مسيحيت در آمريكاى لاتين معاصر

چكيده

با مهاجرت اسپانيايى ها و پرتغالى ها و حاكميت همه جانبه و استعمار خشونت آميز آنها در آمريكاى لاتين، اين منطقه به يك قلمرو مسيحى نشين تبديل شد تا جايى كه پس از پنج قرن، هم اكنون قريب نود درصد مردم اين منطقه مسيحى هستند و اديان ديگر و آيين هاى بومى منطقه نيز پيروان كمى دارند. به دليل مهاجرت اقوام لاتين در دوران همسويى حاكمان و پادشاهان با كليساى واتيكان، مذهب كاتوليك، تا چند دهه اخير مذهب بى رقيب در آمريكاى لاتين بود. مذهب پروتستان و فرقه هاى مختلف آن هم درصد كمى از جمعيت منطقه را شامل مى شدند كه در نيم قرن اخير گرايش به آنها رشد صعودى بسيارى داشته است و پيش از آن فرصت تبليغ و فعاليت آزادانه را در منطقه نداشتند.

     هدف اين پژوهش، بررسى مسيحيت آمريكاى لاتين در دوران معاصر است. از اين رو، آخرين وضعيت كاتوليك ها و پروتستان ها و مهم ترين چالش هاى آنان در اين منطقه بررسى مى شود. روش پژوهش، مطالعه كتابخانه اى است و سعى شده است از آخرين اخبار فعاليت هاى مسيحيت در منطقه نيز استفاده شود. از نتايج مهم اين تحقيق، شناخت نقاط قوت و ضعف فرقه هاى مختلف مسيحيت در اين منطقه است كه مى تواند مورد توجه رهبران اسلامى، دولت مردان و مسئولان مراكز اسلامى و همچنين سياست گذاران حوزه هاى علميه اسلامى ـ چه شيعه و چه سنى ـ قرار بگيرد.
 
مقدّمه

آمريكاى لاتين در تعريف متداول، به كشورهاى مستقل «آمريكاى اسپانيايى» گفته مى شود كه زبان رسمى اصلى آنها اسپانيايى است. البته برزيل را نيز بايد به اين فهرست افزود كه زبان رسمى آن پرتغالى است. مفهوم آمريكاى كاتوليك و لاتين در برابر آمريكاى آنگلوساكسون و پروتستان، از اطرافيان ناپلئون سوم، گرفته شد. آمريكاى لاتين، قسمت اعظم آمريكاى جنوبى، مركزى و بخشى از آمريكاى شمالى (مكزيك) را شامل مى شود كه برزيل،آرژانتين، بوليوى، كلمبيا، كاستاريكا، شيلى، كوبا، اكوادور، گواتمالا، هندوراس، پرو، پاناما، السالوادور، پاراگوئه، اروگوئه، نيكاراگوئه، ونزوئلا و... كشورهاى مهم اين منطقه هستند.

     هم اكنون فعال ترين و جدى ترين جريان دينى در آمريكاى لاتين، مسيحيت است. بيش از 80 درصد مردم آمريكاى لاتين، مسيحى هستند. دين اصلى آمريكاى لاتين، مسيحيت كاتوليك است. پس از آن، پروتستان ها شمار فزاينده اى را به خود اختصاص مى دهند. پيروان اديان ديگر، از جمله مسلمانان، يهوديان، آيين هاى بومى و سرخ پوستى و... هم در آنجا حضور دارند. مسلمانان از اقليت هاى بزرگ و در حال رشد اكثر كشورهاى منطقه هستند و على رغم تبليغات فراوان عليه اسلام و مسلمانان و اسلام هراسى، گرايش به اسلام در منطقه قابل توجه است. متأسفانه درباره منطقه اى به اين وسعت و اهميت استراتژيك، اطلاعات كمى از آن در ايران منتشر مى شود. نگارنده در اين زمينه مقاله اى منسجم و جامع كه به وضعيت فعلى و چالش هاى مسيحيت در اين منطقه بپردازد، مشاهده نكرده است. البته در اين زمينه، كتاب ها، مقالات يا گفت وگوهاى پراكنده اى درباره وضعيت فرقه هاى مسيحيت منتشر شده است كه از جمله آنها مى توان به «پايان صد سال تنهايى: سيرى در اعتقادات مذهبى مردم آمريكاى لاتين» نوشته ليلى مصطفوى كاشانى، «الهيات  مسيحى در قرن بيستم» نوشته گرنز و السون، «مسيحيت در جهان امروز» نوشته اندرو والز اشاره كرد. نگارنده در مقاله ديگرى به نام «مسيحيت در آمريكاى لاتين؛ از آغاز تاكنون» در شماره 48 فصلنامه «هفت آسمان»، با رويكردى تاريخى به ورود مسيحيت به آمريكاى لاتين پرداخته است كه مى تواند مقدمه اى براى اين پژوهش محسوب شود.

     با توجه به اهميت اين منطقه در جهان معاصر و نيز جايگاه ويژه آن نزد مسيحيان، به ويژه واتيكان، همچنين گسترش روابط ايران و كشورهاى اين منطقه و بيدارى سياسى آنها، شناخت بيشتر اين منطقه و انجام چنين تحقيقاتى ضرورى است تا خلأهاى تحقيقاتى در اين باره جبران گردد و از سويى، با توجه به اين خلأها، بتوان براى معرفى و تبليغ اسلام در منطقه برنامه ريزى نمود.

     سؤال اصلى تحقيق اين است كه آيا فرقه هاى مسيحى در آمريكاى لاتين امروز، با چالش هاى جدى مواجهند؟ چالش هاى مسيحيت در اين منطقه چيست؟ آيا اين چالش ها آن قدر جدى هستند كه مردم پذيراى اديان و آيين هايى غير از مسيحيت در منطقه باشند؟

     در اين نوشتار، ابتدا به صورت گذرا به تاريخ مسيحيت در آمريكاى لاتين و سپس به فرقه هاى اصلى و تأثيرگذار مسيحيت در منطقه (كاتوليك ها، الهيات آزادى بخش و پروتستان ها) مى پردازيم و چالش هاى پيش روى هريك از آنها را بيان مى كنيم.
ورود مسيحيت به آمريكاى لاتين

پس از آنكه اروپايى ها در سال 1492م دنياى جديد را كشف كردند، آمريكاى لاتين تبديل به پايگاه اصلى مسيحيت شد. ورود اسپانيايى ها به آمريكاى لاتين در قرن پانزدهم و شانزدهم ميلادى، با ترويج مسيحيت و به ويژه مذهب كاتوليك همراه بود. اگرچه مسيحيت با بت پرستى و آيين سرخ پوستان منطقه تعارض داشت، ولى مسيونرها در ترويج مذهب با مقاومت چندانى از سوى سرخ پوستان مواجه نمى شدند؛ چراكه در غالب موارد، شكست ارتش سرخ پوستان در مقابل سپاهيان اسپانيايى، تداعى گر اين موضوع بود كه خدايان سرخ پوستان، ضعيف و فاقد قدرت هستند. دين جديد، اعتقاد سرخ پوستان را به خدايان قبلى سست مى كرد، ليكن دينى را ارائه مى داد كه دست كم برخى اعمال مذهبى آن براى سرخ پوستان نامفهوم نبود. در هر دو مذهب، راهبان با دنيا و آخرت ارتباط داشتند. همچنين نيل به ارزش هاى روحانى و معنوى در هر دو نياز به آموزش هاى ويژه داشت و نيز برخوردارى از طريقت ويژه اى كه شخص روحانى را از مردم عادى جدا و متمايز مى ساخت در هر دو مذهب ضرورى شمرده مى شد.

     از سويى، مبلغان مسيحى با درك موقعيت و شرايط محيط تبليغى خود ـ در برخى از مراسم و اعمال مذهبى ـ نقاط مشتركى را يافتند و با بهره گيرى از آنها، مفاهيم دين خود را در ميان بوميان منطقه ترويج نمودند. تمركز مبلغان مسيحى روى اشتراكات مذهبى، به نوعى تأييد و پذيرش دين جديد را تسهيل كرد و از اين رو، مناطق زيادى از آمريكاى لاتين را تحت سيطره مسيحيت و به ويژه كليساى كاتوليك درآورد.

     مهاجمان اروپايى معتقد بودند كه با كشف قاره جديد، مسيحيت به اوج خواهد رسيد. پاپ الكساندر ششم معتقد بود كه آيين كاتوليك را بايد در سراسر جهان تبليغ كرد. وى و ديگر پاپ ها با حمايت هاى بى دريغشان از مهاجمان اروپايى، دست اسپانيايى ها را بازگذاشتند تا سرخ پوستان منطقه را حتى با رفتارها و قوانين غيرانسانى وادار به پذيرش مسيحيت كنند (گالئانو، 1373، ص 11). برخى نويسندگان مسيحى معتقدند: فاتحان اسپانيايى، هرجا كه قدم گذاشتند ابتدا صليب را در كنار پرچم امپراتورى اسپانيا در زمين فرو كردند و فتوحات خود را به نام استقرار مسيحيت كاتوليك و گسترش مسيحيت و حاكميت مقدس پاپ توجيه كردند (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 147؛ مسجدجامعى، 1379، ص 241ـ242).

     مسيحيت بيش از پنج قرن است كه بر اين منطقه حاكميت مطلق دارد. مسيونرهاى مسيحى از فرقه ها و گروه هاى مختلف مسيحى حضور دارند و بسيار هم فعالند. كليساى واتيكان حضور پررنگ و جايگاه سنتى خود را دارد. در دهه هاى اخير، فرقه هاى مختلف پروتستان، بخصوص پروتستان هاى انجيلى و همچنين كليساى انگليكن، مورمون، شاهدان يهوه و... هم حضور تبليغى فعالى دارند. البته در منطقه، فرقه هاى ديگر مسيحيت مانند ارتدوكس ها، ارمنى ها، مارونى ها (به ويژه در آرژانتين و برزيل به علت حضور مهاجران اعراب منطقه شامات خصوصا لبنانى) و... هم در منطقه حضور دارند، ولى فعاليت چشمگير و قابل توجهى ندارند و نسبت به ديگر فرقه هاى مسيحيت، هم حضور و هم فعاليت تبليغى كم رنگى دارند. اين فرقه ها از سوى مهاجران اروپاى شرقى و به ويژه كشورهاى عربى منطقه شامات مانند لبنان و سوريه وارد منطقه شده است. از اين رو، در ادامه اين نوشتار، به معرفى و تبيين وضعيت فرقه هاى مسيحى فعال منطقه و چالش هاى پيش روى آنها مى پردازيم.

1. كاتوليك ها

با كشف آمريكاى لاتين، دولت هاى اسپانيا و پرتغال تصرف سرزمين، منابع معدنى مانند طلا و نقره و مواد اوليه موجود اين منطقه را هدف اساسى خود قرار دادند. واتيكان نيز آمريكاى لاتين را سرزمين بكرى براى تبليغ آيين مسيحيت و نفوذ در قلب و روح سكنه آن به شمار آورد. حتى برخى معتقدند: كشف و شناسايى و توسعه منطقه آمريكاى لاتين را بايد نتيجه اقدامات هماهنگ و مشترك واتيكان و دولت هاى فاتح مانند اسپانيا و پرتغال به حساب آورد. از اين رو، واتيكان براى اطمينان از تحقق اهداف خود، از همان روزهاى آغازين تصرف خاك آمريكاى لاتين توسط دو دولت اسپانيا و پرتغال، تا اوايل قرن نوزدهم (در دوره اى كه بسيارى از كشورهاى منطقه، استقلال خود را به دست آوردند) و در ادامه تا اوايل قرن بيستم، اين دو نهاد (دولت و كليساى كاتوليك) مصلحت را در اتحاد با يكديگر ديدند. بر اين اساس، از يك سو، دولت هاى استعمارى و سپس دولت هاى ملى، به حمايت هاى معنوى كليسا در حفظ وضع موجود، كه در جهت حفظ منافع نخبگان سياسى و اقتصادى بودند، چشم دوختند. از سوى ديگر، كليسا نيز در ازاى كمكى كه از دولت ها در حفظ استيلاى مذهبى خود دريافت مى كرد، به طور بى شائبه اى از آنان حمايت نمود. با توافق صورت گرفته ميان آنها، تا مدت هاى مديدى پروتستان ها حق تبليغ مذهبى در غالب كشورهاى منطقه را نداشتند و پيروان اديان ديگر، مانند مسلمانان، آزادانه و آشكارا نمى توانستند به فعاليت و انجام مراسم مذهبى خود بپردازند.

     منطقه آمريكاى لاتين پرجمعيت ترين منطقه كاتوليك نشين جهان است، از اين رو، طبيعى است كه كليساى واتيكان سرمايه گذارى فراوانى در اين منطقه داشته باشد. پاپ و شخصيت هاى برجسته كليساى واتيكان به طور مرتب از اين منطقه بازديد مى كنند و به ارشاد و راهنمايى پيروان خود در اين منطقه مى پردازند.

     كليسا در خلال دوران استعمار، در امور آموزشى و اجتماعى و خدمات رفاهى و حتى امور سياسى كشورها نقش مركزى ايفا مى كرد و اتحاد كليسا و دولت ها، امرى طبيعى و غيرقابل اجتناب بود. كليسا بجز موارد استثنايى، يكى اركان هميشگى دولت بود. در مكزيك، آرژانتين، پرو، اكوادور و... همه جا كشيش ها جزو طبقه مالكان و اشراف بودند. كليسا به غير از فعاليت هاى مذهبى، به بسيارى از امور دنيوى و اقتصادى مى پرداخت و دادوستد مى كرد. صاحب زمين و گاه بانك و كمپانى هاى تجارى بود و بدين ترتيب، تا حد زيادى سرنوشت مستعمرات و سپس نخستين جمهورى ها را تعيين مى كرد. با دادگاه تفتيش عقايد يا انگيزيسيون (Inquisition) طى 240 سال، زندانيان را شكنجه داد، زبانشان را بريد و املاكشان را مصادره كرد تا حافظ تسلط استعمارى، فئوداليسم كليسا و غارت زمين ها باشد (بيلز، 1357، ص 47ـ48). از همين رو، كليساهاى كاتوليك با تمام قوا تلاش كرده اند در دوره جديد و پس از استقلال و تغيير شيوه هاى حكومتى به دموكراسى نسبى، بقا و تداوم چنين جايگاهى را براى خود حفظ نمايند و شديدا تلاش مى كنند با اقدامات نوآورانه و جذاب خويش، توده هاى مردم را به خود جذب نمايند. آنها ساليان درازى است كه با استفاده از ابزار رسانه و فعاليت هاى خيريه درصدد ترويج مسيحيت مى باشند. موفقيت هاى چشمگير تبليغات رسانه اى در اين زمينه باعث شده است تا واتيكان هم رسانه هاى جمعى خود را گسترش بدهد. هم اكنون واتيكان براى كشورهاى جهان سوم برنامه هاى مختلفى دارد و ايستگاه راديويى واتيكان به بيش از 30 زبان دنيا برنامه پخش مى كند و حتى تا اين اواخر، يعنى دهه گذشته، پاپ توزيع كننده پرفروش ترين نوارهاى ويديويى و صوتى به شمار مى آمد (هينس، 1381، ص 108).

     تبليغات و فعاليت هاى خيريه اى كليساهاى منطقه، باعث شد از آغاز دهه 1970م ميزان مراسم غسل تعميدى كه هر كشيش در كليساى خود برگزار مى نمود و در هر سال بين 150 تا 200 مراسم بود، طى همين دوره بين 7/2 ميليون تا 5/8 ميليون مراسم در سال افزايش يابد (داديلين و هويت، 1381، ص 257).

     برخى كليساهاى كاتوليك منطقه، كشيشان و مبلغان محبوب و مردمى هم دارد كه مردم از آنها به خوبى و بزرگى ياد مى كنند. وجود چنين كشيش ها و همچنين كمك هاى خيريه باعث شده است كه مردم همچنان ارتباط خود را با اين كليساها حفظ كنند. اخيرا بعضى از مقامات كليساى كاتوليك تمايل پيدا كرده اند تمام تلاش خود را صرف راه اندازى جبهه جديدى از نخبگان سياسى و اقتصادى نمايند. به نظر آنان، راه يافتن در گروه هاى جديدى همچون انجمن هاى عبادى، شيوه مؤثرى براى كسب و بسط نفوذ به شمار مى آيد. با اين حال، اين سياست چندان موفق نبوده است. اما از سويى ديگر، آنان روى كشيشانى كه متعلق به طبقات نخبه و متوسط جامعه هستند، سرمايه گذارى و سياست هاى حمايتى انجام مى دهند و درصدند جلوى گسترش نفوذ پروتستان ها به ويژه پنتى كاستال ها را در ميان اقشار فقير و محروم جامعه بگيرند (همان، ص 268).

     واتيكان در اغلب كشورهاى اين منطقه و به ويژه در برزيل و آرژانتين، مراكز و دانشگاه هاى وابسته به خود دارد كه از يك سو، سياست هاى واتيكان رابومى ودرمنطقه اجرا مى كنند و از سويى ديگر، براى اين منطقه كشيش و مبلغ دينى تربيت مى كنند. برخى از مهم ترين دانشگاه ها و مراكز آموزشى كاتوليكى در كشورهاى منطقه عبارتند از: بوگوتا(1937م)،ليما(1942م)،مدلين(1942م)،ريودوژانيرو و سائوپائولو (1947م)، كوتيو (1956م)، بوئنوس آيرس و كوردوبا (1960م)، الپارايو و گواتمالا (1961م) (ظفرى، 1380). البته در هر كشورى هم مراكز متعدد ديگرى وجود دارد. مثلاً، رئودو ژانيرو، سائوپائولو، سانتياگو، ليما، ريسايف، ماناگوا و سالوادور از جمله مناطق مهم اسقف نشين برزيل هستند كه واتيكان سعى مى كند در اين مراكز، كشيشانى محافظه كار و هماهنگ با خود را انتخاب نمايد؛ چراكه اساسا جهت گيرى كليساى كاتوليك در منطقه آمريكاى لاتين، بر حفظ و تداوم نفوذ اجتماعى و سنتى خود استوار است (داديلين، و هويت، 1381، ص 257).
آمار كاتوليك هاى كشورهاى منطقه

برزيل، بزرگ ترين كشور كاتوليك جهان است كه طبق آمار دهه گذشته، بيش از 89 درصد مردم آن پيرو اين آيين بوده اند. با توجه به اينكه در قانون اساسى و آغاز حكومت جمهورى (1889م) در اين كشور، از آيين كاتوليك به عنوان مذهب رسمى برزيل ياد نشده است، به همين دليل، از آن پس روابط نزديك بين حكومت و واتيكان به سردى گراييد، ولى به علت غلبه اقوام مهاجر كاتوليك، تفوق مذهب كاتوليك بر اين كشور، همچنان حفظ شده است (رفيعى، 1374، ص 43). كليساى كاتوليك برزيل، داراى 36 مركز سر اسقف نشين و 188 مركز اسقف نشين ـ از جمله يك اسقف نشين براى هر كدام از فرقه هاى كاتوليك مارونى، ملكيت و اوكراينى ـ و همچنين 16 اسقف نشين كوچك تر منطقه اى است. سر اسقف نشين سائو سباستين (Sao Sebastia) در ريودوژانيرو رياست ساير فرقه هاى شرقى مسيحيت را نيز بر عهده دارد. در كلمبيا، كليساى كاتوليك اين كشور، هم اكنون به عنوان يكى از محافظه كارترين و سنتى ترين كليساها در آمريكاى لاتين شناخته مى شود و مردم كلمبيا هم از جمله معتقدترين كاتوليك هاى آمريكاى لاتين به شمار مى آيند (قهرمانى چوبه، 1376، ص 19). حدود 95 درصد مردم كلمبيا كاتوليك هستند (همان، ص 16). برخلاف ساير كشورهاى آمريكاى لاتين، درصد بالايى از كشيش ها و اعضاى سلسله مراتب كليسايى منطقه، كلمبيايى هستند و از سويى ديگر، كليساى اين كشو به ساير كشورهاى منطقه، كشيش اعزام مى كند. مقر دايمى شوراى اسقفى آمريكاى لاتين (CELAM) نيز اين كشور است كه در سال 1966م براى افزايش همكارى سلسله مراتب مقامات كليسا در منطقه، براى حل مشكلات متقابل و مدرن سازى كليسا تأسيس شد (همان، ص 20ـ21). مذهب كاتوليك در السالوادور، فراگير است، به گونه اى كه 93 درصد مردم اين كشور، به آن اعتقاد دارند (فروغى آرانى، 1376الف، ص 18). نفوذ مذهب و نقش كليسا در امر آموزش در دوران استعمار و دهه هاى پس از استقلال اين كشور، چشمگير بود، گرچه به تدريج از نفوذ آن كاسته شد (همان، ص 19).

     اكثر مردم اروگوئه (حدود 66 درصد) پيرو مسيحيت كاتوليك هستند. با اين حال، اروگوئه يكى از غيرمذهبى ترين كشورهاى آمريكايى لاتين محسوب مى شود. مروز زمان، نقش مذهب از زندگى مردم را كم رنگ نمود و طبق قانون سال 1919م، آموزش هاى دينى مدارس متوقف، و حتى نام روزهاى مذهبى از تقويم كشور حذف شد، به گونه اى كه روز 25 دسامبر (روز عيد نوئل) را «روز خانواده» و هفته مقدس را «هفته جهانگردى» نام نهادند. كليساى كاتوليك اين كشور، از يك اسقف اعظم و 6 اسقف تشكيل شده است (بى نا، 1375، ص 11ـ12). قريب 96 درصد مردم مكزيك، كاتوليك هستند (رجبى يزدى، 1374، ص 29). روابط اين كشور با واتيكان، به مدت 133 سال قطع بود، اما در سال 1992م مجددا از سر گرفته شد (همان، ص 33).

     در اكوادور، كليساى كاتوليك در سال 1989م، حدود 9/8 ميليون نفر، يعنى 94 درصد جمعيت اين كشور، پيرو داشته است. در حال حاضر، كليساى كاتوليك اين كشور، از سه قلمرو مذهبى اسقف اعظم، 10 قلمرو اسقف و 7 كشيش وابسته به پاپ و يك حوزه ادارى وابسته به پاپ تشكيل شده است (فروغى آرانى، 1376ب، ص 19و24). 40 درصد كوبايى ها كاتوليك هستند (حاج شريف، 1374، ص 22). حدود 93 درصد مردم نيكاراگوئه را كاتوليك ها تشكيل مى دهند (شادلو، 1374، ص 20). كليساى كاتوليك اين كشور شامل شش اسقف نشين و يك حوزه تحت نظر اسقف اعظم و يك حوزه وابسته به پاپ در بلوفيلدز است (همان، ص 21).  دين رسمى اكثريت مردم بوليوى، كاتوليك است. طبق آمار سال 1991م، تقريبا 9/4 ميليون نفر از جمعيت كشور بوليوى كاتوليك هستند و فرهنگ و آداب و سنن مردم اين كشور تا حد زيادى تحت تأثير عقايد كليساى كاتوليك و اسطوره شناسى سرخ پوستان و نيز تبادلات وسيع فرهنگى مابين اسپانيايى ها و جشن هاى سرخ پوستان بومى شكل گرفته است (پيوسته نژاد، 1376، ص 16).

     در پاراگوئه، حوزه مذهبى كاتوليك به يك منطقه اسقف نشين اعظم و 7 اسقف نشين و دو قلمرو پاپى تقسيم مى شود. بر اساس آمار سال 1994م در پاراگوئه، قريب 4 ميليون، يعنى حدود 96 درصد جمعيت اين كشور، پيرو كاتوليك هستند. دانشگاه كاتوليك اين كشور نيز با دريافت بخشى از بودجه خود از واتيكان، نقش بسيار مهمى در تبليغ دين مسيحيت در ميان قشر روشنفكر و دانشگاهى دارد. در حال حاضر، بيش از 100 مدرسه كاتوليك و 148 مؤسسه مالى كاتوليك به اشكال مختلف اجتماعى، رفاهى و خيريه در سراسر اين كشور فعال هستند (نويدمقدم، 1376، ص 32ـ33).

     دين رسمى مردم آرژانتين، كاتوليك است، به گونه اى كه حدود 93 درصد مردم اين كشور، پيرو اين مذهب هستند. كليساى كاتوليك در بين مردم از نفوذ بسيارى برخوردار است تا بدان حد كه نظر كليسا همواره يكى از عوامل تأثيرگذار بر سياست هاى دولت هاى مذهبى اين كشور به شمار مى آمده است (اصغرى، 1374، ص 13). اكثريت مردم شيلى، يعنى حدود 77 درصد جمعيت اين كشور، پيرو كليساى كاتوليك رومى هستند (ساداتى فر، 1377، ص 13).

     آمار مذكور نشان مى دهد كه كاتوليك ها حضور و نفوذ پررنگ، ماندگار و باسابقه اى در منطقه دارند.
چالش هاى عمده كليساى كاتوليك در منطقه
     1. سابقه همكارى با ديكتاتورها و چهره منفى در افكار عمومى

كليساى واتيكان به علت همراهى با سياست هاى خشونت طلبانه حاكمان و سرمايه داران در طول دوران استعمار و حتى پس از آن، مورد اعتراضات و انتقادهاى فراوان مردم واقع شد، تا جايى كه حتى كشيش ها و مبلغان كاتوليك منطقه هم به همسويى سياست هاى واتيكان با حاكمان وابسته يا ديكتاتورهاى منطقه لب به اعتراض گشودند. عده اى از نويسندگان حتى معتقدند كه تاريخ كليساى آمريكاى لاتين پس از دوران استقلال، چيزى نيست جز تاريخ تلاش كليساى آن، براى رها كردن خويش از ميراث استعمارى اسپانيا و پرتغال و تطبيق خود با موقعيت جديد؛ جريانى كه هنوز هم ادامه دارد (ظفرى، 1380). برخى تحليلگران مسائل استراتژيك در اين باره مى نويسند: «كليساى كاتوليك رم در آمريكاى لاتين، تا اين اواخر، دژ مستحكمى بود كه به شدت از رژيم هاى نظامى و غير انتخابى و اقتدارگراى غيرنظامى حمايت مى كرد. با وجود اين، كليسا حدود بيست سال يا بيشتر است كه تحت فشار نيروهاى داخلى و خارجى، به ويژه واتيكان، خود را مدافع اصلى دموكراسى معرفى كرده است!» (هينس، 1381، ص 54).
     2. فعاليت هاى تبليغى شديد پروتستان ها

در نيم قرن اخير، به ويژه در دهه هاى اخير، با توجه به فعاليت هاى گسترده پروتستان ها در منطقه، نفوذ و گستره كاتوليك ها كمتر شد و آنها رقباى جديد و پرانگيزه اى همچون فرقه هاى مختلف پروتستان ها يافتند و توسط آنها به چالش كشيده شدند. برخى معتقدند: عملكرد بد كليساهاى كاتوليك منطقه در همراهى و همسويى با ديكتاتورها، تغيير قوانين و و روى كار آمدن حكومت هاى دموكرتيك و نيمه دموكراتيك در منطقه و همچنين سياست هاى جديد ايالات متحده، باعث رشد سريع كليساهاى پروتستانى در منطقه شد (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 115).

     برخى از تحليلگران سياسى معتقدند: واتيكان بيش از يك دهه است كه براى رويارويى با رقباى مذهبى جديد و تهديد پروتستان ها مانند پروتستانيزم انجيلى (Evangelical Prtestanism) و به ويژه پنتى كاستاليزم (Pentecostalism) و حفظ پيروان خود، تمام تلاش خود را صرف تأكيد بر موضوعات و مسائل معنوى كرده است. از سويى، بسيارى از رهبران كاتوليك مذهب، پروتستان را شكل جديدى از امپرياليسم فرهنگى مى دانند كه ريشه هاى آن را بايد در ايالات متحده آمريكا يافت (هينس، 1381، ص 54).
3. وجود فرقه هاى جديد و معنويت گرايى نوپديد

يكى ديگر از چالش هاى جدى كليساهاى كاتوليك منطقه، پديده فرقه هاى جديد و نفوذ آنها در ميان جوانان است كه به شدت آنها را نگران ساخته است. بيش از شش دهه از ورود گروه هاى مذهبى از بخش هاى مختلف جهان و عمدتا از اروپا و حتى هند و چين به كشورهاى آمريكاى لاتين مى گذرد. نگرانى مقامات كليسا عمدتا از اين بابت است كه از انگيزه هاى تشكيل و وابستگى احتمالى اين فرقه ها اطلاعى در دست ندارند، ولى آنها همچنان در حال رشد و تبليغ در اين كشورها هستند. البته برخى معتقدند: نگرانى كليسا، بيشتر در خصوص ناشناخته بودن اعتقادات، اهداف و عملكرد اين فرقه هاست. مثلاً، در شيلى بيش از 5000 فرقه مذهبى وجود دارد و كليساى كاتوليك اين كشور در اين باره معتقد است: از حدود 5000 فرقه، تنها 700 فرقه از شخصيت هاى حقوقى برخوردارند (ساداتى فر، 1377، ص 16). اين خطر تا جايى بوده است كه پاپ ژان پل ششم در چهارمين كنفرانس عمومى كليساهاى آمريكايى لاتين در سال 1992م گفت: هدف اصلى فرقه هاى مذهبى، سست كردن حلقه هاى زنجيرى است كه كشورهاى آمريكاى لاتين را به يكديگر پيوند مى دهد. وى الهيات آزادى بخش را از اين منظر هم تقبيح كرد و گفت: روحانيان الهيات آزادى بخش هم ناخواسته، همگام با دشمنان در گسستن اين حلقه ها نقش ايفا مى كنند.
     4. گرايش هاى سياسى برخى كشيش ها و كليساهاى منطقه

در دهه هاى 1950 و 1960 ميلادى اتحاد سودآور كليساها و دولت در منطقه و آمريكاى لاتين دستخوش تغييرات جدى شد. در اين دوره، تعداد زيادى از روحانيان و رجال مذهبى منطقه، نقش سياسى كليسا را به عنوان مدافع طبقه ممتاز زيرسؤال بردند و حتى برخى از آنها به طور جدى به حمايت از جنبش ها و برنامه هايى در راستاى بهبود وضعيت زندگى فقيران و محرومان جامعه پرداختند. برخى به احزاب كمونيستى و مبارزات مسلحانه عليه دولت ها گرويدند و فعاليت برخى از آنها هم منجر به شكل گيرى الهيات آزادى بخش شد. يكى از تحليلگران، دو تهديد مهم و اساسى كليساى واتيكان در آمريكاى لاتين در قرن بيستم را اين گونه برمى شمرد: نخست، حمايت گسترده شوروى سابق از جنبش هاى ماركسيستى منطقه ـ كه على القاعده الحادى بوده و با هرگونه گرايش دينى سرستيز داشتند ـ و دوم، رشد روزافزون كليساى انقلابى آمريكاى لاتين يا الهيات آزادى بخش (بروجردى، 1380، ص 174). واتيكان فعاليت اين جنبش ها و روحانيان همسو با آنها را تقبيح كرد و مخالف تعاليم عيسى عليه السلام برشمرد. حتى الهيات آزادى بخش را همسويى ناخواسته آنها با دشمنان در گسستن اتحاد مردم آمريكاى لاتين و تأثيرپذيرى از ماركسيسم ارزيابى كرد.
     5. كمبود كشيش هاى بومى

يكى ديگر از مشكلات كليساهاى كاتوليك منطقه، كمبود كشيش بومى و اتكاى آنها به كشيش هاى غيربومى از كشورهاى خارجى است (الدر، 1349، ص 189). از ديگر تحولات مهم اخير كليساهاى كاتوليك منطقه، اعزام عده زيادى كشيش كاتوليك از ايالات متحده آمريكا به كشورهاى اين منطقه از سال 1950م به بعد است، حال آنكه در گذشته، تمام كشيشان كليساهاى كاتوليك از اسپانيا يا پرتغال تأمين مى شدند (ظفرى، 1380).

     با وجود اين چالش هاى جدى، كاتوليك ها، همچنان معتبرترين و پرسابقه ترين جريان دينى در منطقه اند كه توانسته اند همچنان نفوذ سنتى خود را ـ البته نه مثل سابق ـ داشته باشند. آمريكاى لاتين براى واتيكان از مهم ترين مناطق جهان محسوب مى شود؛ چراكه داراى بيشترين تعداد مسيحى كاتوليك است. حدود 370 ميليون يا تقريبا نيمى از كاتوليك هاى جهان در آمريكاى لاتين زندگى مى كنند و از اين لحاظ، از اهميت ويژه اى در سياست هاى خارجى واتيكان برخوردار است (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 60)

2. الهيات آزادى بخش

همان گونه كه اشاره شد در دهه 1960م حركت هاى سياسى برخاسته از نهاد كليسا سرعت و شدت بيشترى يافت و اقدامات خشونت آميز برخى از دولت هاى منطقه باعث شد كليساها مخالفت بيشترى با دولت و حاكميت داشته باشند و به انتقاد از واتيكان بپردازند. از اين رو، برخى از كشيشان منطقه درصدد تغيير وضعيت كليساها و نقش آفرينى اجتماعى و سياسى برآمدند. اواخر سال 1967م اين كشيش ها با پى ريزى جنبشى در آرژانتين، صدها روحانى كاتوليك را به سوى خود جلب نمودند و در سراسر اين قاره دست به فعاليت زدند. اين جنبش به نام «كشيشان جهان سوم» معروف گرديد. روحانيان وابسته به اين جنبش، به قول هلدر كامارا (Helder Camara) اسقف اعظم برزيلى و از حاميان و رهبران معنوى اين كشيشان، مى خواهند «صداى كسانى باشند كه صدايى ندارند.» آنها نظام سرمايه دارى حاكم را مردود دانسته و نتايج آن، يعنى امپرياليسم اقتصادى و فرهنگى را محكوم مى نمايند. حتى كشيش ها و راهبه هاى برزيل در سال 1968م در تظاهرات عظيمى كه عليه ديكتاتور نظامى اين كشور برپا شده بود، شركت جستند (فكرى ارشاد، 1349، ج 1، ص 180ـ185). در كشورهاى ديگر منطقه مانند شيلى، پرو، السالوادور، نيكاراگوئه و... وضعيت به همين گونه بود. خلاصه اينكه چنين رويكردهايى موجب گرديد گردهمايى اسقفان منطقه ضرورى احساس شود و كشيشان براى برپايى اين گردهمايى منطقه اى اقدام كنند. در گردهمايى دوم كشيشان آمريكاى لاتين كه در سال 1968م در مدلين / مدژين (Medellin) كلمبيا، برگزار شد، شركت كنندگان در اين كنفرانس تصميم گرفتند به حمايت از فقراى جامعه بپردازند و كليساها را به وظايف اجتماعى و سياسى خود برانگيزانند (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 52ـ53). كليساى واتيكان علاوه بر تعيين ناظر در اين كنفرانس، اعلام مى كند كه خود پاپ پل ششم نيز حضور مى يابد (گيربرانت، 1367، ص 5و21). همزمان با طرح سفر پاپ به منطقه، برخى كشيشان و رسانه هاى منطقه از اين سفر اظهار نارضايتى مى كنند و سياست محافظه كارانه و حتى همسويى واتيكان با حكومت هاى ديكتاتور و سركوبگر منطقه مورد انتقاد شديد قرار مى گيرد (همان، ص 26ـ27). گوستاو گوتيرز (Gustavo Gutierz) كشيش پرويى، با نگارش كتابى به دغدغه هاى اين كشيشان مى پردازد. كتاب وى با نام الهيات براى آزادى (the Theology of Liberation) با استقبال شديد كشيشان جوان مواجه مى شود و بدين ترتيب حركت اين كشيشان به الهيات آزادى بخش معروف شد (عسگرى، 1389). همزمان با اين اقدام، تعدادى از جنبش هاى توده اى مورد حمايت آنها نيز، اقدام به تشكيل گروه هاى مذهبى كوچك زيرنظر كليساها كردند كه به جوامع مسيحى پايه (كليساهاى پايه) يا CEBS معروف شد. اين گروه ها اقدام به همنوايى با كليساهاى انقلابى در بيدارى مردم و مخالفت با دولت ها نمودند، تا جايى كه تعدادى از كليساهاى ملى منطقه، در واكنش به اقدامات سركوبگرايانه حكومت هاى منطقه، حمايت مستقيم از آرمان هاى اقشار پايين تر جامعه را سياست عملى و رسمى خود اعلام كردند. در سراسر منطقه آمريكاى لاتين، جوامع مسيحى (CEBS) به نيروى اجتماعى مهمى در راه اندازى حركت هاى سياسى سازمان يافته عليه رژيم هاى حاكم منطقه تبديل شدند. برخى از گزارش ها خبر از آن مى داد كه در بحبوبه اين جريان (در اواخر 1970م و اوايل دهه 1980م) تقريبا حدود سه تا چهار ميليون نفر مسيحى به شكلى فعال در ده ها هزار از اين گروه هاى مستقر در نواحى روستايى يا اطراف مراكز گسترده تر شهرى شركت داشتند (داديلين و هويت، 1381، ص 243ـ245).

     كشيشان آزادى بخش تا حد زيادى متأثر از ماركسيسم هم بودند و عمده آرمان هايش را در نوعى از سوسياليسم براى تحقق عدالت اجتماعى و رفع فقر مى يافتند (مك گراث، ج 1، ص 233؛ گرنز و السون، 1386، ص 330)؛ چراكه مردم منطقه على رغم داشتن ذخاير و منابع زيرزمينى غنى و گنج هاى بسيار، با ورود استعمار اسپانيا و متعاقب آن ورود استعمار نو، يعنى شركت هاى چندمليتى و ايالات متحده آمريكا، مجبور شدند هم از فرهنگ و هم از ثروت خدادادى شان جدا شوند و هميشه تحت ظلم و ستم قرار بگيرند. كليساهاى آزادى بخش در رويكردها و گرايش ها، مسائلى را مطرح مى كنند كه تاكنون در كليساهاى منطقه وجود نداشته يا كم رنگ بوده است. آنها عمدتا كارهاى امدادى و خيريه اى انجام مى دادند.

     اين كليساها و كشيشان، مهم ترين ريشه هاى ناكامى و بدبختى جوامع فقير منطقه آمريكاى لاتين را حكومت هاى خودكامه و نظامى و وابسته به ابرقدرت هاى بزرگ مانند آمريكا و كشورهاى اروپاى غربى مى دانند و وظيفه كليسا را حمايت عملى از محرومان و مقابله با ظالمان برمى شمرند (گرنز و السون، 1383، ص 323ـ325). از اين رو، بر ضرورت فقرزدايى و استقلال از طريق مبارزه و آموزش و آگاهى بخشى توده هاى مردم تأكيد مى كنند. در نظر اين الهيات، كليسا بايد مشروعيت خود را با رهايى دادن فقرا از فقر بگيرد و... البته اين رويكردشان مورد مخالفت كليساى واتيكان و كشورهاى استعمارگر منطقه، بخصوص آمريكا نيز قرار گرفت تا جايى كه كشيش برجسته برزيلى، لئوناردو بوف (Leonardo Boff)، كشيشان برجسته نيكاراگوئه اى فعال در انقلاب ساندنيستى اين كشور مانند ميگوئل دسكوتو (Miguel Descoto) و ارنستو كاردنال (Ernesto Cardenal)، و اسقف پاراگوئه اى (و رئيس جمهور وقت اين كشور) فرناندو لوگو (Fernando Logo) محكوم به سكوت گرديدند يا از كليساها اخراج شدند؛ به خاطر اينكه مقررات كليساى واتيكان را رعايت نكردند! و به فعاليت هاى اجتماعى و سياسى مذهبى پرداختند (شادلو، 1374، ص 14ـ20).

     كليساى واتيكان ضمن انتقاد شديد از رواج گسترده الهيات آزادى بخش (عسگرى، 1388) و اتخاذ اقدامات تنبيهى، مانند اخراج كردن از كليسا يا محكوم به سكوت كردن برخى از كشيشان، سياست ها و شعارهايى در راستاى تحقق عدالت اجتماعى و توجه به محرومان و به طور كلى، سياست هايى در جهت تضعيف كليساهاى آزادى بخش اتخاذ كرد (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 57ـ58).

     نكته جالب توجه درباره نحوه تبليغ و ترويج اين الهيات در منطقه شبيه شيوه تبلغاتى انقلابيون ايران است. همان گونه كه در پيروزى انقلاب اسلامى، ابزارهاى ارتباطى گروه هاى سنتى مانند نوار، زيراكس، دستگاه ضبط صوت و تلفن و... سهم خاصى در برقرارى ارتباط انقلابيون و بيدارى عمومى مردم داشت، در آمريكاى لاتين هم همين رويكردها اتخاذ شد، با اين تفاوت كه در آنجا، حتى راديوهاى محلى و مستقل منطقه به كمك انقلابيون منطقه آمدند. در مقطعى، بسيارى از ايستگاه هاى راديويى كه از حمايت كليساى كاتوليك برخوردار بودند و در همه كشورهاى آمريكاى لاتين برنامه داشتند، الهيات آزادى بخش را تبليغ مى كردند. مثلاً، اسقف اعظم، اسكار رومرو (Oscar Romero) در السالوادور ـ كه از رهبران معنوى اين الهيات محسوب مى شود ـ برنامه «موعظه هاى شنبه» خود را در راديو آرچه يوسيزان (Ysax Archidiocesan) پخش مى نمود. اين برنامه هاى راديويى با توجه به تعداد زياد مخاطبان خود، در كشورى كه تقريبا تمامى رسانه هاى آن در دست اقليتى مرفه بود، به نوعى نقش روزنامه هاى شفاهى را ايفا مى كردند. اين برنامه ها در آن ايام كار خود را با پخش آموزشى متون دينى و ارتباط با آنچه در السالوادور در جريان بود، شروع مى كردند و در ادامه به پخش اطلاعيه هايى از كليساهاى آزادى بخش مى پرداختند كه حاوى موارد مستندى از وقوع قتل، شكنجه و ناپديد شدن انقلابيون و حتى برخى كشيشان بود. اين مجموعه برنامه هاى راديويى تازمان ترور وى در سال 1980م همچنان بى وقفه ادامه داشتند(هينس،1381،ص 111ـ112).

     لئوناردو بوف، يكى از نظريه پردازان برجسته اين الهيات مى گويد: كليسايى كه به درد مردم رسيدگى نكند، اصلاً كليسا نيست، به درد هدايت مردم نمى خورد و از آن اهداف اصلى اش، فاصله دارد. خوزه ميگوئز بونينو، يكى ديگر از رهبران اين الهيات مى گويد: «الهيات بايد خطر ورود به مبارزه را بپذيرد، به جاى اينكه صرفا به انتقاد بپردازد، البته اين در صورتى است كه الهيات بخواهد توده هاى محروم شده از حقوقشان را به حركت بياورد» (همتى، 1379، ص 177).
اجتماعات مسيحى مردمى؛ پايگاه انقلابيون

يكى از مهم ترين تشكيلات مذهبى در برزيل كه حاصل نوآورى اجتماعى و تبليغى الهيات آزادى بخش است، تشكيل واحدهايى است كه اجتماعات مسيحى مردمى نام گرفته است. بنا بر برآوردهاى يكى از محققان سرشناس برزيلى، در آن كشور حدود 70 هزار اجتماع مسيحى مردمى با چهار ميليون عضو وجود دارد. تشكيل اين اجتماعات، نشانگر به كارگيرى راهبرد جديد كليسا براى باز يافتن نفوذ خود در جامعه و بخصوص در ميان افراد تهيدست است و در حقيقت، تغيير مهمى در عرصه دستگاه دينى محسوب مى شود؛ زيرا مردم غيرروحانى، نقش و مسئوليت وسيع ترى در كليسا به عهده مى گيرند و دستگاه دينى نيز از تمركز هميشگى خود خارج مى شود (رفيعى، 1374، ص 37ـ38). كليساهاى ديگر كشورها هم به مبارزه با بى عدالتى و استبداد پرداختند. براى نمونه، كليساى پاراگوئه، يكى از فعال ترين نهادهاى مذهبى آمريكايى لاتين در امور سياسى ـ اجتماعى است. نقش اين كليسا در ادامه حيات سياسى كشور، پس از دوره استعمارى، را بايد در گسترش الهيات آزادى بخش جست وجو كرد. كليساى پاراگوئه با الهام از الهيات آزادى بخش، مبارزات خود را تا جايى گسترش داد كه برخى از رهبران آن، از كشور تبعيد شدند.

     كليسا و شوراى اسقف گرى پاراگوئه در دوران حكومت نظاميان پس از جنگ جهانى دوم، هميشه در خط مقدم جبهه فشار به دولت براى ايجاد اصلاحات اجتماعى و خوش رفتارى با زندانيان سياسى قرار داشت. اما دولت نظامى هم با متهم كردن كليسا به دخالت در امور سياسى، مدعى شد كه كليساى پاراگوئه، چپ ترين گرايش ها در آمريكاى لاتين را دارد. از اين رو، اقدام به بازداشت برخى از روحانيان مخالف نمود. كليسا هم در اقدامى متقابل، وزير كشور و رئيس پليس وقت اين كشور را تكفير كرد (نويدمقدم، 1376، ص 26ـ27).

     با توجه به اينكه الهيات آزادى بخش، در آماج حملات محافظه كاران كليساى كاتوليك قرار دارد و فرقه هاى مختلف پروتستان نيز براى از ميدان به در كردن آنها بيكار ننشسته و رقابت تبليغاتى خود را به شدت افزايش داده اند، اين سؤال به صورت جدى مطرح است كه آيا اين الهيات، همچنان مى تواند مدعى باشد كه برنامه كارآمد و قابل قبولى براى تغيير و تحول دارد؟ اگرچه روى كارآمدن برخى رهبران مردمى و ضدآمريكايى در منطقه، آنها را به تغييرات جدى در منطقه اميدوار كرده است.

3. پروتستان ها

در سال هاى آخر قرن 19م، با استقلال كشورهاى منطقه و روى كار آمدن ليبرال ها در اكثر اين كشورها، امتيازات كليساى كاتوليك از سوى دولت ها به تديج كاهش يافت، به نحوى كه در اوايل قرن بيستم، كليسا و دولت از يكديگر كاملاً تفكيك شدند و يك نظام آموزش عمومى غيرمذهبى در كشورهاى منطقه به وجود آمد. نمايندگان ساير مذاهب و پيروان آنها، مجاز به ورود به كشور و تبليغ دين خود شدند و به تدريج قدرت كليسا روبه نقصان نهاد. از آن تاريخ به بعد، روابط كليساها و دولت ها چندان مناسب نبود (فروغى آرانى، 1376ب، ص 20). با روى كار آمدن ليبرال ها، نفوذ كليسا در امور سياسى ضعيف شد. امتيازات كليساها پس از ديگرى قطع شد و بخش زيادى از املاك كليسا، ملك عام اعلام شد.

     با اينكه آمريكاى لاتين بيش از سه قرن تحت نفوذ كاتوليسيسم بود، اما با موج فرهنگى دينى جدى پروتستانيسم مواجه شده است و ميليون ها نفر از مردم اين قاره به شاخه هاى مختلف آن به ويژه اونجليست ها و پنتى كاستال ها مى گرايند. طبق برخى آمار، اگر تا دهه 1930م تعداد پروتستان ها در اين سرزمين محدود بود، اما از دهه 1960م همزمان با مواضع بحث برانگيز كليساى رسمى كاتوليك و برخورد آن با الهيات آزادى بخش، تعداد آنها، بخصوص در كشور برزيل، به شدت افزايش يافت. در سال 1914م در تمام كشورهاى منطقه، بيش از سيصد هزار نفر پروتستان وجود داشت، ولى تعداد پروتستان ها در سال 1949م به 5/4 ميليون نفر و در سال 1961م حداقل به 6 ميليون نفر رسيد. تعداد آنها طى سه دهه اخير از 15 ميليون نفر به بيش از 40 ميليون نفر رسيد. اگرچه بسيارى هنوز هم معتقدند كه تار و پود جامعه آمريكاى لاتين با كاتوليسيسم درهم تنيده شده است و رشد پروتستانيسم نمى تواند با آن رقابت كند، ولى گرايش روزافزون پروتستانيسم انجيلى، توجه پژوهشگران و جامعه شناسان را به خود جلب كرده است كه در اين ميان، نقش ايالات متحده آمريكا در افزايش پيروان پروتستانيسم غيرقابل انكار است (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 21).
علل رشد پروتستان ها

رشد فزاينده آيين پروتستان را مى توان از ويژگى هاى مهم مسيحيت منطقه در اين قرن نام برد. اين رشد علل و عوامل مختلفى داشته است كه در ذيل، به مهم ترين آنها اشاره مى شود:
      1. تغيير قوانين و آزادى مذهب

عده اى معتقدند كه علت افزايش گروه هاى پروتستانى، آزادى هاى مذهبى است كه بر اساس قانون اساسى اين كشورها به آنها داده شده است (فروغى آرانى، 1376الف، ص 21). ميسونرهاى پروتستان نيز از زمانى كه آزادى مذهبى در كشورهاى منطقه رواج يافت و حكومت ها مردمى شدند، حضور خود را در منطقه افزايش دادند و مدارس و درمانگاه ها و ساير خدمات متنوع ارائه كردند (فروغى آرانى، 1376ب، ص 20). از اين رو، در طول دو دهه اخير، تعداد پيروان مذهبى پروتستان در آمريكاى لاتين از 25 ميليون نفر به 50 ميليون نفر افزايش يافته است.
     2. سابقه منفى كليساهاى كاتوليك در افكار عمومى

همراهى كليساهاى كاتوليك با سياست هاى حاكمان و سرمايه داران در طول دوران استعمار و محافظه كارى آنها و عدم همسويى با مردم، موجب اعتراضات فراوان مردم و سبب دورى آنها از اين كليساها شد. برخورد اين كليساها با كشيشان الهيات آزادى بخش و انقلابى نيز مزيد بر علت شد و آنها را به سوى پروتستانتيسم سوق داد. از سويى ديگر، چون كليساهاى پروتستان در منطقه متهم به دست داشتن در برده دارى در منطقه نبوده اند، براى نژادهاى آفريقايى اين منطقه جذاب بوده است (رسول زاده و باغبانى، 1389، ص 338).
     3. سياست هاى ايالات متحده آمريكا

برخى معتقدند كه علت پيدايى و گسترش مذهب پروتستان ها در آمريكاى لاتين انگلوساكسون ها هستند (شادلو، 1374، ص 13). البته از سويى، آمريكا هم كشيش هاى بسيارى به اين كشورها فرستاده اند (فروغى آرانى، 1376الف، ص 23). يكى از تحليلگران مى نويسد كه در اوايل دهه 1990م، حداقل 54000 مبلّغ پروتستانى از آمريكاى شمالى به تنهايى در آمريكاى لاتين مشغول فعاليت بودند (داديلين و هويت، 1381، ص 262). از اين رو، برخى از تحليلگران معتقدند: وجود اين ميزان گسترده از مبلغان پروتستانى به منزله يورش انواع مبلغان اخير آمريكاى شمالى براى تضمين سيطره ايالات متحده آمريكا در منطقه است.
     4. استفاده از كشيش هاى بومى

واقعيت فعلى در بسيارى از فرقه هاى پروتستانى منطقه ـ به ويژه فرقه پنتى كاستاليزم ـ اين است كه تعداد زيادى از هيئت هاى پروتستانى كه در اين كشورها به انجام فعاليت مشغولند، كاملاً بومى به شمار مى آيند. همين امر باعث شده است در بيشتر كشورهاى اين منطقه، تعداد طرف داران جنبش پروتستانيزم به طور خيره كننده اى فزونى يابد.
     5. تبليغات فراوان

پروتستان ها در جهان و به ويژه آمريكاى لاتين تبليغات فراوانى انجام مى دهند و رسانه هاى تبليغى جذاب فراوانى دارند. هم اكنون پروتستان ها، به ويژه فرقه پروتستانيسم انجيلى، تمركز و سرمايه گذارى ويژه اى روى رسانه ها كرده اند تا از اين طريق، افكار و عقايد خود را اشاعه دهند. برخى معتقدند: الآن بيشترين تبليغات پروتستان ها در آمريكاى لاتين است كه توانسته طى دهه هاى اخير شرايط مذهبى را در اين كشورها دگرگون كند (مسجدجامعى، 1379، ص 213ـ214).

     عوامل مذكور باعث رشد فزاينده پروتستان ها در اين منطقه شد. اكنون پروتستان ها در برخى از كشورهاى آمريكاى لاتين درصد زيادى از مسيحيان را تشكيل مى دهند كه فعاليت هاى دينى و تبليغى پرشورى دارند. در سال هاى اخير، كنفرانس هاى بين المللى متعددى توسط آنها تشكيل شده كه نمايندگان كليه كشورهاى آن قاره در اين كنفرانس ها شركت مى كنند.

     يك نكته مهم درباره رواج جنبش پروتستانيسم در منطقه اين است كه اين جنبش در روابط مذهبى خود هيچ گاه جنبشى يك دست و همگن نبوده است. براى مثال، در حالى كه پنتى كاستال ها بيشترين رشد جمعيتى را دارند و به زودى بخش گسترده اى از پيروان مذهب پروتستان را از آن خود خواهند نمود، اما گروه هاى مختلف مسيحى ديگرى هستند كه هر كدام به نمايندگى فرقه اى از مسيحيت همچون بابتيست ها (Baptists)، مورمون ها (Mormons)، متديست ها (Methodists) و شاهدان يهوه (Jehovahs) برخاسته اند. حتى به عقيده برخى، خود پنتى كاستاليسم نيز پديده اى واحد و يكپارچه نيست، بلكه در آن گرايش هاى گوناگون با ديدگاه هاى مذهبى متفاوت وجود دارد.

     تحقيقات و گزارش هاى گوناگون از مناطق مختلف اين قاره حاكى از اين است كه در بيشتر كشورهاى آمريكاى لاتين، گرايش عمومى و گسترده اى در ميان پيروان آيين پروتستان نسبت به جناح راست حاكم وجود دارد و پروتستان ها از جمله پروتستانيسم انجيلى صلاح خود را در پيوند با منافع محافظه كارانه مى بيند (داديلين و هويت، 1381، ص 265ـ266). از اين رو، رهبران الهيات آزادى بخش و برخى سران كليساهاى كاتوليك منطقه، با نگاهى به حمايت بى قيد و شرط پروتستانى ها از جناح راست حاكم در منطقه، دامنه تهديد چنين آيينى را صرفا محدود به برنامه هاى اجتماعى كليسا نمى دانند. برخى از آنها، آشكارا پيوند و اتحاد پروتستانيزم به عنوان بازوى سياسى جناح راست با امپرياليسم آمريكا از طريق سازمان سيا را تقبيح مى كنند. از اين گذشته، تعدادى از رهبران الهيات آزادى بخش، از اين مى ترسند كه مبادا در سايه گسترش نفوذ پروتستانيزم، مزيت و برترى آنان به عنوان اهرم هاى اصلى مقابله با سياست هاى محافظه كارانه واتيكان به فراموشى سپرده شده و به يك قدرت درجه دوم تبديل شوند. براى مثال، خوزه كامبلين (Jose Comblin) و انريكو داسل (Dussell Enrigue) ـ كه از رهبران الهيات آزادى بخش هستند ـ بر اين باورند كه سياست هاى محافظه كارانه كليساى كاتوليك، عاقبت اقشار فقير جامعه را به آغوش پروتستان ها و به ويژه پنتى كاستال ها سوق خواهد داد. از اين رو، آنها بر اين اساس، همواره در تلاش بوده اند تا اين نهاد عريض و طويل را به ايجاد برخى تغييرات اساسى در سازوكارهاى خود متقاعد سازند (مصطفوى كاشانى، 1374، ص 120). همچنين كليساهاى ملى كاتوليك در سال هاى اخير، با پذيرش شرايط جديد، سعى كردند با دورى جستن از موضوعات مناقشه برانگيز و تفرقه انداز، همبستگى و رهبرى قاطع را مشى اصلى خود قرار دهند.
آمار پروتستان ها در منطقه

از نظر پروتستان ها و همه تحليلگران، رشد كمّى پيروان اين مذهب در آمريكاى لاتين بسيار اميدواركننده است. كليساى انجيلى آمريكاى جنوبى نيز در سال 1983م به طور رسمى گشايش يافت. اين كليسا داراى 6 اسقف از 6 كشور آرژانتين، بوليوى، شيلى، پاراگوئه، پرو و اروگوئه است. مقرّ اين كليسا در مونته ويديو اروگوئه است. بر اساس برآوردى كه در سال 1995م از اين منطقه صورت گرفته است، هندوراس هم اكنون در حدود 8 درصد اقليت پروتستانى و گواتمالا بين 25ـ35 درصد پروتستان دارد. در شيلى هم بيش از 20 درصد جمعيت اين كشور را پروتستان ها تشكيل مى دهند. پرو 5 درصد و برزيل نزديك به 15 درصد پروتستان دارد. در پاراگوئه، فرقه هاى پروتستانى مانند فرقه منونيت ها، كليساى انگليكن و كليساى تعميدى فعال هستند (داديلين و هويت، 1381، ص 266ـ267). پروتستان ها در كلمبيا نيز فعالند. كليساى آدونتيتاس در كلمبيا فعال است كه از طريق آژانس توسعه منابع هستى (ADRA) در انگليس و آمريكا هدايايى دريافت مى كند. كليساى لوتران وابسته به مارتين لوتر، داراى پيروانى در كلمبياست كه از آمريكا، فنلاند، سوئد، كانادا و نروژ و... كمك دريافت مى كند. امروزه حدود يك ميليون نفر در كلمبيا به گروه هايى از قبيل مورمون ها، كريشنا و گرايشات روحانى از قبيل آناندا مارگا (Anada Marga) تعلق دارند. فرقه مورمون در كلميبا، بيش از 126 هزار نفر عضو دارد. عملكرد كليساى كاتوليك كلمبيا باعث شده است كه 5 درصد مردم كلمبيا نسبت به مذهب بى تفاوت گردند و جمعيت پيروان مذهب كاتوليك به حدود 90 درصد جمعيت اين كشور، كاهش يابد. با ادامه روند فعلى، انتظار مى رود از پيروان مذهب كاتوليك كاسته شده و گرايش هاى فرقه هاى مذكور و يا بى تفاوتى نسبت به مذاهب افرايش يابد (قهرمانى چوبه، 1376، ص 22).

     پروتستان هاى برزيل در 1978م داراى 6 كليساى مهم بوده اند كه يكى از مهم ترين آنها، كليساى انجيلى پيروان لوتر برزيل است. اين كليسا در سال 1949م تأسيس شده، در سال 1978م داراى 870 هزار نفر عضو بوده است (رفيعى، 1374، ص 37). اقليت پروتستان نه تنها در برزيل، بلكه در تمام كشورهاى منطقه آمريكاى لاتين در حال افزايش هستند. در سال 1970م، در برزيل هفت درصد از جمعيت كشور، پروتستان هستند. از اين ميان، كسانى كه معتقد به ارتباط زندگان با ارواح هستند ـ و به «فرقه عجيب» معروفند ـ حدود چهار درصد جمعيت كشور را تشكيل مى دهند (همان، ص 34و40).

     دو درصد مردم آرژانتين پروتستان هستند (اصغرى، 1374، ص 2). حدود 12 درصد مردم شيلى پروتستان اونجليك (ساداتى فر، 1377، ص 16) و كمتر از يك درصد مردم پاراگوئه پروتستان هستند (نويدمقدم، 1376، ص 29). نمايندگان كليساهاى پروتستان عمدتا در شهرهاى كيتو و گواياكيل اكوادور متمركز شده اند (فروغى آرانى، 1376ب، ص 44). پروتستان ها با تأسيس يك ايستگاه راديويى قوى به نام «صداى آند» نقش مهمى در تحول افكار عمومى مردم اين كشورها و برخى كشورهاى همسايه ايفا كرده اند (همان، ص 24). در نيكاراگوئه، كليساى بابتسيت و متديست و ديگر كليساهاى پروتستانى فعاليت زيادى دارند (شادلو، 1374، ص 21). در السالوادور، بيش از 200 هزار نفر پيرو مذهب پروتستان هستند كه حدود 3 درصد جمعيت اين كشور را تشكيل مى دهند. كليساى پنتى كاستال ها و انجمن هاى خدا (Assemblies of God) بزرگ ترين كليساى فرقه پروتستان در اين كشور محسوب مى شوند و كليساى ادونسيت (seventh-day Adventist) و كليساى خدا (Church of God) در درجه دوم اهميت و نفوذ قرار دارند. ساير گروه هاى مهم فرقه پروتستان كه در السالوادور، داراى تشكيلات كليسايى هستند، شامل كليساى بابتيست (Baptist church) و ميسيون آمريكاى مركزى (Cernteral Amrican Mission) مى باشند كه برخى از اين فرقه ها در ميان طبقات متوسط و پايين جامعه و نيز فقرا، داراى نفوذ و پذيرش زيادى هستند (فروغى آرانى، 1376الف، ص 22ـ23).

     در ذيل، به مهم ترين فرقه هاى فعال پروتستانى در منطقه اشاره مى شود:
     1. پروتستانيسم انجليلى

پروتستانيسم انجيلى، نحله اى از مذهب پروتستان هستند. پيروان اين فرقه به آموزه هايى نظير خطاناپذيرى كتاب مقدس و متولد شدن عيسى مسيح از مادرى باكره معتقدند. در دهه هاى اخير، گروه ها و دسته هاى مختلفى از اين جريان مذهبى وارد منطقه آمريكاى لاتين شده اند، تا حدى كه در برخى مناطق از آمريكاى لاتين ـ كه حداكثر وجود يك روحانى براى اقامه اعمال عبادى آنجا كافى است ـ چندين كشيش مشغول به فعاليت هستند.

     مطالعات حول تبليغ پروتستانى هاى انجيلى (اونجليست ها) در آمريكاى لاتين به اين امر اشاره دارد كه آنها نقش بسيار محورى براى رسانه ها در تبليغات قايلند. «موعظه پروتستانيسم انجيلى» در تمامى اشكال خود، همچنان بر مبناى فعاليت هيئت هاى اوليه مبلغان مسيحى و گروه هاى مسيحى انجيلى در محله ها استوار بود؛ چراكه نبايد فراموش كرد بخش وسيعى از جمعيت منطقه آمريكاى لاتين به تلويزيون دسترسى نداشتند. همچنين با نگاهى به افرادى كه به تماشاى اين برنامه هاى تبليغاتى مى نشستند، معلوم مى شود كه مخاطبان اصلى اين برنامه ها را افرادى تشكيل مى دادند كه به تازگى به مذهب پروتستانيسم انجيلى گرويده بودند(هينس،1381،ص123).

     هم اكنون مذهب پروتستانيسم انجيلى در ايالات متحده، آمريكاى مركزى و آمريكاى لاتين و آفريقا تمركز و سرمايه گذارى ويژه اى روى رسانه ها كرده اند تا از طريق اين رسانه ها، افكار و عقايد خود را اشاعه دهند. براى مثال، جيمى سواگارت (Jimmy swaggart) يكى از چهره هاى سرشناس يك گروه پروتستان منطقه است كه در بيش از 1000 ايستگاه راديو ـ تلويزيونى در بيش از 100 كشور جهان برنامه پخش مى كرد. وى با نشان دادن فيلم كوتاهى از مبارزاتش در آمريكاى لاتين، به جمع آورى اعانه در ايالات متحده آمريكا مى پرداخت و بخشى از درآمد حاصله از اين كار براى هيئت هاى مبلغ، كليساها و نيز خريد زمان پخش راديو ـ تلويزيونى در آمريكاى لاتين هزينه مى شد. گفتنى است كه اين نوع گروه ها و رسانه هاى پروتستانى براى تأثيرگذارى هاى بيشتر و حضور پايدارتر، سعى مى كنند خود را در قالب يكى جناح راست سياسى معرفى نكنند، ولى به صورت پنهانى و با ظرافت، به نقد جريان ضد آمريكا و ضد نظام سرمايه دارى مى پردازند (همان، ص 108ـ109).

     گذشته از اين سازمان هاى مذهبى، گروه هاى وابسته به آنها نيز در قالب اجتماعات خاصى سعى مى كنند تا با استفاده از رسانه ها، دسترسى خود را به مردم آسان تر كرده و از اين طريق به بسيج آنها بپردازند.
     2. پنتى كاستاليسم ها

پنتى كاستاليسم نهضت گسترده و فراگيرى در بين مسيحيان پروتستان است كه بر تعميد روح تأكيد مى ورزند. برخى از رهبران الهيات آزادى بخش بر اين باورند كه سياست هاى محافظه كارانه كليساى كاتوليك منطقه، عامل اصلى گرايش اقشار فقير جامعه به پنتى كاستال هاست (داديلين و هويت، 1381، ص 266ـ267).

     فرقه پنتى كاستى ها در ترويج مذهب پروتستان در آمريكاى لاتين نقش مؤثرى ايفا كرده اند و بخصوص فعاليت آنها در كشور شيلى بسيار مؤثر واقع شده است. جالب آنكه اولين كليساى پنتى كاستى كه به عضويت شوراى جهانى كليساها درآمد از كشور شيلى بود (الدر، 1349، ص 189).
     3. مورمون ها

مورمون واژه اى است كه براى توصيف پيروان شعب مختلف جنبش قديسان آخرالزمان به كار مى رود و به اعضاى كليساى عيسى مسيح قديسان آخرالزمان (كه كليساى مورمون ها خوانده مى شود) اشاره مى كند. اين كليسا به دست جوزف اسميت در ششم آوريل 1830م در ايالات متحده آمريكا تأسيس شد. وى مدعى بود كه خداوند بر او تجلى كرده و به وى گفته است كه نبايد از هيچ يك از اين كليساها پيروى كند. كليساى مورمون شاخه هاى كوچك و بزرگى دارد كه مهم ترين آنها به نام «كليساى عيسى مسيح قديسان آخرالزمان» سالت ليك سيتى در ايالت يوتاى آمريكا را مركز خود قرار داده است (توفيقى، 1381). مورمون ها در اكثر كشورهاى آمريكاى لاتين تبليغات و فعاليت گسترده اى را شروع كردند. آنها در بيشتر كشورهاى منطقه و به ويژه شيلى فعالند (ساداتى فر، 1377، ص 16) و در كلمبيا، بيش از 126 هزار نفر عضو دارند (قهرمانى چوبه، 1376، ص 22).
     4. مون ها يا پيروان كليساى اتحاد

كليساى اتحاد يا انجمن روح القدس براى اتحاديه مسيحيت جهانى كه از مسيحيت كره سرچشمه گرفته است، توسط سونگ ميونگ مون (Sung Myung Moon)) بنيان گذاشته شده است. اين جنبش به همراه مورمون ها، به يكى از بحث برانگيزترين جنبش ها در قاره آمريكا تبديل شده است (وير، 1378، ص 969ـ974).

     كليساى مون تمام همّ خود را صرف از ميان برداشتن كمونيسم مى نمايد كه به اعتقاد آنها، زيان بارترين شكل حكومت شيطان است. بدين ترتيب، اين كليسا صبغه سياسى و همچنين نوعى وابستگى سياسى به حكومت آمريكا دارد (همان، ص 973). آنها از نظر مالى هم وضع مستحكمى دارند. اين كليسا توجه فراوانى به اقليت هاى نژادى در برنامه هايش دارد و شوراى عمومى كليساى متحد مسيح، «كميسيون عدالت نژادى» را بنيان نهاده است كه از بين بيش از شش هزار كليساى اين فرقه بيش از هشتصد عدد آن متعلق به سياه پوستان است (راستن، 1385، ص 277ـ286). اولويت هايى كه اكنون اين كليسا در مسائل اجتماعى قايل است عبارتند از: برقرارى مساوات نژادى، استفاده از قدرت ايالات متحده براى دست يابى به اهداف بشرى و كمك به استقرار صلح جهانى (همان، ص 284)! اين كليسا در كشورهاى آمريكاى لاتين فعال است و فعاليت هايش در راستاى سياست هاى آمريكا در منطقه محسوب مى شود.
      5. شاهدان يهوه

فرقه مسيحى شاهدان (گواهان) يهوه در سال 1874م توسط چارلز تيز راسل (Charlez taz russel) تاجر آمريكايى ايجاد شد. مقرّ اين فرقه در پنسيلوانياى آمريكاست كه سازمانى به نام «برج مراقبت كتاب مقدس و انجمن نشر مقالات دينى» دارند (همان، ص 207ـ224).

     اين فرقه بيش از 12 ميليون پيرو در 129 كشور جهان دارد و صاحب يكى از بزرگ ترين شركت هاى انتشاراتى دنيا و مجله اى به نام «لا آتا لايو» به 12 زبان و 23 ميليون نسخه، به طور ماهانه است. اين فرقه در آمريكاى لاتين نيز فعاليت تبليغى فراوانى دارد. اين فرقه فقط در كلمبيا 830 مركز و 25 هزار پيرو دارد (قهرمانى چوبه، 1376، ص 21ـ22). شاهدان يهوه در شيلى نيز بسيار فعالند (ساداتى فر، 1377، ص 16).
     6. انگليكن

انگليكن ها كليساهايى هستند كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم در دامان كليساى انگلستان پرورش يافته اند و سراسقف كنتربرى منزلت والايى در ميان همه اسقف هاى آنجا دارد. اين كليسا هم به مقدسات سبعه، اعتقادات و سلسله مراتب روحانى معمول در آيين كاتوليك احترام مى گذارد، ولى مرجعيت پاپ نفى مى شود. اگرچه اين كليسا به طور جدى نسبت به تمركز قدرت كليساى رم معترض و از آن دل زده است، اما هم اكنون تفاهم نامه ها و گفت وگوهايى بين كليساى كاتوليك و كليساى انگليكن در مورد مسائل داخلى و بين المللى صورت گرفته است (راستن، 1385، ص 17ـ41).

     حضور بين المللى جدى انگليكن ها در همين دو دهه اخير است كه در تمام قاره ها به ويژه مراكز كاتوليك نشين مانند آمريكاى لاتين و آفريقا فعال شده است و پيش از اين عمدتا در آمريكاى شمالى فعاليت داشتند؛ فعاليت هايى كه تحت عنوان «اپيسكوپالى ها» (Episcolals) معروف است.

     كليساى انگليكن (كليساى انگليكن اپسيكوپال) برزيل داراى هفت اسقف نشين، از جمله كليساى اپيسكوپال برزيل است كه در سال 1890م تأسيس شده است و بيش از 6500 عضو دارد (رفيعى،1374،ص37). كليساى انگليكن شيلى، علاوه بر پيروان خودش در شيلى، پيروان اين فرقه در پاراگوئه را نيز رهبرى مى كند (نويدمقدم، 1376، ص 31). اين كليسا در نيكاراگوئه هم فعاليت تبليغى دارد و در اين كشور، تنها يك اسقف نشين در ماناگوا، پايتخت اين كشور، دارد (شادلو، 1374، ص 21). اين كليسا در شيلى هم فعال است (ساداتى فر، 1377، ص 15ـ16).
     7. فرقه هاى ديگر پروتستانى

علاوه بر فرقه هاى پروتستانى مذكور در آمريكاى لاتين، گروه هاى مختلف پروتستانى بى شمار ديگرى در اين منطقه فعالند كه بابتيست ها، متديست ها، كليساى ادونسيت، كليساى خدا و... از جمله آنها به شمار مى روند. مثلاً، در برزيل برخى از پروتستان هاى اين كشور معتقد به ارتباط زندگان با ارواح هستند كه معتقدان آن را پيروان «فرقه عجيب» مى خوانند و حدود چهار درصد جمعيت كشور را تشكيل مى دهند (رفيعى، 1374، ص 34و40). در نيكاراگوئه نيز كليساهاى بابتسيت و متديست و ديگر كليساهاى پروتستانى فعاليت زيادى دارند (شادلو، 1374، ص 21). در السالوادور، كليساى انجمن هاى خدا و كليساى ادونسيت از كليساهاى بزرگ و معتبر فرقه پروتستان در اين كشور محسوب مى شوند. ساير گروه هاى مهم فرقه پروتستان نيز در السالوادور، داراى تشكيلات كليسايى هستند كه كليساى بابتيست و ميسيون آمريكاى مركزى از جمله آنهاست. برخى از اين فرقه ها در ميان طبقات متوسط و پايين جامعه و نيز فقرا، داراى نفوذ و پذيرش زيادى هستند (فروغى آرانى، 1376الف، ص 22ـ23).
نكته پايانى

آمريكاى لاتين هم اكنون يكى از بزرگ ترين حوزه هاى فرهنگ مسيحى است كه از به هم پيوستگى و همزيستى مردمان بومى و سرخ پوست داراى اديان اوليه و ابتدايى و مهاجران اروپايى كاتوليك شكل گرفته است. مهاجرت گسترده آفريقاييان در بسيارى از مناطق اين منطقه (بخصوص در برزيل و كوبا) و مهاجرت هاى بعدى مردمان اروپا، گستره تأثيرات بر دين و فرهنگ مردم منطقه را افزايش داده و باعث شكل گيرى عقايدى مختلط از فرهنگ، سنن و مذهب هريك از مهاجران در اين سرزمين جديد شده است (والز، 1385، ص 69ـ70). ويژگى عصر كنونى در منطقه، تأكيد مجدد بر فرهنگ هاى بومى آمريكاى لاتين و سنت هاى دينى گذشته و پايمال شده و تلاش براى احياى آنهاست. تلاش هاى بسيارى از سوى مسيحيان صورت مى گيرد تا زندگى و تعاليم مسيحى را به شيوه هايى بيان كنند كه فرهنگ هاى بومى را به طور جدى مدنظر قرار دهند (همان، ص 71). از سوى ديگر، توسط برخى از انديشمندان و محققان علاقه مند به فرهنگ و آيين سرخ پوستى تلاشى صورت گرفته تا فرهنگ، آداب، رسوم و آيين هاى سرخ پوستى از بين نرود و احيا شود. همچنين گرايش به دين اسلام هم در بين نسل جوان و احياى مسلمانان و به ويژه اعراب منطقه نيز از ديگر تحولات مهم در عرصه دين و اجتماع اين منطقه است و همين امور باعث شده است كه مسيحيت كنونى منطقه، انعطاف پذيرتر از گذشته باشد و تبليغات فراوانى براى جلب رضايت و حفظ پيروانش در منطقه داشته باشد.
نتيجه گيرى

با بررسى وضعيت مسيحيت در آمريكاى لاتين به اين نتيجه مى رسيم كه فرقه هاى گوناگون مسيحيت با چالش هاى جدى در زمينه هاى گوناگون مواجهند.  بى توجهى به نيازهاى واقعى مردم، سابقه همكارى با ديكتاتورهاى منطقه، ابزار سياست مداران و حاكميت ها به ويژه سياست هاى آمريكا و كشورهاى غربى بودن، و... از جمله اين چالش ها به شمار مى رود. همين مسئله باعث شده است كه زمينه براى رشد و ظهور و فعاليت هاى تبليغى اديان و آيين هاى ديگر ـ چه الهى و چه غيرالهى ـ مانند اسلام، بوديسم، هندويسم، فرقه ضاله بهائيت، گروه هاى شيطان پرستى، معنويت هاى نوظهور و... فراهم شود. از اين رو، دنياى مسيحيت ـ به ويژه واتيكان ـ براى حفظ سيطره خويش براى اين منطقه، برنامه هاى فراوانى دارد و هزينه هاى هنگفتى براى جلب رضايت و حفظ پيروانش در منطقه صرف مى كند و تا انعطاف پذيرتر و مردمى تر از گذشته باشد و اين منطقه، همچنان حيات خلوت مسيحيت باقى بماند.
منابع
اصغرى، احمدرضا (1374)، آرژانتين، تهران، وزارت امور خارجه.
الدر، جان (1349)، تاريخ كليساى مسيح از سال 1600 تا 1970 ميلادى، ترجمه و. سيمونيان، تهران، بى نا.
بروجردى، مصطفى (1380)، واتيكان، تهران، وزارت امور خارجه.
بيلز، كارلتون (1357)، آمريكاى لاتين، دنياى انقلاب، ترجمه و.ج. تبريزى، چ چهارم، تهران، خوارزمى.
بى نا (1375)، اروگوئه، چ دوم، تهران، وزارت امور خارجه.
پيوسته نژاد، محمد (1376)، بوليوى، تهران، وزارت امور خارجه.
توفيقى، فاطمه، «كليساى مورمون» (1381)، هفت آسمان، ش 16، ص 177ـ191.
حاج شريف، سعيده (1374)، كوبا، تهران، وزارت امور خارجه.
داديلين، جين و دبيلو.اى هويت (1381)، «كليسا و سياست در آمريكاى لاتين؛ مذهب كاتوليك در برابر چالش هاى معاصر»، در: دين، جهانى شدن و فرهنگ سياسى در جهان سوم، ترجمه داود كيانى، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردى.
راستن، لئو (1385)، فرهنگ تحليلى مذاهب آمريكايى، ترجمه محمد بقايى، چ دوم، تهران، حكمت.
رجبى يزدى، غلامعلى (1374)، مكزيك، چ دوم، تهران، وزارت امور خارجه.
رسول زاده، عباس و جواد باغبانى (1389)، شناخت مسيحيت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره.
رفيعى، رفيع (1374)، برزيل، چ دوم، تهران، وزارت امور خارجه.
ساداتى فر، عبدالرحيم (1377)، شيلى، تهران، وزارت امور خارجه.
شادلو، شيده (1374)، نيكاراگوئه، تهران، وزارت امور خارجه.
ظفرى، محمدرضا، «الاهيات آزادى بخش» (خرداد 1380)، غرب در آيينه فرهنگ، ش 10، ص 11ـ18.
عسگرى، ياسر، «الاهيات آزادى بخش آمريكاى لاتين، ريشه ها و عوامل شكل گيرى»، (تابستان 1389)، معرفت اديان، ش 3، 139ـ168.
ـــــ «الاهيات آزادى بخش آمريكاى لاتين و وجوه تمايز آن با الاهيات مسيحى معاصر» (زمستان 1388)، نقد و نظر، ش 56، ص 156ـ182.
فروغى آرانى، مجيد (1376الف)، السالوادور، تهران، وزارت امورخارجه.
ـــــ (1376ب)، جمهورى اكوادور، تهران، وزارت امور خارجه.
فكرى ارشاد، منوچهر (1349)، مسائل آمريكاى لاتين، تهران، توس.
قهرمانى چوبه، اردشير (1376)، كلمبيا، تهران، وزارت امور خارجه.
گالئانو، ادواردو (1373)، شريان هاى باز آمريكاى لاتين، ترجمه م. تميمى عرب، تهران، مركز نشر دانشگاهى.
گرنز، استنلى جى و راجر اى السون (1386)، الاهيات مسيحى در قرن بيستم، ترجمه روبرت آسريان و ميشل آقاماليان، تهران، كتاب روشن.
گيربرانت، آلن (1367)، كليساى انقلابى، ترجمه پرويز هوشمندراد، تهران، شباويز.
مسجدجامعى، محمد (1379)، گفت وگوى دينى، گفت وگوى تمدنى (اسلام و مسيحيت در دوران جديد)، تهران، پورشاد.
مصطفوى كاشانى، ليلى (1374)، پايان صد سال تنهايى: سيرى در اعتقادات مذهبى مردم آمريكاى لاتين، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات بين الملل.
مك گراث، آلستر (1384)، درسنامه الهيات مسيحى (شاخصه ها، منابع و روش ها)، ترجمه بهروز حدادى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
نويدمقدم، داود (1376)، پاراگوئه، تهران، وزارت امور خارجه.
والز، اندرو (1385)، مسيحيت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حميد بخشنده، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
وير، رابرت (1378)، جهان مذهبى، اديان و جوامع امروزى، ترجمه عبدالرحيم گواهى، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
همتى، همايون (ترجمه و تدوين) (1379)، مقدمه اى بر الهيات معاصر مسيحى، تهران، نقش جهان.
هينس، جف (به اهتمام) (1381)، دين، جهانى شدن و فرهنگ سياسى در جهان سوم، ترجمه داود كيانى، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردى.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت