پاسخ جوانان شیعی به شبهات وهابیت 5

سؤال61: اگر ائمه غیب می دانند، پس آیا حسین نمی دانست که در اثنای جنگ به آب نیاز پیدا خواهد کرد و باید آب برای خود تهیه کند؟
پاسخ:
مثل معروف است:‌ «دروغگو کم حافظه است» در سؤال پیشین گفت:‌ هیچ سنّی به اهل بیت ناسزا نمی-گوید. ما هم می گوییم سنّی به اهل بیت ناسزا نمی گوید، امّا این فرد سلفی هنوز مرکب روی کاغذش خشک نشده به حسین علی ناسزا می گوید و او را طوری معرفی می کند که آیۀ «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»(انفال/60) را نادیده گرفته است.
او تاریخ کربلا را درست نخوانده و از شهامت و ایثار حسین بن علی آگاه نبوده است امام به اندازۀ کافی آب برداشته بود، ولی وقتی با سپاه حر بن یزید ریاحی روبرو شد، و آنان را تشنه کام یافت، به گونه ای که نزدیک بود از پا درآیند، اجازه داد، حتی به فردی که از فرط خستگی قادر نوشیدن آب نبود، کمک کرد تا آب بنوشد.
حسین بن علی فرزند علی بن ابی طالب، وقتی معاویه شریعۀ فرات را بر روی سپاه علی بست و آنان دچار تشنگی شدند، علی با یک هجوم شریعه را تصاحب کرد، ولی این بار او اجازه داد، هر دو طرف از آب استفاده کنند.
امام روز دوم محرم به سرزمین کربلا رسید و او و یارانش دریک بیابان خشک دور از آبادی محاصره شده بودند و در روز دهم به شهادت رسیدند و اگر می خواست آب ذخیره کند، برای چند روز می-توانست ذخیره داشته باشد؟
در پایان یادآور می شویم: شیوۀ اهل بیت شیوۀ انسانی است، آنان هرگز دشمن را از طریق تشنگی از پا در نمی آورند. این شیوۀ امویها بود که از این راه وارد می شوند.
در ضمن درگذشته گفتیم: امامان – به اذن الهی – از غیب آگاه بودند، ولی موظف بودند، طبق شیوه معمولی زندگی کنند.
بخش سوم (از سوال 62 تا 92)


سؤال62: دین در دوران پیامبر کامل شد، خداوند می فرماید:‌ «الیوم أکملت لکم دینکم» و مذهب شیعه بعد از وفات پیامبر پدید آمده است.
پاسخ:
تشیع چیزی نیست که پس از پیامبر اسلام پدید آمده باشد زیرا تشیع به معنای پیروی از پیامبر در تمام آنجه که آورده است می باشد و از آن جمله ولایت علی و فرزندان اوست و تشیع به این معنا عین اسلام است، نه جدا از اسلام، تو گویی تشیع و اسلام دو روی یک سکه هستند.
بنابراین، تشیع یک مکتب سیاسی یا کلامی نیست که پس از پیامبر پدید آمده باشد، و خود پیامبر بودند که نام شیعه را بر پیروان علی نهاده، و در تفسیر آیۀ «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خیر البریّة»(سورۀ بینه، آیه7) روایاتی در این مورد وارد شده است.(1)
البته نامگذاری پیروان علی به شیعه با خود پیامبر بوده و در این مورد، چهل روایت در مدارک اهل سنت وارد شده است. طبرسی و سیوطی فقط برخی از آنها را نقل کرده اند.
واتفاقاً آیۀ «الیوم أکملت لکم دینکم» در روز غدیر فرود آمده و آن روزی بوده که پیامبر با تعیین معمار آیندۀ اسلام، دین را به حد کمال رساند مقصود از این تکمل، تکمیل فروع نیست، زیرا پس از این آیه آیات و روایاتی دربارۀ احکام و فروع آمده است. این تکمیل، در زمینۀ اصول و ارکان بوده است.
در این مورد، به تفسیر آیۀ «الیوم أکملت لکم دینکم» به کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» و کتاب شریف «الغدیر»، مراجعه فرمایید.
پی نوشت ها:
1. تفسیر طبری و تفسیر الدر المنثور، تفسیر سورۀ بینه.

سؤال63: خداوند، در مورد پاکدامنی عایشه، رد قصیۀ‌ معروف «إفک» آیه نازل فرموده است امّا بعضی از شیعیان هنوز هم او را متهم می کنند.
خداوند، در مورد پاکدامنی و بی گناهی عایشه، رد قصیۀ‌ معروف «إفک»(1) آیه نازل فرموده است امّا بعضی از شیعیان هنوز هم او را متهم به خیانت می نمایند، آنگاه در پاورقی به تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیرهایی استناد می جوید.
پاسخ
اگر گردآوندۀ این پرسش ها یک فرد واقع گراست، چرا به تفاسیر معتبر شیعه مراجعه نکرده است؟ همۀ آنها عایشه را در مسألۀ افک از تهمت تنزیه می کنند، شما می توانید این مطلب را در تفاسیر معتبر شیعه، ملاحظه بفرمایید.(2)
مرحوم علامۀ طباطبایی روایات اهل سنت را که حاکی از آن است که پیامبر به همسر خود سوءظن پیدا کرده بود، رد می کند و این روایات را باطل اعلام می کند، یعنی گامی فراتر از اهل سنت در این مورد برمی دارد.
اختلاف که برخی از مفسران شیعه با مفسران سنّی دارند است که می گویند مسأله افک مربوط به عایشه نبوده بلکه مربوط به معاریۀ قبطیه بوده است، و در تاریخ نیز شواهدی بر دومی هست. در هر حال آنچه که مورد اتفاق است این که آن همسر پیامبر خواه عایشه باشد یا ماریه از آن پیراسته است.
شگفت این جا است که دو تفسیری در پاورقی از آنها یاد می کند خود آنها صریحاً می گویند:‌ همسران پیامبران در طول تاریخ ممکن است مرتکب گناه شوند، ولی هرگز در مسائل زناشویی خیانت نمی کنند، و این را به صورت یک ضابطه کلی مطرح می نمایند که شامل حال همسران پیامبر اسلام نیز می باشد.
و آنان این نظر را در تفسیر آیه 10 سوره تحریم که درباره همسران نوح و لوط سخن می گویند، و درباره آنان می فرماید: «فخانتاهما» مطرح کرده اند، مع الوصف گردآورنده پرسش ها از این کتاب نقل می کند که آنها عایشه را به خیانت متهم کرده اند. خوب است لااقل اندگی تقوا و رعایت امانتداری علمی در تبلیغ مذهب خود و تخریب چهرۀ دیگران رعایت شود.
ضمناً سابقاً گفتیم که تفسیر قمی ارزش علمی ندارد، زیرا این کتاب را یک فرد مجهول و ناشناخته به علی بن ابراهیم نسبت می دهد و قسمتی از آن را از زیاد بن المنذر معروف به ابی الجارود که ضعیف شمرده شده نقل می کند. با یان وضع چگونه این کتاب را سند قرار می دهد و دیگران نیز مانند سید بحرانی از آن تفسیر نقل کرده است.
البته این دفاع از عایشه به معنای دفاع از کلیۀ کارهای او نیست شکی نیست که شورش مسلحانۀ او بر ضد امام زمان خود یعنی علی خلاف شرع آشکار و برخلاف دستور صریح قرآن که به زنان پیامبر می-فرماید: ‌«وقرن فی بیوتکن...»(سورۀ احزاب، آیۀ33)«در خانه های خود آرام گیرید».
این چیزی نیست که شیعه بگوید همۀ مفسران و تاریخ نگاران در این مسأله هماهنگند ولی برخی از هواداران عایشه عذر می آورند که او اجتهاد کرده یعنی در مقابل صریح آیۀ قرآن نظر داده است، و کسانی که با موازین اسلام آشنا هستند می دانند که این کار به هیچ وجه جایزنیست، و هیچ مسلمانی حق ندارد بر خلاف دستور صریح خدا و رسول، اجتهاد کند.
پی نوشت ها:
1. سورۀ نور، آیۀ 11.
2. مجمع البیان، ج4، ص120، تفسیر آیۀ «الّذین جاؤوا بالأفک»؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص105-116.

سؤال64: اگر علی و دو فرزندش، دارای قدرت خارق العاده ای بودند، چرا با این همه مشکل مواجه شدند و به اهدافشان نرسیدند؟
پاسخ:
پیامبر اسلام از نظر قرآن دارای قدرت فوق العاده ای بوده است. معراج و شق القمر و دیگر معجزات و کرامات او که در کتابهای حدیث به صورت متواتر نقل شده اند، بر این مطلب گواهی می دهند، با این قدرت فوق العاده در جنگ احد، دندانش با تیر یا سنگ از طرف دشمن شکست و چهره اش خونین شد و هفتاد نفر از یارانش به شهادت رسیدند. در جنگ خندق از گرسنگی سنگ بر شکم می بست. در حدیبیه ناگزیر شد با مشرکان مکه صلح کند. در جنگ هوازن آرایش نظامی او به هم ریخت و نیروهایش پا به فرار نهادند. در محاصرۀ طائف پیروزی به دست نیاورد، و پس از درگذشت او قبایل زیادی در جزیرة العرب شورش کردند. چرا با آن قدرت فوق العاده با این مشکلات روبرو شد؟
پاسخ همه یک کلمه است و آن این که انبیا، از طریق وسائل عمومی و روش های عادی به تبلیغ پرداخته و با دشمنان می جنگند و تنها در موارد خاصّی که اثبات نبوت نیاز به اعمال قدرت فوق العاده دارد و یا شرایط ایجاب می کند که از نیروی غیبی کمک بگیرد چنین کارهایی را صورت می دهد. امیرمؤمنان درست همین شیوه را در پیش گرفت و فرزندش حسن و حسین نیز مأمور به ادارۀ کشور از طریق وسائل عادی بودند.
این نویسندۀ ناآگاه به حسین بن علی توهین می کند و می گوید: حسین به هدفش نرسید. ما می گوییم اتفاقاً او به هدف خود رسید. هدف او بیدادگری و برانگیختن همت و حس شهادت طلبی و امر به معروف و نهی از منکر در مسلمانانی بود که در چنگال حاکمان بی ایمان و ستمگر اموی گرفتار آمده بودند و او به فضل الهی به همین هدف رسید و کلیۀ قیامهایی که پس از حسین بن علی صورت گرفت، استمرار قیام حسینی بود.
گردآورندۀ سؤالها تصور کرده که او نیز مانند خلفا، حکومت و قدرت سیاسی را جستجو می کرد. آنگاه می گوید: او به هدف خود نرسید.
او با شهادت خود تولد جدید پیدا کرد، او با از دست دادن حیات مادی یک حیات اجتماعی دائمی در جامعه به دست آورد و حیاتی برزخی نزد خدا نیز بدان افزوده گشت چنان که می گوید:
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست.
جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است
آغاز شد حیات حسینی به مرگ او
این قصه، رمز آب حیات است و کوثر است
سربازی حسین و سرافرازی حسین
امروز زینت هر تاج و افسر است

پی نوشت ها:
1. این اشعار از آیۀ «ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله أموات بل أحیائ عند ربّهم یرزقون»(آل عمران/169) الهام گرفته است.

سؤال65: شیعیان فضایل علی را از اصحاب پیامبر نقل می کنند و در عین حال معتقدند اکثر اصحاب پیامبر راه ارتداد را در پیش گرفتند.
پاسخ
بارها یادآور شدیم که این نسبتها به شیعه اتهامی بیش نیست، اتهاماتی که او مرتب بدون ذکر مدرک آنها را تکرار می کند. شگفت اینجاست خود صحاح بر ارتداد اکثریت صحابه گواهی می دهند، و در این مورد به کتاب جامع الاصول، جلد دهم، قسمت حوض کوثر مراجعه شود.
در آن کتاب، 10 روایت از صحاج و سنن نقل می کند که پیامبر گروهی از یاران خود را کنار حوض کوثر می بیند و می خواهد به آنها اجازۀ ورود دهد، ولی همۀ آنها رانده می شوند و خطاب می رسد: تو نمی دانی که آنها پس از درگذشت تو چه کردند، آنها به قهقرا برگشته و مرتد شده اند. و قسمتی از آن احادیث را در مقدمه کتاب آوردیم.
آیا صحیح است آنچه که در کتاب های خودشان هست به ما نسبت می دهد؟ از این گذشته کراراً گفتیم قسمت عظیمی از صحابه پیشگامان تشیع بودند و اسامی آنها در کتابها مذکور است و اگر در برخی از کتابهای رجالی یا حدیثی شیعه، مسألۀ ارتداد برخی از صحابه مطرح شده است، اخبار آحادی است که ارزش علمی ندارد، و در صورت صحت، مقصود نادیده گرفتن وصایت و امامت علی است.
از این گذشته به اتفاق دانشمندان حدیث در روایات متواتر، اسلام و ایمان و تقوا شرط نیست، بلکه همین که جمعی خبر دهند که اتفاق آنان بر کذب محال عادی باشد، خبر آنان پذیرفته می شود. حدیث غدیر را 120 نفر از صحابه نقل کرده اند، آیا می شود این حدیث را نادیده گرفت؟

سؤال66: شیعه مدعی است هدف ابوبکر و عمر و عثمان، پادشاهی و ریاست بود.
شیعه مدعی است هدف ابوبکر و عمر و عثمان، پادشاهی و ریاست بود، آنگاه دلیل می آورد که آنها با مرتدین و کفار جنگیدند پس هدفشان ریاست نبود، و درباره عثمان می گوید وقتی که شورشیان او را محاصره کردند، تا او را بکشند، او کسی را نکشت.
پاسخ
از نیت هر فردی فقط خدا آگاه است ولی گاهی می توان از اعمال افراد، به نیت آنها پی برد. ابوبکر به هر صورتی بود به خلافت رسید و عمر در تحکیم خلافت او کوشید، ابوبکر به هنگام مرگ تنها بدون در نظر گرفتن شورای مهاجر و انصار، عمر را به خلافت برگزید. عمر نیز هنگام مرگ، شورای شش نفره ای تشکیل داد و ترکیب اعضا به گونه ای بود که محرومیت علی قطعی بود و علی در آن دو رأی بیشتر نداشت و چهار رأی از آن مخالفان او بود به وی‍ژه آن که عبدالرحمن بن عوف عضو شورا دو شرط برای خلیفه قرار داد عمل به کتاب خدا و سنت و شرط دوم عمل به سیره ابوبکر و عمر او می دانست امام علی شرط دوم را نخواهد پذیرفت و همین هم بود، حضرت در برابر او پیشنهاد فرمود: تنها به کتاب خدا و سنت رسول او عمل خواهم کرد...(1) آیا با این شرایط می توان گفت آنان خلافت برای خدا را پذیرفتند، و امّا این که عثمان کسی را نکشت او به تنهایی در محاصره بود و قدرتی نداشت تا به کسی فرمان کشتن بدهد. و آن روزی که قدرت داشت، از ضرب و شتم یاران رسول خدا مانند ابوذر، و عمّار و عبدالله بن مسعود و ... دریغ نکرد و دستور به کشتن مصریان داد.
پی نوشت ها:
1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:1/188 و 194؛ تاریخ یعقوبی: 1/162.

سؤال67: فرقۀ قادیانی به خاطر ادعای نبوت برای رهبرشان کافر هستند، پس آنها با شیعه که می گویند ائمه دارای ویژگی های پیامبران هستند
پاسخ:
یک مراجعه به کتابهای عقیدتی شیعه تفاوت این دو گروه را به روشنی اثبات می کند. شیعه معتقد است که نبوت به وسیلۀ پیامبر ختم شده و بر احدی پس از وحی، وحی نازل نمی شود، و دیگر پیامبری تا روز رستاخیز نخواهد آمد، ولی این مانع از آن نیست که افراد پاکدامنی دردامان پیامبر تربیت شوند و مورد لطف الهی قرار گیرند که کلیۀ وظایف پیامبر را در رهبری امت به جز تلقی وحی بر عهده گیرند. و این مطلب از حدیث پیامبر که مسلم آن را در صحیح خود نقل کرده است، گرفته شده است: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبیّ بعدی»(1) به دست می آید.
گردآورندۀ پرسش ها تصور کرده اگر فردی معصوم از گناه باشد، حتماً باید پیامبر باشد، دیگر نمی داند که مریم معصوم از گناه بود، ولی پیامبر نبود.
او تصور کرده که اگر فردی از غیب خبر داد، باید پیامبر باشد، در حالی که مصاحب موسی کارهای خارق العاده انجام داد و آگاهی از غیب نیز داشت؛ ولی پیامبر نبود.
یوسف که هنوز به مقام نبوت نرسیده بود در زندان از سرنوشت دو زندانی خبر داد ولی پیامبر نبود.
پی نوشت ها:
1. صحیح مسلم، به شماره 2404.

سؤال68: پیامبر در حجرۀ عایشه دفن می شود در حالی که شما او را به کفر و نفاق متهم می کنید.
پاسخ:
گرد آورندۀ پرسش ها اطلاع تاریخی ندارد. مورخان اهل سنت می گویند: نخستین اختلاف پس از مرگ رسول خدا در محل دفن او بود.
ابوبکر از منطقه ای به نام «سنح»‌ که در آنجا سکونت داشت آمد و اختلاف را حل کرد و گفت: من از پیامبر شنیده ام: پیامبران در هر نقطه ای که بمیرند، باید در همانجا دفن شوند، بنابراین دفن پیامبر دلیل بر دوستی او نسبت به عایشه و یا چیز دیگری نیست.

سؤال69: ابوبکر و عمر به خاطر جایگاهی که نزد خدا و پیامبرش داشتند، افتخار دفن شدن در کنار پیامبر را نصیب خود ساختند.
پاسخ:
1.گردآورندۀ این پرسشها بلند گوی سلفی ها است که می گویند کسی که مرد، کار او تمام شده است، و هرگز به دیگران سود و زیانی نمی رساند، و در این مطلب بین انبیا و غیر انبیا، فرقی قائل نیست، بنابراین از نظر او نباید دفن این دو نفر در کنار مرقد رسول خدا فضیلتی به حساب آید.
2.حجره ای که در آن رسول خدا به خاک سپرده شده، مربوط به عایشه دختر ابی بکر بوده است، بنابراین دختر اجازه داد که پدر در آن حجره به خاک سپرده شود، پس از او هنگامی که عمر مجروح شد، پیامی فرستاد و از عایشه درخواست کرد که او هم در همان حجره به خاک سپرده شود، بنابراین دفن آنها در آن حجره نتیجۀ اجازۀ زنی است که به ظاهر مالک آن حجره بود، ولی اجازۀ دفن حسن بن علی را نداد و از این جهت در بقیع مدفون شد و اگر به دیگران اجازه می داد آنان نیز دفن می شدند بنابراین مسأله ای جز اجازه یک زن، در میان نبود.

سؤال70: شیعیان می گوینددر قرآن، امامت علی بیان شده ولی اصحاب آن را پنهان کرده اند، پس چرا، روایات در این مورد را پنهان نکردند؟
شیعیان ادعا می کنند که در قرآن به صراحت، امامت علی بیان شده ولی اصحاب آن را پنهان کرده اند، پس چرا اصحاب، روایاتیکه با آنها بر امامت علی استدلال می شود، مانند حدیث منزلت «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبیّ بعدی»(صحیح مسلم، 3404) پنهان نکرده اند؟
پاسخ
در این سؤال، اتهامی به شیعه بسته که شیعه می گوید آیاتی از قرآن که به صراحت در آنها امامت علی بیان شده، پنهان شده است.
اکنون سؤال می کنیم:‌ کدام شیعه می گوید: چنین آیاتی در قرآن بوده و اصحاب پنهان کرده اند؟ پیداست که نظر، شبهه افکنی است و الّا هیچ مدرکی برای این ادعا، ارائه نمی کند.
ما به روشنی یادآور می شویم در کتب عقایدی شیعه چنین ادعایی نیست. آری آیاتی در قرآن وارد شده که شأن نزول آنها، امامت علی است نه اینکه نام علی در آیه بوده حذف شده است. اینک به رؤوسان آیات اشاره می کنیم:
1. «انّما ولیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(مائده/55)
2. «یا ایّها الرّسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس»(مائده/67)
3. «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»(مائده/3)
4. درباره عصمت علی و فرزندانش آیاتی مانند:‌«انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»(احزاب/33)
5. «وقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نسائنا و نسائکم ثمّ نبتهل فتجعل لعنة الله علی القوم الکاذبین»(آل عمران/61)
خوشبختانه آفتاب حقیقت، هیچگاه در پس ابرهای تیره و تار، پنهان نمی ماند، و شأن نزول این آیات را انبوهی از محدثان و مفسران دربارۀ خاندان رسالت نوشته اند.
البته ممکن است گروهی، این شأن نزولها را انکار کرده باشند، ولی هرگز نتوانسته اند به طور کامل حقیقت را پنهان کنند.

سؤال71: ابوبکر خلیفۀ بر حق پس از پیامبر بود به دلیل:پذیرش اصحاب و عدم مخالفت علی.
می گوید ابوبکر خلیفۀ بر حق پس از پیامبر بود به دلیل:
1. اصحاب خلافت او را پذیرفتند و اگر خلیفه بر حق نبود مخالفت می کردند،
2. علی با ابوبکر مخالفت نکرد و با او نجنگید.
پاسخ
دربارۀ ادعای نخست، که می گوید: اصحاب خلافت او را پذیرفتند، این ادعایی بیش نیست و گویندۀ این سخن از سرگذشت سقیفه آگاهی ندارد و یا پنهان کاری می کند. مخالفت با خلافت ابی بکر در آغاز کار، بیش از آن است که در این برگها نوشته شود:
1. گروهی خزرجیان که نیمی از انصار بودند، با ابی بکر بیعت نکردند، زیرا آنان مصمّم بودند که سعد بن عباده، زمام خلافت را به دست گیرد و چون سعد بن عباده در سقیفه زیر دست و پا له شد، همگی گفتند:‌لا نبایع الّا علیّا(1) و سرانجام، رئیس خزرجیان به خاطر ترس از حکومت وقت مدینه را به عزم شام ترک گفت، ولی متأسفانه در آنجا ترور شد و خون او آن چنان لوث شد که قاتل او هم مشخص نشد و قتل او را به جن نسبت دادند.
شاعری گفت:
قد قتلنا سیّد الـ خزرج سعد بن عباده
فرمیناه بسهمین فلم نخط فؤاده
2. بنی هاشم و گروهی از اصحاب در خانۀ امیرمؤمنان تحصن کردند و حاضر به بیعت نشدند. آنها را تهدید کردند و گفتند خانه را با شما به آتش می کشیم و این مسأله ای نیست که بتوان آن را انکار کرد. عمر با گروهی به در خانۀ علی آمدند و با دخت گرامی پیامبر برخورد کرد و گفت با همین قبیله خانۀ‌ شما را به آتش می کشم. باید این گروه از خانه بیرون بیایند و بیعت کنند مدارک این حادثه را در پاورقی مطالعه کنید.(2)
و امّا دلیل دوم که چرا علی با مخالف نجنگید، بارها در این باره سخن گفتیم و خود امیرمؤمنان در یکی از سخنانش(3) علت سکوت خود را بیان کرده است و آن این که شرایط پس از پیامبر اکرم آنچنان نگران کننده بود که قیام حضرت برای گرفتن حق خود به قیمت نابودی اصل اسلام تمام می شد، مسلّماً در این شرایط، علی ترجیح می داد که اصل اسلام باقی بماند، هر چند خلافت او از دست برود و گذشته بر این کار امیرمؤمنان طبق وصیت پیامبر بود، پیامبر او را در این مورد امر به سکوت کرده بود، ولی دربارۀ قاسطین و ناکثین و مارقین امر به جنگ، و چون در این مورد، در گذشته سخن گفتیم، نیازی به تکرار نیست.
پی نوشت ها:
1. تاریخ طبری، ج…، ص... .
2. المنصف ابن شیبه، ج8، ص572؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص586، ط دارالمعارف، قاهره؛ الإمامه و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص 12و 13، ط مصر؛ طبری، ج2، ص443، ط بیروت، العقد الفرید، ابن عبدالله ج4، ص87، تحقیق خلیل شرف الدین،؛ الاستیعاب، ج3، ص979، تحقیق علی محمد بجاوی و... .
3. نهج البلاغه، خطبه.

سؤال72: شیعیان می گویند معاویه مرتد بوده است. پس حسن بن علی زمامداری مسلمانان را به فرد مرتد سپرده است.
پاسخ:
فقهای اسلام اعم از سنی و شیعه معاویه را فردی «یاغی» می دانند، یعنی فردی که بر امام مفترض الطاعه خروج کرده و جزء ظالمان و ستمگران قرار گرفت. امام احمد بن حنبل می گویند: اگر امیر مؤمنان علی نبود و جنگ های او با این یاغیان انجام نمی گرفت هرگز فقهای اسلام از احکام بغاة آگاه نمی شدند و او به امر پیامبر گرامی با سه گروه جنگید:
الف. ناکثین (پیمان شکنان، اصحاب جمل)
ب. قاسطین (ستمگران و یاغیان)
ج. مارقین: کسانی که از اطاعت امام خود بیرون رفتند (خوارج)
و هرگز امیر مؤمنان در نبرد خود شکست نخورد او به وظیفه خود عمل کرد و مشمول آیۀ مبارکۀ «احدی الحسنین» شد.
پیامبر گرامی در جنگ احد و یادر جنگ حنین به ظاهر شکست خورد ولی پیروزی از آن پیامبر بود، چون عمل به وظیفه کرد.
امّا حسن بن علی صلح نکرد تا بگویند کشور را به باغیان و ظالمان سپرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد و در پاسخ به پرسش های مکرر به علل صلح امام حسن اشاره شده است.
اگر حسن بن علی به عقیده شما با صلح با معاویه، امور ار به دست یک فرد مرتد سپرد، پس باید بگویید پیامبر اسلام که در حدیبیه، با مشرکان مکه، صلح نمود، خانه توحید خدا و مسلمانان در بند مکه را به دست مشرکان سپرد. و پاسخ هر دو یکی است و آن این که صلح بر هر دو تحمیل شد، و مصالح نیز آن را ایجاب می کرد.

سؤال73: تا فردی سنی نشود نمی تواند ایمان و عدالت علی را ثابت کند!
می گوید: تا فردی سنی نشود نمی تواند ایمان و عدالت علی را ثابت کند! زیرا مسلمانان بر سه گروه تقسیم می شوند:‌ شیعه، اهل سنّت، خوارج.
اگر عدالت علی را شیعه از طریق صحابه ثابت می کند، همان صحابه روایات بیشتری دربارۀ شیخین دارند، و خوارج هم که علی را منکرند.
پاسخ
خدا را گواه می گیرم وقتی به این نقطه از سؤال ها رسیدم و خواستم چیزی بنویسم، از درون خجل و شرمنده شدم، آیا ایمان و تقوا، جهاد و ایثارگری، عدالت ودادگری شخصی مانند علی جای شک و تردید است تا فردی سنی نشود نتواند آن را ثابت کند، چه سؤال سخیف و کودکانه است «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، امروز جهانیان از مسلمان و غیر مسلمان، امیر مؤمنان علی را، انسان والایی می دانند که باید الگوی خردمندان جهان گردد. آیا صحیح است که بگوییم تا فردی سنی نشود نمی تواند ایمان علی را ثابت کند. یک فرد مادی مانند «شبلی شمیّل» که پیوند ایمانی با امام ندارد مع الوصف در برابر عظمت امام خضوع نمود، و او را چنین می ستاید:
«الامام علی بن أبی طالب عظیم العظماء، نسخؤ‌مفردة لم یرلها الشرق و لا الغرب صورةً طبق الأصل لا قدیماً ولا حدیثاً».
«امام و پیشوای انسانها علی بن ابی طالب، بزرگ بزرگان، و یگانه نسخه ای است که در شرق و غرب نه در گذشته و نه نزدیک برای آن نظیر و همتایی دیده نشده است».
آیا مایه شرمندگی نیست که یک فرد سلفی بگوید تا کسی سنی نشود نمی تواند ایمان علی را ثابت کند.
گردآورنده این پرسش ها هرگز از قواعد حدیث برگی نخوانده است زیرا در خبر متواتر، نه اسلام شرط است نه عدالت تا چه رسد، سنی بودن. لجوج ترین دشمنان علی خوارج بودند، او را پیش از مسأله تحکیم، برترین انسان ها و شریف ترین اصحاب پیامبر می دانستند

سؤال74: آیا شیعه میتواند فضایل علی را برای حسن و حسین در برابر سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن عمر ثابت کند؟
می پذیریم که علی در پذیرفتن اسلام و جهاد همراه پیامبر و دانش فراوان و زهد، بر دیگران برتر بوده، آیا شیعه می تواند چنین فضایلی را برای حسن و حسین در برابر سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن عمر ثابت کند؟
پاسخ
گردآورندۀ پرسشها، فضائل علی را پذیرفته تا فضائل و مناقب سروران جوانان اهل بهشت و دو ریحانۀ رسول خدا نشانه بگیرد.
ما با دلایل استوار که مورد پذیرش دانشمندان اهل سنت است برتری دو امام و پیشوا را بر آن سه نفر که نام می برد ثابت می کنیم. بلکه معتقدیم این نوع مفاصله و مقایسه نوعی پایین آوردن مقام این دو امام معصوم است.
1. آیا آیۀ تطهیر در حق حسن و حسین فرود آمده یا در حق آن سه نفر؟ مسلم در صحیح از عایشه نقل می کند: پیامبر گرامی، یک روز صبح عبایی بر سر کشید ناگهان حسن بن علی آمد، او را به زیر عبا راه داد، بعد حسین آمد، او را نیز به زیر عبا برد. آنگاه فاطمه، سپس علی آمدند، همگان را زیر عبا جای داد. آنگاه این آیه را خواند: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیراً».(1)
آیۀ مباهله در حق حسن و حسین و دخت گرامی پیامبر و پسر عموی عزیزش فرود آمده یا دربارۀ آن سه نفر در حالی که بردن آنان به میدان مباهله نشانه آن است که در میان تمام مسلمانان آن روز جز این چهار نفر، کسی و یا کسانی که صلاحیت داشته باشند دعای پیامبر را با آمین بدرقه کند، وجود نداشت.
مسلم در صحیح خود نقل می کند: معاویه به سعد بن أبی وقاص گفت:‌ چرا به علی ناسزا نمی گویی گفت چگونه علی را دشنام دهم در حالی که وقتی آیه «تعالوا ندع أبناءنا و آبناءکم...» (آل عمران/61) فرود آمد، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را خواست و گفت: ‌اللّهم هؤلاء أهلی».(2)
آیا چنین فضیلتی دربارۀ آن سه نفر نقل شده است؟
یکی از وظایف مسلمانان، این است که به خاندان رسالت مهر ورزند، تا از این طریق به کمالات آنان پی برده و خود نیز صاحب کمال شوند و آیۀ مودّت ذی القربی دربارۀ همین خاندان فرود آمده است: «قل لا أسألکم علیه أجراً الّا المودّة فی القربی»(شوری/23).(3)
آیا مودّت این سه نفر نیز جزء اجر رسالت شمرده شده است.
بخاری نقل می کند که اسامة بن زید از پیامبر آورده است که آن حضرت حسن و حسین را در آغوش می گرفت و می فرمود: خدایا من آن دو را دوست دارم، تو نیز آنها را دوست بدار.(4)
ما دربارۀ «سعد بن ابی وقاص» سخن نمی گوییم با این که مهاجر و انصار با علی بیعت کردند، وی از بیعت با علی سرباز زد، عبدالرحمن بن عوف زهری بر اثر انتخاب عثمان برای خلافت در شورای شش نفره، ثروتی به هم زد که در تاریخ بی سابقه است، یک هشتم ثروت او را میان چهار زن او تقسیم کردند، به هر یک هشتاد هزار دینار رسید، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. طلاهای شمشی که از او به ارث مانده بود به اندازه ای زیاد بود که آنها را با تبر شکستند تا آنجا که دستهای آنان تاول زد.(5)
و این در حالی بود در مدینه و اطراف گروهی بودند که به نان شب محتاج بودند.
دربارۀ عبدالله بن عمر سخن نمی گوییم. او واقعاً از دوستان اهل بیت بود، هرچند از نظر مدیریت به تصدیق پدرش عاجز و ناتوان بود. وقتی به عمر گفتند: عبدالله فرزندت را برای خلافت انتخاب کن، گفت او در طلاق همسرش عاجز و ناتوان است، چگونه می تواند کشوری را اداره کند.(6) در عین حال ما بر همۀ صحابۀ پیامبر رحمت می فرستیم، مگر آنان که به خاندان رسالت بی مهری کردند. هر چند گردآورندۀ این پرسشها می خواهد از مقام اهل بیت بکاهد و مقام اموی ها را بالا ببرد.
پی نوشت ها:
1. صحیح مسلم، باب فضائل اهل بیت النبی، شمارۀ 2424.
2. صحیح مسلم، باب فضل اهل بیت النبیف شماره 2404.
3. تفسیر طبری، ج25، ص14؛ مستدرک حاکم، ج3، ص172 و غیره.
4. صحیح بخاری، حدیث شماره 3747؛ و صحیح مسلم، حدیث شماره 2421.
5. طبقات ابن سعد:‌3/96، جاپ لیدن؛ صفة الصفوة ابن جوزی:1/138؛ الریاض النضرة:2/291؛ تاریخ الیعقوبی:2/146.
6. سنن کبرای بیهقی: 7/324-325.

سؤال75: خلیفۀ‌ دوم نسبت به علی علاقه مند بود، به گواه اینکه او را جزء افراد شوری قرار داد.
خلیفۀ‌ دوم نسبت به علی علاقه مند بود، به گواه اینکه او را جزء افراد شوری قرار داد. اگر او را از شورا بیرون می کند، چنانکه سعید بن زید را بیرون کرد، یا کسی دیگر غیر از او را تعیین می کرد هیچ کس اعتراض نمی کرد؟
پاسخ
اوّلاً: خلیفه می خواهد شورایی تشکیل دهد که از وزن و ارزشی برخوردار باشد، تا نتیجۀ آن را مهاجر و انصار بپذیرند، او ناچار بود که علی را عضو این شورا قرار دهد، او در حقیقت، خدمتی به علی نکرد، خدمتی به هدف خود نمود.
ثانیاً: آنان که بینش تاریخی دارند، می دانند ترکیب شورا به گونه ای بود که عدم گزینش علی امری قاطع بود، زیرا در آن شورای شش نفره علی دو رأی داشت یکی رأی خود و دیگری رأی پسر عمه اش زبیر بن عوام بود، و لذا زبیر به نفع علی کنار رفت و علی با دو رأی در شورا حاضر بود. امّا چهار نفر دیگر یعنی سعد بن ابی وقاص، طلحة بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف و عثمان، همگی در صف مخالف امام بودند، طبعاً علی در اینجا رأیی نخواهد آورد، و رأی از آن دیگران خواهد بود. بنابراین، این یک نوع شگرد سیاسی بود که در عین جلب نظر مهاجر و انصار، نتیجه به نفع دیگران تمام شد. چنان چه عبدالرحمن بن عوف شرطی قرار داد که می دانست امام علی نخواهد پذیرفت شرطی که در کتاب خدا و سنت او نبود.

سؤال76: می گوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند و علی در خانه نشست... سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند .
می گوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند و به بیعت با سعد بن عباده فرا خواندند و علی در خانه نشست... سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند که بیعت آنها به دلیل یکی از اسباب ذیل بود:
1. به زور از آنها بیعت گرفته شد.
2. برای ایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت شایسته تر است.
3. بدون هدف این کار را کردند.
و احتمال چهارمی در کار نیست، چونه اولی و سومی باطل است، پس فرض دوم درست است.
پاسخ
معروف است که دروغگو کم حافظه است، در پرسش هفتاد و یکم گفت: ‌همه با خلیفۀ ‌اوّل بیعت کردند، ولی در اینجا اعتراف می کند که انصار از بیعت سرباز زدند؛ و عجیب اینکه در همین جا در آغاز سخن می گوید:‌ انصار با ابوبکر مخالفت کردند، بعد از آن می گوید:‌ سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند.
تاریخ می گوید: در سقیفه فقط رئیس «اوسیان» با ابی بکر بیعت کرد زیرا «اوسیان» معتقد بودند:‌ اگر «خزرجیان» فرمانروایی را به دست بگیرند، این کار برای آنها فضیلتی به شمار می رود و برای آنها در فرمانروایی بهره ای نمی گذارند. از این جهت رهبر آنان برخاست و با ابی بکر بیعت کرد و از خزرجیان یک نفر، آن هم به نام بشیر بن سعد .پسر عموی سعد بن عباده که روابطش با وی تیره بود، بیعت کرد.(1)
با این وصف، چگونه می گوید:‌ همۀ انصار بیعت کردند؟
لحن گفتار گردآورندۀ این پرسشها این است که سقیفه یک محیط آرام برای پیاده کردن دموکراسی غربی بوده و واقعاً حاضران در آن مجلس، با آرامش کامل، و با کمال میل بدون کوچکترین درگیری، ابوبکر را برای خلافت انتخاب کرده اند، در حالی که گویندۀ این سخن یک برگ از تاریخ سقیفه را نخوانده است.
ما در اینجا به صورت فشرده، فضای حاکم بر سقیفه و رویدادهای خشن و تندی را که در آن رخ داده برای خوانندگان ترسیم می کنیم. قبلاً باید بدانند که در سقیفه از مهاجران سه نفر بیش نبود: ابوبکر، عمر، ابی عبیدۀ جراح.
طبری می نویسد: مهاجران، آمادۀ تجهیز رسول خدا و تغسیل و تکفین او بودند، د رحالی که انصار در سقیفۀ بنی ساعده به صورت یک حزب واحد، تشکیل جلسه داده بودند تا در غیاب مهاجران، خلیفه را انتخاب کنند. آنان مشغول گفتگو بودند، ناگهان دو نفر از مخالفان سعد بن عباده(کاندیدای انصار برای خلافت) به نامهای «معن بن عدی» و «عویم بن ساعده»(2) از راه رسیدند و به ابی بکر گفتند:‌ نطفۀ فتنه در حال انعقاد است! انصار در سقیفه بنی ساعده گرد آمده اند تا با سعد بیعت کنند. ابوبکر بدون اینکه مهاجران حاضر را خبر کند. فوراً به همراه عمر و ابوعبیده از جا برخاستند و خود را به سقیفه رساندند. دیگر مراسم غسل و کفن و نماز و دفن جسد پیامبر به دست فراموشی سپرده شد.
آنها وارد سقیفه شدند در حالی که سعد بن عباده، مشغول سخنرانی بود، و در خطابۀ خود چنین می-گفت: ‌ای گروه انصار! شما پیش از دیگران به آیین اسلام گرویدید. از این جهت برای شما فضیلتی هست که برای دیگران نیست... برخیزید و زمام امور را به دست گیرید. ابوبکر گفت:‌ خداوند محمد را برای پیامبری به سوی مردم اعزام نمود و مهاجران نخستین کسانی بودند که به او ایمان آوردند. سپس در سخنان خود دو قبیله انصار را علیه یکدیگر تحریک کرد و گفت: هرگاه خلافت و زمامداری را خزرجیان به دست گیرند، اوسیان از آنها کمتر نیستند و اگر اوسیان گردن به سوی آن دراز کنند، خزرجیان از آنها دست کمی ندارند. میان این دو قبیله خونهایی ریخته شد و افرادی کشته شده اند.(3)
وقتی سخنان ابوبکر به پایان رسید، «حباب بن منذر»‌ صحابی بدری از انصار برخاست و گفت:‌ای انصار! برخیزید و زمام خلافت را به دست گیرید. مخالفان شما در سرزمین شما و در زیر سایۀ شما، زندگی می کنند و هرگز جرأت آن را ندارند که با شما مخالفت نمایند، سپس شمشیر خود را از نیام کشید و رو به ابوبکر کرد و گفت:‌ به خدا سوگند کسی سخن مرا رد نمی کند، مگر آن که بینی او را با این شمشیر می کوبم و من مرد این کار هستم من شیر بیشه هایم. عمر به او گفت: خدا تو را بکشد. او در پاسخ گفت:‌ بلکه خدا تو را بکشد. در این هنگام بر سرش ریختند و شمشیر را از دستش گرفتند.
سخنرانی عمر
در این هنگام نوبت به عمر رسید و با شدیدترین لحن به پیشنهاد حباب بن منذر پاسخ گفت، هرگز عرب زیر بار شما نمی رود و شما را برای خلافت نمی پذیرد. در حالی که پیامبر از غیر انصار است، در این شرایط سکوت بر مجلس حکم فرما شد، ناگهان شخصیتی از خزرج به نام بشیر بن سعد که پسرعموی سعد بن عباده بود، و نسبت به او حسد می ورزید، برای شکستن سکوت، گفت: ‌پیامبر از قریش است و خویشاوندان پیامبر برای زمامداری از ما شایسته ترند.
سخن او کفۀ مهاجران را سنگین تر ساخت. ابوبکر از فرصت استفاده کرد و گامی به پیش نهاد و گفت: با یکی از دو نفر یا عمر یا ابو عبیده بیعت کنید. این پیشنهاد جدی نبود و مقدّمه آن بود که آن دو نفر ابوبکر را مطرح کنند. در این هنگام هر دو نفر با وی بیعت کردند، ابوبکر بدون اینکه مجدّداً با آنها تعارف کند، دست خود را برای بیعت دراز کرد، سپس بشیر بن سعد که از این جریان خوشحال شده بود، با ابوبکر بیعت کرد.
حباب بن منذر بدری انصاری گفت:‌ تو فرزند عق خزرج، و یک فرد نمک نشناس و حسود هستی! با این وصف رئیس اوسیان که از عقب نشینی خزرجیان خوشحال شده بود، با برخی از اعضاء قبیله به گفتگو پرداخت آنها گفتند:‌ اگر خزرجیان گوی خلافت را برباند، نوعی امتیاز برای آنها شمرده می شوند، پس چه بهتر که با ابوبکر بیعت کنیم.
پس از بیعت رئیس اوسیان، درگیری و گلاویز شدن افراد، آغاز شد، و سعد بن عباده که بیمار بود زیر دست و پا رفت و نزدیک بود کشته شود.
عمر فریاد زد سعد را بکشید! خدا او را بکشد او منافق و فتنه گراست. فرزند سعد به نام قیس بن سعد از جسارت عمر سخت برآشفت و ریش عمر را گرفت و گفت: ‌به خدا سوگند اگر یک مو از سر پدرم کم شود، دندانی برای تو باقی نمی گذرم.
مهاجران حاضر در سقیفه به همین بیعت اکتفا کرده و از سقیفه بیرون آمدند، به سوی مسجد رفتند. و به تدریج از افراد بیعت می گرفتند، ولی در مقابل این پیروزی مشکل دیگر اجتماع گروه 18 نفره از بنی هاشم در خانۀ فاطمه بود، که حاضر نبودند جز با علی با کسی بیعت کنند. برای بیرون راندن این گروه از خانه و شکستن تحصن، یورش به خانه وحی آوردند و آنچه نباید بشود شد و مسائلی پیش آمد که تاریخ متذکر آن است و ما آن را در اینجا ذکر نمی کنیم.(4)
از این بیان روشن می شود:
1. آنچه که در سقیفه مطرح نبود مصالح اسلام و مسلمانان بود، بلکه هر گروهی برای مصالح و منافع خود تلاش می کرد و می خواست شتر خلافت بر در خانۀ او زانو زند. انصار بر خدمات خود نسبت به پیامبر افتخار می ورزیدند، مهاجر به انتساب خود با پیامبر، ولی در این میان، آنچه مطرح نبود، خواست خدا و رسول و مصالح اسلام بود.
2. در واقع در سقیفه چهار نفر با ابوبکر بیعت کردند، دو نفر از مهاجران عمر و ابوعبیده و دو نفر از انصار به نامهای بشیربن سعد از خزرج، اسید بن خضیر رئیس اوسیان، بقیۀ افراد اصلاً مطرح نبودند. زیرا رأی شیخ قبیله جانشین رأی همگان بود.
3. جریان سقیفه (‌که ما آن را به صورت کم رنگ بدون اشاره به گوشه های سهمگین آن یاد کردیم)، حاکی از آن است که این بیعت در فضای بسیار متشنج صورت پذیرفت و تهدید و ارعاب بدنه اخذ بیعت را تشکیل می داد.
گردآورندۀ این پرسشها اگر برگی از تاریخ سقیفه را خوانده بود، دربارۀ آن این همه رجز خوانی نمی-کرد.
سرانجام بیعتی صورت پذیرفت که سعد بن عباده رئیس خزرجیان، به وسیله جن!!! در بیابان کشته شد و لقب «قتیل الجن» به خود گرفت، طبری از عمر بن خطاب درباره سقیفه چنین نقل می کند:‌ «کانت فلتة کفلنات الجاهلیة»‌(5) (کاری حساب نشده همانند کارهای دوران جاهلیت بود)، حتی خود عمر بن خطاب بعد ها بر آن تصریح کرد:‌ «کانت بیعة ابی بکر فلتة، وقی الله شرها...»(6) (یعنی بیعت ابی بکر کاری نسنجیده بود، خدا شر آن را از ما دور گرداند).
پی نوشت ها:
1. تاریخ طبری، ج2، ص458، چاپ اعلمی بیروت.
2. العقد الفرید، ج4، ص257-258؛ سیره ابن هشام، ج2، ص660.
3. آفرین بر این دیپلماسی که برای رسیدنه به هدف خویش آیه «إنّما المؤمنون اخوة» را به دست فراموشی سپرده و در این شرایط حساس هر یک از دو قبیله را بر ضد یکدیگر می شوراند!
4. مدارک مطالب پیش، فزون از آن است که در اینجا آورده شود: تاریخ طبری، ج2، حوادث سال 11، ص4 به بعد؛ تاریخ ابن اثیر، ج2، ص137؛ عقد الفرید، ج2، ص249 و ... .
5. تاریخ طبری، ج2، ص459
6. تاریخ طبری، ج2، ص446.

سؤال77: شیعه می گوید: ‌شیخین در کنار زدن علی در خلافت موفق شدند، از آنها می پرسیم:‌ خلافت چه دستاوردهای برای خودشان داشت؟
شیعه می گوید: ‌شیخین در کنار زدن علی در خلافت موفق شدند، از آنها می پرسیم:‌ خلافت چه دستاوردهای برای خودشان داشت؟ آنان فرزندان خود را جانشین خود نکردند، در حالی که علی فرزندش حسین را جانشین خود قرار داد؟
پاسخ
گردآورنده این سؤالها تصور می کند که همۀ‌ جوانان شیعه، صحرانشینان چشم و گوش بسته اند. چه دستاوردی مادّی بالاتر از آنکه قدرت سیاسی و حاکمیت سراسر جزیرة العرب را به دست گیرند و اختیار جان و مال مسلمانان با آنان باشد؟ و رقیبان خود را از صحنه حذف کنند؟ و بر غنائم و مالیاتهای اسلامی دست یابند؟ و فرزند هند جگرخوار را بر این امت چیره سازند.
و امّا اینکه چرا فرزندانشان خود را در این مقام نصب نکردند؟‌به خاطر اینکه هیچ زمینه ای برای این کار نبود. شگفت اینکه می گوید علی فرزندش حسین را جانشین خود قرار داد، در حالیکه حسین نبود و حسن بود آن هم حضرت قرار نداد، بلکه به امر الهی بود تو گویی سخن این مرد، مثل گفتار آن گوینده است که گفت:‌ گرگ شیخ یعقوب را بالای مناره خورد. در حالی که شیخ نبود و پیامبر بود یعقوب نبود و یوسف بود، و منار هم نبود و چاه بود، و گرگی هم در کار نبود و اصل واقعه دروغ بود!!
آری این روش را (خلافت موروثی) بنی امیّه پدید آوردند، معاویه برخلاف تعهدی که به امام حسن در صلح خود داده بود، با زور شمشیر از مهاجر و انصار برای فرزند فاسق و بی لیاقت خود یزید بیعت گرفت، و حسین سرور جوانان بهشت به خاطر اینکه حاضر نشد با این فرد نالایق و بی ایمان بیعت کند، پذیرای شهادت شد.

سؤال78: عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان با دختر حسین بن علی به نام فاطمه ازدواج کرد. فرزندی از او به نام محمد متولد شد.
عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان با دختر حسین بن علی به نام فاطمه ازدواج کرد. فرزندی از او به نام محمد متولد شد، آیا ممکن است فاطمه نوۀ ملعون داشته باشد؟ چون شما می گویید شجرۀ ملعونه در قرآن بنی امیه هستند؟
پاسخ
اوّلاً ما نمی گوییم بلکه احادیث شما می گوید:‌ مقصود از شجرۀ‌ ملعونه در قرآن بنی امیه است. عبدالله بن عمر می گوید:‌ پیامبر گفت:‌در رؤیا دیدم فرزندان حکم بن ابی العاص (بنی امیه) چون میمونهایی بر منبرها نشسته اند خدا این آیه را فرستاد: «...وما جعلنا الرؤیا التی أریناک الّا فنتة للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کبیراً»(اسراء/60). «... و ما آن خواب را به تو نمودیم تا تنها آزمایشی برای مردم و نیز درخت نفرین شده در قرآن باشد. ما آنها را بیم می دهیم، ولی جز سرکشی بزرگ برای آنها چیزی به بار نمی آورد».
یعلی بن مرّة می گوید: ‌رسول خدا فرمود:‌ فرزندان امیه را بر منابر روی زمین دیدم که بر شما فرمان می-رانند و آنها را فرمانروایانی ناشایست خواهید یافت. پیامبر به خاطر این رؤیا غمگین شد و آیۀ یادشده نازل گشت.(1)
ولی در عین حال، اگر شاخه ای از این شجره راه صلاح و پرهیزگاری را پیش بگیرد، مسلّماً مورد لعن نخواهد بود، به حکم «یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیت من الحیّ» و به حکم «ولا تزر وازرة‌ وزر أخری».
پی نوشت ها:
1. الدار المنثور، ج5، تفسیر آیه 60 سورۀ اسراء و روایات دیگر.

سؤال79: شیعیان می گویند که ائمه معصومند و از طرفی می گویند که آنها تقیه می کنند این دو چیز با هم تناقض دارند.
شیعیان می گویند که ائمه معصومند و از طرفی می گویند که آنها تقیه می کنند این دو چیز با هم تناقض دارند، زیرا وقتی شما صحت آنچه را که امامانتان می گویند نمی دانید، معصوم بودنشان چه فایده ای دارد؟
پاسخ
گردآورنده در این سؤال دو اشکال را مطرح می کند:
1. تناقض میان اعتقاد به عصمت و اعتقاد به عمل ائمه به تقیه.
2. اگر امامان در گفتار خود تقیه می کردند، دیگر به گفتار آنان در موارد دیگر نمی توان اعتماد کرد، زیرا احتمال دارد، تقیه کرده باشند.
در پاسخ نخست یادآور می شویم: تناقض این است که دو گزاره با موضوع و محمول واحد دو حکم غیر قابل جمع داشته باشند، مانند اینکه بگوییم زید دانشمند است و زید دانشمند نیست، در حالی که در اینجا دو گزاره داریم که از نظر موضوع و محمول متفاوتند و از نظر حکم هر دو ایجابی هستند، گویا گردآورندۀ سؤالها برگی از مسائل عقلی نخوانده است.
پاسخ پرسش دوم این است که:‌ اوّلاً امامان در همه جا تقیه نمی کردند. در موردی که فتوای حاکم زمان، و فقیهان رسمی و مورد تأیید حکومت بر خلاف نظر ائمه بوده، در این مورد برای دفع ضرر و خطر از شیعیان تقیه کرده و موافق مفتی زمان حکم کرده اند. و در مواردی که اصلاً این ملاک نبود، تقیه نمی-کردند، و بنابراین تقیه در موارد مخصوص، مایه سلب اعتماد به طور کلی نمی شود حتی در مواردی که تقیه می کردند لحن گفتگو به گونه ای بود که آگاهان از اصحاب ائمه می دانستند که این پاسخ به عنوان تقیه صادر شده است.
کسانی که با روایات امامان معصوم آشنا هستند، احادیثی را که از روی تقیه وارد شده می شناسند. و قرائن در خود حدیث بر تقیه بودن گواهی می دهد.

سؤال80: اگر کسی بر ثقل اصغر (اهل بیت) طعنه زند، او را تکفیر می کنند، امّا اگر بر قرآن طعنه زند، کار او را توجیه می کنند.
پاسخ:
افترا کار آسانی است، امّا اثبات آن بسیار مشکل است، در کدام کتاب و رساله ای این دو قضیه آمده است؟ گردآورندۀ سؤالها از روی دستپاچگی، فراموش می کند که در بسیاری از موارد ادّعاهای بی-مدرکی را به صورت سؤال مطرح کرده است.

سؤال81: شیعه می گویند همۀ اصحاب مرتد شدند به جز تعداد اندکی که هفت نفر بیشتر نیستند. پس بقیه اهل بیت کجا هستند؟
شیعه می گویند همۀ اصحاب مرتد شدند به جز تعداد اندکی که هفت نفر بیشتر نیستند، پس سؤال اینجاست بقیۀ اهل بیت مانند فرزندان جعفر و علی کجا هستند؟ آیا آنها هم مرتد شدند؟
پاسخ
این سؤال را گردآورنده، چندین بار تکرار کرده است. ما یادآور شدیم که پیامبر صد هزار یا بیشتر صحابی داشته است. حدود پانزده هزار نفر از آنان، با نام مشخص شده اند، بقیه اصلاً شناسایی نشده اند. بنابراین کجا شیعه این هشتاد و پنج هزار نفر را مرتد می انگارد؟ و از آن پانزده هزار نفر بخشی پیشگامان تشیع بوده اند.
تاریخ در حدود 200 نفر از صحابه را شیعۀ علی می داند. و اسامی آنها در کتابهای رجال، ثبت شده است. چگونه می توان گفت این همه جز هفت نفر مرتد شده اند؟
برخی از روایاتی که در این مورد در برخی از کتب شیعه وارد شده خبر واحدند و هرگز نمی توان به آنها اعتماد نمود، ولی صحیح بخاری و مسلم حدود 10روایت در ارتداد صحابه وارد شده، شما برای آنها چه جوابی دارید؟ لطفاً به کتاب جامع الاصول(1)، مراجعه فرمایید.
پی نوشت ها:
1. جامع الاصول، ج10، بحث حوض کوثر.

سؤال82: اسم پیامبر محمد بن عبدالله است ولی مهدی اسمش محمد بن الحسن است، چگونه روایات را بر فرزند امام حسن تطبیق میدهید؟
ابوداود در سنن خود نقل کرده است:‌اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی بماند خداوند آن روز را طولانی می کند تا آن که در آن روز مردی از اهل بیت برمی خیزد که اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است.(1)
مشخص است که اسم پیامبر محمد بن عبدالله است و حال آنکه مهدی اسمش محمد بن الحسن است، چگونه این روایت را بر فرزند امام حسن تطبیق می کنید؟
پاسخ
اوّلاً این روایت را ابوداود نقل کرده است، ارتباطی به شیعه ندارد و ما هرگز ملزم به پاسخگویی و دفاع از روایات او نیستیم، هر چند بخشی از این روایت مورد قبول ماست.
ثانیاً این روایات را به این صورت ابوداود نقل کرده ولی دیگران جملۀ آخر را نقل نکرده اند، مثلاً ترمذی در سنن خود در باب ما جاء فی المهدی آورده است: «لاتذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی». سنن ترمذی در همان بخش نقل می کند: «یلی رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی».(2)
احمد در مسند نقل می کند که :‌«لا تقوم الساعة حتی یلی رجل من أهل بیتی و یواطئ اسمه اسمی».(3)
بنابراین ، بخشی از این حدیث متفق علیه است، و آن بخشی دیگر که ابوداود نقل کرده اختصاص به خود او دارد. و سؤال کننده از بین آن همه روایت مورد توافق فقط این یکی را برگزیده، که اختصاصی ابوداود است!
پی نوشت ها:
1. سنن ابوداود، ج4، ص160.
2. سنن ترمذی، ج4، کتاب الفتن، باب 52، حدیث 2230
3. همان،ج4، کتاب الفتن، باب 52، حدیث 2231.
سؤال83: کدام یک از روایات دربارۀ نام مادر و زمان تولد و سن حضرت مهدی هنگام ظهور، محل آن حضرت و مدت غیبت وحکومت ایشان صحیح است؟

سؤال83
روایاتی مختلفی را دربارۀ نام مادر و زمان تولد و سن حضرت مهدی در هنگام ظهور، محل آن حضرت و مدت غیبت و مدت حکومت آن حضرت گردآوری کرده و می پرسد، کدام یک از اینها صحیح است؟
پاسخ
مسآله حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف و این که در برهه ای از زمان، فردی از خاندان پیامبر از نسل حسین ظهور خواهد کرد، و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد، یکی از مسلمات عقاید اسلامی است، خوشبختانه محدثان اهل سنت کتابهای ارزنده ای دربارۀ حضرت مهدی به نگارش درآورده اند و اخیراً در عربستان سعودی کتابی به نام «بین یدی الساعة» منتشر شده و حق مطلب را ادا کرده است.
از نظر شیعه، ونیز از نظر بیش از چهل تن علمای بزرگ اهل سنت، مهدی فرزند امام عسکری دیده به جهان گشوده، و مدتی در دامان آن حضرت پرورش یافته و پس از رحلت حضرت غیب نموده است.
و امّا خصوصیات زندگی آن حضرت، که جنبۀ اعتقادی ندارد، چندان مهم نیست، خواه نام مادرش نرجس باشد یا ریحانه یا سوسن، در این اعتقاد تزلزلی ایجاد نمی کند، و همچنین بقیۀ پرسشها که در آنجا مطرح کرده است.
آنچه قطعی است اینکه حضرت در همین جهان زندگی می کند، جایگاه خاصی ندارد و اگر هم باشد، زندگی او در آنجا پیوسته نیست. و اگر در برخی از ادعیه آمده است:‌ ای کاش می دانستم کجا هستی؟ در کدام زمینی یا در کدام... آیا در رضوی هستی یا در ذی طوی یا غیر آن؟ همه اینها یک نوع اظهار علاقه به آن حضرت است، نه اینکه حضرتش در این نقاط به سر ببرد.
شگفت اینجاست که گردآورندۀ پرسشها، دعای ندبه را تحریف کرده، چیزهایی هم بر آن افزوده است، مانند پس ازجمله «أبرضوی أم غیرها أم ذی طوی» چند نقطه گذارده و این جمله ها را آورده :«أم فی الیمن بوادی شمروخ أم فی الجزیرة‌الخضراء» بر این امانت در نقل باید آفرین گفت!!
خلاصه اصل عقیده که مورد اتفاق تمام فرق و مذاهب و علمای شیعه است، مطلبی است و فروع و شاخه ها که جنبۀ اعتقادی ندارد، مطلب دیگر است: باید موضوع نخست را از موضوع دوم جدا ساخت.
عین این مطلب در معراج پیامبر وجود دارد. اصل معراج مسلّم است و بخشی از روایات آن متواتر، امّا قسمتهای دیگر آن که به صورت اخبار آحاد نقل شده اند، ارتباطی به عقیده ندارند و نمی توان به خاطر مشکلات آنها در اصل معراج تردید کرد.

سؤال84: حدیثی از حضرت علی درمورد آخرالزمان با تقیه شیعیان چگونه ساز گار است؟
حدیثی را نقل می کند که امیرمؤمنان در آن می فرماید: زمانی می آید که حدود در آن جاری نمی شود. مال مردم به ناحق خورده می شود با دوستان خدا دشمنی می شود و با دشمنان خدا دوستی می ¬شود. پرسیدند:‌ اگر ما در آن زمان بودیم چه کنیم؟ فرمود: مانند یاران عیسی باشید که با ارّه ها آنان را تکه تکه کردند و بر دار رفتند، زیرا مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگی در گناه است.
بعد می پرسد: این حدیث با تقیۀ شیعیان چگونه سازگار است؟
پاسخ
تقیه یک اصل قرآنی و عقلانی است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند و دو آیه روشن دربارۀ تقیه وارد شده:
1. «...الّا من أکره و قلبه مطمئن بالایمان...»(نحل/106).
«...جز کسی که ناچار شده و دلش به ایمان استوار است...».
2. «...الّا أن تتقوا منهم تقاة...»(آل عمران/28).
« مگر آنکه با آنان به نوعی با تقیه رفتار کنید».
ولی تقیه برای خود حدود و مرزهایی دارد. اگر کار به جایی رسید که اصل دین در معرض نابودی قرار گرفت یا پای گناهانی، مثل ریختن خون مؤمن و یا مبارزه با اولیای خدا در میان آمد، تقیه در این موارد حرام است، سخن حضرت در این حدیث ناظر به این موارد است که تقیه روا نیست.
جملۀ «خیر من حیاة فی معصیة الله» اشاره به همین حدود است.
اتفاقاً معاویه شش ماه پس از این سخنرانی امام بر سراسر کشورهای اسلامی مسلّط شد. باطل گرایان را مقرّب ساخت و به آنان اموال فراوانی بخشید و حق طلبان را در هر گوشه و کناری می جست و نابود می کرد. حضرت دربارۀ این زمان می گوید که مبادا با آنها همراه شوید و در جنایات آنها شرکت کنید. و لذا شیعیان در این مورد با معاویه همراهی نکردند، هر چند بر چوبه دار آویخته، یا به صورت گروهی کشته شدند مانند حجر بن عدی.

سؤال85: چه چیزی ابوبکر را مجبور کرده بود تا در سفر هجرت همراه پیامبر باشد؟
پاسخ:
شکی نیست که سفر ابوبکر اجباری نبوده، و او به اختیار خودش سفر را انتخاب کرد. ولی کیفیت سفر او را به سه گونه نقل شده است.
1. پیامبر به خانه ابی بکر رفت و مسأله مهاجرت به مدینه را مطرح کرد در این موقع ابی بکر آمادگی خودش را برای مهاجرت اعلام نمود. و این حدیث را دختر او عایشه نقل می کند.(1)
2. پس از آن که پیامبر علی را در بستر خود خوابانید، ابوبکر به خانۀ پیامبر آمد و شخصی را در بستر آن حضرت دید، تصور کرد او پیامبر خداست. ناگهان دید علی در بستر او خوابیده است. دربارۀ پیامبر پرسید، حضرت گفت: ‌پیامبر به سوی بئر میمونه رفته و ابوبکر از آنجا به نزد پیامبر رفت.(2)
3. برخی معتقدند پیامبر به هنگام ترک مدینه او را در راه دید و همراه خود برد.
در هر حال، خدا از نیت هر فردی آگاه است. هرگاه این سفر برای خدا بوده، نوعی فضیلت به شمار می رود، هر چند آیه ای که در این نازل شده، یادآور می شود که سکینه و آرامش در غار فرود آمد آن هم نه بر هر دو بلکه تنها بر پیامبر چنان که فرمود:
«اذا هما فی الغار اذا یقول لصاحبه لا تحزن انّ الله معنا فأنزل الله سکینته علی و أیّده بجنود لم تروها...»(توبه/40).
«هنگامی که آن دو در غار بودند، او به همراه خود می گفت: غم مخور، خدا با ماست. در این هنگام خداوند آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانی که ندیدید یاری کرد...».
مسلّماً این نوع کمک های غیبی راجع به پیامبر است نه همراه او، بنابراین، آرامش فقط بر پیامبر فرود آمد و او را با لشکریان نادیدنی کمک کرد.
ازاین گذشته، اگر هم مصاحبت فضیلتی باشد، چرا فداکاری علی را در آن شب کم رنگ می شمارید. پیامبر – به امر الهی – از محل خطر به محل امن رفت ولی علی به امر پیامبر به کانون خطر شتافت. یار پیامبر از خطر به نقطه امن گریخت، حال کدام برتر و بالاتر است؟
فرض کنید این مصاحبت فضیلتی است، ولی این سبب نمی شود که این فرد تا آخر عمر معصوم و عادل باشد و ما نتوانیم دربارۀ کارهای او انتقادی داشته باشیم و با مدارک علمی و موازین شرعی دربارۀ کارهای او داوری کنیم.
گردآورندۀ پرسشها تصور کرده است که اگر فردی فضیلتی پیدا کرد، دیگر نباید دربارۀ او سخنی گفت.
پی نوشت ها:
1. مسند احمد، ج2، ص376.
2. تاریخ اسلام ذهبی، ج1، ص318 و سیرۀ نبویه ابن هشام، ج2، ص98-199؛تاریخ طبری، ج2، ص... .

سوال 86:می گوید: در آِیات زیادی خداوند اصحاب را می ستاید ولی شیعیان می گویند:‌ اصحاب فقط در دوران حیات پیامبر مؤمن بوده اند
پاسخ
اوّلاً برخی از آیات را كه سند فضیلت برای اصحاب شمرده است، اختصاصی به آنها ندارد، بلكه به صورت قضایای كلی است كه صحابه و تابعین و تمام مسلمانانی را كه در طول زمان می آیند و به پیامبر ایمان می-آورند، شامل می شود، مانند‌: «الّذین یتبعون الرّسول النبیّ الأمّی الّذی یجدونه مكتوباً عندهم فی التوراة والانجیل».
«آنان كه از فرستاده و پیامبر امّی پیروی می كنند كه او را در تورات و انجیل كه نزدشان هست ثبت شده می-یابند...».
اوّلاً: این آیه به قرینه «مكتوباً عندهم» مرتبط به اهل كتاب است؛ یعنی كسانی از اهل كتاب كه با نشانه های پیامبر كه در آن كتابها می یابند به او ایمان می آورند و او را یاری می كنند...».
بنابراین به غیر آن گروه ارتباطی ندارد، و اگر هم كلی باشد، همۀ مسلمانان را در طول تاریخ در برمی گیرد.
ثانیاً: همین طور كه بارها در پاسخ این سؤال تكراری یادآور شدیم این تهمتی است كه به شیعه می زنند،و ما هرگز به ارتداد صحابه عقدیه نداریم، و بارها گفتیم قریب به دویست نفر از صحابه پیشگامان تشیع بودند، و گروهی نیز اصلاً ناشناخته اند و كسی دربارۀ آنها داوری نكرده است، و اگر روایتی در این مورد وارده شده است خبر واحدی و متشابه است گرد آورنده طبق عادت خود در اغلب موارد، باز هم مدرك و شاهدی بر این تهمت ارائه نكرده است، و فقط به تكرار یك دروغ می پردازد تا آن را جا بیندازد.
ولی خاطر نشان می سازیم در مجموع صحاح شما بیش از 10 روایت بر ارتداد صحابه وارد شده كه حتی این جمله را نقل می كند: وقتی كه پیامبر می بیند كه به آنها اجازۀ ورود به حوض نمی دهد و می گوید: «اصیحابی! اصیحابی!» پاسخ می آید: «انّك لا ندری ما أحدثوا بعدك، انّهم ارتدوا علی أدبارهم القهقهری» دربارۀ این روایات به كتاب جامع الاصول ابن اثیر كه مجموع صحاح را یك جا گردآورده است مراجعه بفرمایید. ما در مقدمه به آنها اشاره كردیم.
اگر شما آیات الهی كه در مدح و ثنای كلی و عام برای صحابه و دیگران وارد شده را می پذیرید و سند قرار می دهید، باید آیاتی را كه در نقد و مذمت كارهای برخی از صحابه وارد شده است، را نیز بپذیرید، و ما برای اختصار می¬گوییم.
تنها كافی است آیات سوره توبه و یا و آیۀ دهم سورۀ جمعه را مطالعه بفرمایید.

سؤال87:اگر چنان كه شیعه می گوید اصحاب بعد از وفات پیامبر همه مرتد شدند پس چگونه با مرتدان از قبیل اصحاب مسیلمه پیکار کردند؟
پاسخ
این پرسش تكراری است و كراراً در این كتاب به صورت های مختلف آمده و ما نیز پاسخ آن را گفته ایم. و از باب تكرار دروغ برای خدشه دار كردن اذهان است.

سؤال88: یاران پیامبر هر امتی بهترین افراد آن امت می باشند، پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما را شما شیعیان كافر می دانید؟
ستنهای تكوینی و تشریعی شهادت می دهند كه یاران پیامبر هر امتی بهترین افراد آن امت می باشند، پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما را شما شیعیان كافر می دانید؟
پاسخ
گردآورنده همچنان دروغ ساختۀ خود را تكرار و آن را به اشكال مختلف بازگو می كند، و این كار را جایگزین ارائه مدرك برای اثبات این اتهام سنگین قرار می دهد.
ادعا كردن آسان است، ولی اقامۀ دلیل، مشكل می گوید:‌ اگر پیروان تورات پرسیده شود كه بهترین افراد امت شما چه كسانی هستند؟ خواهند گفت:‌ پیروان موسی، عجیب این است كه از پیروان تورات سؤال می كند و به رخ ما می كشد ولی از قرآن سؤال نمی كند كه قرآن درباره پیروان موسی چه می گوید؟ مگر غالب آنان در غیاب موسی مرتد نشدند؟ و به جای خداپرستی گوساله پرستی را پیشه نكردند؟
حضرت موسی زبده ترین افراد بنی اسرائیل را همراه خود به میقات برد ولی حضرت موسی آنان را، به خاطر لجاجت، سفیهان امّت نامید و فرمود: «أتهلكنا بما فعل السفهاء منّا»(اعراف/155) قرآن دربارۀ پیروان دست اوّل حضرت موسی فرموده است:« وأشربوا فی قلوبهم العجل بكفرهم»(بقره/93) «دلهای آنان بر اثر كفر و بی ایمانی با محبت گوساله آمیخته شد».
شگفت اینجاست خدا همین پیروان دست اول را یكجا نكوهش می كند و می فرماید: «و لقد جاءكم موسی بالبیّنات ثم اتّخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون»(بقره/92).
«موسی با آن همه معجزات به سوی شما آمد ولی شما در غیبت او گوساله را انتخاب كردید، در حالی كه ستمگر بودید».
حالا روشن نیست كه چرا این فرد سلفی از پیروان حضرت موسی جانبداری می كند!
می گوید از پیروان انجیل پرسیده شود كه بهترین افراد امّت شما چه كسانی هستند، می گویند: ‌یاران عیسی.
شگفتا پیروان انجیل، در انجیل می خوانند كه یكی ازهمان حواریون عیسی (یهودای اسخریوطی) بود كه جایگاه او را به دشمنان نشان داد تا او را دستگیر و مجازات كنند.(1)
به هر حال قانون تكوین بر خلاف ادعای او گواهی می دهد، زیرا بشر پیوسته در حال تكامل بوده، و شخصیتهای والایی را در طول زمان در دامان خود پرورش می دهد. خداوند در این مورد می گوید:
«یا أیّها الّذین آمنوا من یرتدّ منكم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه أعزّة علی المؤمنین أعزّة علی الكافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ذلك فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم»(مائده/54)
«ای كسانی كه ایمان آورده اید، هر كس از شما از آیین خود باز گردد، خدا گروهی را می آورد كه آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد می كنند و از سرزنش هیچ ملامت گری هراس ندارند. این فضل خداست كه به هر كس بخواهد می دهد».
ما از این گردآورنده سؤال درخواست می كنیم تفاسیر اهل سنت را در مورد این آیه مطالعه كند تا روشن شود كه آیندگان بهتر از یاران دست اوّل پیامبر بودند. شگفت اینجاست كه این آیۀ قرآن صریحاً نوعی خبر از ارتداد گروهی از مؤمنان می دهد، و آیات دیگری نیز بر زمینه ارتداد گواهی می دهند چنانكه می فرماید:
« وما محمّد الّا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلا یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاكرین»(آل عمران/144).
«محمد تنها فرستادۀ خداست كه پیش از او نیز فرستادگانی آمده اند. اگر او بمیرد یا كشته شود آیا شما به گذشتۀ خویش باز می گردید؟ و هر كس به عقب باز گردد به خدا زیانی نمی رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد».
پی نوشت ها:
1. اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص4،ط تبریز.

سؤال89:پیامبر در شرایط سختی قرار گرفت با این حال تقیه نكرد امّا امامان شیعه از تقیه استفاده كرده اند؟
پاسخ
یادآور می شویم كه تقیه از «وقی یقی» اشتقاق یافته یعنی سپر گرفتن در برابر دشمن. عقل و خرد داوری می-كنند كه باید برای پیشبرد مقاصد، از ابزار مشروع بهره گرفت. اگر معنی تقیه این است پس خود پیامبر سه سال از دعوت خود را در مكه با تقیه گذراند، یعنی تبلیغ زیرزمینی داشت، امّا علناً تبلیغ نمی كرد، آنگاه كه آیه«قاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركین* انا كفیناك المستهزئین»(حجر/94) فرود آمد، تقیه ممنوع گشت.
تقیّه سلاح انسان ناتوان است در مقابل دشمن ستمگر و بی رحم كه آزادی عمل و اظهار عقیده را از انسان سلب می كند. اگر در تقیه نكوهشی هست مربوط به فردی است كه آزادیها را از امامان شیعه سلب می كردند، نه بر آنها كه سعی در حفظ آرامش و وحدت مسلمین داشتند و به هر حال این سؤال نیز تكراری است و در گذشته پاسخ آن را گفتیم

سؤال90:علی خوارج را كافر نمی داند، شما چرا بهترین یاران محمد و همسران او را كافر قرار می دهید؟
پاسخ
این سؤال نیز تكراری است و هیچگاه ما كسی را تكفیر نكرده ایم، فقط اعمال آن را محك زده ایم، و اعمال آنان بهترین گواه بر هویت آنها است. اگر به راستی تكفیر كاری زشت و ناپسند است( و حقا بدون ملاك تكفیر كردن، زشت ترین كارهاست) شما سلفیها قهرمان تكفیر هستید، پیشوای شما محمد بن عبدالوهاب در كتاب كشف الشبهات، جز پیروان خود، همۀ مسلمانان را تكفیر می كند، و هر چه هم بخواهید بر این مطلب او پرده پوشی كنید عمل او بهترین گواه بر نظر او دربارۀ مسلمانان است.
او در طول عمر خود با مسلمانان نجد و یمن و حجاز نبرد كرد و غارتگری نمود و همۀ آنها را كافر و بت پرست می دانست، امروز هم فرزندان این سلف! ابزار تكفیر را به دست گرفته و انسانهای بیگناه و افراد معصوم، و گویندگان لا اله الّا الله و كسانی كه می¬گویند الله ربّنا، و محمد رسولنا و الكعبة قبلتنا و القرآن كتابنا را با فریب دادن افرادی به نام عملیات شهادت طلبانه می كشند ولی هرگز به كافران و مشركان واقعی كاری ندارند! و كتابهای فتوای علمای وهّابی پر است از تكفیر مسلمانان، و قابل انكار نیست

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت