پاسخ جوانان شیعی به شبهات وهابیت 3

سؤال26 : وقتی پیامبر از مکه مهاجرت کرد، ابوبکر را همراه خود برد و او را نجات داد و از طرفی علی را در معرض خطر نابودی قرار داد، سؤال اینجاست که کدام یک سزاوارتر است که خاری به پایش نخلد و در معرض مرگ قرار نگیرد؟ و اگر بگویید علی میدانست که کشته نمی شود، پس او را در معرض خطر قرار نداد، در این صورت خوابیدن در بستر پیامبر برای او فضیلت نخواهد بود.
پاسخ:
پیامبر به هنگام هجرت، یاران خود را به دو قسمت تقسیم نکرد، گروهی را به همراه خود ببرد تا خاری به پایش نخلد و دیگری را رها کند، تا زیر ضربات دشمن جان بسپارد.
خوابیدن در جایگاه پیامبر و جان نثاری در راه هدف، شأن مردان بزرگ است که بقای دین و دعوت الهی را بر همه چیز ترجیح می دهند و در آن شرایط جز علی کسی این بار امانت را به دوش نمی کشید و لذا او را در جایگاه خود قرار داد تا دشمن تصور کند پیامبر خانه را ترک نکرده است و در شأن چنین جان نثاری این آیه فرود آمد که:
« و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤوف بالعباد(1)» (بقره/207)
«برخی از مردم کسانی هستند که جان خود را با خدا معامله می کنند و در پی خشنودی او هستند و خدا به بندگان خویش مهربان است».
بنابراین بسیار دور از انسانیت و عقل است که چنین عمل عظیمی را که در تاریخ کم نظیر است، نشانۀ بی ارزشی جان علی در نظر پیامبر تفسیر کنیم.و امّا اینکه علی می دانست که کشته نمی شود، سخنی است بی پایه، آنچه که در تاریخ صحیح آمده است، به شکل دیگری است. و آن این که، پس از سپری شدن شب هجرت، دو شب بعد، علی همراه «هند بن أبی هاله» فرزند خدیجه و ربیب پیامبر در نیمه های شب، شرفیاب محضر رسول خدا شدند، در یکی از شبها پیامبر به علی فرمود: «انّهم لن یصلوا من الآن الیک یأمر تکرهه(2)» یعنی اکنون دیگر نمی توانند به تو آسیبی برسانند و آن حضرت، این اطمینان خاطر را در شب دوم یا سوم به علی داده است، نه شب اول(3). اتفاقاً، تاکتیک مبارزه، چنین حکم می کند که افراد ضعیف عقب نشینی ها و مهاجرت ها با خود ببرند و افراد قوی را در صفوف نخستین پیکار با دشمن بر جای گذارند تا بتوانند با مقاومت خود، سپر امنیتی را برای عقب نشینی کنندگان و مهاجران فراهم سازند، و پیامبر نیز چنین کرد.
پی نوشت ها:
1. اسدالغابه: 4/25، مستدرک حاکم: 3/133، مسند احمد: 1/330.
2. این جمله را ابن هشام و طبری و ابن اثیر نقل کرده اند.
3. فروغ ابدیت، ج1، ص 428-429.

سؤال27
علت تقیه یا ترس از مرگ است یا شکنجه و امامان از این دو ترسی ندارند، پس چرا تقیه می کنند؟
پاسخ:
تقیه نه به خاطر ترس از مرگ و به خاطر ترس از شکنجه بود، بلکه اسبابی داشت که برخی از آنها اشاره می کنیم:
1.حکومتهای اموی و عباسی از هر نوع تشکل شیعی و گرد آمدن شیعیان به دور یک امام، وحشت داشتند و به هیچ قیمت آن را نمی پذیرفتند، و لذا در دوران خلافت معاویه، تشکلهای شیعی، نابود شدند و شخصیتهایی مانند حجر بن عدی و میثم تمار اعدام و یا به دار آویخته شدند. از این جهت امام برای حفظ باقیماندۀ شیعیان تقیه میکردند که مبادا آنها را از بین ببرند.
2.اگر امام تقیه نمیکرد به دیگر وظایف خود نمیتوانست بپردازد. او به صورت آرام و بدون درگیری، و احیاناً مماشمات لفظی با گروه مخالف، حقایق را بیان میکرد. و از این طریق افراد آماده را آگاه میساخت. و اگر تقیه نمیکرد همین خدمت نیز از بین میرفت.
3.امر به معروف به صورت آشکار و مخالفت با نظام حاکم در صورتی لازم است که مفید فایده باشد، ولی در آن شرایط جز به هم زدن نظم و ایجاد آشوب نتیجه ای نداشت.
این افراد از تاریخ زندگانی شیعیان در عصر امامان کاملاً بی اطلاع هستند، و لذا تصور میکنند که تقیۀ امام برای حفظ جان خود بوده است، در حالی که برای حفظ جان شیعیان انجام میگرفت.
سلمة بن محرز میگوید:‌ به امام صادق گفتم: ‌مردی مرا وصیّ خود نموده و یک دختر بیش ندارد. ترکۀ او را چگونه تقسیم کنم؟ امام فرمود: نیمی از آن را به دختر بده، و نیم دیگر به بستگان پدری. من به کوفه برگشتم و گفتگوی خودم با امام صادق را برای زراره نقل کردم. او گفت: امام این حکم را از روی تقیه بیان کرده است. حکم واقعی نزد امام این است که همه را به دختر بدهی.
سال دیگر برای حج به مدینه آمدم. جریان را به امام صادق عرض کردم. گفتم گویا در بیان حکم از من تقیه کردی. فرمود:‌ نه من از آن ترسیدم که تو همه را به دختر بدهی. آنگاه بستگان پدری تو را به محکمه بکشند، و نیمی از مال را از تو بخواهند. آنگاه به من گفت: آن نیمۀ دیگر را به چه کردی؟ گفتم:‌ نداده ام گفت: کسی هم از این جریان مطلع هست؟ گفتم:‌نه، فرمود همه را به دختر بده.(1)
پی نوشتها:
1. وسائل الشیعه، ج 17، باب 14 از میراث ابوین، حدیث3 ، و باب 5، حدیث 4.

سؤال28 : نصب امام برای این است که ظلم و شر برچیده شود، ولی با خلافت علی و یا فرزندان او ظلم برچیده نشده است.
پاسخ:
اوّلاً:‌ خدا تمام پیامبران را برای چنین هدفی برانگیخته است، چنان که می فرماید
«لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»(حدید/25).
« ما پیامبران را با دلایل همراه با کتاب برانگیختیم تا مردم، عدالت را بر پا دارند».
اکنون سؤال می شود: ‌یا این هدف عملی شد؟ و جور و ستم از جهان برچیده گشت؟ شما درباره پیامبران چه پاسخی دارید، همان پاسخ ما درباره نصب امام معصوم است.
هدف از نصب امام معصوم از جانب خدا در مقابل مکتب دیگر که گزینش امام غیر معصوم از طرف خدا را تجویز می کند، این است که امام علاوه بر گسترش عدالت، همۀ وظایف پیامبر را جز پذیرش وحی، ادامه دهد، یعنی حکم حوادث نوظهور را بیان کند، شبهات معاندان برطرف کند، و در حد امکان، احکام نورانی الهی را اجرا کند. و در هر حال نصب امام از طرف خدا، حجت را بر تمام مردم تمام می-کند، و جای عذری بر کسی باقی نمی گذارد.
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب روزی که بر اریکه قدرت نشسته به تمام این وظایف عمل کرد.
در پایان یادآور می شویم کدام یک از این دو طرح می تواند امت را به کمال برساند؟
1.نصب امام معصوم از جانب پروردگار جهان به وسیلۀ پیامبران که از خطا و گناه و زراندوزی و قبیله گرایی منزه و پاک باشد؟
گزینش یکی از افراد عادی برای چنین منصب مهم که هیچ نوع تضمینی برای عدم لغزش او وجود ندارد

سؤال29 :

در فقه شیعه زنان از زمین ارث نمی برند، پس چرا فاطمه مطالبۀ فدک را کرد که زمین بود؟
پاسخ:
اوّلاً:‌ آنچه اتفاق علمای شیعه است این است که فقط از زمین خانۀ مسکونی شوهر ارث نمی برند، نه از خانه و املاک دیگر پدر و سایر بستگان.
چقدر این سؤال کننده در اشتباه است! تصور کرده که زن مطلقاً از زمین ارث نمی برد حتی زمین های موروثی از پدر و مادر.
ثانیاً:‌ خصوص فدک، ارث نبود، فدک نحله بود، پیامبر گرامی این قسمت از سرزمین ها که به وسیلۀ صلح به دست آمده و به یک معنی انفال بودند به دختر خود بخشیده بود، آن هم به دستور خدا بود که فرمود: « وآت ذی القربی حقّه»(اسراء/26)
سؤال30 : ابوبکر با مرتدان جنگید ولی شیعه می گوید علی برای مرتد نشدن مردم قرآنی را که پیامبر بر او املا کرده بود، بیرون نیاورد.

سؤال30
ابوبکر با مرتدان جنگید ولی شیعه می گوید علی از ترس این که مردم مرتد نشوند قرآنی را که پیامبر بر او املا کرده بود، بیرون نیاورد.
پاسخ
دو ادعا در اینجا مطرح شده است و برای هیچ کدام مدرکی ارائه نشده است.
اوّلاً: ابوبکر با مرتدان نجنگید، بلکه جنگ او با کسانی بود که از پرداخت زکات خودداری کرده بودند، و علّت خودداری این بود که ما خلیفۀ برگزیده گروهی از مهاجرین و انصار را به رسمیت نمی شناسیم. البته این جنگ ها در تاریخ به نام نبرد با مرتدان معروف شده است و تلاش شده آیه 54 سوره مائده را ناظر به آن بدانند، در حالی که به قول طبری شأن نزول آیه، ارتباطی به مسأله زمان ابوبکر ندارد(1)، ولی در حقیقت جنگ با گروهی بود که به هر علتی از پرداخت زکات خودداری کردند و هرگز اصلی از اصول اسلام را منکر نشده بودند.
ثانیاً: کدام شیعه گفته است که علی قرآنی را که پیامبر برای او املا کرده بود، برای این که مردم مرتد نشوند بیرون نیاورد؟ اتفاقاً علی قرآنی را که پس از پیامبر طبق ترتیب نزول جمع کرده بود، ارائه کرد، وقتی استقبال نکردند، او هم آن را نزد خود محفوظ نگه داشت. گردآورندۀ این پرسش ها اگر هم اهل دانش بود، هرگز این سخن را نمی گفت. کیفیت قرآن علی در کتاب تاریخ یعقوبی و مصابیح الانوار به طور مفصل آمده است. هیچ تفاوتی با این قرآن جز در تقدیم و تأخیر سوره ها ندارد.(2)
پی نوشت ها:
1. تفسیر طبری: 4/285-286.
2. تاریخ یعقوبی: ج2/135، چاپ بیروت، دار صادر، طبقات کبری: 2/338، الاستیعاب، بخش سوم، ص 976 و عبدالکریم اشعری شهرستانی در کتاب «مصابیح الانوار» 1/125 در مورد قرآن امام سخن گفته است.

سؤال31: علی مرد شجاعی بود، اگر با خلافت خلفا موافق نبود، چرا به غصب خلافت اعتراض نکرد و با آنان نجنگید؟ و چرا با آنان بیعت کرد؟
پاسخ:
این سؤال نوعی تکرار سؤال شماره دوم و پنجم است و در آنجا گفته شد که علی بیعت نکرد ولی به خاطر حفظ اسلام و ارشاد خلفا همکاری کرد و مورد مشورت آنان قرار گرفت و خود فرمود که من حفظ اسلام و نیز حفظ وحدت مسلمانان را بالاتر از آن می دانم که خلافت از دست من گرفته نشود.
در نامه ای به ابی موسی اشعری نوشت: هیچ کس به اندازه من علاقه به وجود الفت میان مسلمانان نیست.(1)
و امّا چرا انتقاد نکرد، گفتیم که کراراً انتقاد کرده و با حدیث غدیر بر خلاف خود احتجاج کرده ولی او اهل دنیا نبود که به خاطر مقام و منصب، هر چند بر حق باشد، همۀ پل ها را خراب کند و جامعه را به تفرقه دچار کند یا اصل اسلام را متزلزل سازد.
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره 78.


سؤال32: حدیث کسا، چهار نفر از خانوادۀ پیامبر را شامل است که آنها را از گناه منزه می داند، دلیل بر عصمت بقیۀ امامان چیست؟
پاسخ:
اوّلاً:‌حدیث کساء نیست، بلکه آیۀ تطهیر است که آنها را از گناه و خطا پاک می شمارد، و در این که این آیه در حق این چهار نفر نازل شده است، جای گفتگو نیست، و روایات مربوط به آن در حد، تواتر است.
ثانیاً: عصمت دیگر پیشوایان، به وسیلۀ امام پیشین ثابت شده است. هر امام پیشین به امامت امام پسین خود تصریح کرده، و چون خود معصوم است، و بر عصمت او گواهی داده، سلسلۀ عصمت حفظ می شود. البته این یکی از راههای ثبوت عصمت امامان است در این جا راههای دیگری نیز هست که تفصیل آن موکول به وقت دیگر است، مانند آن که «وجوب اطاعت اولی الامر» در آیه مبارکه بدون قید وشرط نشانه عصمت این گروه است حالا این گروه معصوم کیست جز این دوازده تن مصداق در خارج ندارد.
سؤال33 : امام صادق می گوید:‌ «من از دو طریق نواده ابوبکر هستم» و شیعیان روایاتی از او نقل می کنند که ابوبکر را مذمت کرده است!

سؤال33
امام صادق از یک سو می گوید:‌ «من از دو طریق نواده ابوبکر هستم» و از سوی دیگر شیعیان روایاتی از او نقل می کنند که ابوبکر را مذمت کرده است، این چگونه است؟
پاسخ
جمله «ولدنی أبوبکر مرّتین»(1) در کتاب کافی نیست که برخی به آن کتاب نسبت می دهند، کلینی فقط یادآور می شود که مادر امام صادق «ام فروه» دختر قاسم بن محمد است و مادر ام فروه اسماء دختر عبدالرحمن بن ابی بکر است. بدون این که عبارت یاد شده را بیاورد.
ابن عنبه در کتاب «عمدة الطالب»، جمله مزبور ار از امام صادق نقل می کند که آن حضرت فرمود: «ولدنی أبوبکر مرّتین» ولی هیچ سندی ارائه نمی دهد.
چگونه با حدیث مرسل و بدون سند، می توان بر مطلبی استدلال کرد؟ همچنین اربلی در کشف الغمه از کتاب عبدالعزیزالأخضر الجنابذی(2)، که یکی از علمای اهل سنت است، نقل می کند و می گوید:‌ «قال جعفر: ولقد ولدنی أبوبکر مرّتین».
اوّلاً ناقل حدیث فردی سنی است و گفتار او در مقام «احتجاج»، برای شیعه حجت نیست.(3)
و ثانیاً به فرض حجت بودن، روایت کاملاً بی سند و در اصطلاح، حدیث مرسل است و حدیث مرسل و فاقد سند، فاقد حجیت و غیر قابل احتجاج است. آیا می توان با یک حدیث بی سند بر یک اصل عقیدتی استدلال کرد؟
شما نبردهای خونین و کشمکش های روشن را که بعد از سقیفه رخ داده، نادیده می گیرید و به یک حدیث بی اصل و اساس استدلال می نمایید و می خواهید بر این گذشتۀ تلخ سرپوش بگذارید؟!
پی نوشت ها:
1. عمده الطالب: 195، ط نجف اشرف.
2. عبدالعزیز بن محمد بن مبارک الاخضر، حنبلی جنابذی سپس ساکن بغداد شد.در سال 524 متولد و در سال 611، در گذشته است(شذرات الذهب، ج 5 ص 46).
3. کشف الغمه، ص 374.


سؤال34: عمر مسجدالاقصی را آزاد کرد، و صلاح الدین ایوبی بار دیگر آن را باز پس گرفت. شیعیان چه دستاوردها و فتوحاتی داشته اند؟
پاسخ:
برای این که پاسخ ما هماهنگ با سؤال او باشد، او دو نفر یکی از سلف به نام عمر بن خطاب و دیگری ازخلف به نام صلاح الدین ایوبی را معرفی کرده است.
در مقابل یادآور می شویم که ما نیز از جهاد شیعه در عصر سلف و خلف یاد می کنیم. در سلف کافی است که بیشترین بار جهاد در عصر رسول خدا بر دوش علی بود، و حدیث «لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذوالفقار» درباره او شنیده شد. و در جنگ خندق، ارزش جهاد او با عبادت ثقلین برابر شمرده شد. و در فتح خیبر، پیامبر درباره او فرمود: «کرّار غیر فرّار» (او پیوسته حمله می کند و پا به فرار نمی گذارد) در مقابل دو نفر که پیش از او رفتند و از میدان نبرد فرار کردند.
علی علاوه بر جهاد با مشرکان، با سه گروه دیگر نیز جهاد کرد:‌ پیمان شکنان، ستمکاران و شورشگران نافرمان، و نبرد او با این سه گروه در حدیث رسول خدا آمده است.
این از ائمه شیعه، امّا از خود شیعیان کافی است یادآور شویم که در نوع فتوحات، شیعیان علی شرکت تامی داشتند. یمنی ها از قبیله های مختلف چون حمدان و کنده و ... همگی شیعیان علی بودند و همین سبب شد که گروهی از آنان از یمن مهاجرت کرده ساکن عراق گشتند تا در فتوحات اسلامی شرکت داشته باشند.
فاتح شام، و دیار بکر و آسیای صغیر ابوایوب انصاری میهماندار پیامبر، شیعۀ خالص علی بود و هم اکنون قبرش در اسلامبول مزار همگان است. محمد بن أبی بکر که از نظر روح و روان فرزند علی بود، به دستور آن حضرت برای ادامۀ گسترش اسلام به مصر رفت و به شهادت رسید و پس از وی مالک اشتر برای ادمۀ مأموریت به مصر اعزام شد که متأسفانه در نیمۀ راه با دسیسۀ معاویه مسموم گشت و هم اکنون قبرش مزار است.
در دوران خلفا، فاصلۀ شیعه و سنی در حد امروز نبود، بلکه در فتوحات با داشتن گرایش های مختلف، همه شرکت می کردند.
این از سلف، امّا دربارۀ خلف، کافی است که بدانیم مرابطه (مرزبانی) که یکی از وظایف بزرگ مسلمانان است که غالباً به وسیلۀ دولت های شیعه صورت گرفته است.
حمدانیان در شام، فاطمیان در شمال آفریقا و علویان در طبرستان و دیلمان و گیلان مرزبانان اسلام بودند، دولت های شیعه در هند در مبارزه با بت پرستی و تشکیل دولت اسلامی برای خود سرگذشت مفصلی دارند، و اکبرآباد در هند مرکز دولت های شیعه بود.
کسانی که علاقه مندند از جهاد نظامی شیعه در جهان آگاه شوند به کتاب «جهاد الشیعه» نگارش خانم دکتر «سمیرة مختار الیثی» چاپ دارالجیل مراجعه کنند.
نبرد صفویان در جنوب ایران با پرتغالی ها و نبرد ایرانیان با روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران، از صفحات زرین جهاد شیعه با کافران است. وقتی پرتغالی ها، بندر عباس را اشغال کردند، و نام آن را بندر گمبرون نهادند، شاه عباس صفوی با نیروی ایمان شیعیان آنجا را پس گرفت و نام آن را بندر عباس نهاد. جهاد نادرشاه با هندیان بت پرست یکی از بزرگ ترین صفحات تاریخ جهاد اسلامی با بت پرستان است.
در این قرن چهاردهم، آنگاه که انگلستان عراق را اشغال کرد، مرجعیت شیعه به پیشوایی آیه الله محمد تقی شیرازی توانست، با بر پا کردن «ثورة العشرین» در سال 1920 میلادی این سرزمین اسلامی را از وجود زالو صفتان انگلیسی پاک گرداند و به این کشور استقلال بخشد.
در این چند سال اخیر بزرگ ترین ضربه را شیعیان لبنان بر پیکر اسرائیل وارد ساختند و مقاومت اسلامی لبنان در چند مرحله اسرائیل را که تا پایتخت لبنان پیشروی کرده بود به گونه ای خفت بار عقب نشاند و زهر چشمی به آنان نشان داد که تاکنون از مجموع دولت های عربی دریافت نکرده بودند.
ما در این جا جهاد نظامی شیعه را به صورت بس موجز و فشرده یادآور شدیم ولی حقیقت این است که گردآورنده این سؤال ها تصور کرده که جهاد تنها جهاد نظامی است ولی از عظمت جهاد علمی و فرهنگی غفلت کرده است.
اگر جهاد قلمی و فرهنگی نبود، هرگز سربازان فداکار و از خود گذشته در میدان نبرد از جان گذشتگی نشان نمی دادند.
ائمه اهل بیت از رسول خدا نقل می کنند که فرمود:
«ثلاثة تخرق الحجب وتنتهی الی ما بین یدی الله، صریر أقلام العلماء ووطء أقدام المجاهدین، و صوت مغازل المحصنات».(1)
« سه چیز است که پرده ها می شکافد و به درگاه الهی می رسد: 1. صدای قلم دانشمندان، 2. صدای پای جهادگران، 3. صدای ریسندگی زنان پرهیزکار».
و باز این که فرمود: «أفضل الجهاد کلمة حق عند امام جائر». «بالاترین جهاد ، گفتن سحن حق نزدیک فرمانروای ستمکار است».
و پیشوایان معصوم شیعه که به شمشیر ظالمان و یا سم ستمگران جام شهادت نوشیده اند به خاطر این سخنان حق بود که نزد ظالمان می گفتند، در حالی که گروه های دیگر با خلفای اموی و عباسی سازشکاری داشتند و با آنها کنار می آمدند، به جز افراد نادر که نمی توان روی آنها حساب کرد.
انسان تصور می کند میدان جهاد، بستر نظامیان است، ولی تاریخ برخلاف آن گواهی می دهد. علما و دانشمندان شیعه به خاطر جهاد فرهنگی و نشر اسلام ناب محمدی، به وسیلۀ ستمگران جام شهادت نوشیده، یا به شمشیر کشته شده اند و یا به دار آویخته شده و احیاناً بدن های آنان را سوزانده اند.(2)
در هر حال شیعه مفتخر است که با جهاد قلمی و فرهنگی خود، تفکر اسلام ناب محمدی را که در تعالیم اهل بیت –همتای قرآن- متجلی است، به جهانیان معرفی کرده است.
پی نوشت ها:
1. الشهاب فی الحکم و الاداب:22.
2. شهداء الفضیله، تالیف علامه امینی.

سؤال35: عمر بن خطاب وقتی برای تحویل گرفتن کلیدهای بیت المقدس می رود، علی را به عنوان جانشین خود در مدینه مقرر می نماید.
پاسخ:
آنچه که از کتاب یاد شده نقل کرده، راوی آن «سیف بن عمر» از کذّابان و جعّالان تاریخ است و همۀ نویسندگان رجال، او را تضعیف کرده اند. چگونه با چنین سند باطل، بر مدعای خود، استدلال می-کند؟!(2)
پی نوشت ها:
1. البدایه و النهایه، ج 7، ص 57.
2. تهذیب التهذیب، نگارش ابن حجر عسقلانی، ج4، شماره 506.

سؤال36: به نظر شیعه‌ حضرت مهدی طبق حکم آل داود قضاوت می نماید. پس شریعت محمد که نسخ کنندۀ همۀ شریعت هاست، کجاست؟
پاسخ:
شیوۀ قضاوت حضرت داود این بود که با ذکاوت و هوش سرشار خدادای، حقیقت نزاع را کشف می کرد و طبق علم یهود عمل می کرد ونیازی به شاد و بیّنه پیدا نمی کرد.
و از برخی از روایات استفاده می شود که حضرت مهدی نیز در مقام داوری از همین راه وارد می شود، چنان که آمده است: «اذا قام المهدی حکم بحکم داود و سلیمان لایسأل الناس بیّنة».(1)
اکنون سؤال می شود آیا عمل قاضی به علم خود، مغایر با شریعت اسلام است یا یکی از طرق قضاوت در اسلام است؟ کسانی که معتقدند قاضی پاکدامن می تواند در مقام داوری به علم خود عمل کند، منکر آن نیستند که یکی از ابزارهای قضاوت، بینه است، که از عبارت از دو شاهد عادل باشد، نویسنده تصور کرده عمل به علم به معنای طرد دیگر ابزارهای قضاوت است، در حالی که این شیوه توسعۀ‌ ابزار قضاوت است.
از حسن اتفاق گروهی از فقهای اهل سنّت، در مواردی معتقدند قاضی می تواند به علم خود عمل کند. ربیع می گوید:‌مذهب شافعی این است که قاضی به علم خود، عمل می کند، و اگر در این فتوا توقف کرده است، به خاطر فساد دستگاه قضاوت است. ابو یوسف شاگرد ابی حنیفه و مزنی پیرو مکتب شافعی بر همین نظر فتوا داده اند.
حتی می گویند: ‌شافعی در کتاب «امّ» و رد «رساله» خود در حجیت اصول، بر این مسأله تصریح کرده اند.
ابو حنیفه و محمد بن حسن شیبانی می گویند: ‌اگر پیش از انتصاب به قضاوت، از جریان آگاه گردد و موضوع نزاع مربوط به قلمرو قضاوت باشد، می تواند به علم خود، عمل کند.(2)
هیچ کس تصور نکرده است که اگر کسی گفت قاضی می تواند به علم خود عمل کند، این به معنی ترک شریعت اسلام و عمل به شریعت منسوخ است.
مشکل ما با گردآورندۀ سؤالها این است که اصولاً فاقد اطلاعات علمی و فقهی است و گرنه با او به گونه ای دیگر سخن می گفتیم.
پی نوشت ها:
1. بحار الانوار، ج 52، ص320، حدیث شماره 24.
2. خلاف، شیخ طوسی، کتاب قضاء، مساله 41، و در این مساله به معنی ابن قدامه، ج 10، ص 140 و 141 مراجعه شود.

سؤال37: چرا وقتی مهدی(عج) ظهور می کند، با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی در می آید و عربها و قریش را به قتل می رساند؟
پاسخ
سؤالی را که مطرح کرده است، تهمتی بیش نیست. حضرت مهدی نه با تمام یهودیان از در صلح وارد می شود و نه همۀ اعراب و قریش را می کشد. حضرت مهدی یک حکومت جهانی تشکیل می دهد که بر پایۀ عدل و قسط استوار می باشد و اسلام واقعی که جد بزرگوارش آورده و با مرور زمان وصله ها به آن چسبیده و اختلافها، چهرۀ آن را پوشانده، به وسیلۀ او تجدید حیات می کند.
در این هنگام گروهی از پاک سرشتان یهود و نصاری به وی گرویده و گروهی از عربها و به ظاهر مسلمانان با او از در مخالفت وارد می شوند. آنگاه با آن گروه نخست از در صلح در می آید، و با گروه دوم جهاد می کند.
درست ظهور او به سان ظهور پیامبر اسلام است که برخی بستگانش با او از در مخالفت وارد شدند ولی برخی از یهود و نصاری به وی گرویدند.
مسأله، یک مسألۀ کلی نیست، نه در طرف اهل کتاب و نه در طرف عرب و قریش، و اگر کسی مجموع روایات وارد شده را مطالعه کند، برای او روشن می شود که جریان، یک جریان طبیعی است. چه با خواصی که منافعشان به خطر می افتد، با او از در مخالفت وارد می ¬شوند و چه بسا دورافتادگان که به هر دلیلی توفیق الهی شامل حال آنان می شود، به او می گروند. ابوسفیان و ابوجهل و ابولهب و حکم بن عاص از بستگان پیامبر با او جنگیدند ولی صهیب رومی و بلال حبشی و سلمان فارسی از مخلصان آن حضرت گشتند.

سؤال38: می گوید شیعه معتقدند که ائمه در پهلوی مادرانشان هستند و از ران راست متولد می شوند.(1)
پاسخ:
نخستین دروغ در این سؤال این است که می گوید: «شیعه معتقدند...» در حالی که این جزء اعتقادات شیعه نیست، جز این که در کتابی چنین خبری وارد شده است. و در کتاب اثبات الوصیه مسعودی در صفحه ای که او آدرس داده است، جز این جمله چیزی نیست: «و کانت ولادته علی صفة ولادة آبائه و نشأ منشأهم».
«ولادت امام رضا به سان ولادت نیاکان او بود و رشد و پرورش او نیز مانند آنها بود» و مقصود از این جمله این است که او در محیط پاک و روحانی و نورانی پرورش یافت، چنانکه پدران بزرگوار او نیز در چنین محیطی پرورش یافتند.
فرض کنیم چنین جمله ای در آن کتاب هست، ولی هر چه که در کتابها آمده، عقیدۀ شیعه نیست، عقیدۀ شیعه بر کتاب خدا و سنت قطعی پیامبر و روایات متواتر از ائمه استوار است نه یک روایت ناشناخته.
گردآورندۀ این پرسش ها ما را با مبانی خود مقایسه می کند. پایه گذاران مذاهب او کسانی هستند که خبر واحد را در عقاید حجت می دانند، در حالی که شیعه، به شدت آن را نفی می کند.
پی نوشت ها:
1. اثبات الوصیه مسعودیه، ص 196.

سؤال39: از امام صادق نقل می کنند: هر کس نام مهدی را ببرد کافر است.در حالیکه امام عسکری گفت: نام فرزندم: م ح م د است.
پاسخ:
از امام صادق نقل می کنند: هر کس نام مهدی را ببرد کافر است. و از امام عسکری نقل می کنند که او به مادر حضرت مهدی گفت: به همین زودی فرزندی پیدا می کنی و نام او را «م - ح - م - د» می گذاری.
پاسخ
بنا به روایت دوم، حضرت عسکری، مادر آن حضرت را از نام فرزندش آگاه ساخته بود، ولی این، یک جریان خصوصی بود، ولی در عین حال از زمان حضرت امام صادق به بعد از بردن نام آن حضرت جلوگیری می شد، امام عسگری فرمود:‌ اگر نام او را ببرید، راز او را آشکار ساخته اید و اگر این کار را بکنید، او را نشان داده اید، و اگر از جای او آگاه شوند، بر او دست می یابند.(1)
بنابراین اگر امام صادق می فرماید: «کسی جز کافران نام او را نمی برد». مقصود از این حدیث آن است که هرکس نام او را در این شرایط حساس که خلافت عباسی به دنبال او هستند، ببرد می خواهد از این طریق به او صدمه ای برساند، بنابراین دو روایت یاد شده با هم منافاتی ندارند. اصولاً آگاهی پدر و مادر از نام با نهی دیگران از بردن نام هیچ تعارضی ندارد.
پی نوشت ها:
1. اصول کافی، ج1، ص333.

سؤال40: از کلینی نقل روایت می کند که سیاه پوشیدن مکروه است.آنگاه پس از دو صفحه و نیم می گوید: چرا شیعه سیاه می پوشد؟
پاسخ:
از کلینی نقل روایت می کند که سیاه پوشیدن مکروه است، مگر در سه چیز: چکمه و عمامه و عبا. آنگاه پس از دو صفحه و نیم می گوید: چرا شیعه سیاه می پوشد؟ و لباس سیاه را لباس سیدها قرار داده-اند؟
پاسخ
شگفتا در این کتاب می خواهد عقاید شیعه را بیان کند، در حالی که سراغ اعمال و رفتارها آمده آن هم به مکروهات رسیده است. حالا فرض کنید سیاه پوشیدن مکروه باشد، مگر ارتکاب مکروه، راجع باشد.
درباره مکروه بودن پوشیدن لباس سیاه می گوییم:‌ روایاتی که از پوشیدن لباس سیاه نهی می کند، (هر چند آن را تحریم نمی کند، بلکه مکروه می شمارد)، مقصود کسی است که در میان رنگهای مختلف، رنگ سیاه را برگزیند و پیوسته لباس سیاه بپوشد.
و امّا اگر به صورت موقت چند روز آن را به عنوان لباس عزا بر تن کند، به گونه ای که وقتی دوران عزا سپری شد، او نیز لباس عزا را از تن درآورده و لباس دیگر بپوشد. هرگز حدیث مذکور، ناظر به چنین لباس پوشیدن موقت نیست.
اصولاً این تنها شیعه نیست که به عنوان عزا لباس سیاه بر تن می کند، بلکه به قول نویسندگان دائرة‌المعارف بستانی «‌در میان ملّت های متمدن، لباس عزا در بین طبقات مختلف یکسان است و آنان رنگ سیاه را برای عزا مناسب تر از رنگ های دیگر می دانند».
از شاهنامۀ فردوسی استفاده می شود که در اعصار دیرین هم لباس سیاه نشانۀ عزاداری بوده است. او چنین می گوید:
در کاخها را سیه کرد پاک زکاخ و ز ایوان برآورد خاک
بپوشید پس جامه‌ نیلگون همان نیلگون غرق کرده به خون
در این مورد شواهد تاریخی بر این که لباس سیاه یک شعار جهانی بوده که به هنگام عزا بر تن می کردند، فراوان است و اگر شیعه هم در ایام عزا پیراهن مشکی بر تن می کند تبعیت از یک عرف جهانی است که اسلام از آن نهی نکرده است.
خلاصه اینکه: شیعه سیاه پوش نیست، یعنی هرگز 300 میلیون شیعه در جهان همگی و همیشه سیاه نمی-پوشند و مرتکب این مکروه نمی شوند. آری در مواقع شهادت اهل بیت سیاه پوشیدن موقّت، رمز حزن و عزاداری است، و امیر مؤمنان علی فرمود:‌شیعیان ما کسانی هستند که در شادی و حزن ما شرکت دارند.(1) و هم اکنون در جهان، پوشیدن سیاه در ایام مصیبت، رمز عزاداری است و این ربطی به شریعت و دین ندارد، و یک عادت و از آداب و رسوم ملّی و قومی است. جای تأسف است که گردآورنده سؤالها، میان عادات و رسوم ملی و مسائل دینی فرق نمی گذارد!
در پاسخ سؤال دوم، یادآور می شوم برخی از سادات، عمامة مشکی می پوشند و در روایات عمامۀ مشکی استثنا شده و سؤال کننده خود در ص40، این استثناء را آورده است.
پی نوشت ها:
1. بحار الانوار ، ج 4، ص 287

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت