نگاهى به عوامل موفقيت در زندگى

چكيده

تبيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت و بالندگى افراد در زندگى، از جمله موضوعاتى است كه جاى تحقيق دارد. هدف اين پژوهش تعيين عوامل موفقيت در زندگى از منظر آموزه‏هاى دينى با نگاهى روان‏شناختى است كه با روش تحليلى ـ توصيفى انجام مى‏گيرد.

يكى از سؤال‏هاى اساسى كه براى هر فردى مطرح است اين است كه موفقيت چيست و چگونه مى‏توان به آن رسيد. اين سؤال همگانى بوده و براى نوع انسان‏هاى خردمند مطرح است. براى موفقيت، در كتاب‏ها و مقالاتى كه در اين‏باره به نگارش درآمده‏اند، راه‏هاى متعدى بيان گرديده است كه برخى از آنها با مبانى دينى و اعتقادى ما سازگارى ندارد. اين نوشتار مى‏كوشد با بهره‏گيرى از آموزه‏هاى دينى و البته با نگاهى روان‏شناختى، ضمن اشاره به عوامل موفقيت و نيز معنا و مفهوم موفقيت از نگاه آموزه‏هاى دينى، به تبيين آنها بپردازد.
مقدّمه

«موفقيت» كلمه‏اى جادويى است كه بسامد و استفاده فوق‏العاده‏اى دارد و مى‏توان مدعى شد صدها كتاب درباره آن به رشته تحرير درآمده است. معمولاً كتاب‏هايى كه درباره موفقيت نگاشته مى‏شود، پرفروش است؛ زيرا همه افراد مى‏خواهند از راز آن آگاه شوند؛ درست مانند من و شما كه به موفقيت نياز داريم و به دنبال آن هستيم؛ براى اينكه شادمانى و خوشبختى ما رابطه تنگاتنگى با ميزان موفقيتمان در زندگى دارد. افراد موفق، در هريك از عرصه‏هاى زندگى، از نشاط و رضايت خاطر و محبوبيت بيشترى برخوردارند و افراد جامعه با سبك خاصى با آنان برخورد مى‏كنند. هنرى فورد،1 يكى از انديشمندان علوم اجتماعى، مى‏گويد: «تا موفقيتى به چنگ نياوريد، نمى‏توانيد بر اساس‏آن محبوبيت ورضايت كسب كنيد.»2

در گفت‏وگوهاى عرفى و عمومى نيز به صورت گسترده از واژه موفقيت استفاده مى‏شود و مواقعى هم اتفاق مى‏افتد كه به صورت نادرست مورد استفاده قرار مى‏گيرد. ضرورى است به اين واژه قدرى بيشتر پرداخته شود؛ به ويژه از نگاه تربيتى و روان‏شناختى تا جنبه‏هاى مختلف اين مفهوم و راه‏هاى رسيدن به «موفقيت» تبيين شود.

در رابطه با عوامل موفقيت و مفهوم آن، مباحث مختلفى مطرح است. از جمله مباحث اساسى در زندگى، عوامل موفقيت در زندگى اجتماعى است. از اين‏رو، مسئله مهم در اين تحقيق تعيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت و بالندگى افراد در زندگى اجتماعى مى‏باشد. در اين مقاله درصدد هستيم به عوامل مختلفى بپردازيم كه در پيشرفت و موفقيت افراد از نگاه آموزه‏هاى دينى و با رويكردى روان‏شناختى دخالت دارند. اين مهم، از نوآورى‏هاى اين پژوهش مى‏باشد.

سؤال پژوهش حاضر اين است: «عوامل موفقيت انسان‏ها در زندگى از ديدگاه آموزه‏هاى اسلام چيست؟»
پيشينه پژوهش

در اين قسمت از بحث، به صورت اجمالى به مقالات، كتاب‏ها و مباحثى مى‏پردازيم كه به نوعى با موضوع موردنظر، يعنى عوامل موفقيت در زندگى از ديدگاه اسلام و روان‏شناسى، مربوط مى‏شود.

براساس تعاليم اسلامى، خداوند متعال از ابتداى حيات بشر، پيامبرانى را از ميان انسان‏ها براى راهنمايى و هدايت آنها برگزيده است. از جمله تعاليمى كه پيامبران به بشريت ابلاغ نموده‏اند، قوانين اجتماعى و راه‏هاى رسيدن به بهروزى و موفقيت است.

دانشمندان مسلمان و دانش‏پژوهان اسلامى و همچنين دانشمندان غيرمسلمان، تاكنون به مباحث اجتماعى و عوامل موفقيت افراد و مفهوم و معناى موفقيت و... پرداخته و هريك از آنها به گوشه‏اى از نيازهاى افراد جامعه، توجه نموده‏اند. در اينجا به نمونه‏هايى از نظريات و كتاب‏ها و مقالاتى كه در اين عرصه نگارش شده‏اند، اشاره مى‏كنيم.

1. استفانى مارستون، در كتابى كه تحت عنوان معجزه تشويق، نگارش كرد و با ترجمه توراندخت تمدن در سال 1375 به چاپ رسيد، به عوامل موفقيت اشاره نموده است.

2. در كتاب اعتماد به نفس كه توسط اسمايلز ساموييل در سال 1380 چاپ شده، به عوامل موفقيت اشاره گرديده است.

3. اصغر كيهان‏نيا در كتاب راز موفقيت در زندگى، كه در سال 1382 نگارش گرديده، به عواملى در رابطه با موفقيت پرداخته است.

4. ابن‏سينا، دانشمند بزرگ قرن چهارم و پنجم هجرى، در تأليفات خود مفهوم موفقيت و عوامل آن اشاره نموده است.

5. شهيد مطهّرى در آثار خود به مسئله موفقيت، اهميت فراوانى داده و در ضمن بحث‏هاى اجتماعى، بحث موفقيت را هم مطرح كرده است.3

6. حسين بستان در كتاب اسلام و جامعه‏شناسى خانواده كه در سال 1383 به چاپ رسيده است، به ديدگاه اسلام و جامعه‏شناسى در رابطه با انواع خانواده، كاركردهاى خانواده، استحكام خانواده، وظايف اعضاى خانواده و آسيب‏هاى خانواده پرداخته و در برخى قسمت‏هاى بحث، اشاره‏اى جزئى به عوامل موفقيت اعضاى خانواده نيز داشته است.

يكى از مباحثى كه به صورت دقيق و جامع به آن پرداخته نشده و جاى تحقيق و تفحص جدى دارد، تبيين و تعيين عوامل تأثيرگذار در موفقيت افراد در زندگى از ديدگاه اسلامى و با نگاهى روان‏شناختى است كه به آن پرداخته نشده و در تحقيق حاضر به صورت مبسوط به آنها پرداخته خواهد شد.
تعريف موفقيت

هرچند بيشتر نويسندگان و حتى انديشمندان سعى كرده‏اند تعريف جامعى از موفقيت ارائه كنند تا شنوندگان و خوانندگان سردرگم نباشند، اما تا به حال تعريف دقيق و توصيف مشخص و قابل اعتمادى از اين كلمه (موفقيت) به دست نيامده است. پيش از آوردن نمونه‏هايى از توصيف‏ها و تعريف‏هاى نامداران جهان، از شما خواننده ارجمند سؤال مى‏كنيم: شما تعريف و برداشتى از موفقيت داريد؟

آيا موفقيت، گذراندن مدارج تحصيلى و دريافت مدرك علمى است يا رسيدن به مقام و ثروت؟

آيا موفقيت، به دست آوردن شغل و همسر مناسب و محيط خانوادگى آرام و فرزندان شايسته است؟

آيا انجام وظايف دينى و انسانى و قرار گرفتن در جاده مستقيم و راه هدايت را مى‏توان موفقيت تلقّى كرد؟

تلقّى شما از موفقيت و برداشت شما از آن، فضا را براى فهم بيشتر و بهتر اين واژه آماده مى‏سازد.

مناسب است به نمونه‏هايى از تعاريف انديشمندان در اين‏باره و در آخر به ديدگاه خودمان در اين زمينه اشاره كنيم و قضاوت را به شما واگذاريم.

آلفرد اوست4 معتقد است: «آرامش و امنيت بهترين نوع موفقيت است.»5

موريس تامس6 مى‏نويسد: عقيده ما راجع به موفقيت بايد به عقايدمان راجع به برترى، رضايت‏خاطر و خوشبختى،نزديك باشد. خوشبخت‏ترين مردم دنيا افرادى هستند كه به كارشان عشق مى‏ورزند؛ بدون توجه به اينكه از اين راه ثروت، شهرت، قدرت و موقعيت‏هاى اجتماعى بالا به دست مى‏آورند يا خير. خشنودترين مردم افرادى هستند كه از كارشان لذت مى‏برند؛ هر كارى كه مى‏خواهد باشد؛ تلاش مى‏كنند تا آن را خوب انجام دهند.7

در فرهنگ وبستر موفقيت، به مفهوم «نيل رضايت‏بخش به هدف» تعريف شده است.8

در نگاه بيشتر مردم، فرد موفق كسى است كه به آرزوهاى خود برسد و در درون خويش، احساس رضايت كند و از اينكه بر اثر تلاش و كوشش مداوم در زندگى به اين احساس (رضايت خاطر) رسيده است، احساس خشنودى و موفقيت كند.

همان‏گونه كه ملاحظه گرديد، تعاريف مختلفى درباره موفقيت بيان شد و ممكن است شما بعضى از آنها را بپذيريد و بعضى را ناقص بدانيد و ممكن است هيچ‏كدام را نپسنديد و بگوييد: «راضى‏كننده و كامل نيست.» قطعا شما خواننده گرامى توقع داريد نظر اسلام و قرآن كريم را در اين‏باره و تعريف مورد قبول نويسنده‏نوشتارحاضررا بدانيد.

از منظر آموزه‏هاى دينى و اسلامى، مفهوم موفقيت ارتباط نزديكى با مفهوم سعادت و خوشبختى دارد و اگرچه بين اين دو واژه تفاوت‏هايى به چشم مى‏خورد، ولى مصداق موفقيت مطلق و سعادت مطلق، يكى است. انسان خوشبخت و موفق به معناى واقعى، كسى است كه در مسير بندگى خداى متعال باشد و با انجام دادن وظايف دينى و انسانى به خداوند نزديك شود و احساس دوستى، نزديكى و محبت به خداوند داشته باشد و به اهداف نهايى خلقت دست يابد. به عبارت ديگر، موفقيت يعنى به رستگارى رسيدن و به بهشت نايل شدن. انسان مى‏تواند بر اثر انجام دادن كارهاى اختيارى و رعايت قوانين الهى و وظايف شرعى و با پرهيز از معصيت، به مرتبه تقرب به خدا برسد و با خالق متعال رابطه دوستانه و عاشقانه پيدا كند و در سايه اين دوستى، به بهشت و رضوان الهى وارد شود. البته پرواضح است كه رسيدن به بهشت، منافات و ضدّيتى با رضايت خاطر از زندگى و لذت‏جويى حلال ندارد؛ چه اينكه انسان مى‏تواند به تمام كارهايش رنگ و بوى خدايى بزند و تمام كارهايش را به قصد رضايت حضرت حق انجام دهد؛ اعم از خواب، خوراك، كار، تفريح و... .

مراد از بندگى و عبادت نيز تنها نماز و روزه نيست، بلكه مهم، به فرمان خداوند بودن و در راستاى دستورات او حركت كردن است.

قرآن كريم مى‏فرمايد: «هر كسى از جهنّم رهايى يابد و به بهشت وارد شود، رستگار و موفق است.»9

خداوند در آيه ديگرى، راه‏هاى رسيدن به بهشت و رستگارى را مورد توجه قرار داده، مى‏فرمايد: «هر كس از خدا و پيامبرش اطاعت كند، به فوز و رستگارى بزرگى نايل شده است.»10

حضرت على عليه‏السلام نيز درباره راه‏هاى سعادت و كمال مى‏فرمايند: «هر كسى از خدا و رسول خدا اطاعت و پيروى كند، به رستگارى بزرگى مى‏رسد و به ثواب ارزشمندى نايل مى‏شود و هر كسى نسبت به خداوند و رسولش، نافرمانى و گردنكشى كند، به خسران و زيان بزرگ و آشكارى‏گرفتارمى‏شودوسزاوارعذاب‏دردناك‏مى‏گردد.»11

خلاصه اينكه، رستگارى واقعى و موفقيت تام و كامل، رسيدن به بهشت و رهايى از آتش و دوزخ است و اطاعت از خداوند و رسول او و ائمّه اطهار: ـ كه در واقع، اطاعت از ايشان نيز اطاعت از خداوند است ـ وسيله نجات انسان و عامل رستگارى و موفقيت واقعى انسان‏هاست.

اطاعت از خداوند و رسول او را مى‏توان در يك كلمه خلاصه كرد و آن كلمه، تقوا و پرهيزگارى است. تقوا يعنى اطاعت از خداوند و نافرمانى نكردن و مطيع دستورات الهى بودن. پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين‏باره مى‏فرمايند: «هر كس تقوا و پرهيزگارى پيشه كند و گوش به فرمان دستورات خداوند باشد، به رستگارى و موفقيت بزرگى رسيده است. به درستى كه تقوا باعث كنترل انسان از غضب و باعث نگه‏دارى انسان از عذاب و نگه‏دارنده انسان از خشم الهى است. به درستى كه تقوا باعث سفيدرويى (موفقيت) و رضايت پروردگار و باعث ارتقاى درجه و مقامات معنوى انسان مى‏گردد.»12

استاد مطهّرى در تعريف سعادت و موفقيت، با تأسّى از قرآن كريم چنين مى‏گويد: «سعادت و موفقيت عبارت است از لذت همه‏جانبه و نيل همه‏جانبه به همه كمالات، به طورى كه حداكثر كمالات و حظوظ فطرى و طبيعى استيفا گردد.»13 البته واضح و روشن است كه موفقيت نهايى در گرو موفقيت‏هايى نسبى و متوسط است و هركدام از آنها در حد خودشان ارزشمند هستند.

البته همان‏گونه كه پيش‏تر اشاره شد، براى موفقيت سطح نازل‏ترى وجود دارد و آن رسيدن به نتيجه و هدف در هر كارى و كامروا شدن و به فعليت رساندن استعدادهاى بالقوه است كه به دنبال آن، رضايت‏خاطر و خشنودى نيز حاصل مى‏شود. مثلاً، وقتى شما در درس خواندن به نتيجه مى‏رسيد و نمره قبولى دريافت مى‏كنيد، به موفقيتى نسبى نايل شده‏ايد و رضايت‏خاطرى در شما ايجاد مى‏شود، ولى اين موفقيت نهايى نيست؛ زيرا قبولى در امتحان هدف نهايى نيست، بلكه هدف متوسط است و از اين‏رو، به اندازه‏اى كه در رسيدن به هدف نهايى تأثير دارد، ارزشمند است و به همان مقدار هم براى شما رضايت و لذت ايجاد مى‏كند. بيشتر مردم از مفهوم موفقيت، همين مفهوم را در نظر مى‏گيرند.
عوامل موفقيت
1. هدفمندى

جست‏وجوى موفقيت، هميشه با هدفى آغاز مى‏شود. همه ما به هدفى نياز داريم تا بتوانيم به سوى آن نشانه رفته، براى رسيدن به آن حركت كنيم. به نظر مى‏رسد بسيارى از مردم، مثل افرادى كه در خواب راه مى‏روند، در زندگى، سرگردان هستند. آنها تمام روز، هفته و سال را در سرگردانى به سر مى‏برند. هر روز از خواب بيدار مى‏شوند، غذا مى‏خورند، لباس مى‏پوشند، مشغول كارهاى جدى يا غيرجدى مى‏شوند، دوباره غذا مى‏خورند و همين‏طور زندگى سپرى مى‏شود. به نظر مى‏رسد بيشتر مردم، بى‏اختيار در اين شرايط قرار گرفته‏اند و بدون اينكه توجه دقيقى داشته باشند، به يكديگر ظلم روا مى‏دارند و به تعبير خود، زرنگى مى‏كنند. تمام اينها بدون يك هدف مشخص و ارزشمند است. نوعى سرگردانى و بى‏هدفى آنان را احاطه كرده است؛ چه اينكه اگر سؤال شود: منظور و هدف شما از انجام دادن اين كارها چيست، جواب قابل قبولى ندارند. شايد شما نيز با نگارنده هم‏عقيده باشيد كه اين‏گونه زندگى كردن، ارزش چندانى ندارد. انسان موجودى عاقل و باشعور است و بايد كارهايش خردمندانه و منطقى باشد تا هم از زندگى لذت واقعى ببرد و هم در راستاى هدفى ارزشمند گام بردارد تا گرفتار سرگردانى و حسرت نشود. ميشل مونتين14 مى‏گويد: «روحى كه هدف
ثابتى ندارد، سرگردان است.»15

اگر هر فردى تمام قواى خود را در مسئله‏اى مهم و با هدفى معين به كار گيرد، بى‏ترديد، شاهد پيروزى و موفقيت‏هاى زيادى خواهد بود. قهرمان شدن در ورزش، موفقيت در تحصيلات عالى، مهارت ويژه در كار فنّى، بالندگى و نوآورى در شغل و حرفه، نامدارى در اكتشاف و اختراع، و از همه مهم‏تر موفقيت در خودسازى معنوى و عبادت پروردگار، همه و همه در گرو هدفى مشخص و تلاش در راستاى آن هدف است.

براى نجات از سردرگمى و به منظور ارائه راه‏كارى كاربردى، نكاتى را يادآور مى‏شويم:

ـ ابتدا معلوم كنيد از زندگى چه مى‏خواهيد (مشخص كردن هدف)؛

ـ افكار خود را در مورد هدف متمركز كنيد (انديشه و فكر در مورد هدف)؛

ـ سعى كنيد اهداف بلندى داشته باشيد و اهداف كوچك‏تر را در راستاى رسيدن به آن قرار دهيد (اهداف بزرگ داشتن)؛

ـ به سعى و تلاش خود متكى باشيد و يقين داشته باشيد كه مى‏توانيد؛

ـ از شكست نهراسيد و آن را تجربه راه خود قرار دهيد؛

ـ از هر كار عجولانه، كوركورانه، احساسى و بدون تأمّل پرهيز كنيد؛

ـ با توكل به خدا وارد عرصه‏ها شويد.

افراد موفق، در زندگى خود هدفمند، هدف‏دار و هدف‏مدار هستند؛ يعنى براى هدف خاصى تلاش مى‏كنند و هدف، نقطه و موقعيت مطلوبى است كه درصدد رسيدن به آن هستند. حال، مهم چگونگى انتخاب هدف است. به عبارت ديگر، هدف‏ها چگونه بايد انتخاب شوند؟

انتخاب هدف‏ها دقيقا به ارزش‏ها و باورها بازمى‏گردد. كسى كه ماديات برايش ارزش است، رسيدن به ماديات هدف او خواهد بود و كسى كه مقام و مدرك تحصيلى عالى برايش ارزش باشد، نايل شدن به آن، مقصود او خواهد بود. افرادى كه هدفى الهى دارند و از جهان‏بينى توحيدى برخوردارند و براى آفرينش انسان و جهان معتقد به هدفى منطقى هستند، اهداف بلندى براى زندگى خود ترسيم مى‏كنند و تمام كارها و فعاليت‏هاى خود را در همان مسير قرار مى‏دهند. اينان هدفشان از زندگى، رسيدن به مقامات معنوى و كمالات عالى انسانى است؛ يعنى مقامى كه در طى آن دوست خدا و بنده واقعى خدا بشوند، و در سايه اين دوستى، مسلما در بهشت و رضوان پروردگار نيز قرار خواهند گرفت. البته پرواضح است كه اينان اهداف متوسطى مثل كسب علم و قدرت و ثروت نيز دارند، ولى همه اينها وسيله‏اى براى خدمت بيشتر به بندگان خدا و به دست آوردن رضايت الهى و نيل به ثواب بيشتر است.

قرآن كريم، به عنوان يك كتاب آسمانى ـ كه از طرف خداى متعال براى هدايت بشر به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهنازل شده است ـ هدف خلقت انسان را بندگى و عبادت خداوند مى‏داند كه در سايه اين بندگى و عبادت و خداشناسى، به كمالات و سعادت مى‏رسد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات: 56)؛ جن و انس را جز براى پرستش و عبادت نيافريدم.

عبادت و بندگى براى خداوند، تنها در نماز و روزه و دعا خلاصه نمى‏شود، بلكه حقيقت بندگى آن است كه انسان تسليم محض خداوند باشد و در تمام امور زندگى بر اساس رهنمودهاى او كه در قرآن كريم و فرمايش معصومان عليهم‏السلام تجلّى دارد، عمل كند. كسى بنده واقعى خداست كه به تمام كارهايش رنگ الهى بزند و حتى تفريح، خواب، خوراك، آشاميدن و كار و تلاشش براى رضاى او باشد. البته بايد مواظب باشد كارهايش ـ گرچه به قصد تقرب به خدا و رضاى الهى است ـ از چارچوب شرع خارج نشود. مثلاً، ممكن است جوانى به قصد رضاى الهى، ناآگاهانه كار خلافى انجام دهد كه آن كار با رضايت الهى منافات داشته باشد؛ زيرا كارى با رضايت الهى سازگار است كه واقعا در چارچوب دستورات الهى و به منظور اطاعت از فرمان الهى انجام شود.
2. اعتماد به نفس

دومين عاملى كه در موفقيت و پيروزى انسان نقش قابل توجهى دارد، اعتماد به نفس است. از آن‏رو كه از مفهوم اعتماد به نفس برداشت‏هاى متفاوتى شده است، در ابتدا به تبيين اين واژه مى‏پردازيم.

دو مفهوم «اعتماد به نفس» و «عزت نفس» قرابت معنايى و رابطه مستقيم و مثبتى با هم دارند و به زبان علم آمار، همبستگى مستقيم دارند؛ به گونه‏اى كه با افزوده شدن يكى، ديگرى هم زياد مى‏شود و بعكس؛ اما اين دو مترادف نيستند. «ارزيابى ما از خودپنداره خويش، بر حسب ارزش كلى آن، عزت نفس ناميده مى‏شود. به عبارت ديگر، عزت نفس، ميزان ارزشى است كه ما براى خود قايل هستيم.»16 اعتماد به نفس نيز يعنى شخص احساس كند داراى توانايى و كفايتاست.17 البته لازم به تذكر است كه گاهى منظور از عزت نفس در محاورات عرفى، مناعت طبع اقتصادى است كه مراد ما در اين مقام همان تعريفى است كه در بالا بيان شد.

به اعتقاد روان‏شناسان، اعتماد به نفس، اساس هر رستگارى و پيشرفتى است. با اعتماد به نفس، عزم انسان راسخ مى‏شود و در صورت اتكا به ديگرى، ضعيف مى‏گردد. مساعدت‏هايى كه از خارج به شخص مى‏رسد، غالبا پشتكار و قوه مجاهدت را سست مى‏كند؛ زيرا در اين صورت، انسان انگيزه‏اى براى سعى‏وكوشش نمى‏يابد.18

در نگاه ابتدايى به مفهوم اعتماد به نفس، چنين به نظر مى‏رسد كه اعتماد به نفس، نقطه مقابل اعتماد به خداست و تصور مى‏شود فردى كه به خدا توكل و اعتماد دارد، نمى‏تواند اعتماد به نفس داشته باشد و بايد دست به انتخاب بزند؛ به اين صورت كه يا زندگى‏اش را بر مبناى توكل به خدا پى‏ريزى كند و كارهايش را به خدا واگذارد يا اعتماد به نفس را شيوه كار خويش قرار داده، به توانايى‏ها و نيروى درونى خود متكى باشد. اما اگر قدرى دقت كنيم، روشن خواهد شد كه چنانچه توكل به خدا را به معناى واقعى آن، يعنى «به كارگيرى اسباب طبيعى براى رسيدن به اهداف و در عين حال، واگذارى نتايج و اثربخشى آنها به خواست و مشيت الهى» بدانيم، و نيز منشأ اعتماد به نفس را ـ كه به نيروها و توانايى‏هاى خود اتكا مى‏كنيم ـ خدا دانسته، معتقد باشيم هر آنچه داريم، از خداست و خدا اين همه امكانات و نيروها (حتى اعتماد به نفس) را در اختيار ما قرار داده تا روى پاى خود بايستيم و به ديگران نيازمند نباشيم، در اين صورت، نه تنها اعتماد به نفس با توكل به خدا منافات ندارد، بلكه يكى از ابعاد اصلى و مهم آن را تشكيل مى‏دهد و نتيجه، آن مى‏شود كه بايد به نيروها و توانايى‏هاى خود ـ كه خدا در اختيار ما قرار داده است ـ متكى باشيم و با بهره‏گيرى از اين نيروهاى خداداد، در مسير پر پيچ و خم زندگى و مشكلات، بار خويش را به دوش كشيم، نه آنكه به توانايى ديگران متكى باشيم. اين بهترين تعريفى است كه مى‏توان از اعتماد به نفس با نگرش اسلامى ارائه كرد، و چنان‏كه مشاهده مى‏شود، هيچ تعارض و منافاتى با اصل توكل به خدا ـ كه جزء اصول اخلاقى و اسلامى است ـ ندارد.19 البته بايد توجه داشت كه على‏رغم همه تلاش‏هاى مختلف و محاسبه‏هاى همه‏جانبه و حتى توكل به خدا، گاهى خواسته‏هاى انسان محقق نمى‏شود و در واقع، مشيت و قضا و قدر الهى محقق مى‏شود.

در تأييد مطلب فوق، مى‏توان از فرمايش امام حسين عليه‏السلام در دعاى «عرفه» بهره برد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناى فى نفسى»؛ خدايا بى‏نيازى مرا در نفسم قرار بده؛ يعنى به من مناعت طبع عنايت كن. آيت‏اللّه صافى گلپايگانى در شرح اين بخش از دعاى عرفه، مى‏نويسد: «هرچه انسان وثوقش به خدا بيشتر باشد، غناى نفس و مناعت طبع او بيشتر مى‏شود، به ذلّت و كارهاى خلافِ شرف انسانيت تن درنمى‏دهد، بلندهمت و با وسعت‏نظر و بى‏ترس و بيم از زوال نعمت‏ها زندگى مى‏كند و هرچه غناى نفس كمتر شود، شخصيت انسانى و وجدان شخص ضعيف مى‏گردد.»20 واضح است كه مناعت طبع، با عزت نفس ارتباط تنگاتنگى دارد.

اعتماد به نفس، در زندگى انسان نقش كليدى و اساسى دارد. اعتماد به نفس، ما را به كارهاى مطلوب و بزرگ و رويارويى با مشكلات برمى‏انگيزد و ماهيت ايجابى دارد. اعتماد به نفس، انسان را در بحران‏هاى زندگى ثابت‏قدم كرده، باعث مى‏شود فرد بحران‏ها را حل كند و از موضع خود عقب‏نشينى نكند. حضرت على عليه‏السلامدرباره اهميت اعتماد به نفس مى‏فرمايند: «در مسير زندگى، بايد خودت، خودت را پيش برى، وگرنه كسى تو را پيش نمى‏برد.»21

در هر مرحله‏اى از زندگى، انسان‏ها نيازمند اعتماد به نفس هستند و در جوانى اين نياز دوچندان مى‏شود؛ زيرا جوان مى‏خواهد تصميمات سرنوشت‏ساز و كارهاى كلان انجام دهد.

عوامل و زمينه‏هايى وجود دارند كه باعث تقويت اعتماد به نفس در افراد مى‏شوند. البته بعضى از اين عوامل مربوط به دوران كودكى و دوران تحصيل ابتدايى و نوجوانى و مربوط به وظايف مربيان و والدين است و زمينه رشد آن بايد در آن سنين فراهم شود، اما در جوانى نيز مى‏توان اعتماد به نفس را با در نظر گرفتن راه‏كارهايى افزايش داد.
عوامل و زمينه‏هاى اعتماد به نفس:

الف) دورى از تظاهر: اولين گام براى ايجاد اعتماد به نفس، دست برداشتن از تظاهر است. بايد تلاش كنيم اعتماد به نفس خود را بيشتر از آنچه واقعا هست، جلوه ندهيم؛ يعنى با خودمان روراست و صادق باشيم و بر اساس توانمندى واقعى خودمان تصميم بگيريم. از آرزوهاى بزرگ و رؤياهاى دست‏نيافتنى دست برداريم و دنبال كارهايى برويم كه دست‏يابى به نتيجه آن بسيار آسان است. آرزوهاى طولانى را كنار بگذاريم و دنبال مسائل دست‏يافتنى و در حدّ توان خود باشيم.22 البته بايد همت خود را نسبت به امكاناتى كه داريم بلند كنيم و به حداقل‏ها اكتفا ننماييم.

در آموزه‏هاى اخلاقى اسلام، آرزوهاى طولانى مذمّت شده، آن را ناپسند دانسته‏اند. حضرت على عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: «اى مردم! بر شما از دو چيز مى‏ترسم: هواپرستى و آرزوهاى طولانى.»23

ب) تقويت عزت نفس: عزت نفس، همبستگى بسيارى با اعتماد به نفس دارد. هر اندازه عزت نفس انسان، بالاتر و قوى‏تر باشد، يعنى فرد براى خود ارزش قايل باشد، از اعتماد به نفس بالاترى برخوردار مى‏شود. براى تقويت عزت نفس، مى‏توان به مثبت‏نگرى پرداخت و به جنبه‏هاى مثبت و ارزشمند شخصيت خويش و توانمندى‏هاى خود توجه كرد و جنبه‏هاى منفى را ناديده گرفت. براى مثال، اگر شما به توانمندى و لياقت‏هايى كه در امور مختلف داريد، مانند قوى بودن خود در رياضى، شيمى، ورزش، كارهاى فنى، رايانه، دين‏دارى و مانند آنها، توجه كنيد، احساس توانايى و ارزشمندى و مفيد بودن مى‏كنيد و در نتيجه، به عزت نفس بالا دست يافته، در سايه آن به اعتماد به نفس مى‏رسيد.

وقتى انسان جنبه‏هاى منفى شخصيت خود را ناديده مى‏گيرد ـ هرچند به صورت موقت ـ و فقط به ابعاد مثبت و شايستگى خود توجه مى‏كند، اين احساس به او دست مى‏دهد كه فرد مفيد و برازنده‏اى براى جامعه و همنوعان خود است. البته بايد توجه داشت اين روحيه، تكبر و غرور نيست كه مذموم باشد، بلكه دقت و تمركز در توانمندى واقعى خويش است كه فرد تا به حال از آنها غفلت كرده بود.24 پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايند: بدترين عذرخواهى‏ها، عذر خواستن در هنگام مرگ است و بدترين پشيمانى‏ها، پشيمانى روز قيامت است و بدترين خطاى زبان، دروغ است و بالاترين بى‏نيازى، عزت نفس است، و بهترين توشه، تقواست و بالاترين حكمت، ترس از خداست.»

ج) رسيدگى به خويشتن: اعتماد به نفس تا حد زيادى به ميزان سلامتى جسمانى و روانى بستگى دارد. بى‏توجهى به سلامتى روحى و جسمى خود، نشان‏دهنده اين است كه شما خودتان را دوست نداريد. كسانى كه نسبت به خويشتن چنين محبت و توجهى ندارند، نيازمند پرشدن اين خلأ از ناحيه ديگران هستند و اين يعنى ضعف اعتماد به نفس.

جوانانى كه به نيازهاى جسمانى و روانى خود در حدّ منطقى و مطابق با اصول اسلامى توجه دارند، از سلامتى و نشاط قابل توجهى برخوردار هستند. افراد ورزشكار و كسانى كه به تفريحات سالم مى‏پردازند و كسانى كه از تغذيه سالم بهره‏مند هستند، از نشاط و بالندگى بيشتر و اعتماد به نفس بالايى برخوردارند. ورزش و به ويژه كوه‏نوردى و پياده‏روى، آثار و فوايد بسيارى دارد و علاوه بر تأمين سلامت جسمانى، باعث افزايش اميد به زندگى و ارتقاى عزت نفس مى‏شود.25

د) زندگى در محيط مطلوب: در دوران نوجوانى و جوانى، عوامل متعددى مانند جايگاه اجتماعى، جنسيت، نژاد و مقبوليت اجتماعى در عزت نفس و اعتماد به نفس افراد نقش دارند. از آن‏روى كه رابطه فرد در اين سنين با افراد جامعه بيشتر است و به تعبير ديگر، حرمت خود آنان در يك زمينه اجتماعى رشد مى‏يابد، جايگاه فرد در يك گروه خاص، عامل مهمى در رشد مفهوم «خود» و «حرمت خود» به شمار مى‏رود.26

موريس (1985) خاطرنشان مى‏كند: يكى از مهم‏ترين عوامل تعيين‏كننده در رشد عزت نفس نوجوان و جوان اين است كه تا چه حدّ با ديگران يا محيط اجتماعى سازگارى دارد. بنابراين، اگر فردى در محيط ناهنجار و نامناسب زندگى كند، دچار عزت نفس پايين خواهد بود. در تأييد اين مطلب، برخى مطالعات نشان مى‏دهند تعصّب‏هاى قومى و نژادى در برخى كشورها باعث شده سياه‏پوستان آن كشور، عزت نفسى پايين‏تر از سفيدپوستان داشته باشند.27

ه.) تحسين خويشتن: افزون بر عوامل محيطى، برخى عوامل درونى كه به خود فرد و تفسير و تحليل او از خود و توانمندى‏هاى خويشتن مربوط مى‏شود نيز در شكل‏گيرى اعتماد به نفس مؤثر است. بندورا، يكى از روان‏شناسان معاصر، مى‏گويد: آن دسته از افرادى كه به خاطر موفقيت، به تحسين و تمجيد از خود مى‏پردازند، به احتمال فراوان به «حرمت خود» بالا و پايدار دست مى‏يابند. همه انسان‏ها نقاط ضعف و قوت دارند و در برخى موقعيت‏ها، بهتر از ساير موقعيت‏ها عمل مى‏كنند، اما افرادِ داراى عزت نفس بالا سعى مى‏كنند بيشتر بر شايستگى و آنچه از آن برخوردارند، توجه كنند و شايد همين ويژگى، يكى از عوامل مؤثر در رشد عزت نفس و اعتماد به نفس آنان باشد. تحقيقات تجربى نيز نشان مى‏دهند عزت نفس تا حدودى از حوادث و رخدادهاى زندگى و برداشتى كه از آنها داريم، تأثير مى‏پذيرد.28

و) خداباورى: يكى از عوامل مهم در ايجاد عزت نفس و اعتماد به نفس، اعتقاد قلبى و واقعى به خداوند و قدرت بى‏همتاى اوست. كسى كه خداوند را قدرت مطلق مى‏داند و با او ارتباط معنوى و قلبى مستحكمى دارد، از اطمينان و صلابت ويژه‏اى برخوردار مى‏شود؛ زيرا وقتى با قدرتى بى‏بديل و بزرگ ارتباط داشته باشد، احساس مى‏كند از پشتيبانى او بهره‏مند است. اين احساس، به او قدرت اراده و اعتماد به نفس مى‏دهد و اين تصور برايش ايجاد مى‏شود كه در نزد خداوند داراى منزلت و جايگاه است و در پرتو عظمت الهى به مقامى رسيده است. البته در بينش اسلامى، اين احساس قدرت و اقتدار، در سايه اتصاف به خداوند و در طول قدرت خداست و همه‏اش از ناحيه اوست؛ چون تمام عزت و بزرگى از آنِ خداوند متعال است و اگر كسى صاحب منزلت و بزرگى و مقامى مى‏شود، به سبب اتصال و ارتباط با آن منبع فيض، كمال و عزت است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»(منافقون: 8)؛ عزت و بزرگى از آنِ خداوند و رسول خدا و مؤمنان است.

عزت و بزرگى خداوند ذاتى است، ولى عزت و بزرگى رسول و مؤمنان به سبب اتصال به خداوند بوده، در سايه عظمت خداوند حاصل شده است.

هانرى لينك،29 روان‏شناس آمريكايى، مى‏گويد: «در نتيجه تحقيقات طولانى خود بر روى افراد به اين موضوع پىبرده‏ام: كسى كه با دين سروكار داشته باشد و به عبادات بپردازد، آنچنان شخصيتى قوى و نيرومند پيدا مى‏كند كه هيچ‏گاه يك نفر بى‏دين نمى‏تواند چنين شخصيتى به دست آورد.»30

الكسيس كارل نيز مى‏گويد: اگر انسان‏ها به طور صميمانه با خداوند ارتباط داشته باشند، خواهند ديد كه زندگى‏شان به صورت عميق و مشهودى تغيير مى‏كند و در اثر ارتباط با خدا بارقه اميد و نور در قلبشان مى‏تابد. ارتباط با خدا براى تكامل صحيح شخصيت و تماميت عالى‏ترين ملكات انسانى ضرورت دارد؛ تنها در سايه ارتباط با خالق هستى مى‏توان به هماهنگى روح و بدن پرداخت و به انسان، نيرومندى‏واستقامت‏بيرون از حد تصور بخشيد.31

ياد خدا و ارتباط با جان جانان، به انسان‏ها اطمينان قلب و استوارى درون عنايت مى‏كند و آنها را در اهداف خود ثابت‏قدم مى‏دارد. در سايه لطف الهى، ترس و وحشت ـ كه معمولاً سدّ راه است ـ برطرف مى‏گردد. امام سجاد عليه‏السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‏فرمايند: «اى مولاى من و اى خداى من! با ياد تو و با ارتباط با تو، دلم زنده مى‏شود و با مناجات تو، درد ترس [فراق] را در خود تسكين مى‏دهم.»

نيز در بخشى از «مناجات ذاكرين» مى‏خوانيم: «اى خداى من! دل‏هاى واله و حيران، پابست عشق و محبت توست و بر شناخت تو، تمام عقول متفقند كه دل‏هاى بندگان جز به ياد تو آرامش و اطمينان نيابند.»

اگر دلى از ياد خدا اعراض كند و اگر كسى پناهگاهى غير از خدا بجويد، در تنگنا و سردرگمى گرفتار خواهد شد و به زندگى سختى مبتلا مى‏گردد. قرآن كريم مى‏فرمايد: «هر كس از ياد خدا و ارتباط با خدا بريده باشد و روى بگرداند، در حقيقت، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت.»32 و در مقابل، «هر كس به خدا اعتماد و توكل كند، خداوند او را كفايت مى‏كند و امورش را سامان مى‏دهد.»33
3. اراده

اراده در زبان فارسى و عربى، «خواست، خواسته، خواهش، ميل، قصد و آهنگ» معنا شده است.34 بعضى از بزرگان، نيت، اراده و قصد را به يك معنا گرفته‏اند. مولى محسن كاشانى در اين‏باره مى‏گويد: «آگاه باش! نيت، اراده و قصد يك معنى دارند و آن حالتى درونى است كه با علم و عمل همراه است. علم بر اراده و نيت مقدم بوده و اساس آن شمرده مى‏شود، عمل نيز تابع و ميوه آن است؛ زيرا هر عمل اختيارى با سه عامل به فرجام مى‏رسد: علم، اراده و قدرت. انسان تا زمانى كه از چيزى آگاه نباشد، آن را اراده نمى‏كند و تا اراده نكند، انجام نمى‏دهد. معناى اراده برانگيخته شدنِ دل به سمت چيزى است كه آن را موافق هدف خود بداند.»35

اراده از جمله مسائلى است كه در هر كار و فعاليت و عملى، نقش اساسى و بنيادين دارد و براى رسيدن به هدف و نايل شدن به موفقيت، وجود آن، ضرورى و لازم است. ضرورت اراده در هر كارى به گونه‏اى است كه اگر تمام علل و عوامل تحقق كارى آماده باشد، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن كار به سرانجام نخواهد رسيد. چه بسا در اطراف خود، افراد زيادى را مشاهده مى‏كنيد كه تمام وسايل و امكانات موفقيت و پيروزى آنها مهياست، ولى از موفقيت خبرى نيست. وقتى دقت مى‏كنيد، متوجه مى‏شويد آنان از اراده قوى و يا خود اراده، محروم هستند و به دليل مشكلات روان‏شناختى نمى‏توانند تصميم جدى بگيرند و انجام دادن كارى را اراده كنند.

اهميت اراده: اراده، نيروى شگرف و استعداد ذاتى است كه پايه شخصيت انسان بر آن استوار است؛ چه اينكه يكى از تمايزهاى اساسى انسان با حيوانات، در برخوردارى او از اراده است. انسان مى‏تواند با اراده و انتخاب خود، راه‏هاى صلاح و موفقيت را طى كند و در او اين قدرت وجود دارد كه به‏موقع تصميم بگيرد و براى برآورده شدن تصميم خود، اقدام كند. علّامه محمدتقى جعفرى در اين‏باره مى‏گويد: «اراده، قدرت فوق‏العاده‏اى است كه به انسان‏ها داده شده است؛ لذا هر انسانى اگر چيزى را به طور جدى بخواهد، آن چيز را به دست خواهد آورد. اراده قدرت بس شگفت‏انگيزى است كه در نوع انسانى ديده مى‏شود و چه موضوعات امكان‏ناپذيرى را كه امكان‏پذير مى‏سازد و امكان‏پذيرها را محال مى‏نمايد.»36

اگر اراده در انسان ناتوان شود، زندگى وى نابسامان مى‏گردد و باران شكست‏وناكامى از هرسو بر او فرو مى‏بارد. در چنين شرايطى، استعداد، نبوغ، دانش و قدرت مادّى، هيچ‏يك به بار نمى‏نشينند و كاميابى به ارمغان نمى‏آورند.

اراده را مى‏توان مانند مدير دانست. مدير ورزيده و توانا، از سرمايه و منابع محدود، بهره‏هاى فراوان و چشمگير مى‏برد، ولى مدير نالايق و ناتوان، نه تنها از نيرو و منابع فراوان بهره نمى‏گيرد، بلكه به سبب ناپختگى برنامه‏ها و ضعف اجرا، آنها را نابود مى‏كند.

يكى از انديشمندان درباره اهميت اراده مى‏گويد: «افراد بى‏اراده، با هر ميزان هوش و استعداد، امكان استفاده از فرصت‏هاى مناسب را در خود نمى‏يابند و اغلب به دليل همين ضعف روانى، موقعيت‏هاى ارزشمند زندگى خود را از دست مى‏دهند و به قولى، اگر شانس هم به روى ايشان لبخند بزند، آنها بدان بى‏اعتنا خواهند بود.»37

در آموزه‏هاى دينى و اسلامى بر تقويت اراده و عزم قوى سفارش اكيد شده و يكى از صفات بارز مؤمنان، اراده استوار و عزم راسخ در راه عقيده و ارزش‏هاى دينى و انسانى بيان شده است. امام محمدباقر عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: «مؤمن از كوه استوارتر و مستحكم‏تر است؛ زيرا اجزايى از كوه جدا مى‏شود، ولى از دين مؤمن، چيزى جدا نمى‏گردد.»38

ويژگى افراد بااراده: شخص بااراده كسى است كه وقتى در مورد كارى، به خوبى تأمّل كرد، تصميم به انجام دادن آن مى‏گيرد و با فعاليت و ثبات‏قدم، آن را به اجرا درمى‏آورد. بنابراين، پافشارى بر تصميمى غلط يا داشتن ميلى قهرمانانه، ثبات قدم نخواهد بود. در مقابل، فرد سست‏اراده، با كمترين مشكلى، از انجام دادن كار دلسرد شده، كوشش خود را براى تحقق كامل آن متوقف مى‏كند.

كسى كه اراده‏اى قوى دارد، آنچه را با تأمّل خواسته است، با كوشش و ثبات‏قدم به دست مى‏آورد. شخص بااراده هدفى معقول داشته، تا زمانى كه به آن نرسيده است، از تعقيب هدف خود باز نمى‏ايستد. مشكلات و موانع روانى يا مادى، به اراده و عزم او لطمه نمى‏زند و از پيشرفتش جلوگيرى نمى‏كند.
4. مشورت با افراد موفق

از نگاه تعاليم آسمانى و همچنين علوم بشرى، يكى از ابزارهاى موفقيت و يكى از پشتوانه‏هاى محكم براى نيل به اهداف و موفقيت، استفاده از تجربه، علم، انديشه و توانمندى‏هاى ديگران است.

همفكرى و بهره‏گيرى از توانمندى و تجارب ديگران، باعث كاهش خطا در برنامه‏ها و تسريع در رسيدن به هدف مى‏شود. افرادى كه در كارهاى مهم با صلاح‏انديشى و مشورت ديگران، اقدام مى‏كنند، كمتر گرفتار لغزش مى‏شوند و بيشتر كارهايشان قرين موفقيت، سلامتى و بالندگى است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايند: «كسى نيست كه با ديگران مشورت كند و به سوى رشد و كمال هدايت نشود.»39 حضرت على عليه‏السلام نيز مى‏فرمايند: «هركس با خردمندان مشورت كند، با انوار خردهاى آنان روشنى يابد و به راه درست و رستگارى نايل گردد.»40

افرادى كه گرفتار استبداد رأى مى‏شوند و خود را بى‏نياز از افكار ديگران مى‏دانند، هرچند از نظر عقلى و فكرى فوق‏العاده باشند، غالبا مبتلا به خطاهاى بزرگ مى‏شوند. حضرت على عليه‏السلامدر اين‏باره مى‏فرمايند: «كسى كه استبداد به رأى داشته باشد، هلاك مى‏شود و كسى كه با افراد بزرگ و متخصص و صاحب انديشه مشورت كند، در عقل آنان شريك شده، از آن بهره مى‏برد.»41

مشورت با افراد موفق و متخصص، راه رسيدن به هدف را كوتاه و مطمئن مى‏كند و احتمال موفقيت را بالا برده، انسان را از بيراهه‏ها رهايى مى‏بخشد. حضرت على عليه‏السلاممى‏فرمايند: «مشورت عين راه‏يابى است؛ كسى كه [تنها ]به فكر خود متكى شود، خود را به مخاطره‏انداخته است.»42
5. ياد خدا

ياد خدا و نيايش با او، پرجاذبه‏ترين و زيباترين حالت روانى، آزادى روح در حرم يار و متصل شدن به مافوق طبيعت و پرواز در ماوراى انسانيت است. علاقه درونى اكثر جوانان ـ اگر نگوييم همه آنان ـ اين است كه به نحوى با خالق متعال و پروردگار بلندمرتبه، ارتباط داشته باشند و راز دل خود را به تنهاترين مَحرَمِ راز بازگو كنند و از طريق اتصال قطره وجودى خود به آن اقيانوس بى‏كران، به عظمت و بزرگى دست يابند و در پرتو الطاف الهى روحى بلند و شخصيتى جامع بيابند. ياد خدا و ارتباط با او و دوستى با آن بخشنده مهربان و نوازنده بندگان، باعث جوشش اقيانوس جان آدمى و ذوب شدن ناخالصى‏هاى خُلقى و اخلاقى و زمينه‏ساز اوج‏گيرى روح و بسترساز نوازش روان با نسيم رحمت حق مى‏گردد.

ظاهرترين تجلّى ياد خدا، نيايش و دعاست كه از پايدارترين و ديرينه‏ترين تجلّيات روح آدمى و يكى از اصيل‏ترين ابعاد آن است. دعا و نيايش، از بين‏برنده فاصله ميان انسان و خالق بى‏همتاست. دعا و نيايش، وسيله و ابزارى براى اتصال به معدن كرامت، بزرگى، عزت و اقتدار است. اقبال لاهورى مى‏گويد: «به وسيله نيايش و ارتباط با خدا جزيره كوچك شخصيت ما، وضع خود را در كل بزرگ‏ترى از حيات، اكتشاف مى‏كند.»43

جوان در صورتى مى‏تواند به موفقيت و كمال نايل شود كه از سرچشمه فيض و رحمت الهى سيراب گردد. به نظر شما آيا ممكن است بدون اتصال به معدن كمال، عزت، بزرگى و رحمانيت، به موفقيت و عزت واقعى رسيد؟! هرچه ما و شما داريم و هر آنچه ديگران دارند، در سايه كبريايى و لطف بى‏پايان الهى حاصل شده است و هرچه هست، از ناحيه خداست.

يكى از شاگردان آيت‏اللّه جوادى آملى نقل مى‏كند: در يكى از روزها خدمت استاد رسيدم و از ايشان سؤال كردم: رمز پيروزى و موفقيت شما به طور كلى چه بوده است؟ استاد پس از اينكه قريب دو تا سه دقيقه سر به زير انداختند و هيچ سخنى در جواب نگفتند، لب به سخن گشودند و با نرمى و لطافت ويژه‏اى فرمودند: ما كه متأسفانه به جايى نرسيديم، ولى آنها كه در اين راه به جايى رسيدند، از محبت خدا رسيدند، از محبت اولياى الهى رسيدند. ايشان در ادامه فرمودند: به هر اندازه كه علم نصيب ما مى‏شود، بايد شاكرتر گرديم. انسان اگر درس و بحث داشت و به خاطر اين علم، خود را برتر از ديگران ديد، در حقيقت جهل انباشته است، اما اگر به مقدار ازدياد علمش، تواضعش بيشتر شد، اين خود ظهورِ علم است. بايد دانست كه آن عدوّ مبين ـ كه شيطان است ـ همواره در كمين است تا انسان را بفريبد. هرچيزى كه پيش انسان زيبا جلوه كند، محبوب انسان است. انسان اگر محب خدا شد، محب حبيب‏اللّه هم كه رسول خداست، مى‏شود. تكبر و خودبينى، خلق خدا را تحقير كردن، مقام بالا نشستن و... با محبت خدا نمى‏سازد. اگر قلب انسان از محبت خدا و اولياى خدا خالى شد، شيطان آن را پر مى‏كند. شيطان كارش همين است كه جاى خالى پيدا كند. هرگاه قلب و دلى را خالى از محبت خدا بيابد، آن را پر مى‏كند و در امور ديگر نيز انسان بايد مواظب خود باشد. چشم و دهان خود را كنترل كند. در زندگى نيز روش ساده‏زيستى را برگزيند. بايد از خدا خواست كه چنين روحيه و شيوه‏اى به انسان عطا فرمايد. ... البته از بهترين اعمال حسنه انسان اين است كه بر عائله خود سخت نگيرد. انسان هرچه سبك‏بارتر باشد، بالاتر مى‏رود. نكته مهم ديگر اينكه: انسان، خلق خدا و ديگران را تحقير نكند، آبروى مردم را نبرد، به فكر پرده‏بردارى از اسرار مردم نباشد و رازهاى مردم را فاش نكند.

در اينجا عرض كردم: آقا بار ديگر سؤالم را تكرار مى‏كنم: خلاصه رمز موفقيت خودتان را در چه چيزى مى‏دانيد؟ استاد با لحن خاصى فرمودند: چيزى نصيب ما نشد. آنها كه رفتند، اين‏جور رفته‏اند و اينچنين گفته‏اند: «ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء»؛ اين فضلى است الهى؛ به دست ما نيست، به هركس بخواهد، مى‏دهد.

از ايشان سؤال كردم: معمولاً همه بزرگان ما كه به جايى رسيده‏اند، تنها از راه تحصيل علم و درس و مباحثه نبوده است، بلكه مشمول لطف‏ها و عنايت‏هاى خاصى از جانب خداوند و يا اولياى الهى بوده‏اند و گاه توجهات خاصى به آنها شده است و در كنار تحصيل، از اين فيوضات و توجهات معنوى نيز بهره‏مند بوده‏اند. آيا شما خود نمونه‏اى از اين دست داشته‏ايد؟

در اينجا نيز بار ديگر استاد از اينكه مطلبى درباره خود بگويند، پرهيز كردند و فرمودند: بله همين‏طور است كه مى‏فرماييد. صرفِ درس و بحث ظاهرى، چيزى نيست؛ اينكه به ظاهرش، وسيله معاش است. اين علم ظاهرى را چه بسا در اواخر عمر از آدم بگيرند و انسان، جاهل و عامى بميرد. چه بسا فقيهِ دنيا، در آخرت، بى‏سواد و عامى محشور شود. علم و فقه حقيقى آن است كه انسان را در آخرت نيز فقيه محشور كند. چه بسيار علما كه در اواخر حيات در اثر كهولت و بالا رفتن سن، آنچه را فرا گرفته‏اند، ديگر در خاطر ندارند و فراموش مى‏كنند. پس علم حقيقى، اين نيست.44

آيا شما پناهگاهى مطمئن‏تر، محكم‏تر، مهربان‏تر، دلسوزتر، بخشنده‏تر و تواناتر از پناهگاه الهى سراغ داريد؟ ارتباط با خدا و دل‏بستگى به او، علاوه بر اطمينان قلبى و صفاى درونى، يكى از عوامل مؤثر در رشد روحى، معنوى و ساير جنبه‏هاى شخصيتى انسان است. عبادت و ارتباط با خدا، مايه رسيدن به تقوا و پرهيزگارى45 و تقوا نيز عامل رستگارى46 انسان است.

آثار ياد خدا: ياد و ذكر خدا كه بيشتر در قالب نماز و دعا و اطاعت‏پذيرى در مقابل دستورات خدا، تجلّى مى‏يابد، آثار و فوايد فراوانى دارد كه هريك از آنها، به نوعى در موفقيت و بالندگى جوانان مؤثر بوده، او را به سوى سرمنزل مطلوب و مقصد نهايى رهنمون مى‏سازد. اگر جوانان عزيز وظايف بندگى را به جاى آورند و نيايش را بر اساس همان روشى كه خداوند تعيين فرموده، انجام دهند، به بيراهه نخواهند رفت و مى‏توانند به قله‏هاى كمال و موفقيت دست يابند. در اينجا به نمونه‏هايى از آثار ياد خدا اشاره مى‏كنيم.

الف) كليد رستگارى: عالى‏ترين و ارزشمندترين كمالى كه در زندگى معنوى انسان مطرح است، قرب به خدا و رسيدن به جوار ملكوتى اوست. انسان‏هاى وارسته، هدفى والاتر از تقرّب به خدا را جست‏وجو نمى‏كنند؛ زيرا تقرّب به خداوند سعادت و خوشبختى واقعى انسان را دربر دارد. نماز، اين گوهر ارزشمند، يكى از راه‏هاى نايل شدن به جوار رحمت حق و رسيدن به اقيانوس بى‏كران عظمت و كرامت است. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهدر روايتى نورانى، خطاب به ابوذر، اينچنين مى‏فرمايند: «اى ابوذر! مادام كه در نمازى، به كوبيدن درِ خانه پادشاه جبار (خداوند) پرداخته‏اى و هر كسى زياد در خانه پادشاه را بكوبد، در به روى او باز مى‏شود.»47

بى‏ترديد، درهاى رحمت الهى همواره به روى انسان‏ها باز است؛ زيرا ممكن نيست خداوند از يك طرف، مردم را به سوى خود دعوت كند و از طرف ديگر، درهاى رحمت خويش را به روى آنان ببندد؛ مگر به روى تكذيب‏كنندگان آيات الهى و مستكبران كه آنان با دستان خود درهاى رحمت الهى را به روى خويش بسته‏اند: «كسانى كه آيات خداوند را تكذيب كنند و از روى تكبر سر بر آن فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به رويشان باز نشود و وارد بهشت نمى‏شوند.»48

در ادامه حديث، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در توصيف موهبت و سعادتى كه نمازگزار از آن بهره‏مند مى‏شود، مى‏فرمايند: «اى ابوذر! انسان باايمان هرگاه به نماز مى‏ايستد، رحمت پروردگار عالم تا عرش او را احاطه مى‏كند و فرشته‏اى بر او گماشته مى‏شود كه ندا مى‏كند: "فرزند آدم! اگر مى‏دانستى در نماز چه نصيب تو مى‏شود و با چه كسى سخن مى‏گويى، هرگز از آن باز نمى‏ايستادى".»49

طبيعى است كسى كه به اين مقام و موقعيت علاقه دارد، نمازش را با حالتى معنوى ادا مى‏كند و با خداوند خود بيشتر نجوا دارد. او مى‏داند كه نماز، رمز سعادت و خوشبختى است و چه سعادتى از اين بالاتر كه با نماز به جوار كبريايى حق راه يافته، رحمت الهى او را احاطه كند و از رضوان پروردگار بهره‏مند شود. خداوند به چنين كسى علاقه‏مند است و وى را مورد لطف بى‏كران خود قرار مى‏دهد. امام صادق عليه‏السلام در روايتى فرمودند: «هر كس خدا را بسيار ياد كند، خداى ‏متعال ‏او را دوست‏ خواهد داشت.»50

آيا نعمت و سعادتى بالاتر از دوستى خداوند و جان جانان وجود دارد؟ آيا مى‏دانيم كه دوستى خداوند، عزت و سعادت دنيا و آخرت را در پى دارد؟ و آيا توجه داريم كه قرآن مى‏فرمايد: «خداى متعال را بسيار ياد كنيد تا رستگار شويد.»51

آلكسيس كارل مى‏گويد: اگر صميمانه به دعا و نماز (ياد خدا) بپردازيد، خواهيد ديد كه زندگى شما به صورت عميق و مشهودى تغيير مى‏كند. بايد بگويم دعا فعاليتى است كه براى تكامل صحيح شخصيت و تماميت عالى‏ترين ملكات انسانى ضرورت دارد. تنها در دعا و نماز، اجتماع كامل و هماهنگ بدن و فكر و روح حاصل مى‏شود و به آدمى كه همچون نى شكننده‏اى است، نيرومندى و استقامت بيرون از حد تصور عنايت مى‏شود. دعا و نيايش عملى است كه آدمى را در حضور خدا قرار مى‏دهد.52

كسى كه خود را در حضور خداوند احساس كند و دلش در گرو رضايت الهى باشد، به رستگارى رسيده است؛ چون نتيجه اين كمالات و مقامات، بهشت و رضوان الهى است.

ب) عامل‏آرامش و روشنى دل: آرامش و اطمينان، گم‏شده انسان امروزى است كه وى در آرزوى به دست آوردن آن است. كسى كه آرامش ندارد، در اداره امور زندگى و در تحصيل و انتخاب رشته و شغل، دچار سرگردانى و حيرت مى‏شود و نمى‏تواند اهداف خود را به صورت صحيح دنبال كند. انسان مضطرب و ناآرام، گرفتار ركود و ضعف اعتماد به نفس و سستى اراده است.

زندگى دنيايى اگر رنگ و بوى معنوى نداشته باشد و از خدا و ارزش‏هاى الهى تهى باشد، ناايمن بوده، از امنيت و آرامش برخوردار نخواهد بود. حضرت على عليه‏السلام در ضمن خطبه‏اى ارزشمند و گهربار در اين‏باره چنين مى‏فرمايند: «دنيا سرايى است كه بلاها آن را احاطه كرده، به بى‏وفايى و مكر معروف است؛ حالاتش يكنواخت باقى نمى‏ماند و ساكنانش ايمن نيستند.»53

قرآن كريم داروى شفابخش اين زندگى ناايمن را «ياد و ذكر حق تعالى»، بيان كرده است: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ بدانيد و آگاه باشيد كه ياد و ذكر خدا باعث آرامش دل‏هاست.

يكى از مصداق‏هاى كامل‏ذكرويادخدا،نمازاست و قرآن كريم فلسفه‏نماز را ظهوريادخدادردل‏هابيان كرده است.54

ج) رافع غفلت: غفلت، مفهوم گسترده‏اى دارد: بى‏خبرى از شرايط زمان و مكان زندگى، از واقعيت‏هاى فعلى و آينده و گذشته خويش، از صفات و اعمال خود، از پيام‏ها و آيات حق و همچنين هشدارهايى كه حوادث تلخ و شيرين زندگى به انسان‏ها مى‏دهد. مراد ما در اين بحث، غفلت از ياد خداست.

خطرى كه با «غفلت» از «ياد خدا»، متوجه سعادت انسان مى‏شود، بيش از آن است كه غالبا تصور مى‏كنيم. غفلت، اركان سعادت ما را ويران مى‏كند و مانند آتش، خرمن زندگى را مى‏سوزاند و تمام امكانات و استعدادهاى خداداد را بر باد مى‏دهد.55

هنگامى كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به معراج رفت، خطاب‏هايى از سوى خداوند دريافت كرد؛ از جمله اينكه: «اى احمد! هرگز غافل مشو. هر كس از من غافل شود، نسبت به اينكه او در كدام راه نابود مى‏شود، اعتنا نمى‏كنم.»56

اين بيان به خوبى نشان مى‏دهد عاقبت غفلت از خداوند، هلاكت و نابودى است؛ زيرا غفلت سرچشمه بسيارى از گناهان بوده، حتى باعث مى‏شود انسان از حيوان هم پست‏تر گردد. به سبب دقت نكردن در آفرينش، بى‏توجهى به عظمت الهى و ماندن در جهل و نادانى است كه انسان به عذاب الهى گرفتار مى‏شود. قرآن كريم در اين‏باره مى‏فرمايد: «به يقين، گروه زيادى از جن و انس را براى دوزخ آماده كرديم؛ آنها عقل‏هايى دارند كه با آن انديشه نمى‏كنند و چشم‏هايى دارند كه با آن حقايق را نمى‏بينند و گوش‏هايى كه با آن نمى‏شنوند. آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه‏تر! اينان همان غافلانند [زيرا با داشتن همه‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند.57]

آيت‏اللّه مكارم شيرازى مى‏نويسد: «اداى نماز در وقت مقرّر و با حضور قلب و توجه به محتواى راز و نياز و مناجات با خدا، قلب را صيقل داده، زنگار غفلت را از آينه روح مى‏زدايد.»58

طبيعت زندگى دنيا، غفلت‏زاست و گاهى انسان را چنان به خود مشغول مى‏سازد كه همه چيز را فراموش مى‏كند، حتى خويشتن خويش را. نماز فرصت بسيار خوبى براى بازنگرى اعمال و بازيافتن خويش و نجات از چنگال اهريمن غفلت است. اين ذكر عظيم الهى، انسان را هر روز متوجه معاد و روز جزا مى‏كند و از بى‏توجهى بيرون مى‏كشد. وقتى انسان هر روز چندين بار «مالك يوم‏الدين» مى‏گويد، به ياد قيامت، عظمت آن و خالقش مى‏افتد و مى‏كوشد با اعمال خود به مقام قرب الهى برسد تا سعادت آخرت نصيبش شود. از اين‏رو، هوشيار است و بى‏راهه نمى‏رود و اعمال خود را در مسير سعادت ابدى قرار مى‏دهد. امام باقر عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: «[اگر ]هر فرد باايمانى نمازهاى واجب را به موقع و به طور صحيح انجام دهد، از غافلان نخواهد بود.»59

د) موجب اميد و نشاط: اگر انسان بخواهد در زندگى روزمره با روانى شاداب و روحيه‏اى بالا با مشكلات زندگى مواجه شود و با اميد و اطمينان آن را ادامه دهد، بايد به نماز و دعا پناه ببرد و از آثار روانى و معنوى آن برخوردار شود. از اين‏رو، پيروان تمام اديان الهى تا زمانى كه زنده هستند، بايد نماز را بر پا دارند و آن را ادامه دهند؛ زيرا نماز در سعادت و سلامت روان آنها نقش عمده‏اى ايفا مى‏كند.60

حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايند: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونس‏ترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند، براى كارگزارى آماده‏ترى. پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مى‏كنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى، و ميزان معرفت و بصيرتشان را مى‏دانى. رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دل‏هاى آنان در فراق تو بى‏تاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد، ياد تو مونس آنهاست و اگر سختى‏ها بر آنان فروريزد، به تو پناه مى‏برند.»61

ايمان به خدا و راز و نياز با او، به انسان اميد و توان مى‏دهد و انسان احساس مى‏كند به پناهگاهى مطمئن و قدرتمند متكى است. از اين‏رو، احساس نشاط و توانمندى مى‏كند. اگر ارتباط انسان با منبع عظمت و رحمت قطع گردد، احساس دل‏تنگى و نگرانى در او ايجاد مى‏شود و به بيمارى‏هاى روانى گرفتار مى‏آيد. به اين حقيقت، روان‏شناسان و روان‏كاوان بزرگى همچون يونگ، اريك فروم، ويليام جيمز و ديگران اشاره كرده‏اند و ايمان به خدا را اساس پيش‏گيرى و معالجه بيمارى روانى مى‏دانند.62 ديل كارنگى مى‏نويسد: «هنگامى كه كارهاى سنگين، قواى ما را از بين مى‏برد و اندوه‏ها هر نوع اراده‏اى را از ما سلب مى‏كند و بيشتر اوقات كه درهاى اميد به روى ما بسته مى‏شود، به سوى خدا روى مى‏آوريم، ولى اصلاً چرا بگذاريم روح يأس و نااميدى بر ما چيره شود؟ چرا همه روزه به وسيله نيايش و دعا و به جاى آوردن حمد و ثناى خداوند، قواى خود را تجديد نكنيم؟»63
6. دورى از گناه

در اصطلاح دينى و نزد مسلمانان، گناه عبارت است از اينكه مكلف (كسى كه‏به بلوغ رسيده و عاقل است) مرتكب كارى شود كه با دستورات خداوند و پيامبران و امامان معصوم عليهم‏السلام سازگار نباشد و مخالف قوانين الهى باشد.

منظور و مراد ما از واژه «گناه» همين مفهوم است؛ يعنى نافرمانى از خدا و رسول خدا و امامان معصوم عليهم‏السلام؛ به عبارت ديگر، رعايت نكردن حلال و حرام الهى و پايبند نبودن به دستورات شرعى و اخلاقى اسلام.

شايد سؤال شود: گناه چه ضررى دارد و چه آسيبى به انسان وارد مى‏كند؟ در پاسخ بايد گفت: هدف نهايى از خلقت انسان، رسيدن به كمال و سعادت ابدى است. خداوند متعال، ابزار و وسايل سعادت و خوشبختى بندگان را مهيا و فراهم ساخته و به آنان راه كمال و سعادت و راه مستقيم را توصيه كرده است.

يكى از موانع و مشكلات جدى در مسير تكامل انسان، گناه و نافرمانى است. گناه و نافرمانى، انسان را در جاده‏هاى هلاكت و وحشت وارد مى‏سازد و سرانجامى اندوه‏بار براى او رقم مى‏زند. گناه، زهر كشنده‏اى است كه درمان ندارد و تنها درمانش، توبه و بازگشت واقعى به سوى انسانيت و بندگى خداوند است.

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «قلب، حرم خداست و نبايد در حرم خدا، كسى غير از خدا ساكن شود.»64 گناه، نقطه‏هاى سفيد و نورانى قلب را ـ كه مى‏تواند منشأ تكامل و موفقيت باشد ـ از بين مى‏برد. قلب انسان‏ها پيش از آلوده شدن به گناه، نورانى و سفيد و همچون آينه‏اى صاف و صيقل‏شده است؛ از اين‏رو، انوار الهى را جذب مى‏كند، اما وقتى بر اثر گناه بر روى آن تيرگى ايجاد شود، هرچه نور بر آن بتابد، جذب نخواهد شد. امام باقر عليه‏السلاممى‏فرمايند: «هيچ بنده مؤمنى نيست، مگر اينكه در قلبش نقطه سفيد و روزنه‏هاى اميد وجود دارد. پس هرگاه گناهى مرتكب مى‏شود نقطه سياهى در قلبش نمودار مى‏گردد. اگر به دنبال گناه، توبه كند [طلب عفو و گذشت نمايد و گذشته را جبران كند ]آن سياهى از بين مى‏رود، ولى اگر در گناهان مداومت داشته باشد، آن سياهى گسترده و زياد مى‏شود، تا جايى كه سفيدى قلب را دربر مى‏گيرد. هرگاه سفيدى قلب تحت پوشش سياهى گناهان قرار گيرد، صاحب چنين قلبى، خيرى نصيبش نخواهد شد.»65 البته مراد از دل، همان قلب فيزيكى و عضوى كه خون را به رگ‏ها مى‏فرستد نيست، بلكه مراد از دل، در منطق اسلامى، روح و نفس انسان است.66

آثار گناه، منحصر به جهان آخرت نيست و بسيارى از آثار آن در همين دنيا گريبانگير انسان‏ها مى‏شود. گناه حافظه انسان را دچار ضعف مى‏كند و باعث فراموشى علوم آموخته‏شده مى‏گردد. گناه، باعث محروم شدن انسان از رزق و روزى فراوان و حلال مى‏شود.67

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «گناه، انسان را از عبادت و تهجد محروم مى‏كند و لذت مناجات با خدا را از او مى‏گيرد، و تأثير گناه از كارد برنده سريع‏تر است.»68 گناهانى وجود دارد كه آثارشان بسيار سريع ظاهر مى‏گردد و گرفتارى دنيايى آن، دامنگير انسان‏ها مى‏گردد. طبق فرمايش رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله سه گناه است كه نتيجه‏اش در دنيا ظاهر مى‏گردد و به آخرت نمى‏رسد: عاق والدين (نارضايتى والدين)، ظلم به مردم و بدى در مقابل خوبى.69
7. پشتكار

زندگى همانند ميدان كارزار است. در صحنه زندگى، يكى پيروز مى‏شود و جلو مى‏رود و ديگرى زمين مى‏خورد و دچار شكست مى‏شود. اولى غرق در سرور و شادى و دومى دردمند و غمگين است.

بدون ترديد، در فراز و نشيب زندگى، عده‏اى فاتح و پيروز مى‏شوند و به هدف‏هايى كه دارند، دست مى‏يابند. اين عدّه كسانى هستند كه اگر زمين بخورند و گرفتار مشكلات شوند، به جاى يأس و نااميدى دوباره به پا خاسته، به راه خود ادامه مى‏دهند. شكست و مشكلات نه تنها به اراده آنان صدمه‏اى وارد نمى‏كند، بلكه عزم و اراده آنان را استوارتر مى‏كند. اينان بر اثر همين روحيه شكست‏ناپذيرى و خالى نكردن ميدان، هر مانعى را از سر راه برمى‏دارند و سرانجام به اهداف عالى خود مى‏رسند.

در نقطه مقابل اين‏گونه افراد، گروه ديگرى وجود دارند كه دايم دچار ترديد و يأس هستند و با يك سختى و شكست، همه موجوديت خود را از دست مى‏دهند و خود را به امواج گرفتارى مى‏سپارند تا به هر كجا كه خواست ببرد.

بسيارى مى‏پندارند كه سعادت و خوشبختى كيميايى است كه در خارج از وجود آنان قرار دارد و اگر ستاره اقبال و بخت در آسمان زندگى كسى بدرخشد، او به سعادت خواهد رسيد. اين‏گونه افراد باور ندارند كه سعادت زاييده خود انسان است و انسان‏ها مى‏توانند با ايمان، تلاش و پشتكار، آينده خود را بسازند. خوشبخت‏ترين افراد كسانى‏اند كه به عمق وجودى خود بهتر پى برده، عملاً عالى‏ترين بهره‏ها را از ذخاير وجودى خود مى‏برند. البته واضح است كه ذخاير وجودى افراد متفاوت است و هر فردى استعداد و توانمندى ويژه‏اى دارد كه با ديگرى متفاوت است و همچنين هر فردى در محيط اجتماعى خاص و خانواده خاصى زندگى مى‏كند، ولى اينها چندان مهم نيست، بلكه مهم آن است كه هر كسى در هر شرايطى از استعداد و توانمندى خود استفاده كند و در همان محدوده وجودى خودش، تلاش كند و زندگى خود را بسازد. سكاكى از دانشمندان بزرگ، در چهل سالگى به درس خواندن روى آورد. وى چنان كم‏استعداد بود كه راه حجره‏اش را گم مى‏كرد، اما با تلاش و پشتكار توانست يكى از دانشمندان بزرگ شود، به گونه‏اى كه نوشته‏ها و تأليفات او پس از قرن‏ها هنوز هم مورد استفاده دانشوران است.

طبيعى است كه برايند و خروجى همه افراد، يكى نخواهد بود؛ چون امكانات افراد و توانمندى افراد متفاوت است. مثلاً، فردى كه در خانواده‏اى پولدار زندگى مى‏كند، با فردى كه در خانواده‏اى فقير زندگى مى‏كند، تفاوت آشكار دارد، ولى همان فرد فقير با تلاش و كوشش مى‏تواند براى خودش زندگى قابل قبولى بسازد و از آن لذت برده، رضايت خاطر داشته باشد. ممكن است كسى با داشتن دوچرخه‏اى احساس رضايت و آرامش كند و فردى با داشتن خودرويى مدل بالا هم احساس راحتى نكند. انسان تصور مى‏كند افراد ثروتمند لذت بيشترى از زندگى مى‏برند، ولى واقعيت غير از آن است.

وقتى به سراغ دستورات و آموزه‏هاى دينى مى‏رويم، با گستره عظيمى از آموزه‏ها مواجه مى‏شويم كه موفقيت و تكامل و لذت‏ها را در گرو تلاش، پشتكار و پايدارى مى‏دانند. در ادامه، تعدادى از اين آموزه‏ها را ـ كه يا از طرف خداوند نازل شده و يا از طريق انسانى معصوم و دانا به تمام علوم عالم، رسيده است ـ مرور مى‏كنيم.

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد: «انسان در سايه تلاش و كوشش مى‏تواند به خواسته‏هاى خود برسد.»70 (گرچه اين آيه درباره قيامت و رسيدن به پاداش اعمال دنيوى است ولى تلاش‏هاى مادى و نتايج مادى را نيز شامل مى‏شود.) امام على عليه‏السلام در جنگ جمل خطاب به فرزندش، محمد حنفيه فرمودند: «اگر كوه‏ها از جاى خود حركت كنند، تو از جاى خود تكان مخور»؛71 يعنى در راه هدف، استقامت و پايدارى داشته باش و بدان كه در سايه پشتكار و تحمل دشوارى‏ها، مى‏توان به قلّه‏هاى افتخار و پيروزى رسيد. حضرت در جايى ديگر در اين‏باره مى‏فرمايند: «با تحمل دشوارى‏ها و رنج‏هاى سخت، آدمى به آسايش هميشگى و پايه‏هاى بلند زندگى نايل خواهد شد.»72

مرحوم قدوسى درباره علت موفقيت و رمز ترقى علمى و معنوى علّامه طباطبائى مى‏نويسد: «استعداد، عامل مهمى براى پيشرفت انسان است، اما پشتكار بسيار مؤثر است. علّامه طباطبائى پشتكار عجيبى داشتند. چندين سال براى تفسير الميزان زحمت كشيدند، اصلاً احساس خستگى نكردند، شب و روز نمى‏شناختند، از صبح زود تا دوازده ظهر مشغول مطالعه و تحقيق بودند. بعد از نماز ظهر و عصر و صرف غذا و مقدارى استراحت، تا مغرب كار و فعاليت داشتند. هرچند شرايط زندگى ايشان بسيار مشكل بود و از نظر اقتصادى و مسائل ديگر در سختى بودند ـ مخصوصا اينكه در پنج سالگى مادر و در نه سالگى، پدر را از دست داده بودند ـ ولى لحظه‏اى از تلاش و فعاليت باز نمى‏ايستادند.»73

نتيجه جديت و تلاش و استمرار در كارها، پيروزى و موفقيت است و امكانات زياد، نقش چندانى در موفقيت ندارد؛ اگرچه سهمى در پيشبرد آن دارد. انسان مؤمن و مسلمان، در پرتو آموزه‏هاى دينى براى رسيدن به قله‏هاى بالندگى و به دست آوردن نعمت‏هاى دنيوى و كسب كمالات اخلاقى و اخروى، استقامت زيادى از خود نشان مى‏دهد و از ناملايمات، زخم زبان‏ها، بى‏مهرى اطرافيان و دشوارى‏ها نمى‏هراسد و به راهى كه ايمان دارد، ادامه مى‏دهد. حضرت على عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: «روح مؤمن و اراده او از سنگ خارا شكست‏ناپذيرتر است.»74 ايشان همچنين در مقايسه‏اى زيبا، مردمى را كه در كانون دشوارى و پايدارى و پشتكار پرورش يافته‏اند، به درختان مقاوم بيابانى، و افراد تن‏پرور و راحت‏طلب و سست‏اراده را به درختان باغستان كه معمولاً سست و ضعيف هستند، تشبيه كرده، مى‏فرمايند: «آگاه باشيد درختان بيابانى، چون به سختى و كم‏آبى خو گرفته‏اند، چوب‏هايشان سخت‏تر و شعله آتش آنها شديدتر و سوزنده‏تر است و ديرتر به خاموشى مى‏گرايند، ولى درختان بوستانى، پوست‏هايشان نازك‏تر و چوب‏هايشان سست‏تر است و زودتر در هم شكسته مى‏شوند.»75

قرآن كريم درباره نتايج و آثار ارزشمند پايدارى و پشتكار، در آيه 30 سوره «فصلّت» مى‏فرمايد: «كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است و تسليم فرمان او شدند و در اين راه استقامت و پايدارى ورزيدند، فرشتگان الهى بر آنان نازل مى‏شوند كه: نترسيد و غمگين نباشيد كه وعده بهشت را به شما بشارت مى‏دهيم.»
نتيجه‏گيرى

با تتبع و تحقيق اجمالى كه در منابع دينى و سخنان انديشمندان اسلامى انجام شد، اين نتايج حاصل گرديد:

1. زندگى دنيوى مقدمه‏اى براى زندگى اخروى است و موفقيت واقعى زمانى به دست مى‏آيد كه انسان زندگى دنيوى خود را در راستاى رسيدن به كمال و نيل به بهشت قرار دهد.
2. برنامه‏ريزى و تدبير كردن امور، از عوامل مؤثر در موفقيت است.
3. برخوردارى از اعتماد به نفس و همچنين داشتن اراده قوى، از ديگرعوامل اعتماد به نفس شمرده شده است.
4. مشورت و همفكرى با افراد موفق و بهره‏گيرى از تجربه آنان نيز در موفقيت افراد دخيل است.
5. ياد خدا، دورى از گناه و داشتن پشتكار از عوامل اساسى در نيل به موفقيت و به‏روزى است.
··· منابع

    ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، تهران، انقلاب اسلامى، 1372.
    ـ استفانى، مارستون، معجزه تشويق، ترجمه توراندخت تمدن، تهران، علمى، 1375.
    ـ اسمايلز، ساموييل، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، تهران، قلم آشنا، 1380.
    ـ بستان، حسين، اسلام و جامعه‏شناسى خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383.
    ـ بيابانگرد، اسماعيل، روش‏هاى افزايش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، تهران، انجمن اوليا و مربيان جمهورى اسلامى، 1378.
    ـ پروا، مهدى، روان‏شناسى يكتاپرستى، تهران، بى‏نا، 1380.
    ـ پناهى، على‏احمد، آرامش در پرتو نيايش، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1384.
    ـ تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407ق.
    ـ جعفرى، محمدتقى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، تهران، اسلامى، 1373.
    ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل‏الشيعه، قم، مؤسسة آل‏البيت لاحياء التراث، 1412ق.
    ـ دهخدا، على‏اكبر، لغت‏نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
    ـ دى‏آنجلس، باربارا، اعتماد به نفس، ترجمه مرضيه ملك‏جمشيدى، تهران، كتابسراى رشد، 1382.
    ـ ديلمى، حسن‏بن‏محمد، ارشادالقلوب، بيروت، دارالفكر، 1372.
    ـ ديماتئو، ام. رابين، روان‏شناسى سلامت، ترجمه محمد كاويانى و همكاران، تهران، دانشگاه تهران، بى‏تا.
    ـ سيوطى، جلال‏الدين، الدّرالمنثور، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
    ـ شجاعى، محمدصادق، توكل به خدا، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1383.
    ـ صافى گلپايگانى، لطف‏اللّه، نيايش در عرفات، قم، انتشارات اسلامى، 1371.
    ـ غرويان، محسن، در محضر بزرگان، قم، نويد، 1376.
    ـ فيض كاشانى، مولى محسن، محجه‏البيضاء، تهران، مكتبة الصدوق، 1342.
    ـ كارنگى، ديل، آيين‏زندگى،ترجمه‏ريحانه‏سيف،تهران،پيمان،1380.
    ـ كلينى، محمدبن يعقوب، اصول كافى، ترجمه محمدباقر كمره‏اى، قم، اسوه، 1372.
    ـ كيهان‏نيا، اصغر، راز موفقيت در بازار كار، تهران، ارسباران، 1375.
    ـ ـــــ ، راز موفقيت در زندگى، تهران، مادر، 1382.
    ـ لقمانى، احمد، علّامه طباطبايى: ميزان معرفت، تهران، شركت چاپ و نشر بين‏الملل، 1380.
    ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث‏العربى، 1403ق.
    ـ مصباح، محمدتقى، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376.
    ـ مطهّرى، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1367.
    ـ ـــــ ، مقالات فلسفى، تهران، حكمت، 1369.
    ـ مكارم شيرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه الامام اميرالمؤمنين، 1378.
    ـ مورفى، ژوزف، تقويت و تمركز فكر، ترجمه هوشيار رزم‏آزما، آرمان، تهران، 1369.
    ـ موريس، تام، موفقيت واقعى، ترجمه محمدابراهيم گوهريان، تهران، نسل نوانديش، 1384.
    ـ نيكزاد، الياس، سرّ مرتبط، مشهد، رستگار، 1384.
    - Atkinson, R. & et al, Introduction to Psychology, New York, HBJ, 1983.

    1Henry Ford.
    2ـ اصغر كيهان‏نيا، راز موفقيت در زندگى، ص 34.
    3ـ مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 266.
    4Alfered Austin.
    5ـ اصغر كيهان‏نيا، راز موفقيت در زندگى، ص 35.
    6Moris Thom.
    7ـ موريس تام، موفقيت واقعى، ترجمه محمدابراهيم گوهريان، ص 33.
    8ـ اصغر كيهان‏نيا، راز موفقيت در بازار كار، ص 16.
    9ـ آل‏عمران: 185.
    10ـ احزاب: 71.
    11ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 276، ح 13.
    12ـ همان، ج 19، ص 127.
    13ـ مرتضى مطهّرى، مقالات فلسفى، ج 1، ص 86.
    14Michel de Montaigne.
    15ـ موريس تام، همان، ص 38.
    16R. Atkinson & et al, Intraduction to Psychology, p. 453.
    17ـ مارستف استفانى، معجزه تشويق، ترجمه توراندخت تمدن، ص 19.
    18ـ ساموئيل اسمايلز، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، ص 15.
    19ـ محمدصادق شجاعى، توكل به خدا، ص 50.
    20ـ لطف‏اللّه صافى گلپايگانى، نيايش در عرفات، ص 78.
    21ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ترجمه محمدباقر كمره‏اى، ج 2، ص 454.
    22ـ باربارا دى. آنجلس، اعتماد به نفس، ترجمه مرضيه ملك‏جمشيدى، ص 43.
    23ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، خطبه 42.
    24ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك: على اسلامى‏نسب، روان‏شناسى اعتماد به نفس.
    25ـ ام. رابين ديماتئو، روان‏شناسى سلامت، ترجمه محمد كاويانى و همكاران، ج 1، ص 392.
    26ـ محمدصادق شجاعى، همان، ص 128.
    27ـ اسماعيل بيابانگرد، روش‏هاى افزايش عزت نفس در كودكان و نوجوانان، ص 121.
    28ـ محمدصادق شجاعى، همان، ص 129.
    29Henry Link.
    30ـ على‏احمد پناهى، آرامش در پرتو نيايش، ص 153.
    31ـ همان، ص 161.
    32ـ طه: 124.
    33ـ طلاق: 3.
    34ـ على‏اكبر دهخدا، لغت‏نامه، ذيل واژه «اراده».
    35ـ مولى محسن فيض كاشانى، محجه‏البيضاء، ج 8، ص 109.
    36ـ محمدتقى جعفرى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 9، ص 278ـ279.
    37ـ ژوزف مورفى، تقويت و تمركز فكر، ترجمه هوشيار رزم‏آزما، ص 131.
    38ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 362، ح 66.
    39ـ جلال‏الدين سيوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 359.
    40ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 105.
    41ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‏الشيعه، ج 12، ص 40.
    42ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 105.
    43ـ الياس نيكزاد، سرّ مرتبط، ص 14.
    44ـ محسن غرويان، در محضر بزرگان، ص 32ـ34.
    45ـ بقره: 21.
    46ـ آل‏عمران: 130.
    47ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 74، ص 78، ح 2.
    48ـ اعراف: 7و40.
    49ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 74، ص 78.
    50ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 500، ح 3.
    51ـ جمعه: 10.
    52ـ على‏احمد پناهى، همان، ص 161.
    53ـ نهج‏البلاغه، خطبه 226.
    54ـ طه: 14.
    55ـ ناصر مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 335.
    56ـ حسن‏بن محمد ديلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 214.
    57ـ اعراف: 179.
    58ـ ناصر مكارم شيرازى، همان، ص 346.
    59ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 80، ص 20، ح 34.
    60ـ مهدى پروا، روان‏شناسى يكتاپرستى، ص 78.
    61ـ نهج‏البلاغه، خطبه 225.
    62ـ مهدى پروا، همان، ص 86.
    63ـ ديل كارنگى، آيين زندگى، ترجمه ريحانه سيف، ص 203.
    64ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 67، ص 25، ح 27.
    65ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 273، ح 20.
    66ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك: محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1.
    67ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 70، ص 377، ح 14.
    68ـ محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 268.
    69ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 70، ص 373.
    70ـ نجم: 39.
    71ـ نهج‏البلاغه، خطبه 11، ص 15.
    72ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 298، ح 168.
    73ـ احمد لقمانى، علّامه طباطبائى: ميزان معرفت، ص 73.
    74ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 64، ص 371، ح 70.
    75ـ نهج‏البلاغه، نامه 45.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت