‏شود اين است كه انسان پيش از گفتن هر سخنى، به «مشروع يا نامشروع بودن»، و «سود و زيان‏هاى دنيايى و آخرتى» آن توجه كند. انديشه در سخن، پيش از بيان آن، مانع بسيارى از گناهان زبان مى‏شود.

2. انسان در معاشرت با دوستان يا شركت در محافل، احتياط بيش‏ترى به خرج دهد؛ يعنى دوستانى را برگزيند كه اهل غيبت نباشند، و در مجالسى شركت كند كه درباره ديگران سخن چينى نمى‏شود؛ زيرا شركت در مجالسى كه در آن غيبت مى‏شود، خوانا ناخواه بر روح انسان اثر مى‏گذارد و از آن جا كه شنيدن غيبت هم حرام است، بايد در مسأله دوست‏يابى و صله رحم دقت بيش‏ترى كرد.

3. راه سوم، كمك خواستن از خداست كه اين خود دو گونه است: نخست اين كه انسان به صورت كلى و در همه اوقات از خدا درخواست كمك و يارى كند تا به رذايل اخلاقى چون غيبت دچار نشود؛ همان گونه كه در دعاها هم آمده است كه «خدايا مرا از غيبت پناه ده). [5] دوم در جايى كه زمينه غيبت فراهم و آبروى فرد در خطر است و شرايط اقتضا مى‏كند كه شخص براى حفظ آبروى خود، از ديگران غيبت كرده، عيوب ايشان را آشكار سازد، در واپسين مرحله، با خدا باشد و از او بخواهد كه آبرويش را حفظ كند و بگويد: «خدايا! با تو معامله مى‏كنم و براى تو از آبرويم مى‏گذرم و آن را به تو مى‏سپارم. تو خود آبروى مرا حفظ فرما»؛ چرا كه خداوند بهتر از هر انسانى در حفظ و نگه‏دارى حيثيت انسان‏ها، توانا است.

اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد:

الغيبه جهد العاجز. [6]

غيبت تلاش انسان ناتوان است.

كسانى كه قدرت و تكيه گاهى داشته باشند (به ويژه از لحاظ معنوى) هرگز زبان به غيبت نمى‏آلايند.

پاورقى:

[1]. سعدى: بوستان.

[2]. كلينى: كافى، ج 8، ص 168، ح 190.

[3]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 1، ص 116، ح 137.

[4]. سعدى: بوستان.

[5]. وَ اعذنى فيه مِنَ الغيبه ... (علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 94، ص 343، ح 2).

[6]. صبحى صالح: نهج‏البلاغه، ص 556، ح 461.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت