نفی شفاعت در قرآن چگونه توجیه می شود؟

پرسش:

در آيه ي 254 سوره ي بقره خداوند بيان مي دارد که در قيامت هيچ کسي نمي تواند شفاعت حال عده اي را بکنند. آيا اين آيه با شفاعت معصومان منافاتي ندارد؟

پاسخ:

سلام خدا بر شما پرسشگر عزیز
آنچه در قرآن نفي شده، شفاعت استقلالي و بدون اذن الهي است، مانند شفاعتي كه بت‏پرستان از بت‏ها انتظارداشتند. ولي شفاعت اولياي خدا - كه به اذن الهي و در جهت رضاي او صورت مي‏گيرد - در قرآن مجيد پذيرفته شده: «يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا».(1) در آن روز شفاعت سودي ندارد، مگر كسي كه خداي رحمان به او اجازه دهد و سخن او رابپسندد.   
اما در مورد مسئله  شفاعت و محدوده تأثير آن،  اين توضيح لازم است :
  گاهي آيات، شفاعت كلي را به طور كلي نفي مي‏كند. گاهي آيات اين نوع شفاعت را نفي كلي نمي‏كند؛ بلكه مي‏گويد: شفاعت نيست، مگر آنجا كه خداوند  خواسته و اجازه فرموده است.
 با ضميمه اين دو گروه از آيات در باب شفاعتِ كلي، چنين نتيجه مي‏گيريم كه مقصود خداوند منّان، آن است كه وساطت در وجود ميان خداوند و مخلوقات - به اين عنوان كه آن مخلوق و موجود در وساطت استقلال داشته باشد - چنين وساطت و شفاعتي نيست.
اما اگر وساطتي در كار باشد، به اذن خداوند و خواسته او خواهد بود ،يعني، وساطت مستقلي در وجود نداريم، مگر به اجازه خدا. پس اين دو دسته از آيات، با هم منافاتي ندارند و بيانگر يك حقيقت‏اند و آن عبارت است از اينكه: اصل تأثير از خدا بوده و هيچ موجود و مخلوقي در اين باب استقلال ندارد: اما به اذن و اجازه خدا، موجود و مخلوقي مي‏تواند ميان خدا و موجود و مخلوق ديگر واسطه شود. پس اين آيات، حقيقت توحيد را تشريح مي‏كند. اگر با نگاه سبب سوزي بنگريم، هيچ شفاعتي نبوده و شفاعت تنها و فقط براي خدا است. اما اگر با نگاه سبب سازي بنگريم وساطت و شفاعت هست، ولي به اذن و خواسته خداوند .
 يك دسته از آيات نيز در باره «شفاعت» در قيامت، با دو لحن، تعبير و بيان سلبي و اثباتي، مطرح شده است. يك دسته از آيات ،شفاعت در قيامت را به طور كلي نفي مي‏كند و در مقابل آياتي هست كه شفاعت در قيامت را به اذن و خواسته خداوند، اثبات مي‏كند.
 با ضميمه اين دو دسته از آيات، نتيجه‏گيري مي‏شود كه «شفاعت در حشر» از ضابطه و قانون شفاعت كلي برخوردار است؛ به اين معنا كه در آنجا شفاعت استقلالي نبوده بلكه به اذن و اجازه خداوند  است؛ يعني، اگر به شفاعت كنندگان قيامت از نگاه توحيدي بنگريم و با ديد سبب سوزي توجه كنيم، آنان به اذن خداوند - به عنوان سبب و انتقال دهنده شفاعت - شفيع خواهند بود.
 أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(2)
«آيا [ مشركان‏] شفاعت گراني غير از خدا را براي خود گرفته‏اند؟ بگو: آيا اين شفيعان هر چند اختيار چيزي را نداشته باشند و نينديشند و تعقّل هم نداشته باشند؛ بگو: شفاعت در وجود يكسره از آن خدا است، فرمان‏روايي آسمان‏ها و زمين خاص او است، سپس به سوي او بازگردانيده مي‏شويد».
 آيه بالا به روشني شفاعت مطلق و كلي را كاملا نفي مي‏كند و اين نكته را به مشركان خاطر نشان مي‏سازد كه واسطه‏هاي مستقلي كه شما در وجود فرض كرده‏ايد، يكسره  پوچ و باطل است. آيا آتش مثلا مي‏تواند واسطه مستقل در وجود آثار باشد؟ هرگز! چرا كه اصل وجود آتش هم از ناحيه خداوند است. وقتي كه آتش نبود، خبري از آتش و غير آتش نبود، تا بگويد مرا به وجود بياور يا به وجود نياور؛ يا مرا به اين شكل به وجود بياور و به فلان شكل نه و يا مرا با اين آثار به وجود بياور و با فلان آثار نه. به عبارتي، اصلاً آتش نبود تا چنين مطالبي را مطرح سازد، بلكه خداوند خواست كه آتش به وجود بيايد و او مي‏خواهد آتش آثار خاصي را با شرايط خاصي داشته باشد و از اين جهت آتش هيچ استقلالي ندارد.
إِنَّ رَبَّكُمْ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمْ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(3)
 «پروردگار شما خدايي است كه آسمان‏ها و زمين را در شش روز آفريد. سپس بر عرش استيلا يافت، كار [ آفرينش‏] را تدبير [ و ربوبيت‏] مي‏كند. شفاعت‏گري [ و واسطه‏اي وجود] جز پس از اذن و خواست و اجازه او نيست. اين است خدا، پروردگار شما، پس او را بپرستيد. آيا پند نمي‏گيريد؟»
اين آيه، با لحن خاصي، نخست شفاعت كلي را به طور كلي نفي مي‏كند و اشاره مي‏كند كه خداوند خالق هستي و مدبّر عالم وجود است كه پس از تنظيم خلقت، ربوبيتش بر عرش استقراريافته است. پس در ابتدا اين حقيقت را بيان مي‏كند كه در اصل وجود تا برگشت و قيام قيامت او، مدبّر امر است و واسطه‏اي در وجود نيست. پس از آن، اين مطلب را بيان مي‏كند كه اذن، اجازه و خواست خداوند، مي‏تواند موجود و مخلوقي واسطه در هستي باشد؛ ولي اين واسطه در وساطت خود استقلال ندارد، بلكه با اذن خداوند است كه مي‏تواند نقش واسطه‏گري خود را ايفا كند. از اين رو همين كه اذن برداشته شود، آن واسطه از وساطت مي‏افتد.
  آيه بالا شفاعت مستقل را نفي كرده و شفاعت به اذن و خواست خداوند را تثبيت مي‏كند؛ يعني، بيانگر اين واقعيت است كه آفتاب را او خلق كرده و به آفتاب وجود داده و آثار وجودي خاصي براي آن مقرر كرده است. لحظه به لحظه وجود آفتاب با خدا و از خدا است. اصل، بقا و آثارش همه از خدا سرچشمه مي‏گيرد. اگر خدايي نباشد، آفتابي نيست. اما اينكه گفته مي‏شود آفتاب شفيع است ،به اين معنا است كه آنچه از آفتاب خيرات و اثرات به مخلوقات مي‏رسد، در واقع از خداوند منان مي‏رسد؛ يعني، خداوند اين خيرات را از مجرا و طريق آفتاب به بشر مي‏رساند.
 در نتيجه بايد گفت: شفاعت به صورت استقلالي در قيامت وجود ندارد ، بلكه با اذن خداوند و شرايط خاص، اين نوع شفاعت وجود دارد. البته بايد توجه كرد كه شفاعت گران در قيامت، تنها در حد واسطه و مجرا و سبب مي‏باشند . خداوند از اين طريق، فيض خود را به انسان‏ها رسانده، آنها را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار مي‏دهد. در مجموع، هم آيات شفاعت كلي و هم آيات شفاعت در قيامت، به اين حقيقت اشاره دارند كه خداوند، هم سبب ساز است و هم سبب سوز.

1. طه، آيه 109
2.  زمر، آيه 43 و 44.
3.  يونس، آيه 3.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت