1. امیر کیانی
  2. تاریخ
  3. سه شنبه, 28 آبان 1392
  4.  مشترک ایمیل شوید
در فضای مجازی و بعضی سایتهای شبهه افکن و ضد دین چنین چیزی آمده بود و بسیاری از افراد ضد دین نیز اینرا یا مشابه این شبهات را میگویند که :
جنگ عاشورا یک حماسه نبود!
چیزهایی که برای ما گفته اند و شنیده ایم همیشه صحیح نیست.
به استناد تاریخ ، به جرات می توان گفت اگر حکومت شیعه مذهب صفویه در ایران به قدرت نمی رسید ، امروز کمتر ایرانی از جنگ عاشورا شنیده بود....
آنچه از حسین بن علی یک قهرمان ساخت ، دستگاه قدرتمند تبلیغاتی حکومت صفویه و روحانیون آن زمان بود.
این تنها حرف ما نیست.... بسیاری چه موافق اسلام و چه مخالف این واقعیت را بازگو کرده اند :
احمد کسروی : کتاب شیعه گری
علی شریعتی : کتاب تشیع علوی ، تشیع صفوی
-----------------------------------------------------------------------
شیعیان امامان خود را معصوم و بی خطا می دانند....
حسن که با معاویه صلح کرد ، معصوم بود!
حسین که با یزید جنگید ، معصوم بود !
سجاد که به بهانه بیماری در جنگ شرکت نکرد هم معصوم بود!
اگر بررسی چرا حسن حاضر شد در ازای دریافت حقوق ماهیانه از بیت المال با معاویه صلح کند و حکومت او را بپذیرد ، می گویند : حسن در آن زمان تنها بود و اصحابش کم بودند و او را تنها گذاشتند...!
اما مگر خود شیعیان نمی گویند که حسین هم تعداد یارانش کم بود و خیلی ها او را تنها گذاشتند ؟!!
اینها که شرایط شان یکسان بود ! چرا یکی سازش کرد و دیگری نه ؟
-------------------------------------------------------------------------
آیا اگر نامه مردم کوفه نبود ، باز هم حسین برای شیعیان قهرمان می شد ؟ می گویند حسین در راه هدفش جنگید و کشته شد!
آیا مردن در راه هدف نیکوست ؟ آیا هر که برای اندیشه اش خودش را به کشتن دهد قهرمان است ؟ مگر اعضای طالبان و القائده در راه هدفشان از جان خود نمی گذرند ؟
از شما می پرسم اگر در نظر شما شهادت افتخار است ، آیا این به این معنی نیست که نبود حسین و کشته شدنش مفید تر و سودمندتر از حیات او بوده است ؟!!
و چرا حسن حکومت معاویه را پذیرفت ؟ چرا او دست به قیام نزد ؟
مگر نمی گویید هر دو اینها معصوم اند ؟!
جواب چیست؟ لطفا مستدل و منطقی جواب بدهید تا بتوانیم جواب شبهه افکنان را بدهیم و این شبهات از ذهن ما از بین برود و ایمان مان بیشتر شود.
نظر
There are no comments made yet.
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
با سلام و ادب
در مورد نکته اول سوال شما عرض کنم نه خیر این ادعا کاملا بدون سند و پشتوانه می باشد و هیچ موافقی این حرف را نمیزند و تنها عده ای مخالف فرهنگ جهاد و عاشورا این سخن را می زنند که دنبال اهداف خاصی می باشند.
آنهایی که این اشکال رو می کنند در واقع ادعای اصلیشان این است که سبک موجود عزاداري امام حسین(علیه السلام)، از دوره‎ي صفويه وارد فرهنگ شيعه شده است.
سوگواري و مرثيه‎سرايي براي سالار شهيدان(ع) در زمان ائمه معصومين‎(ع) رايج بوده و همچنين بر تداوم آن توصيه شده است. بزرگان دين نيز همواره شيعيان را بر ادامه‎ي اين امر مقدّس توصيه مي‎فرمودند؛ اما اين كه آيا عزاداري مرسوم زمان ما از همان ابتدا و از عصر امامان معصوم(ع) بوده يا پس از آن‎ها رايج شده است، به نظر مي‎رسد كه بعضي از شيوه‎هاي عزاداري، به ويژه تعزيه خواني‎‎ها، بعد از ائمه(ع) به وجود آمده است، چنان‎كه پترچلكووسكي در اين زمينه مي‎گويد: «مراسم محرّم، حمايت و تشويق دربار صفوي را جلب كرد. ياد كرد شهادت امام حسين(ع) به صورت عملي ميهن پرستانه درآمد. گزارشات متعدّدي از اجتماعات مزبور، كه اكثراً توسط فرستادگان سياسي اروپا، مبلّغان، بازرگانان و سياحان به ثبت رسيده، از اشخاصي سخن مي‎گويند كه ملبّس به جامه‎هاي رنگارنگ (بوده)، به طور منظم پياده‎روي مي‎كردند، يا سوار بر اسب‎ها و شترها، آفريننده‎ي وقايعي بودند كه به واقعه‎ي حزن‎انگيز كربلا ختم مي‎شد. نبردهاي ساختگي توسط صدها تن از عزاداران ملبّس به جامه‎هاي همگون و مسلح به تير و كمان و شمشير و سلاح‎هاي ديگر، به طور آهسته بازي مي‎شد. سراسر نمايش با سوگ‎نوا همراهي مي‎شد و تماشاگران كه در امتداد گذرگاه‎ها صف مي‎كشيدند، بر سينه مي‎زدند و در حالي كه دسته عزا از كنارشان رد مي‎شد، فرياد مي‎زدند: حسين، حسين، يا شاه شهيدان حسين.»[1]
هر چند برخي، تاريخ شروع عزاداري به اين سبك را به دوره‎ي حكومت آل‎بويه نسبت داده‎اند، ولي روضه‎خواني يا قرائت كتاب«روضة الشهداء» و كتاب‎هاي مشابه بر روي منبر، از دوره‎ي صفويه شروع شد.[2] در همان زمان كه مراسم محرم در دوره‎ي صفويه رشد و توسعه مي‎يافت، و شكل مهم و معروف ديگري از نمايش مذهبي پديد آمد كه نقل نمايشي زندگي و اعمال، رنج و مرگ شهيدان شيعه بود. موضوع اين نمايش در اساس ـ هر چند هم اندك ـ، هميشه در ارتباط با واقعه‎ي كربلا بود، اين داستان‎ها از كتابي فارسي به نام «روضة الشهداء»[3]يا بهشت شهيدان، گرفته مي‎شد و از اوايل سده‎ي شانزدهم در ميان شيعيان به گونه‎اي گسترده، انتشار يافت. درباره‎ي مراسم تعزيه‎خواني و عزاداري در دوره‎ي صفويه، ژان كالمارنين مي‎نويسد: «تجديد خاطره‎ي فاجعه كربلا به صورتي كه در زمان صفويه جاني تازه گرفت، دنباله‎ي سنتي قديمي از آداب مذهبي است؛ مانند زيارت بُقاع شهيدان كربلا، سينه زني و روضه‎خواني در روز عاشورا و در دهه اول محرم، كه به وسيله‎ي مسلماناني كه گرايش‎هاي عقيدتي گوناگون دارند اجرا مي‎شده است،... موضوع گرفتن انتقام خون امام حسين(ع) كه از دير باز بخش اعظم تجديد خاطره‎ي فاجعه‎ي كربلا حكم‎فرما بوده و شاه اسماعيل ـ بنيان‎گذار سلسله‎ي پادشاهي صفوي ـ از آن براي تبليغ و پيشبرد كارهاي خود استفاده كرد.»[4]
ژان كالمار، قسمت بيشتري از تحولات عزاداري را به سنت‎هاي ديرينه‎ي ايران مربوط مي‎داند و چنين مي‎گويد: «به عقيده من قسمت اعظم اين تحول، صرف نظر از جنبه‎ي ايماني و عقيدتي آن، تحت تأثير سنت‎هايي به وجود آمده است كه ريشه‎هاي ژرف نزد ايرانيان دارد و حتّي صورت منقّح‎تر نمايشي مصائب روحاني را موجب گرديده است.[5] مطلبي كه قابل توجه است اين كه چون قبل از صفويه عزاداري به اين سبك رايج نبوده و با جلوس شاه اسماعيل بر تخت سلطنت و چند ماه بعد از آن، تأليف كتاب «روضة الشهداء» در تبريز به پايان رسيد ـ كه مجموعه‎ي روايات رثايي و حماسي و ديني تركي و فارسي را درباره‎ي فاجعه‎ي كربلا و يادآوري آن و انتقام گيري، به زبان فارسي درآورد؛ پس در اين جا هم، مانند برخي جاهاي ديگر، خود را در برابر موقعيتي تناقض آميز مي‎بينيم كه در آن ايران شيعي، مصيبت نامه‎ي كربلا را به صوفي‎اي از سلسله‎ي «نقش‎بندي» مديون است كه مسلماً به تقيّه متصفش كرده‎اند و احتمالاً مردي از اهل تسنن بوده كه در محافل صوفي‎گري و فتوت، هر چه بيشتر، اهل‎بيت و شهيدان كربلا را محترم مي‎شمرده است.[6]
از اين جا روشن مي‎شود كه با توجه به خلأ فرهنگي دوران صفويّه، سرودن شعر در مدح و رثاي ائمه و شهداي كربلا؛ براي شاعران افتخاري بس بزرگ محسوب مي‎شد. حتي مي‎توان گفت كه احتمالا‎ًاگر محركي مانند هفت بند محتشم كاشاني ـ كه در گسترش بعدي ذكر مصائب تأثير به سزايي داشته نمي‎بود، تعزيه‎خواني به جاي مهمي نمي‎رسيد.
در دهه‎هاي آخر قرن دهم، شاهد رواج مراسم عزاداري ماه محرم، بيشتر در مراكز شهري شيعي هستيم، در كنار عزايي عمومي كه مي‎رود تا بيستم و حتي بيست و هشتم صفر نيز به طول انجامد، به موازات اين امر روضه‎خواني گسترش مي‎يابد و از قرن يازدهم موجب افزايش خيرات براي جمع بسياري كه به اين مجالس روي مي‎آورند، موجب افزايش خير است مي‎گردد؛ علاوه بر اين، با اين كه هيچ اطلاعي متكي بر ارقام در دست نيست؛ پس از آن كه در نيمه‎ي دوم قرن يازدهم تدارك چشم‎گيري براي برگزاري عزاي حسيني و تعزيه‎هاي سيّار آغاز مي‎شود، حمايت رسمي از اين مراسم بايد كسب اهميتي كرده باشد.[7]
با روي كار آمدن دولت صفويّه و در آوردن مملكت به صورت كشوري شيعه و مقتدر تأثيري فراوان بر آينده‎ي آيين سوگواري محرم گذارد، به گونه‎اي كه تظاهرات شكوه‎مند شيعيان در محرم هر سال، در نشر و اشاعه‎ي مذهب تشيّع در فلات قارّه ايران، مساعدت فراواني كرد. در اين زمان كتاب «روضة الشهداء» به رشته‎ي تحرير درآمد و قوه‎ي محركه‎اي شد براي پيدايش مراسم محرم كه از بطن آن، سبك تازه‎اي از فعاليّت به نام روضه‎خواني يا قرائت «روضة الشهداء»، به وجود آمد. دو قرن و نيم بعد، اين سبك به منزله‎ي رشته‎اي كه به وسيله‎ي آن، اشعار غنائي و متون و نمايش‎هاي تعزيه به هم بافته شدند.»[8]
از آن‌چه گذشت چنين برمي‎آيد كه عزاداري به سبك موجود، از صدر اسلام نبوده، بلكه بيشتر از دوران صفويه به وجود آمده است، هر چند عده‎اي بر اين باورند كه منشأ آن از زمان آل‎بويه مي‎باشد؛ رواج سبك عزاداري صفويه مي‎تواند به اين دليل باشد كه اولا:ً دولت روي كار آمده، شيعي بوده، تمام امكانات را در دست داشته است و ثانياً: بيشتر مردم شيعه بودند و ترويج نهضت حسيني و بيان مظلوميت‎هاي آن حضرت و اهل بيت و يارانش را مي‎خواستند، بنابراين، دو عامل ياد شده در شكل گرفتن سبك موجود، نقش اساسي داشتند.
از سوي ديگر، عزاداري به اين سبك، تازه و نو بوده است و كارشناسان فرهيخته و زبردست و آگاه، بر عمل‎كرد آن‎ها نظارت نداشتند؛ از اين رو در ضمن كارهاي صورت گرفته، مواردي نيز افزوده شد و مورد حمايت دولت صفوي قرار گرفت.
پی نوشتها:
[1]. تعزيه هنر بومي پيشرو ايران، پترچلكووسكي، ترجمه، داود حاتمي، ص 10 تا 11، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، سال 1367.
[2]. همان منبع، پاورقي، توضيح مترجم، ص 11.
[3]. فتوت نامه سلطاني، مقدمه ص 95، تهران، چاپ محجوب، سال 1350.
- روضة الشهداء، حسين واعظ كاشفي سبزواري، بمبئي، تاجران كتب و مالكان مطيع محمدي، بمبئي، بي‎تا.
[4]. پترچلكووسكي، همان، ص 163 - 164، همچنين در پايان نامه مؤلف و كتاب ديگرش به نام اخلاص كامل به امام حسين(ع) به طور كامل به اين موضوع پرداخته شده است.
[5]. پترچلكووسكي، ص 164؛ اخلاص كامل به امام حسين(ع)، ژان‎كالمار، پاريس، بي‎تا، 1354 ش، 1975 م.
[6]. پترچلكووسكي، ص 165، اخلاص كامل به امام حسين(ع)، ژان‎كالمار.
[7]. پترچلكووسكي، همان، ص 165، 166.
[8]. همان، ص 165، اخلاص كامل به امام حسين(ع)، ص 366.
منبع: نهضت عاشورا (تحريف‌ها و شبهه‌ها)، مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه (1381)
اللهم عجل لولیک الفرج
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. تاریخ
  3. لینک جواب
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
در مورد بخش دوم سوال شما عرض کنم که بله این بزرگواران معصوم بودند و هر کدام با توجه به اقتضای زمان خود عمل میکردند.
آن گاه که امام علی به شهادت رسید و مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند و حضرت حکومت را در دست گرفت، مردم آمادگى روحى براى مبارزه‏اى سخت و طولانى با معاویه را نداشتند، به چند دلیل:
1- جنگ‏هاى قبلى (صفین، نهروان و جمل)؛
2- حیله‏گرى و تزویر معاویه و سست عنصرى بسیارى از مردم ؛
3- خطرات بیرونى که جامعه اسلامى آن زمان را تهدید مى‏کرد و درگیرى داخلى، آنان را براى حمله به مسلمانان بر مى‏انگیخت؛
4- حفظ جان شیعیان باقى مانده ؛
5- روشن کردن حیله‏گرى های معاویه و شناساندن چهره واقعی وی به مردم نا آگاه و سطحی نگر .
پس از شهادت حضرت على (ع)، امام مجتبى منبر رفت و بعد ازحمد و ثناى الهى و درود و صلوات بر جدّ بزرگوار خود حضرت خاتم الأنبیا و تمجید و تعریف از پدر مظلومش ومعرفى خود و خاندان رسالت، مردم با او بیعت نمودند. از فرداى آن روز امام، کارگزاران وحکّام خودرا در ولایات منصوب نمود. جاسوسى را که از طرف معاویه وارد کوفه شده بود، دستگیر کردند و گردن زدند و به ابن عباس ،حاکم خود در بصره نوشت : جاسوس دیگرى را که از طرف معاویه وارد بصره شده است ، بگیر و گردن بزن . به دنبال آن نامه اى با لحن تند به معاویه نوشت که : جاسوس مى فرستى و مکر و حیله ها مى¬کنى ؟! از قرار معلوم گویا قصد جنگ دارى ! اگر چنین است ، من آماده‌ام.(1)
معاویه ، جواب نامه را نوشت و براى حضرت فرستاد. مکاتبه بین حضرت و معاویه ادامه داشت تا به حضرت خبر دادند معاویه لشکر فراوانى آماده کرده و به عراق گسیل داشته است .
از طرفى با منافقان و خارجیان که داخل لشکر حضرت امام حسن بودند و از ترس حضرت على(ع) جرأت اظهار مخالفت نداشتند، به وسیله جاسوسان خود تماس گرفت که : اگر حسن بن على (ع)را بکشید، به هر کدام دویست هزار درهم خواهم داد و یکى از دخترانم را به ازدواج قاتل درخواهم آورد.(2)
امام مجتبى پس از اطلاع ، منبر رفت و مردم را براى مقابله با معاویه ترغیب کرد. ابتدا با سردى مواجه شد، ولى بالاخره گروه زیادى را جمع کرد و از کوفه بیرون رفتند و در نخیله پس از تقسیم و گروه بندى لشکر، عده‌اى را براى مقابله با لشکر معاویه فرستاد، امّا طولى نکشید که خبر آوردند فلان فرمانده و فلانى به معاویه پیوسته و شیرازه لشکر متلاشی شده است. حتى به حضرت خبر دادند گروهى از فرماندهان به معاویه پیام داد‌ه‌اند: در صورت تمایل ، حسن بن على را دست بسته تحویل شما خواهیم کرد. امام مجتبی (ع) ضمن خطبه ای خطاب به لشکریانش فرمود:
«ویلکم ! والله إنّ معاویة لایفی لأحدٍ منکم بما ضمنه فی قتلی، و إنی أظن إن وضعتُ یدی فی یده فاسلمه لم یترکنی ادین بدین جدی ...؛(3) وای بر شما ! سوگند به خدا‍! معاویه به وعده هایی که برای کشتن من به شما داده است عمل نمی کند و اگر من تسلیم او گردم باز اجازه نمی دهد بر اساس دین جدم رفتار نمایم .
حضرت احساس کرد جان خود و پیروانش در خطر جدى قرارگرفته است . مهم‌تر از همه به خاطر چهره دروغینی که معاویه بین مردم پیدا کرده بود، اگر امام و یارانش شهید می شدند، خونشان هدر می‌رفته و چندان اثرى نداشت.
امام از راه ناچاری و براى حفظ اسلام و حفظ شیعیان و نشان دادن چهره واقعى معاویه ، صلح نامه را امضا نمود.
بنا به گزارش مورخان در صلح نامه موادّى گنجانده شده بود، از جمله این که معاویه متعرض امام نگردد و به کتاب وسنّت رسول خداو سیره خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را براى خلافت تعیین ننماید(4) و شیعیان على (ع)در شام و حجاز و عراق و یمن از شر او ایمن باشند.(5) نیز حضرت امیرمؤمنان را در نماز و منابر سب نکنند.(6)
روشن است عمل به این مواد به ضرر معاویه تمام می شد. اگر به آن ها عمل نکند، چهره واقعی‌اش که سعی بسیار در پنهان کردن آن داشت، بین مردم آشکار خواهد شد ، و آنان مى‌فهمند که معاویه پاى بند هیچ اصلى از اصول اسلامى نیست. همان طور که پیش بینی می شد، چون امام مجتبی با معاویه بیعت کرد، وی به هیچ کدام از مطالبی که در صلح نامه آمده بود و آن ها را خود نوشته و برای امام مجتبی ارسال کرده بود ،عمل نکرد و بدین وسیله چهره واقعی خود را برای همگان آشکار ساخت . (7)
افزون براین معاویه قابل مقایسه با یزید پسرش نبود، زیرا:
اوّلاً: معاویه ، پیامبررا درک کرده بود و صحابى به شمار مى آمد، برخلاف یزید؛
دومً: عنوان کاتب الوحى را داشت . مى گویند: یکى از نویسندگان وحى آسمانى معاویه بود؛
سوم: مهم‌تر از همه با این که فاسد و فاسق بود ، امّا مى دانست اگر بخواهد حکومتش دوام داشته باشد، باید شئون اسلامى را در ظاهر رعایت کند .اودر این امر به حدّى متظاهر بود که بسیارى از مردم حتّى برخى از زاهدان لشکر امام على (ع)مردد مى شدند که آیا حق با على است یا بامعاویه ! او در عقل معاش و امور دنیایی و مکر و حیله سرآمد همگان بود .(8)
چهارم: سال‌ها بود از طرف عمر و عثمان بر مردم شام حکمرانى مى کرد(9) و گروهى را با پول و ثروت ، عده‌اى را با دادن پست و مقام، برخى را از طریق رعب و تهدید و بالاخره دسته چهارم را با تزویر و تظاهر به اسلام، ساکت کرده بود. کسى حرف نمى زد یا حق حرف زدن نداشت . معاویه به گونه اى بر اوضاع مسلّط شده بود که مى‌توانست هر کسى را بخواهد بکشد و آب از آب تکان نخورد. به همین خاطر، امام حسین بعد از امام مجتبى ده سال با معاویه زندگى کرد، که جز انتقاد از طریق نامه و صحبت کارى نکرد.
امّا یزید از هر جهت با معاویه فرق داشت . او آشکارا فسق و فجور مرتکب می شد و بی اعتقادی خود را آشکار می‌کرد.
اگر معاویه به واسطه صلح نامه با امام حسن (ع)خلافت را به دست آورد ولی یزید هیچ مبنایی برای به عهده گرفتن خلافت نداشت و پدرش برخلاف مواد قطعنامه به زور از مسلمانان برای او بیعت گرفته بود .
او بعد از مرگ معاویه به عنوان امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان بر اریکه خلافت تکیه زد؛ کسى که پاى بند چیزى جز شهوات و تمایلات حیوانى نیست و شراب مى خورد و با میمون ها بازى مى کند و...
در چنین اوضاعی امام حسین (ع)قیام کرد و این اهداف را دنبال نمود:
1ـ زنده کردن اسلام .
2ـ آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیت امویان .
3ـ احیاى سنّت نبوى و سیره علوى .
4ـ اصلاح جامعه و بیدار کردن امت .
5ـ از بین بردن سلطه استبدادى بنى امیه .
6ـ آزادسازى ملّت از سلطه و زور.
7ـ حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان .
8ـ تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع .
9ـ از بین بردن بدعت ها و کجروى ها.
10- اعتراض به موروثی شدن خلافت.
11ـ زنده کردن سنّت مهم امر به معروف و نهى از منکر.
اگر امام حسین در عهد یزید قیام نمی‌کرد، برپیکره اسلام زیانی جبران ناپذیر وارد می شد.
امام حسین در زمانى قرار گرفته بود که بدعت هاى زیادى در اسلام به وجود آمده بود، که مى دانست اگر قیام نکند، چیزى از اسلام باقى نخواهد ماند. چنان که فرمود: وقتى زمامدار حکومت اسلامى افرادى مثل یزید باشد، باید فاتحهء آن را خواند.( 11) از طرفى مى دانست که جد بزرگوارش فرمود:« آن جا که بدعت ها ظاهرگردد، بر عهدة عالمان است که حقایق را بگویند، و اگر کتمان کنند، لعنت خدا بر آنان باد» (12).
او در زمانی قیام نمود که انحراف دستگاه حکومت چند برابر شده بود. از نظر اجتماعى نیز اوضاع بر اثر ظلم و بیدادگرى حاکم، مردم را به ستوه آورده و نارضایتى عمومى بیداد مى‏کرد. بنابراین یکى از شرایط انقلاب فراهم آمده بود ولى شرط دیگر - که وجود روح حماسه و ایثارگرى است- جز در تعداد اندکی فراهم نبود. بنابراین بر امام لازم بود که از همین مقدار استفاده کند و موقعیت را از دست ندهد. و هر چند در چنان وضعیتى نمى‏توانست پیروزى نظامى به دست آورد، ولى حرکتى پدید آورد که پایه نظام ستمگر را لرزاند و روح خروش و حماسه را در کالبد مسلمانان و همه آزادى خواهان جهان دمید و آثار بسیار گران‏بهایى در تاریخ بشر بر جاى گذارد.

پی‌نوشت‌ها:
1- ارشاد مفید ،ج2،ص5-6.
2- بحار ،ج44،ص33.
3- همان،ص33.
4- جمل من انساب الاشراف،ج3 ،ص287.
5- اعلام الهدایة، الامام الحسن ،ص 147.
6- تذکرةالخواص ،ص198.
7- جمل من انساب الاشراف ،ج3،ص294.
8- حمدالله مستوفی ،تاریخ برگزیده ،ص 260.
9-همان ،ص260.
10- جواد محدثى ، فرهنگ عاشورا، ص 62.
11- خوارزمی، مقتل الحسین،ح1،ص268؛ مطهرى ، مجموعه آثار، ج 17 ص13.
12- اصول کافى ، ج 1 ص 54؛وسایل الشیعه ،ج11،ص510.
اللهم عجل لولیک الفرج
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. تاریخ
  3. لینک جواب
بهترین پاسخ Pending Moderation
0
Votes
Undo
آیا اگر نامه مردم کوفه نبود ، باز هم حسین برای شیعیان قهرمان می شد ؟ می گویند حسین در راه هدفش جنگید و کشته شد!
آیا مردن در راه هدف نیکوست ؟ آیا هر که برای اندیشه اش خودش را به کشتن دهد قهرمان است ؟ مگر اعضای طالبان و القائده در راه هدفشان از جان خود نمی گذرند ؟
از شما می پرسم اگر در نظر شما شهادت افتخار است ، آیا این به این معنی نیست که نبود حسین و کشته شدنش مفید تر و سودمندتر از حیات او بوده است ؟!!
و چرا حسن حکومت معاویه را پذیرفت ؟ چرا او دست به قیام نزد ؟
مگر نمی گویید هر دو اینها معصوم اند ؟!
جواب چیست؟ لطفا مستدل و منطقی جواب بدهید تا بتوانیم جواب شبهه افکنان را بدهیم و این شبهات از ذهن ما از بین برود و ایمان مان بیشتر شود.
اما جواب سوال سوم شما:
در جواب به خط اول از سوال شما ابتدا عرض کنم که برخی این موضوع را مطرح می کنند که اگر کوفیان با نوشتن هزاران نامه امام علیه السلام را دعوت به قیام نمی کردند. امام علیه السلام از مدینه به سوی مکه و کوفه خارج نمی شد؛ یا با یزید بیعت می کرد و یا نمی کرد. در هر صورت به فکر قیام و خروج نمی افتاد تا با آن وضع فجیع و دلخراش، خود و خاندان و یارانش در کربلا کشته شوند.فشرده سخن اینکه از دیدگاه برخی علت و حکمت قیام عاشورا در دعوت و اصرار اهل کوفه خلاصه می شود.
این دیدگاه بی گمان نادرست و ناصواب است و نتیجه ای جز تحریف و تحقیر حماسه ی حسینی، در بر نخواهد داشت. و هیچ یک از متون معتبر اسلامی و تاریخ و احادیث، حتی اعتقادات شیعه درباره امامت و ولایت، این تحریف را برنمی تابد، بلکه آن را به سختی مردود و برخلاف واقعیت و حقیقت نشان می دهد.
از میان دلایل زیادی که در رد این تحریف اقامه شده می توان به چند دلیل زیر اشاره کرد:
دلیل اول: بنا به منابع اولیه و متون معتبر تاریخی نامه هایی که کوفیان برای امام حسین علیه السلام نوشتند پس از خروج آن حضرت از مدینه بود. به عبارت دیگر تا کوفیان شنیدند امام علیه السلام با یزید بیعت نکرده و از مدینه خارج شده و به سوی مکه راهسپار گشته است، شروع به نوشتن نامه کردند و دلیل مطلب همین است که امام علیه السلام از مدینه به شهر کوفه نرفت، بلکه به مکه رفت.در حالی که اگر نوشتن نامه ها پیش از قیام بود باید حضرتش از همان نخست و بدون اتلاف فرصت به سوی کوفه می رفت.
تقریبا همه ی مدارک شیعه و سنی آورده اند که : هنگامی که خبر هلاکت معاویه به اهل کوفه رسید، بر ضد یزید دست به کار شدند و چون خبر خروج امام حسین علیه السلام و امتناع او از بیعت با یزید فهمیدند و از رأی ابن زبیر نیز در این باره آگاه شدند و خروج آن دو را - امام حسین علیه السلام و ابن زبیر - از مدینه به سوی مکه شنیدند، شیعیان کوفه در خانه ی سلیمان بن صرد اجتماع کردند و سخن از مرگ معاویه گفتند و خدا را در این باره شکر کردند.
سلیمان گفت: معاویه مرده و حسین از بیعت سر باز زده و به سوی مکه خارج شده است و شما، شیعیان او و شیعیان پدرش، اگر می دانید که می توانید یار و یاور او باشید و با دشمنانش مبارزه کنید، در این صورت به او اعلام کنید که به سوی شما بیاید.
از این گونه جملات بخوبی معلوم می شود که قیام حسین علیه السلام پیش از دعوت مردم کوفه بود نه پس از آن.به عبارت دیگر، قیام حسین علیه السلام باعث دعوت مردم کوفه بود، نه دعوت مردم کوفه باعث قیام حسین علیه السلام .
دلیل دوم: در مدینه و یا در مکه دیده نشد که امام علیه السلام در پاسخ کسانی که می گفتند به سوی کوفه نروید، بفرماید چون کوفیان دعوتم کرده اند باید اجابت کنم.هیچ روایت مستندی در این باره گزارش نشده است.
تنها پس از ترک کردن مکه بویژه هنگامی که در میان کوفه و کربلا به حر بن یزید ریاحی و سپاهیان و سربازان همراهش که همگی از مردم کوفه بودند برخورد کرد، سخن از نامه های کوفیان به میان آورد. آن هم نه به صورتی که حاکی از انگیزه ی قیامش باشد بلکه برای اینکه اهل کوفه را که هم اینک صدها تن از آنها مخاطب سخن حضرتش بودند، بیدار سازد تا تکلیف خود و موضع اشراف شهر خود را بدانند و جانب حق را بگیرند و بازیچه ی اهل باطل نباشند.
دلیل سوم: اصولا بسیار غیر معقول است که گفته شود: امام معصوم علیه السلام تحت تأثیر مردم قرار گرفت و با توجه به احساسات آتشین و زودگذر مردم، اقدام به آن قیام بزرگ کرد.چگونه چنین چیزی می تواند مورد قبول باشد در حالی که امام علیه السلام بسیار بیشتر از آنچه ابن عباس ها و ابن عمرها و فرزدق ها از بی وفایی کوفیها می گفتند، اطلاع داشت و با چشم خود در روزگار پدر و برادرش علیه السلام دیده بود.
امام حسین علیه السلام از همه ی آنان که برای توجیه کناره گیری خود از جهاد در راه خدا، به بهانه ی توصیف اهل کوفه تمسک می کردند، بسیار بیشتر و بهتر با روحیات مردم کوفه آشنا بود .این درست مثل آن اشتباه بزرگی است که برخی تصور کرده اند معاویه سیاستمدارتر و دور اندیش تر از حضرت علی علیه السلام بوده است .
منبع : تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین علیه اسلام
اللهم عجل لولیک الفرج
نظر
There are no comments made yet.
  1. بیش از یک ماه پیش
  2. تاریخ
  3. لینک جواب
  • صفحه :
  • 1


هنوز پاسخی برای این پرسش ارسال نشده است.